تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زيد بن خالد جُهَنى: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از هيچ نمازى به نماز ديگر مشغول...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820856017




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگاهی به فیلم شاعر زباله ها


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: فیلم سینمایی «شاعر زباله‌ها» محمد احمدی با پرسه در زندگی روزمره حدیث تنهایی انسان معاصر را به تصویر می‌کشد. به گزارش خبرنگار مهر، احمدی در نخستین فیلم سینمایی خود که با وقفه‌ای چهار ساله رنگ پرده را دیده است نگاه مستقل و علاقه‌اش به نوعی سینمای شخصی را کاملا حفظ کرده است. وی در این اثر با ترسیم قصه ای کمرنگ، کم اوج و فرود و ریتمی کند، زندگی روزمره رفتگری را بهانه می‌کند تا به این واسطه دوربین جستجو گرش را به درون شهر برده و دغدغه‌های انسان معاصر را در روال عادی زندگی به تصویر بکشد. "شاعر زباله ها"همانند اسم عجیب و غریبش داستان تک خطی خود را از نقطه‌ای غافلگیر کننده یعنی مرکز جمع آوری زباله‌ها آغاز می‌کند. هرچند فیلم شروعی مبهم و تا اندازه ای ناباورانه داشته (فیلم به مکان و یا زمان خاصی اشاره نداشته و حتی برای شخصیت هایش اسم نیز انتخاب نکرده است) اما لایه های فیلم کم کم خود را نشان می دهد تا دغدغه های انسان‌هایی را بر روی پرده ببینیم که گاه و بی گاه در شلوغی زندگی بی‌تکان دادن دستی از کنارشان گذشته‌ایم. فیلم که فاقد داستان سرراست و فیلمنامه یی کلاسیک است دو قهرمان اصلی و محوری دارد؛ نخست جوانی که تمام آرزویش این بوده که روزی دانشجوی رشته ادبیات شود. جوانی که شعر و ادبیات رویای تمام زندگی‌اش را تشکیل می‌داده و اکنون با گذشت زمان رفتگری معمولی است که به قول خود در گند و کثافت غوطه می زند. رفتگری که اکنون بی هدف در شهر پرسه می زند تا شاید آرزوهایش را در میان زباله های شهر بجوید. دیگری دختری جوان، زیبارو و اما افسرده است که نامزدش او را رها کرده و آینده مبهم اش را در پیله تنهایی که به دور خود تنیده ترسیم می‌کند. و اینگونه است که دست سرنوشت، زندگی این دو را ناخواسته به هم گره می‌زند. دوربین بی قرار فیلم مدام بر زندگی این آدم ها زوم می کند. رفتگر جوان بهانه‌ای است تا در این شهر خاکستری چرخ بزنیم. لحن فیلم نیز همانند پاییز غمناک شهر، خاکستری و دلگیر است. همه آدمهای فیلم که یکایک جلوی دوربین تصویر می‌شوند یک وجه مشترک دارند و آن تنهایی است. از رفتگر جوان گرفته که آرزوی این را داشت که دانشجوی رشته ادبیات شود تا آن شاعر پیر که همیشه کنار پنجره ایستاده و دختر جوان همگی در تنهایی و خلوت خود روزگار می گذرانند. و باز هم همان تنهایی است که که آنها را با یکدیگر روبرو و آشنا می کند. در چنین فضای خاکستری و غمباری است که قهرمان قصه دلداده دختری می‌شود که تنها وجه مشترک‌شان تنهایی است. رفتگر در جستجوی زباله‌ها عطری (عشقی) را می‌یابد به این امید که رایحه خوش آن پایانی بر زیستن در میان زباله ها باشد هرچند این عشق از همان ابتدا نافرجام و غریب به نظر می رسد (سکانس ایستادن پسر در کنار در قفل شده ای که بر روی دیوار است).رفتگر اما با کورسویی از امید مدام دختر را تعقیب می‌کند، برایش نامه حمایت گرانه می‌نویسد و هرچند هم که در ابراز عشقش ناتوان باشد باز هم خیابان بلند پوشیده از برگ را جارو می کند تا در میان برگ های زرد پاییزی مسیری برای گام‌های محبوبش بگشاید. رفتگری که هر روز و هر شب فارغ از هیاهوی زندگی به نظافت کوچه و خیابان می‌پردازد؛ دختری که هر روز مسیر ثابتی را طی می کند تا نامه‌ای به صندوق پست انداخته و لحظه‌های پر اندوهش را با کورسویی از امید در صف سفارتخانه سپری کند، شاعری که هر روزش را در خانه سپری می‌کند و گاه از پنجره نظاره گر زندگی است، پیرمردی که برای شاعر به شیوه‌ای یکسان هر روز خرید می کند و رفتگرانی که با فراموشی کار دشوارشان شب ها را به رقص و پایکوبی به صبح می رسانند حکایت تکرار زندگی روزمره است. اینگونه است که فیلمساز اندوهباری و فرسودگی تدریجی زندگی را به تصویر می کشد. فیلمساز اما در کنار تم اصلی قصه که همان مقوله «عشق» است گذری نیز بر معضلات اجتماعی جامعه داشته و نمادها و اشارات سیاسی را از همان آغاز فیلم به رخ می کشد. مانند اشارات دائم به حضور 3 میلیون بیکار در جامعه که البته به دلیل تکرار تا حدودی زاید به نظر می‌رسد. در "شاعر زباله ها" اگرچه آدم‌های فیلم هیچ کدام به سامان نمی‌رسند، اگرچه در هیچ کجای فیلم رنگ شادی را نمی‌بینیم و خاکستری رنگ قالب اثر است اما فیلم به نحو دلنشینی به امید دست پیدا می‌کند. در صحنه‌ای وقتی رفتگر جوان از شاعر پیر می‌پرسد چگونه باید شاعر شد و او می گوید مثل یک درخت وحشی ریشه‌هایت را در خاک محکم کن، نور و آب کار خود را خواهند کرد. اینها همان امیدی است که فیلم در دل تماشاگرش به ارمغان می گذارد. "شاعر زباله ها" پیام نمی دهد. تنها زندگی انسان هایی را به تصویر می‌کشد که روزی برای خود رویا و آرزویی داشته و اکنون در حسرت از دست دادن آن هستند.اوج فیلم در سکانس پایانی آن است. وقتی در اندوهبارترین فصل سال و در پارکی که مکانی غمگین است دختر با آن چهره افسرده و خموده اش به قرار عشق می‌رود که می‌دانیم امیدی به آن نیست. رفتگر در تنها قرار با محبوش بازهم عشق پاکش را مخفی نگاه داشته و تنها دست نوشته‌های شاعر پیر را آن هم به عنوان هدیه‌ای از سوی مردی ناشناس به دختر هدیه می دهد تا شاید همدم تنهایی دختر جوان بوده و او را از مرگ باز دارد. و اینچنین است که در مروری دایره وار فیلم بازهم به همان نقطه آغاز که تنهایی انسان است باز می گردد. فیلم نمی خواهد تماشاگرش را گول بزند. آدم ها همچنان تنها هستند و تنها می‌مانند. -----------------------------




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 186]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن