واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سیر تحول نظریههای ارتباطات وتوسعه(2) دیری نپایید که الگوی حاکم با مخالفت ها و مقاومت های غیرمنتظره از درون و برون ایالات متحده روبرو شد. چو دری عنایت الله پاکستانی از نخستین محققان جهان سومی واورت راجرز ازاولین نظریه پردازان غربی بودند که با الگوی خطی توسعه به معارضه برخاستند. این زمان مصادف بود با پایان دورهٔ مقبولیت و مشروعیت ایالات متحده به عنوان نماینده اصلی غرب، که اعتراض به جنگ ویتنام و بروز نارضایتی های داخلی در این کشور، نمودهای بارز آن بود. اینک مدل غربی توسعه یک ترفند استعماری تلقی می شد که در آن سازمانهای ارتباطی و رسانهای چند ملیتی زیر نقاب شعار آزادیگرایی تنها در پی تأمین منافع سیاسی- اقتصادی خود و گسترش کنترل و سلطه بر مبنای جهان سوم بودند. به تدریج محکومیت این جریان که به «امپریالیسم فرهنگی و ارتباطی» نیز تعبیر می شد، در کلیه محافل بین المللی و از جمله اجلاسیههای یونسکو در دهه ۱۹۷۰ قوت گرفت. اینک گفته می شد که الگوی نوسازی که وعده توسعه صنعتی، اقتصادی و حتی سیاسی را از راه دموکراتیک کردن حکومتهای جهان سوم داده بود، هماهنگ با ویژگیهای جهان سوم نبوده وتقریباً هیچ کشوری را به توسعه نرسانده است. تاکنون فقط دربارهٔ اثرات مثبتی که وسایل ارتباط جمعی دارند، بحث شده است. اما روی دیگر این سکه این اثرات منفی این وسایل سبب شده تا امروزه بسیاری از کارشناسان در خصوص کاربرد رسانهها در برنامه های توسعه محتاط تر شوند. از این زاویه برخی ابعاد پنهان عملکرد وسایل ارتباط جمعی آشکار شده و بیشتر مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرند. وسایل ارتباط جمعی در واقع در عملکرد خود به شکلی انتشاری عمل می کنند. اما از آن جایی که ارتباط جمعی یک فراگرا است و به زعم برلو این فراگرد و آغاز و پایان ندارد و پویااست.پس میتوان گفت جمعی همه چیز در ارتباط گرو فرآیند پیام خلاصه نمی شود و اجزا و عناصر دیگری همچون محیط ارتباط گر ، محیط گیرنده و مخاطب، علایق فردی و هنجارهای گروهی و اجتماعی و بسیاری مسایل دیگر در فراگرد ارتباط جمعی وجود دارند که سرنوشت پیام را تعیین می کنند . این در حالی است که بسیاری اندیشمندان معتقد به الگوی علبتی ارتباط و توسعه و بسیاری از کارگزاران ارتباط جمعی، به خصوص آنهایی که در عرضه برنامه ریزی ارتباطی فعالند، فراگرد ارتباط جمعی را در انتشار حرف پیام خلاصه می کنند و انتشار معادل ایجاد اثر است منطبق با اهداف توسعه در نظر می گیرند. همانطور که گذشته در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نوعی خوش بینی نسبت به تاثیر رسانهها در توسعه به وجود آمده بود که عمدتاً بر اساس الگوهای غربی نوسازی ایجاد شد. اما پس از آن با کمک تحقیقاتی که در محتوای رسانه ها و موزه ارتباطات بین المللی انجام شد، این خوشبینی کمرنگ شد. تحقیقات تحلیل محتوای رسانه ها در اواخر واوایل دهه ۷ نشان داد که بخش عمده ای از پیامهای رسانهای پیامهای وارداتی از غرب بوده یا به نوعی ارزشها و هنجارهای غربی را ترویج میکنند و نیزتحقیقات مرتبط با ارتباطات بین المللی از چهره واقعی اطلاعات و ارتباطات در سطح بینالمللی پرده برداشت. در این زمینه تحقیق هربت شیلر و انتشار نهایی آن در پایان دهه ۱۹۶۰ از اهمیت بسزایی برخوردار است. تحقیقات نشان داد که در کشورهای جهان سوم و مسایل ارتباط جمعی عملاً ارزشها واندیشههای نظیر مصرف گرایی، فردگرایی افراطی، خشونت طلبی، نخبه گرایی را گسترش میدهند. با آگاهی از آثار منفی این عملکردها اکنون کارشناسان ارتباطی کشورهای در حال توسعه نسبت به کارکرد ارتباط جمعی در برنامه های پیشرفت ملی محتاط تر شده اند. پائولوفریره برزیلی یکی از مشهورترین منتقدان در حیطه ارتباطات و توسعه معتقداست که انتقال یکسویه عمودی و بالا به پایین معلومات از یک منبع معرفتی قدرتمند به دریافت کنندگان انفعالی به هیچ وجه در رشد شخصیت آنها تاثیر مثبت نمی گذارد و به ایجاد خود آگاهی مستقل، نگاه منتقدانه و توانا کردن افراد برای مشارکت در حل مسایل اجتماعی کمک نمی کند. وی در كتاب آموزش ستمدیده گان از آموزش مخزنی انتقاد می کند. هانس مگنوس انزنبرگ یکی از نظریه پردازان ارتباطی نیز به موازات فریره مباحث مرتبط باارتباطات آزاد و رها از سلطه، استفاده سرکوبگرانه و آزادی بخش از رسانه ها را تئوریزه کرد.سیس هاملینگ، محقق هلندی ارتباطات نیز بر ارتباطات سرکوبگری و آزادی بخش تاکید کرد و تحت تاثیرمطالعات انتقادی فریره، ارتباطات سرکوبگر را از رهایی بخش تفکیک کرد. وی ارتباطات نوع اول مظهر کاربرد رسانه ها در خدمت سرمایه داران و صاحبان و گروهای تجاری و هدفگرایی معرفی می کند و نوع دوم را مظهر آگاهی دهی و هشیارسازی و مقابله جویی با استثمار و استعمار جدید و شناسد. نظریه وابستگی توسعه نیافته تشکیل می دهند به معنی تقویت سلطه کشورهای مرکز بر آنها بوده و وابستگی آنها را تشدید می کند. نظریه وابستگی، عامل سلطه را ترغیب افکار عمومی می داند، نه ارتش در نتیجه معتقد است که رسانه های جمعی و شرکت های رسانه ای فراملی،نقش عمده ای در ترغیب مردم و تغییر افکار عمومی دارند. به عبارت دیگر طبق این نظریه، وسایل ارتباط جمعی در توسعه بخش کشورهای امریکایی لاتین نه تنها نقشی نداشته اند، بلکه عامل تقویت و تحکیم سلطه و حفظ اقتدار غرب در کشورهای پیرامون بودهاند. آندره گوندر فرانک، پل سوئیزی، برنارد بلتران و آرماندماتلارد را می توان از سردمداران نظریه وابستگی دانست. بلتران در این زمینه می گوید که در امریکای لاتین نه تنها وسایل ارتباط جمعی در اختیار سرمایه داری خصوصی و تحت نفوذ مستقیم کمپانی های امریکایی هستند، بلکه پیامهای ارتباطی نیز به گونه ای هستند که ارزش های فرهنگی و شیوه های زندگی مصرفی جامعه سرمایه داری را ترویج می کنند و بدین گونه هویت فرهنگی و استقلال ملی امریکای لاتین را مورد تهاجم قرار می دهند. نظریه وابستگی با عنوان دیگر از طرف هربرت شیلر، استاد دانشگاه کالیفرنیا مورد بحث قرار گرفت شیلر که از سردمداران اقتصاد سیاسی رسانهها است با طرح «امپریالیسم و سلطه فرهنگی و اطلاعاتی» نقش شرکت های فراملی و رسانههای بین الملل را در تحکیم سلطه امریکا، اشاعه اقتصاد بازار و استعمار جهان سوم تشریح می کند.منبع:راه ارتباطات/س
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1525]