واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
گفته ها - نوشته ها زندگي با ديگران در گفتار بزرگان و مثل هاي ملل: براي آن که بتوانيد با ديگران در کمال آرامش زندگي کنيد، از آنها جز آنچه مي توانند در راهتان نثار کنند، چيز ديگري توقّع نداشته باشيد. بورنارد اگر مدت چهل روز با مردم به سر بري، يا مانند آنها مي شوي يا آنها را ترک مي کني. مثل عربيتو بر روي زمين، يک فرد واحد نيستي؛ بلکه جزئي از کل و اندکي از بسيار هستي. تو را بر روي زمين از آن جهت نهاده اند که با ديگر آفريدگان، هماهنگ شوي و در بساط نمايش آفرينش، به نوبت خويش به بازي بپردازي. پوشهلذّات حيات و حقيقت زندگي را در خدمت به همنوع و محبّت به مردم جستجو کنيد. ميرابو هيچ حالي، از تنهايي و بي پناهي براي بشر، دشوارتر و سهمناک تر نيست. محمد حجازياگر با اشخاصي که صاحب روح بلند و اخلاق عالي هستند زندگي کنيد، احساس خواهيد کرد که قوه ي مرموزي، روح و اخلاق شما را به سوي مجد و تعالي مي کشاند. اسمايلز در گفتگو و معاشرت، تا حدي تشريفات را ملاحظه کن، ولي از اندازه ي کار مگذر. وضع رفتار، معمولاً با همان صورتي که جلوه گر شود، از طرف مقابل باز مي گردد. فولرچنان انسان باش و چنان زندگي کن که اگر هر کس انساني چون تو باشد و همچون تو زندگي کند، اين زمين، به صورت بهشت خدايي درآيد. فيليپ بروکززيستن، تنها براي خود زيستن نيست؛ بهتر آن است که به کمک يکديگر برخيزيم . منانه روس يکي از بهترين خوشي هاي دنيا اين است که گروهي در يک جا جمع شوند و اوقات فراغت را به سخنان شيرين و دلپذير بگذرانند؛ روح هاي آنها به هم نزديک مي شود، زبان يکديگر را خوب مي فهمند و از اسرار دل همديگر خبردار مي شوند. چان لوبوک آويبوريهمسر خوب، بهترين ياور، در صحراي سنگلاخ وپرمخاطره ي زندگي است. اسمايلز حسن معاشرت، مرکّب از فداکاري ها و گذشت هاي کوچک است. امرسون جمعيت، شبيه به سيل است. جرعه هاي گوارا و جان بخش، وقتي به هم جمع شد، ديوانگي ها و خرابي ها مي کند. محمد حجازي اگر زنجيري به گردن ديگري بيندازيد، سر ديگران آن، بر گردن خودتان گره مي خورد. امرسون مردمي عالي، در حسن رفتار است، نه در عقل بيشتر. بيچرانسان به هر کس که با او همخو و همفکر باشد ، دل مي بندد و هر که داراي علو نفس و جوان مردي و بزرگواري باشد ، علاقه مند مي شود .سيسرون حسن معاشرت، همراه با شرافتي است که جنگجوترين مردم، به آن احترام مي گذارند. بدي معاشرت، سبب آن مي شود که ترسوترين مردم هم به ستيز با آدمي برخيزند. چستر فيلد اگر به ميان گرگ ها روي، از آنها زوزه کشيدن خواهي آموخت. مثل فرانسوي با شجاعان عالم و درندگان بيابان، روبه رو شدم، ولي هيچ کدام مانند همنشين بد، بر من غالب نشد. بزرگ مهر خوش بخت، کسي است که از زندگي ديگران، درس عبرت بياموزد. جواد فاضل هرگز سعادت شخصي، قلب مرا در خود نگرفته است. من خوش بختي خود را جز در جامعه نمي بينم روسو کسي که مايل است خير ديگران را تأمين کند، خير خودش را هم تأمين کرده است. کنفوسيوس معاشرت با مردمان خوش اخلاق و فاضل، بهترين مقوّي روح جوانان است. اسمايلزبا مردمان نيک، معاشرت کن تا خودت هم يکي از آنها به شمار روي. ژرژ هربرت تنها چاره ي نفرت، جدايي است. مثل امريکايي يقين است که رفتار حکيمانه، يا وضع جاهلانه، همچون بيماري از شخصي به شخص ديگر سرايت مي کند؛ پس لازم است که مردمان، مواظب انتخاب معاشران خود بوده باشند. شکسپير در همنشيني بايد خود را با مردان صاحب وجدان، همدم ساخت و از مردم بي وقر وبي ارزش، دوري جست. کنفوسيوس هر کس در طلب خير و سعادت ديگران باشد، سرانجام، سعادت خودش را هم به دست مي آورد. اسمايلززندگي کردن وکمک به زندگي ديگران کردن، انسان واقعي بودن و جاودان ماندن؛ اين است وظيفه. کوکرلهر که ديگران را همچون خود، دوست مي دارد، شايسته ي فرمانروايي است. مثل چينيما به وسيله ي چهار چيز با مردم درتماس هستيم و ارزش موقعيت ما از روي آنها معلوم مي شود: آنچه مي کنيم، آنچه جلوه مي کنيم، آنچه مي گوييم، آن طور که مي گوييم. ديل کارنگيمردم شريف را شايسته چنان است که پيوسته با همانند خود نشست و برخاست کنند. کيست که آن اندازه استوار باشد که در معرض فريب ديگران واقع نشود؟!شکسپير تو نان مي خوري و زنده هستي و من نان مي دهم و زندگي مي کنم.مثل فرانسوي خود را قرباني کنيم، بهتر است که ديگران را.گاندي مصاحبت فراوان و روابط صميمي ميان دو شخص، چنان ايشان را به يکديگر شبيه مي سازد که نه تنها اخلاق و رفتارشان مانند يکديگر مي شود، رخساره و آهنگ صداي ايشان نيز با هم شباهت پيدا مي کند.لاوارتر خوش بخت ترين فرد، کسي است که بيش از همه سعي کند ديگران را خوش بخت سازد. لاروشفوکو معتقدم که پس از گرسنگي و چه بسا پيش از آن، تنهايي، بزرگ ترين مسئله ي بشر است. مسعود فرزادهر که با بدان نشيند، اگر نيز طبيعت ايشان در او اثر نکند، به طريقت ايشان متّهم گردد و اگر به خرابات رود به نماز کردن، منسوب گردد و به خمر خوردن. سعدي شاد کردن ديگران، نه خرجي دارد و نه زحمتي. يک لبخند، کافي است. تاگورانسانيت ما وقتي کامل مي شود که براي همه ي ديگران، سهمي و حقّي در زندگي خود قائل باشيم. لئو بوسکاليازندگي با ديگران در شعر شاعران: جهان شود لب پر خنده اي اگر مردمکنند دست يکي در گره گشايي هم صائب تبريزيپاي درزنجير پيش دوستان به که با بيگانگان در بوستانسعدي شيرازيلباس زندگي بر خود مکن تنگ که چون شد پاره، نتوان کرد پيوند اميرخسر دهلويمگر اجل برهاند مرا زعشق، ارنه به زندگي نتوانم رها شدن ز شما اوحدي مراغه من شکسته ي بدحال، زندگي يابمدر آن زمان که به تيغ غمت شوم مقتول حافظ شيرازي به يکي بيزار کرد از زندگي - صائب - مراوقت آن کس خوش که غمخواري در اين غمخانه داشت صائب تبريزي گر تواني کرد با ما زندگي زين سان درآيورنه زود از پيش ما برخيز و بگريز اي پسر!سنايي غزنويتو را توش هنر مي بايد اندوختحديث زندگي مي بايد آموخت پروين اعتصامي چون سکندر دست شستن از زلال زندگي بي نيازان را حيات جاوداني ديگر است صائب تبريزي هست تنهايي پر از ياران بدنيک چون با بد نشيند، بد شودمولويهر سر موي تورا با زندگي پيوندهاست با چنين دلبستگي، از خود بريدن مشکل است صائب تبريزي بيا که بي تو ملولم ز زندگاني خويش که در فراق رخت زندگي، عذاب افزاستخواجوي کرمانيمرا انبارها پرتوش و برگ استولي اين زندگي، بي دوست، مرگ استپروين اعتصاميچه عالمي، که دلي هست و دلنوازي نه چه زندگي، که غمم هست و غمگسارم نيستشهريار منبع: نشريه ي حديث زندگي 24/س
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 330]