محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829535891
حافظ نو
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حافظ نو نويسنده: سامى شكيبا نگرشى بر دلايل انطباقالگويى حافظ بر سهراب حافظ، غزلسراى بزرگ، منبع الهام در فرهنگ عمومى ماست و بر بسيارى از انديشه ها، نمادها و رفتارها و حتى معمارى ايرانى تاثيرگذار بوده است. تاثير حافظ بر نرمافزار و سخت افزار انديشه و فرهنگ ايرانى چنان عمق و گستره اى دارد كه از سبك هندى و صفويه و تاثير بر فلسفه ملاصدرا گرفته تا بر ادبيات نو و معاصر ما ادامه دارد. شايد بتوان ادعا كرد كه تا امروز هيچ خانه اى نبوده است مگر اينكه در كنار كلامالله، يك جلد ديوان حافظ وجود داشته است و اين جذابيت و شيفتگى الزاما در يك رده سنى، پير يا جوان، منحصر نبوده و هر دو قشر پير و جوان چنين رويكردى به حافظ و اشعار نغز او داشته اند. بسيارى از اساتيد ادبيات، رمز و راز اين رويكرد را بهره وافر حافظ از قرآن مىدانند؛ همان كه خود مىگويد: صبح خيزى و سلامت طلبى چون حافظ هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم اما قرآن و حافظ چه چيز مشتركى را گفته اند كه به طبع انسان گوارا آمده كرده است؟ حافظ شناسان، شعر حافظ را آيينه تمام نماى روح و روحيه و عقيده و سليقه و نگاه و نگرش او به انسان و جهان و طبيعت و ماوراى طبيعت دانسته اند و مهمترين وجهه همت او قرآنشناسى است. حافظ خود در جايى ديگر ادعا مىكند كه قرآن را از حفظ مىخوانده است: عشقت رسد به فرياد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانى در چارده روايتايمان او آميزه اى از معنويت و رهيافت «شريعت - طريقت - حقيقت » بوده و طنزش گوياى اين است كه اگر چه شيعى كامل نيست، اما درد دين دارد و تلاش مىكند كه ارزشهاى تحريف شده را باز نمايد: زاهد چو از نماز تو كارى نمىرود هم مستى شبانه و راز و نياز من و نهايتا اينكه حافظ در برابر زيبايى و ظرافت ناز و نوشهاى زندگى طبع حماسى دارد و زهد را فقط مناعت نفس و طهارت روح مىداند، نه رياضت كشىهاى بيمارگونه و رهبانيت هايى كه با ريا آميخته است. به تعبير بهاء الدين خرمشاهى، حافظ انسان كامل نبوده است، ولى كاملا انسان بوده است. پير او معلوم نيست چه كسى بوده، اما او پير بسيارى شده است: پير دردىكش ما گر چه ندارد زر و زور خوش عطابخش و خطاپوش خدايى دارد ويژگى مهم حافظ نيز در نوع بينش و نگاه او به مسئله انسان است. بنا به نوشته استاد مطهرى (ره) انسان مورد نظر حافظ «جام جم» است. همان جام جهان نمايى كه عرفا مد نظر دارند و مىگويند قلب انسان، روح انسان و معنويت انسان، همان جام جهان نماست. اگر انسان به درون خويش نفوذ بكند و درهاى درون به روى انسان باز شود، از درون خودش تمام عوالم را مىبيند: سالها دل طلب جام جم از ما مىكرد آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مىكرد شايد همين خاصيت جام جهان نمايى حافظ است كه عامى و نامى را به سوى فال و طالعبينى در شعرش كشيده و مىخواهند كه سرنوشت مقدر خود را از درون مضامين شعرى او تفسير و تعبير كنند و عجيب آنكه همه راضى از تفسيرهاى برآمده از اشعار او هستند و ارتباط اين مضامين با نهفته هاى درونى افراد، چنان است كه انگشت حيرت به دهان مىگزند. ممكن است ادعا شود كه شاعران ديگرى نيز وجود دارند كه قرنها پس از حافظ حضور يافته و عرصه شعر آنها كه از نظر سبك نظم نيز متفاوت است و اصطلاحا به سبك نو شعر سروده اند، از چنان جذابيتى برخوردار شده كه احتمالا حافظ و شعر او را به دست فراموشى سپارند؛ اما اين ادعا اگر چه واقعيت داشته باشد و اقبال نسل به شاعران جديد بسيار بيشتر از اقبال آنان به حافظ باشد، اما اين خود منشا و علتى دارد كه در تاثير حافظ بر ادبيات شاعران نوپرداز نهفته است. تاثير حافظ بر ديگر شاعران نه در پهنه ايران زمين، بلكه تا آنسوى اقيانوس ها و تا عمق سرزمين ژرمنها گسترده و گوته شاعر آلمانى را نيز متاثر ساخته است؛ تا جايى كه كريستف بورگل مىگويد: «حافظ و گوته دو نقطه اوج تاريخ روح آدمى به شمار مىروند.» گوته براى اولين بار در سال 1814 از طريق ترجمه اى از اشعار حافظ توسط يورف هامر نورگشتال با شعر و شخصيت حافظ آشنا مىشود و آنگونه كه خود در دفتر خاطراتش مىنويسد: «در حافظ نبوغى همتاى خود و در بدو امر نبوغى والاتر از خود مىبيند.» «اگر چه پيشتر، از اين شاعر بزرگ، اينجا و آنجا مطالبى مىخواندم و چيزى قابل ملاحظه نمىيافتم، ليك اكنون اشعار او در كنار هم آنچنان بر من تاثير گذاشته است كه مجبورم براى بقاى خود به گونه اى خالقانه دست به قلم برم.» و ثمره اين برخورد خالقانه، ديوان شرقى اوست. شيفتگى گوته به حافظ بدان حد مىرسد كه مىگويد: «حافظا! اين چه جنون است، با تو يكسان بودن؟!» و ادامه مىدهد: در اشعار آسان و سبك بال تو دريايى نهفته است آرام، كه جوشيده، آتشين امواجت، شراره اش مرا مىبلعد و در پايان خطاب به حافظ چنين مىسرايد: و اگر جهان فنا شود، باكى نيستحافظ با تو، با تو تنهاستكه مىخواهم برابر شوم! شادى و غم ما را چون دو همزاد مشترك باد! چون تو عشق ورزيدن و نوشيدن، افتخار من و زندگى من باد. در قرنى كه حافظ، خود حضور ندارد (قرن 19) محبوب شاعرى از زبان و قومى ديگر مىشود و عشق ورزيدن همچون او براى گوته آلمانى به صورت افتخار و زندگى او در مىآيد، حال اگر اين تاثير در بين شعراى هم زبان و هم ميهن او جلوه بيابد، جاى تعجب خواهد بود؟ روشن است كه تعجب برانگيز نيست؛ ليكن آيا اين تجلى در شعر يا زبان و سبك ديگران به معناى انقطاع مطلق است، يا تبديل سازى در شعر و شخصيت شاعران ديگر؟ اين خود بحث مجزايى است كه تبيينى دقيق مىطلبد. ممكن است ارتباط نسل سوم با شعر سهراب سپرى، شاعر نوپرداز و معاصر از زوايايى قابل اعتناتر از توجه و ارتباط آنان با حافظ شاعر غزلسراى قرن هفتم باشد؛ حال اين بديل انگارى ذوقى در نسل سوم را چگونه بايد تفسير و توجيه كرد؟ انقطاع از حافظ يا تبديل سازى حافظ در شعر سهراب؟ با آنكه از صحت چنين فرضيه اى نمىتوان كاملا اطمينان حاصل كرد، اما در رويكرد نسل جديد به شعر سهراب نيز نمىتوان ترديد روا داشت. يكى از اساتيد ادبيات پارسى مىگويد: «در همان سالهاى دهه 50 كه به بهانه هاى مختلف اشعار او را در كلاس هاى دانشگاه مطرح مىكرده و حتى در كتابهاى دبيرستانى، مثلا به بهانه بحثهاى عروضى ابياتى از او مىآورده، بر او كاملا روشن بوده كه شعر سهراب، شعرى است اصيل و مسلما در ادبيات ما جاى شايسته خود را خواهد يافت و گذشت زمان اين نكته را بر وى ثابت كرده است. چه امروزه به راى العين مىبينيم كه شعر سهراب در ميانه خواص و عوام، قبول تام و تمام يافته است و با گذشت اندكزمانى، ذهن جامعه، اشعار او را مانند اشعار حافظ و سعدى پذيرفته، به خاطر سپرده و زنده نگاه داشته است.» در واقع سهراب از خاصيتى برخوردار شده كه شاعران بزرگ مانند فردوسى و حافظ و سعدى و... متصف به آن بوده اند و آن اعتناى توامان خواص و عوام به آنها بوده و چنان كه مشهود است، سهراب نيز در اين رده قرار گرفته است. به هر حال سبك سهراب را از نظر ادبى و استفاده از لغات و تركيبهاى مانوس و متعارف و ابتكار در انواع اضافه هاى تشبيهى و استعارى، ادامه سبك عراقى حافظ و سعدى و از نظر عرفانى ادامه سبك خراسانى دانسته اند كه آراى عرفانىاش به آراى ابوسعيد ابوالخير و مولانا شباهت دارد. اساس مكتب خراسان بر عشق و جنبش و زندگى و شادى و سكر است، حال آنكه مكتب عراق بيشتر مبتنى بر قبض و زهد و انزوا بوده است. سهراب خود در يكى اشعارش با عرفان كليشه اى مىستيزد: اشترى ديدم، بارش سبد خالى پند و امثال عارفى ديدم بارش تنناها ياهو سهراب در مضامينى كه در قالب اشعار خود آفريده است، بسيارى از منويات درونى و تفكرات حافظ را به زبان خاص خود بازتوليد كرده، يا حداقل بدون نظرداشت، به چنين قرينه سازى و قرينه پردازى ذهنى پرداخته و افكار حافظى در قالب افكار سپهرى چهره اى نو گرفته و لباسى ديگر بر تن كرده است. يكى از بارزترين نوپردازىهاى سهراب كه در گرايش قشر جوان و اصطلاحا نسل سوم به او به عنوان عاملى بسيار موفق و كارآمد و قوى بايد مورد مطالعه قرار گيرد، در فلسفه و نگاه تازه اوست كه طالب ترميم معرفت موروثى است و داعيه ديگر بينى دارد: چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد واژه ها را بايد شستواژه بايد خود باد، واژه بايد خود باران باشد چترها را بايد بستزير باران بايد رفتفكر را، خاطره را، زير باران بايد برد دوست را زير باران بايد ديد زير باران بايد چيز نوشت، حرف زد، نيلوفر كاشت. او از زدودن پيش داورىهاى ذهنى، سخن گفته و از همگان دعوت مىكند تا از اهالى امروز باشند و تاكيد دارد: زندگى تر شدن پى در پى زندگى آب تنى كردن در حوضچه «اكنون» استحافظ نيز چنين نگاه و فلسفه اى در شعرش داشته و گفته است: غسل در اشك زدم كاهل طريقت گويند پاك شو اول و پس ديده بر آن پاك انداز دكتر سيروس شمسيا سه سطح تفكر براى سير انديشه سهراب بر مىشمارد: 1. ذهنى، 2. عينى، 3. عرفانى محض. در سطح اول و دوم از تفكر او به شعرى برمىخوريم كه مىگويد: عشق پيدا بود، موج پيدا بود برف پيدا بود، دوستى پيدا بود كلمه پيدا بود آب پيدا بود، عكس اشيا در آب. موج و برف، عينى، و عشق و دوستى، ذهنى و معنوى هستند. نوپردازى سهراب دقيقا در ايجاد تناسب بين اين ذهنيات و عينيات بوده است كه همچون اين قطعه به وسيله كنار هم گذاشتن كلمات نامتناسب عشق و موج و دوستى و برف به صورت ضربدرى بين آنها تناسب ايجاد كرده است. آنگاه كه از كلمه سخن مىگويد، مرادش حقيقت اشياء است (كلمة الله فعل خدا و آفرينش خدا) كه بعدا مىگويد «واژه بايد خود باد، واژه بايد خود باران باشد» به خصوص در سطح اول از تفكر خود، واژه هايى چون عشق كه معنوى هستند، از نظر او دچار بودن به يك موضوع و با همه وجود به امرى پرداختن است: - دچار يعنى - عاشق - و فكر كن كه چه تنهاست- اگر ماهى كوچك، دچار آبى درياى بيكران باشد يعنى دومين مرحله از مراحل هفت گانه سير و سلوك كه عرفا آن را بر شمرده اند. در پاره هاى بعد به تفسيرى كاملتر از عشق، مىرسد: و عشق سفر به روشنى اهتزاز خلوت اشياستو عشق صداى فاصله هاستسهراب فاصله بين مدرك و مدرك را مدنظر دارد و در ادامه مىگويد: هميشه عاشق تنهاستو دست عاشق در دست ترد ثانيه هاستحافظ هم عارف ابنالوقت بود و از غنيمت شمارى دم، دم مىزد: وقت را غنيمت دان آن قدر كه بتوانى حاصل از حيات اى جان، اين دم است تا دانى در حديث نبوى نيز آمده است: ان فى ايام دهركم نفحات فترقبوا. سهراب در تنهايى عاشق، هيچ ترديدى ندارد، به اين معنا كه وصال را فقط فناء فى الله مىداند و معتقد است كه هيچگاه به طور كامل وصال دست نمىدهد و عاشق كاملا به معشوق نمىرسد: نه، وصل ممكن نيستهميشه فاصله اى هستآنچنانكه حافظ نيز معتقد است كه وصال كامل ممكن نيست: در بزم دور يك دو قدح دركش و برو يعنى طمع مدار وصال مدام را او در شعر مسافر معتقد است كه هيچ ماهى، هرگز هزار و يك گره رودخانه را نگشوده است؛ اما مسافر نمىتواند در پيچ تاب اين گره ها خود را به خواب بزند و لذا مىپرسد كه چگونه مىتوان به يك مرشد و راهنما رسيد: من از كدام طرف مىرسم به يك هدهد؟ مسافر سهراب، مسافر حقيقت است؛ تلاشى براى يافتن حقيقت و نيافتن و دوباره سرجاى اول و آغاز، دوباره همان تلاش؛ تلاشى پى در پى براى يافتن حقيقت و افسونزدايى: كار ما شايد اين استكه ميان گل نيلوفر و قرن پى آواز حقيقت بدويم حافظ هم انسان را طبعا جوياى حقيقت مىداند و اساسا افسانه سرايى و افسانه پردازى را در خلا حقيقت جستجو و علت يابى مىكند: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند و فاصله اى كه بين حقيقت و افسون و افسانه وجود دارد، همان جدايى مورد نظر كريشنا مورتى، از عارفان معروف عصر معراج پولاد است كه آن را منشا جدالهاى روحى (conflict) مىداند. به همين دليل است كه پيامبر، آرزو و دعا مىكند كه: «اللهم ارنى الاشياء كما هى» فاصله بين مدرك و مدرك پديد نيايد و حقيقت را، به افسون و افسانه نبرد. در همين حال كه سهراب در پىرازجويى و رازگشايى از حقيقت است، در پاره اى از اشعارش از رازگشايى مرگ مىگريزد. و نترسيم از مرگ مرگ پايان كبوتر نيستمرگ گاهى ريحان مىچيند گاه در سايه نشسته است، به ما مىنگرد. وى مرگ را از جمله رموزى مىداند كه عقل ناقص بشرى قادر به رازگشايى كامل از آن نيست. لذا معتقد است كه چنين ضرورتى وجود ندارد و در اين زمينه نيز با حافظ هم عقيده و هم صداست كه: سخن از مطرب و مىگو، حديث دهر كمتر جو كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معما را سهراب همين قدر را كافى مىداند كه انسان در پى نو شدن و تازه به تازه شدن هر صبح متولد شود و راز گل سرخ را نجويد و تنها با آگاهى و دانش به افسونزدايى بپردازد: كار ما نيست شناسايى راز گل سرخ كار ما شايد اين استكه در افسون گل سرخ شناور باشيم پشت دانايى اردو بزنيم دست در جذبه يك برگ بشوييم و سرخوان برويم صبحها وقتى خورشيد در مىآيد متولد بشويم بار دانش را از دوش پرستو به زمين بگذاريم. سهراب آنگونه كه پيداست به دانش اهميتى والا مىدهد و در اشعار خود از تعبير «فقه » كه مترادف دانايى است، استفاده مىكند و اتفاقا نقش و گوهر آن را بسيار سنگين و كلان مىبيند: من قطارى ديدم فقه مىبرد و چه سنگين مىرفتدر مقابل، سياست را سبك و به تعبيرى توخالى مىبيند و در واقع بين فقه و سياست رابطه اى پارادوكسيكال و تضادگونه برقرار مىسازد: من قطارى ديدم كه سياست مىبرد (و چه خالى مىرفت) در سطح دوم از لايه فكرى او، وقتى به عينيات مىرسيم، توجه به امور مادى در شعرش متبلور مىشود و از فراز هواپيمايى كه سوار بر آن خانه خود را در پايين پاى خود نظاره مىكند، مادرش را مىبيند كه واقعيت ملموس زندگى اوست: مادرم آن پايين استكانها را در خاطره شط مىشست. حافظ نيز به چنين واقعيت هايى اشاره و تاكيد دارد و مىگويد: بنشين بر لب جوى و گذر عمر ببين كين اشارت ز جهان گذران ما را بس سهراب نيز در شعر مسافر به اين «تنها اشارت كافى» اشارت دارد و مىسرايد كه: بيا و ظلمت ادراك را چراغان كن كه يك اشاره بس است: حيات ضربه آرامى استبه تخته سنگ مگار او به اساطير يونانى اشاره مىكند كه تخته سنگى در شهر «مگار» وجود داشت كه اگر با ريزه سنگى به آن ضربه وارد مىشد، نوايى از آن شنيده مىشد و گفته مىشد كه سبب اين نوا، آن است كه يكبار، آپولون چنگ خود را روى اين تخته سنگ گذاشته است. سهراب با اين تمثيل مىگويد همانطور كه يك ريزه سنگ براى شنيدن نواى مگار كافى است، يك اشارت نيز براى ذهن انسان كافى است تا جهان گذرا را دريابد. با دقت در اين شعر اتفاقا مىتوان براى بازتوليد افكار حافظ توسط سهراب يا قرينه پردازى ذهنى بدون نظر داشت، پاسخى قطعى ارائه كرد و قرينه يا امارتى و دلالتى براى نه فقط آشنايى كامل سهراب با شعر حافظ، بل گرته بردارى و الگوگيرى از سخن و اسلوب معانى حافظ يافت، آنجا كه گفت: «بيا و ظلمت ادراك را چراغان كن» آيا اين پاره، تلميحى نيست به اين بيت از غزل حافظ: حجاب ديده ادراك شد شعاع جمال بيا و خرگه خورشيد را منور كن يعنى دل را كه محل اشراق است، با آمدنت منور و چراغان كن: ز در درآ و شيستان ما منور كن هواى مجلس روحانيان معطر كن به هر ترتيب، سهراب يك اشارت را براى روح كافى مىداند تا در جهت تازه اشيا جارى شود؛ چه روح او كم سن و سال و معصوم است و در عين حال بيكار، كه به عادت ها مبتلا نشده و به معرفت و موروثى نيز خود را مشغول نساخته است: روح من در جهت تازه اشيا جارى استروح من كم سال استروح من گاهى از شوق، سرفه اش مىگيرد روح من بيكار استقطره هاى باران را، درز آجرها را، مىشمارد روح من گاهى، مثل يك سنگ سر راه، حقيقت دارد اين صوفى منشى سهراب را در همان سبك و سياق مشايخ خراسان و سبك عرفانى خراسانى مىتوان ديد كه مثلا مولوى در اشعار خود مىگويد: دفتر صوفى سواد و حرف نيستجز دل اسپيد همچون برف نيستو خود حافظ نيز دارد كه: بشوى اوراق اگر همدرس مايى كه علم عشق در دفتر نباشد يا در آنجا كه زندگى را تر شدن پىدرپى مىداند، در واقع متاثر از اين شعر مولانا است كه مطابق نگرش عرفاى قديم جهان را در حال تجدد دائم و وجود انسان را در حال نوشدن در لحظات مىداند و مىگويد: غيب را ابرى و آبى ديگرستآسمان و آفتابى ديگرستنايد آن الا كه برخاصان پديد باقيان فى ليس من خلق جديد اين بيان مولانا ناظر بر آيه شريفه «كل يوم هو فى شان» است؛ يا آنجا كه مىفرمايد: «افعيينا بالخلق الاول؟ بل هم فى لبس من خلق جديد.» انديشه سهراب درباره فرجام انديشى رنج و نسخه اى كه براى رهايى از رنج مىپيچد، بسيار شبيه نسخه اى است كه حافظ پيچيده است؛ يعنى ترك تعلقات و فناى آرزو كه يكى از چهار حقيقت جاودانى (Four Noble In This) است كه سيدارتا - قبل از بودا - در جاده سرنات به سوى بنارس كشف مىكند: من از مصاحبت آفتاب مىآيم و رودهاى جهان رمز پاك محو شدن را به من مىآموزند فقط به من و من مفسر گنجشكهاى دره گنگم و گوشواره عرفاننشان تبت را براى گوش بىآذين دختران بنارس كنار جاده سرنات شرح داده ام همان كلام سحرانگيزى كه حافظ دارد و خود را غلام آزادگان و رهاشدگان از بند آرزوها و تعلقات دست و پاگير مىداند و مىگويد: غلام همت آنم كه زير چرخ كبود ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد استبه هر روى انديشه سيال و بىقرار سهراب در جايى آرام مىگيرد كه با عبارتى الزامآور به تكليفى مطاع، حكم مىكند عبور بايد كرد و همنورد افقهاى دور بايد شد و گاه در رگ يك حرف، خيمه بايد زد همان سخن ابوسعيد در اسرارالتوحيد: «و شيخ ما گفت كه اين سخن ما را صيد كرد.» و به قول مولانا «صيد بودن، خوشتر از صيادى» است. منبع: هفته نامه پگاه حوزه/خ
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 518]
صفحات پیشنهادی
حافظ نو
حافظ نو نويسنده: سامى شكيبا نگرشى بر دلايل انطباقالگويى حافظ بر سهراب حافظ، غزلسراى بزرگ، منبع الهام در فرهنگ عمومى ماست و بر بسيارى از انديشه ها، نمادها و ...
حافظ نو نويسنده: سامى شكيبا نگرشى بر دلايل انطباقالگويى حافظ بر سهراب حافظ، غزلسراى بزرگ، منبع الهام در فرهنگ عمومى ماست و بر بسيارى از انديشه ها، نمادها و ...
100 غزل حافظ از نو شرح ميشود
100 غزل حافظ از نو شرح ميشود-به گزارش راسخون به نقل از فارس: سيدمحمد راستگو در حال نگارش شرحي بر 100 غزل حافظ است كه به زودي آن را تحويل ناشر ميدهد. راستگو ...
100 غزل حافظ از نو شرح ميشود-به گزارش راسخون به نقل از فارس: سيدمحمد راستگو در حال نگارش شرحي بر 100 غزل حافظ است كه به زودي آن را تحويل ناشر ميدهد. راستگو ...
پايمرد در گفتوگو با فارس: حافظ شيرازي به رماننويسان نو ...
پايمرد در گفتوگو با فارس: حافظ شيرازي به رماننويسان نو شبيه است خبرگزاري فارس: مدرس مركز حافظ شناسي معتقد است كه شخصيتپردازي ويژگي برجسته شعر ...
پايمرد در گفتوگو با فارس: حافظ شيرازي به رماننويسان نو شبيه است خبرگزاري فارس: مدرس مركز حافظ شناسي معتقد است كه شخصيتپردازي ويژگي برجسته شعر ...
مکتب تربیتی حافظ
مکتب تربیتی حافظ-نه حافظ را حضورِ درس خلوت / نه دانشمد را علم الیقینی حافظ به آداب ظاهری درس و ... حیاتی نو به آنان عطا کرده و ظلمت آنها را به نور تبدیل می نماید.
مکتب تربیتی حافظ-نه حافظ را حضورِ درس خلوت / نه دانشمد را علم الیقینی حافظ به آداب ظاهری درس و ... حیاتی نو به آنان عطا کرده و ظلمت آنها را به نور تبدیل می نماید.
حافظ و انتظار(قسمت اول)
حافظ و انتظار(قسمت اول) نويسنده:مهدى كياكجورى مژده اى دل كه مسيحا نفسى ... يعنى ظهور كسى كه در آينده و نه چندان دور، عرصه گيتى را غرق نور حقيقت و عدالت مىكند كه در ...
حافظ و انتظار(قسمت اول) نويسنده:مهدى كياكجورى مژده اى دل كه مسيحا نفسى ... يعنى ظهور كسى كه در آينده و نه چندان دور، عرصه گيتى را غرق نور حقيقت و عدالت مىكند كه در ...
حافظ در بيان رهبري
حافظ در بيان رهبري-حافظ در بیان رهبریحضرتآیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب ... چتر بر سحابزدهشعاع جام و قدح نور ماه پوشیدهعذار مغبچگان راه آفتابزدهگرفته ساغر ...
حافظ در بيان رهبري-حافظ در بیان رهبریحضرتآیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب ... چتر بر سحابزدهشعاع جام و قدح نور ماه پوشیدهعذار مغبچگان راه آفتابزدهگرفته ساغر ...
از حافظ حافظان تا امام عارفان(1)
از حافظ حافظان تا امام عارفان(1)-از حافظ حافظان تا امام عارفان(1) دوشادوش بينش علمي، ... نو از ارزشهاي والاي حيات روحاني انسان، و فلسفؤ آفرينش جهان، استخدام ميكند.
از حافظ حافظان تا امام عارفان(1)-از حافظ حافظان تا امام عارفان(1) دوشادوش بينش علمي، ... نو از ارزشهاي والاي حيات روحاني انسان، و فلسفؤ آفرينش جهان، استخدام ميكند.
امروز با حافظ
امروز با حافظ مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو گفتم اي بخت بخفتيدي و خورشيد دميد گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو گر روي پاك و ...
امروز با حافظ مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو گفتم اي بخت بخفتيدي و خورشيد دميد گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو گر روي پاك و ...
شميم کلام امام علي(ع) دراشعار حافظ (3)
مضامين برگرفته از کلام حضرت امير (ع) دراشعار حافظ جاذب وستودني است: اي نور چشم من سخني هست گوش کن تا ساغرت پرست بنوشان ونوش کن (غزل 398). بدين رواق ...
مضامين برگرفته از کلام حضرت امير (ع) دراشعار حافظ جاذب وستودني است: اي نور چشم من سخني هست گوش کن تا ساغرت پرست بنوشان ونوش کن (غزل 398). بدين رواق ...
- روز قدس پشتوانه امنیت کشور و حافظ دستاوردهای انقلاب ...
روز قدس پشتوانه امنیت کشور و حافظ دستاوردهای انقلاب اسلامی است-راسخون ... در این جلسه مطرح شد، حرفهای نو و پیشنهادهای جالبی نیز وجود داشت که در مجموع نشان دهنده ...
روز قدس پشتوانه امنیت کشور و حافظ دستاوردهای انقلاب اسلامی است-راسخون ... در این جلسه مطرح شد، حرفهای نو و پیشنهادهای جالبی نیز وجود داشت که در مجموع نشان دهنده ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها