تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 3 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمت نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و تعليم دهيد، بفهميد و ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1832812490




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حافظ و انتظار(قسمت اول)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حافظ و انتظار(قسمت اول)
حافظ و انتظار(قسمت اول) نويسنده:مهدى كياكجورى مژده اى دل كه مسيحا نفسى مى‏آيدكه ز انفاس خوشش بوى كسى مى‏آيداز غم هجر مكن ناله و فرياد كه دوشزده‏ام فالى و فريادرسى مى‏آيدهمان‏طور كه مى‏دانيم، از مهمترين مواردى كه در همه اديان و مكتب‏هاى عالم، به طور جدّى و مفصل بدان اشاره شده، مساله انتظار است؛ يعنى ظهور كسى كه در آينده و نه چندان دور، عرصه گيتى را غرق نور حقيقت و عدالت مى‏كند كه در فرهنگ دينى ما به انتظار فرج حضرت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)تعبير شده است. انتظار فطرى است، يعنى در همه اديان و مكاتب، همچون اگزيستانسياليسم، كُمونيسم، ماركسيسم و حتى اُومانيست (كه قوانين مردمى را زير پا گذاشته و جز قدرت ديكتاتورى معتقد به هيچ تعاون و معاضدت نبودند؛ ولكن مى‏خواستند از وضع موجود خَلاصى و به تكيه‏گاه بهتر و مطمئن‏ترى دست يابند) و همچنين زبور، زند، پازند، شاكمونى، پاكتيل، جاماسب نامه، تورات، انجيل و قرآن، جريان و ريشه در دل انسان‏ها دارد؛ به طور مثال در عهد عتيق باب دوم به صراحت آمده است: «اگر چه تأخير نمايد، منتظر باش كه او خواهد آمد، درنگ نخواهد نمود، تمام قوم‏ها را براى خويشتن فراهم مى‏آورد و جميع امّت را نزد خود جمع مى‏كند.» در جاى ديگر از كتاب مزامير داود، مزمور 37، مى‏خوانيم كه: «به سبب شريران، خويشتن را مشوش مساز ... زيرا كه شريران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند وارث زمين خواهند شد... آنانكه لعن شده‏اند، روى زمين پراكنده خواهند شد .... صالحان وارث زمين خواهند بود... (در آن) تا هميشه ساكن خواهند بود... از فراوانى سلامت بهره خواهند برد...»اسلام هم به عنوان كاملترين و آخرين دين الهى مسأله را در وسيع‏ترين ابعاد مورد تجزيه و تحليل قرار داده است؛ انسان از زمانى كه در اين كوير حيرت زده پا نهاد و در نهاد خود احساس تشنگى را به نهال زندگى پيوند داد، جانش دوخته و سوخته درد انتظار بود. البته نوع تفكر و نگرش در مسأله انتظار، متفاوت است؛ انتظار از ديدگاه يك انسان سوخته و تشنه حقيقت انسانى كه سينه‏اى شرحه شرحه از فراق مى‏خواهد تا شرح درد اشتياق خود را واگويد و در اثر جدايى از اصل خويش، معتقد و اميدوار رجعت اصل، به روزگار وصل است با انسانى كه در پس كوچه‏هاى خيابان زار هوس، به انتظار لبخندى تنفس مى‏كند يا با شخصى كه در گرداب بيچارگى‏هاى مادّى نداى حقّ بسر مى‏دهد فرق دارد.بشنو از نى چون حكايت مى‏كنداز جدايى‏ها شكايت مى‏كندسينه خواهم شرحه شرحه از فراقتا بگويم شرح درد اشتياقهر كسى كُو دور ماند از اصل خويشباز جويد روزگار وصل خويشبه طور كلّ هر زمانى كه بشر از تصادم و تزاحم به تنگ آيد و يا در درونش احساس بستگى و خلاء و كمبود روحى، تبلور يابد؛ انتظار در دلش وجدان و زنده مى‏شود، همانطور كه گفته آمد...همه انسان‏ها از نظر عقلى يا فطرى به اين عنصر جوهرى معترف‏اند و اهل دل و بزرگان، در تبيين و تزريق فهم اين پديده عظيم بسيار كوشيده‏اند؛ حافظ هم به عنوان يك فرد ـ معتقد و متفكر جان سوخته ـ از اين قاعده مستثنى نيست.اين نكته مهم را نبايد فراموش كنيم كه حافظ پيش از آنكه شاعر و عارف باشد، شيعه است و با تمسّك و توجه به اين اصل يقينى و مُتقن، مى‏توان اذعان داشت كه شخصيتى چون حافظ كه داراى اعتقادات لطيف ناب مذهبى و عرفانى است نمى‏تواند نسبت به پديده خطير انتظار فرج حضرت ولى عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)غافل و العياذ باللّه‏ بى‏اعتنا باشد.هر چند حافظ به طور مستقيم به اسم مبارك حجة بن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف)اشاره‏اى نكرده است، ولى با توجه به شواهد و قراين به مقوله غيبت امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف)اشاره صريح دارد و اين امر نشانگر توجّه و تدبّر او به وجود شريف اوست.مطلب ديگر اينكه، دل‏باختگان معشوق مادى و آشفتگان جزر و مدّهاى احساسى، كلامشان فاقد آن وسعت معنا است، يعنى در اقوال و سكناتشان آن رقّت و سوز كه زير بناى تفكر عميق الهى است محسوس نيست. و اين قاعده كلى است، كه هر چه معشوق بزرگتر و فوق ادراك‏هاى صورى باشد، فكر و معنا وسيع‏تر خواهد بود، حافظ وقتى مطلع غزل را با پادشاه خوبان شروع مى‏كند، در ابيات بعدى به تزريق و القاى پيام عرفانى مى‏پردازد. به عنوان مثال:فكر خود و رأى خود در عالم رمزى نيستكفر است در اين مذهب خودبينى و خود رأيىاشعار حافظ ظاهرا از نوع پارادوكس و تشكيك است، كه در اثر فضاسازى ماهرانه و ساختن و پرداختن اصطلاحات و بافت كلمات، جلوه خاصى مى‏يابد، اما با تدقيق و تدبّر در باطن در مى‏يابيم كه سخن، چيز ديگر است و نبايد به ظاهر اكتفا كرد:هر كسى از ظنّ خود شد يار منوز درون من نَجست اسرار منتفسير موضوعى حافظ و انتظارانتظار، در لغت به معنى چشم به راه بودن، چشم‏داشت، و در اصطلاح، مقامى است كه، شخص يا عارف منتظر، پيوسته به پيوند دوست و محبوب خويش اميدوار و چشم به راه رايحه دلپذير اوست. در اين مقام، عاشق نه تنها دچار يأس و سرخوردگى نمى‏شود؛ بلكه، چه بسا، در اثر مراقبت و تربيت، به فيض‏هاى معنوى توصيف‏ناپذيرى هم دست مى‏يابد.انتظار، عصاره و نماد بى‏شايبه هفت‏خوانِ عشق و سخت‏ترين منازل است. بديهى‏ترين اقسام انتظار عبارت است از:1 ـ انتظار مجازى (عَرَضى)2 ـ انتظار حقيقى (جوهرى ـ اثيرى)، كه به شرح و تحليل هر دو قسم آن، همت مى‏گماريم.انتظار مجازى (عَرَضى):مجاز در لغت، به معنى كلمه‏اى است كه در غير معنى حقيقى خود بكار رفته باشد، به گونه‏اى كه آن معنى از جهتى به معنى اصلى شباهت داشته باشد.عَرَض در لغت به معنى آنچه قايم به غير است؛ پس انتظار مجازى (عَرَضى)، يعنى اميد و تمناى رسيدن به مبداء مادى و التزام در تملك موجودى كه حدودپذير است.توضيح اين كه گاهى وجود، طالب موجودى است كه او را از تألمات و تأثرات دنيوى، انقطاع و گريزى نيست؛ و به فرموده حافظ عليه الرحمة، «آمن عيش» كه پايان‏بخش عقبه‏هاى دشوار سلوك محبت است؛ و لذا در معشوق مادى محسوس نيست؛ به عنوان مثال، از بازتاب‏هاى تكامل انتظار راستين، صبر بر جُور خلق است. به فرموده حضرت حافظ:وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيمكه در طريقت ما كافريست رنجيدناگر از ما بپرسند چه چيز موجب كافريست، مى‏گوييم؛ شرك به خدا و ... ولى حافظ در طريق معرفت حتى رنجيدن را علاوه بر شرك به خدا، علّت و عين كافرى مى‏داند.بنابراين مى‏بينيم كه هر چه هدف اسباب لقاى محبوب وسيع‏تر باشد، مُحّب به طرز اعجازآميزى، بيشتر به فعليت جذبه‏هاى قدسى دست مى‏يابد. كسى يا شاعرى نمى‏تواند مدعى شود كه، رنجش خاطر از كسى، در طريقت عشق، عين كافريست؛ مگر اينكه مغروق تجليات معشوقى باشد كه، وراى توهم‏هات و تناسبهاى شهوانى است. پس، اصولاً در انتظار مجازى، تحليل ابعاد عملى عرفان ميسّر نيست، مگر اينكه با راهنمايى و توالى انفاس قدسى استادى جان سوخته، حركت ژرفِ معنوى و پيوند خاصِ الهى حاصل آيد.انتظار حقيقى (جوهرى ـ اثيرى):كلمه حقيقت، در لغت به معنى اصل هر چيز، حقّ، راستى و درستى است. «جوهر» در لغت، مُعرب گوهر، يعنى اصل و خلاصه چيزى، آنچه قايم به ذات باشد، (مقابل عرض). «اثير» در لغت به معنى عالى، بلند، برگزيده و خاص است.آنچه، در انتظار حقيقى دخالت مستقيم دارد، جارى شدن در جلوه‏هاى حقّ است، در اينجا محّب صادق به راه عشق، عاشقانه چشم مى‏دوزد و مشتاق پيوند با موجودى، مافوق ادراكهاى نفسانى است. پس، در انتظار حقيقى، آلام مادى و تأثرات محيطى، محلى از اعراب ندارند؛ اگر دردى هم باشد؛ درد اشتياق و انفكاك از نيستان ازلى است.بشنو از نى چون حكايت مى‏كنداز جدايى‏ها شكايت مى‏كندكز نيستان تا مرا ببريده‏انددر نفيرم مرد و زن ناليده‏اندسينه خواهم شرحه شرحه از فراقتا بگويم شرح درد اشتياقخلاصه اين كه، زمانى انتظار عاشق سرانجام مى‏يابد كه در اقيانوس لايتناهى لقاى خداوندى غوطه‏ور گردد. در واقع، منتظران حقيقى، كسانى هستند كه مُبلّغ و زمينه‏ساز اهداف محبوب خويشند، و پيوسته جمال سَرمد، در حضور مى‏بينند و در ترك قصور مى‏كوشند. آنچه، در منطق معرفت، حايز اهميت است درك و استخراج لطايف اخلاقى و تربيتى از معدن عشق و انتظار ابزار متقن و مطمئن اين اكتشاف غامض و پرجاذبه است و بى‏شك كشف رموز اين معدن بى‏همال، مستلزم تبيين جايگاه و پايگاه پديده انتظار مى‏باشد.شايان ذكر است كه از اهرم‏هاى نيل به اشاره‏هاى رحمانى و نفخه‏هاى سبحانى عبارت است از:1 ـ انتظار2 ـ فهم انتظاربايد اظهار داشت كه، فهم انتظار، غير از خود انتظار است. انتظار به منزله شاخ و برگ و فهمِ انتظار به مثابه ريشه است. مُحّب صادق، در وادى انتظار، ريشه‏ياب است، امّا كسى كه محبوس خسوف جهالت و مرداب متعفن اسارت است؛ از لطايف انتظار و محتواى اين هسته مقدس چه خبر دارد. خُمول و جُمود در دل منتظر واقعى راهى ندارد، چون ريشه‏ياب است؛ يعنى كسى كه سراپاى وجودش صبغه الهى يافته است و در مَجمر اشتياق عاشقانه مى‏سوزد، اهل سوز است؛ صاحب نوعى تشخيص پنهانى و قدرت ما بعد الطبيعه است و سراسر زندگى‏اش، در سوختن و ساختن با واقعيات و اضداد جريان دارد.از لحاظ موضوعى، انتظار دو نوع است:1 ـ انتظار مخرب يا خام2 ـ انتظار سازنده يا پخته1 ـ به طور كل انتظار مخرب يا خام، يعنى برخلاف صلاح و رضاى دوست گام برداشتن و اكتفا به جوانب صورى پديده انتظار است؛ به عنوان مثال صرفا: شركت در فعاليت‏هاى سطحى چون جشن و شبِ شعر و ... كه اينها در حكم بافندگى است نه شكافندگى. آواز است نه پرواز در آسمان بيكران جبروت.2 ـ انتظار سازنده يا پخته: آنچه در انتظار سازنده حاكميت دارد اصل عدم سكون و طلب و پويايى محض، در جهت تحقق خواسته‏هاى مطلوب است و فهم انتظار از مفتاح گشايش رموز عجيبه الهى و معضلات وجودى است.عاشقى كه مى‏فهمد منتظر چه كسى است و راز رنج انتظار چيست و درك مى‏كند كه چگونه مى‏توان از اين عنصر سازنده و پالاينده كه زيربناى آن عشق پاك خداوندى است در جهت رفع عوارض وجودى تمسك جست؛ آيا او را ياراى اين است كه در فضاى متروك و دور از آلام و حقايق عينى جامعه تنفس كند؟خصوصيات اهل انتظاراز جلوه‏هاى بارز و نمادين اهل انتظار پذيرش تفاوت‏ها و تحليل آلام و شرور هستى براى مَرمّت اعوجاج و پستى‏هاست. البته، شقّ مذكور، خود از پيچيده‏ترين مراحل سلوك منتظران حقيقى است. اهل انتظار مى‏گويد همانطور كه، صانع ازل، تنها اراده‏اش مصروف تكوين خير و جمال نيست، ما هم، بايد جهت تربيت و تبديل زشتى‏ها مشتاقانه تلاش كنيم؛ چرا كه نقاش ازل، مبدع نقش‏هاى صاف و نقش‏هاى ناصاف است؛ يعنى هم يوسف را با زيبايى‏هايش طرح مى‏نمايد و هم نقش عفريت را با زشتى‏هايى كه در اوست تصوير مى‏كند؛ پس، اگر ما به حكمت وجودى تصوير زشتى‏ها پى ببريم نه تنها موضع احساسى نمى‏گيريم، بلكه عاشقانه مى‏پذيريم و در ترميم آن مى‏كوشيم.منتظر حقيقى صاحب سوز و لذّت‏هاى عشق است، دقايق و ظرايف نامرئى را مى‏بيند و مى‏فهمد، منتظر راستين عاشقانه و استادانه در قبول نقوش متباين، بدون هيچ تقيّد و تكلّفى، پيوسته مى‏كوشد؛ اهل انتظار شكافنده پيله‏هاى مرموز مجهولهايى است كه، مُخلّ پرواز انسان به ابدّيت مى‏باشد. اعتقاد منتظران راستين بر اين است كه نقّاش اگر از عهده ساختن نقش زشت برنيايد، البته كامل نيست، چون خداوند مُبدع زشتى‏هاست، رسالت منتظر اهل سوز هم، مرمت تمام ناهموارى‏ها و معضلهاى موجود در جامعه است و اين خود از عقبه‏هاى دشوار طريق عشق به شمار مى‏آيد كه گفته‏اند:پاسخ هرنيش را بانوش دادن مشكل است هر كه انسان خواست شد تكليف بس دشوار داشتانزواطلبانِ منتظر كه معروض دستبرد خال و خطّند؛ هيچ‏وقت به ژرفاى فهم و راز انتظار دست نمى‏يايند. و البته درد و پيام متفكّر حافظ هم همين است:شاهد آن نيست كه مويى و ميانى داردبنده طلعت آن باش كه آنى دارداين بيت تفسير و تحليل تمام موارد مذكور در باب انتظار و حتى به عقيده عرفا همه هستى در همين اصطلاح «آنى» نهفته است.در تمام اديان، به وضوح تصريح شده است كه كره زمين آبستن بشرى است كه، منجى و خاتم همه رنج و آلام است و در شريعت، همانطور كه يادآور شديم به انتظار فرج ولى عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)تعبير شده است.بنابراين، منتظران‏عاشق؛ بايد شش دانگ حواسّشان، مصروف‏و معطوف به اين اصل باشد كه فهمِ فرج باطنى، دليل وصول به راز انتظار فرج بقية اللّه‏ (عجل الله تعالی فرجه الشریف)است.اگر باطن وجود انسان مشحون از آلودگيها و بستگى‏ها باشد چگونه مى‏تواند مُدرك و نظاره‏گر شهود و ظهور فخر كونين يعنى حجة بن الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف)گردد.مطلب ديگر كه بسيار حائز اهميت است اين است كه، پديده انتظار، به عنوان عامل تلطيف روح و موجد تكامل معنوى انسان به شمار مى‏آيد؛ خواه اين انتظار مربوط به محبوب صورى باشد، خواه الهى. البته در مورد معشوق مادى، اگر انسان بتواند با مدد دليل راه وجود خود را از فرعونيت به سوى سلامت متبدل سازد، زمينه‏ساز آن انتظار واقعى خواهد بود.خلاصه فضايل اخلاقى منتظران حقيقى1ـ صبر بر جور خلق2 ـ اطمينان و وقار توصيف‏ناپذير3 ـ رحمت و رأفت بر همگان4 ـ تلاش مجدّانه در انحلال تعارض و ايجاد تعاضد اجتماعى5 ـ پيگيرى مدبرانه در تحقّق آرمان‏هاى معشوق6 ـ امر به معروف و نهى از منكر، با برخوردهاى طبيبانه و حكيمانه7 ـ نفوذ در قلوب و تزريق اهداف محبوب در مويرگ‏هاى جان انسان‏ها8 ـ تشنه ايجاد و انشاى بذر معرفت و محبت الهى در جامعه9 ـ تهذيب و وارستگى10 ـ اهل انتظار دَمَش و قلمش آتشين است11 ـ برخلاف اهل تخريب، جهان‏ساز است12 ـ انزواطلب نيست13 ـ شاداب است.به طور مسلم كسى كه گرفتار جاذبه‏هاى مادى است و متهورانه در مسير طوفان القاءهاى شيطانى مى‏تازد؛ از ترنّمات رحمانى و عذّوبت دقايق خصوصيت‏هاى فوق، بهره‏اى ندارد؛ چون اين گونه كشش‏هاى خيالى و حسى، به سبب عدم تربيت معنوى، فاقد آن فضاى خاص و تراوش‏هاى قدسى است.اگر مى‏بينم، وجود حافظ و امثال او مترنّم به ترانه تنهايى و اشتياق و انتظار است، دليلِ انزواطلبى كه از موانع تنوّر وجود و وصول به مقصد است، نمى‏تواند باشد، غربت و تنهايى او عين پرواز از فرش تعيّن تا عرش فناست.به طور كلى مقوله‏هاى انسان‏سازى، چون درد، تنهايى، انتظار و اشتياق، اگر ريشه الهى داشته باشد، در راستاى ترميم و تحليلِ تضادها و مصايب و شدايد روزگار، به انسان نيروى مضاعف و زوال‏ناپذيرى مى‏بخشد. در چنين وضعيتى انسان صاحب هنر تطبيق با آحاد جامعه مى‏شود و فردى است مُوثِرنه تاثيرپذير؛ يعنى وجود او نه تنها تحت تأثير داد و ستدهاى شهوانى و تأثرهاى محيطى نيست بلكه حتى بر نفوس اشراف دارد؛ عاشق است ولى در عين حال پرصلابت؛ داراى پويايى فكر، و تحرك و در نهايت، هادى چشمه جوشان محبّت و معرفت در شريان اجتماع است و اين تكليفى است بس دشوار، ولى چه توان كرد كه، شرط انسان بودن همين است و دشمن نفس در كمين،آسمان بار امانت نتوانست كشيدقرعه فال به نام من ديوانه زدنداين قرعه به نام انسان زده شد كه به هر روى متحمل رنج انتظار باشد؛ چرا كه تنها اوست كه مفسر واقعى عشق الهى است.انتظار، مقدمه اتصال به مبداء حقيقىانتظار دريچه مخفى و ناشناخته اتصال خداوند است، ولى گشودن اين دريچه مقدماتى دارد كه تغافل از آن، مايه خسران و هبوط ابدى است. ناگفته نماند كه وصول به نقطه كمال هر پديده‏اى منوط به شناخت و فهم آن پديده است كه نتيجه آن حركت و كمال مى‏باشد؛ توضيح اين كه، نگاه ما در ارتباط با پديده‏ها دو گونه است؛ يا گذر است يا پايدار، ما از كنار يا پايدار بسيارى از پديده‏ها، براحتى و بدون هيچ مكثى، عبور مى‏كنيم؛ در اين ميان ممكن است. نسبت به پديده‏اى، گرايش و احساس خاصى پيدا كنيم كه آن احساس و توجه ويژه مى‏تواند مقدمه شناخت گردد؛ البته نبايد اين اصل را فراموش كنيم كه از اهمّ عوامل پيوند عميق با هر پديده‏اى، تثبيت و تشديد مراقبت و مداومت در توجه به آن پديده است.براى انسانى كه نگاهش نسبت به ذرات آفرينش، تصنعى، خام و متحجّرانه و وجودش مستغرق توهّمهاى فرعونى است، ضرورت شناخت منتفى است. ولى كسى كه تشنه حقيقتِ كمال و كمالِ حقيقت است؛ حتى لرزش برگى براى او، اشاراتى است حقّانى.همانطور كه گفته آمد؛ وصول به كمال هر پديده‏ايى، در گرو شناخت آن پديده است و شناختى مى‏تواند مثمر ثمر واقع شود كه زيربناى آن اشتياق و برخاسته از عمق وجود باشد؛ نه نتيجه تحريف ذهنى و تحكم نفس. بنابراين، محصول شناخت ژرف و مطمئن، فهم است. فهم يعنى، نفوذ و جارى شدن در حقيقت پديده‏ها. اگر ما بتوانيم، امكانات و توانمندى‏هاى يك موجود را بفهميم، نسبت به آن نوعى قرابت و تجانس روحى احساس و تجربه مى‏كنيم و اين كشش و كوشش و خط سير شهودآميز است كه مولّد حركت و متضمن كمال است.تا انسان، مُدرك توانمندى‏هاى باطنى خود ـ از طريق مطالعه وجود خويش ـ نشود و در پيچ و تاب محبت الهى نگدازد، چهره او از هستى، جز ارعاب و تحسر و تحجّر نخواهد بود. تنها عاشقِ صادق كه خود را از خار و خاشاك چه كنم چه كنم، مصّفا كرده است، مى‏تواند به التذاد و اتحاد معنوى دست يابد. چون تحمل و تأمل دارد، با تحمل مى‏انديشد؛ يعنى تحمل ديدن و شنيدن دارد، بنابراين، با نيروى حلم، به طور عميق مى‏انديشدومى‏سازد و براى‏منتظران دوست،ارزش حياتى اين دو پديده شگرف و سترگ، غير قابل انكار است.در مورد انتظار بايد ببينيم كه، چه نوع انتظارى، حاوى امواج و پرتوهاى الهى مى‏باشد. عاشقانى هستند كه فكر و ذكر و نسيمِ نگاهشان، تفسير «موتو قبل اَن تموتو» است؛ و بر عكس عاشق نماهايى هم وجود دارند، كه حركات و سكناتشان يادآور آيه شريفه «كالأنعام بل هم اضل» است كه همواره در انتظار جوياى انتحارند؛ ولى منتظران واقعى، انتظارشان از مقوله عشقى است كه منشاء رحمانى دارد و اين محّب راستين است كه موشكاف راز انتظار محبوب خويش است. امروزه عاشقانه‏ترين انتظار، انتظار فرج حضرت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)است، پس آيا به راستى ما چه كرده‏ايم؟ زيباترين عرض ارادت قلبى و چاكرى در حق مولايمان، فهم باطنى انتظار به دور از بازتاب‏هاى شيطانى است.اگر خواستگاه اين شناخت و فهم (ولو اجمالى) مقدس باشد، نتيجه آن، حصول حركت و نفوذ در محزن الاسرار انتظار و استهلاك در حكمت‏ها و مصلحت‏هاى اين پديده الهى است و در نهايت ثمره تحقق و وجدان اين گونه فهم در وجود، معراج به سوى كمال؛ يعنى وجود ملكوتى و نازنين حضرت ولى عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)خواهد بود.اى پادشه خوبان داد از غم تنهايىدل بى‏تو به جان آمد وقت است كه بازآيىدايم گل اين بُستان شاداب نمى‏مانددرياب ضعيفان را در وقت توانايىديشب گله زلفش با باد همى كردمگفتا غلطى بگذر زين فكرت سودايىصد باد صبا اينجا با سلسله مى‏رقصنداينست حريف اى دل تا باد نپيمايىمشتاقى و مهجورى دور از تو چنانم كردكز دست بخواهد شد پاياب شكيبايىيارب به كه شايد گفت اين نكته كه در عالمرخساره به كس ننمود آن شاهد هر جايىساقى چمن گل را بى روى تو رنگى نيستشمشاد خرامان كن تا باغ بيارايىاى درد توام درمان در بستر ناكامىوى ياد توام مونس در گوشه تنهايىدر دايره قسمت ما نقطه تسليميملطف آنچه تو انديشى، حكم آنچه تو فرمايىفكر خود و راى خود در عالم رندى نيستكفر است در اين مذهب خودبينى و خودرايىزين دايره مينا خونين جگرم مى دهتا حل كنم اين مشكل در ساغر مينايىحافظ شب هجران شد بوى خوش وصل آمدشاديت مبارك باد اى عاشق شيدايىتفسير لفظى و ادبى عرفانى اشعار حافظ در انتظار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)اى پادشه خوبان داد از غم تنهايىدل بى‏تو به جان آمد وقت است كه باز آيىمشتاقى و مهجورى دور از تو چنانم كردكز دست بخواهد شد پاياب شكيبايىزيبايى‏هاى بيانى و هنرى:بيت اول: به جان آمد:1 ـ از زندگى سير شد2 ـ كار دل به جان كندن كشيد3 ـ از نفس افتاد4 ـ مشتاق مرگ شد، كه هر چهار معنى را به ذهن تداعى مى‏كند.بيت 2: مشتاق از مصدر اشتياق، در اصطلاح به معنى كشش ژرف باطنى به سوى پديده اثيرى مى‏باشد.مهجور = جدامانده، مهجورى؛ جدايىدور از تو = ايهام دارد:الف ـ در دورى من از توب ـ از تو دور باد، دور از شما.حافظ در جاى ديگر مى‏فرمايد:دور از رخ تو دم به دم گوشه چشممسيلاب سرشك آمد و طوفان بلا رفتدور از رخِ تو = همچنان كه در گفتگوهاى محاوره‏اى مى‏گوييم: دور از جان تو.پاياب:1 ـ بر وزن شاداب، آبى كه بتوان از آن، پياده گذشت2 ـ طاقت و صبرنكته = حافظ شكيبايى خود را در برابر درياى مواّج و خروشان اشتياق و جدايى، به پاياب تشبيه كرده است، شكيبايى از نظر ناپايدارى، با پاياب تناسب دارد.تفسير لفظىبيت اول: اى پادشاه (سلطان) نكورويان، اگر از شدّت اندوه جدايى تو، فرياد و فغان از اعماق جان برآرم جاى دارد؛ چرا كه در فراق تو كار دل به جان كندن كشيد (مشتاق مرگ شد). موقع آن رسيد كه بازگردى.بيت دوم: دور از جان تو كه براى من خيلى عزيز است، اشتياق و جدايى نسبت به تو، آنچنان بلايى بر سرم آورد كه هر لحظه امكان دارد اين اندك شكيبايى من كه پايابى بيش نيست به پايان رسد.تفسير ادبى عرفانىدر اين ابيات آسمانى، لطيفه‏ايست نهانى و اشارتى جاودانى. در اينجا سخن از انتظار است، آن انتظارى كه، سوختگان را در تعبى حلاوت بخش، به وحدت‏سراى نيستى، رهنمون مى‏سازد. انتظار، يعنى ترنّم ترانه جاودانه اشتياق در پس كوچه‏هاى محبت؛ عبور از سنگلاخ ترديد و سير در جاده بى‏رنگ عشق سرمدى؛ انتظار، يعنى همچون شقايق چشم به راه حقيقت دوختن تا مرز سوختن؛ انتظار هنر است، هنر باختن و بر خويش تاختن، براى ساختن و عاشق ستاره سينماى عشق الهى است، انتظار، يعنى شوق سفر با كاروان اشك تا كعبه آغوش دوست؛ سلوك عاشقانه با خار مغيلان روزگار؛ مناجات با خيال محبوب در انزواى سرخ عشق.حافظ چه مى‏گويد و چه مى‏جويد. او از يك طرف مشتاق و از سويى محروم از ديدار است؛ اوست كه عاشق اين هر دو ضد باشد:عاشقم بر قهر و بر لطفش به جدّبوالعجب من عاشق اين دو ضدپس چه بايد بكند؛ حافظ سنگ صبور جان سوختگان و مرهم آلام بيچارگان است. حافظ در موج خيز حوادث آنچنان قائم و معتقد به توانمندهاى روحى خود است كه بى‏پروا و فرياد زنان مى‏گويد:من نه آنم كه زبونى كشم از چرخ فلكچرخ برهم زنم از غير مرادم گرددپس چه پيش آمده كه اين گونه مى‏نالد. او عارف بى‏قرارى است كه اهل درد است، چون مرد است و درد و رنج انتظار را عين درمان مى‏داند.اى درد توام درمان در بستر ناكامىوى ياد توام مونس در گوشه تنهايىحافظ در عرصه هستى، زخم نوش حوادث است؛ ولى چه دردى در اعماق قلب او باليد كه اين گونه عالَم از او ناليد، بدانسان كه جهانيان از ثمره شعور و شهودش ارتزاق معنوى مى‏كنند، اين مشتاقى و مهجوى كه حافظ را چنين بى‏تاب و مغموم ساخته است چيست؟ و اين پادشاه خوبان كيست، آيا تاكيد و اطلاق پادشاهِ خوبان بر زيبارويان نباتى است يا وارستگان عافيت‏سوز.نكته: در اينجا، ديدگاه حافظ از خوبان، كسانى هستند كه صاحب نعمت‏ها و نغمه‏هاى موزون روحانى مى‏باشند و پادشاه، موجودى است جوهرى و جهان شمول كه علّت قوام و دوام كونين است.البته دور از انصاف است اگر بگوييم كه منظور حافظ از خوبان، موجودى است كه از لحاظ زيبايى صورى بى‏همال است، هر چند خود حافظ ـ به استناد جمله المجاز قنطرة الحقيقه ـ طعم شيرينى‏ها و تلخها و جزر و مدهاى عشق مجاز را چشيده و در اثر تكامل و تربيت حقيقى، به فراسوى جاذبه‏هاى حسى بال گشوده است.حافظ در اين ابيات از زبان منتظران دلخسته مى‏گوید: « اى مولاى من، يا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)مى‏گويند، صبر سرمايه كلانى است در بازار معرفت و از كالاهاى گرانبهاى اين بازار، اشتياق و مهجورى است، مى‏دانم؛ ولى چه كنم، بى‏قرارم، در نوسانم، گوشم از نصيحت پُر است؛ هر چند، غم سازنده و علت پالايش روح است، ولى تصور نمى‏كردم از دوريت اين گونه چون بيد در ركوع، غم دورى تو، اين گونه كمر طاقت مرا بشكند، مرا درياب؛ بيا تا در سايه تبسّم نگاهت با ديده بارانى، رنگين كمان عشق را به نظاره بنشينيم سيرم از اين دنياى وانفسا، وقت است كه چهره از نقاب غيب بگشايى و مرا در آغوش بگيرى كه بى‏تو كمر طاقتم بشكند؛ چون پيچكى مست تشنه وصال توام، بگذار با وصال تو در چشمه زلال معرفت خداوندى جريان يابم. وجود خزان زده‏ام تشنه نسيم نگاه توست، تو كه مى‏دانى همواره گل اين بوستان تر و تازه نيست، بدون تو بر پيشانى باغ چين افتاده است و منتظر عطر آغوش توست. آنچنان بوى تو در رگهاى تشنه دشت جارى است كه حتى خار هم عطر آغوش تو را در نبض ثانيه‏ها به حسرت مى‏نشيند؛ آه اى انسان غافل؛ از چه نشسته‏اى، برخيز و مژه‏اى تر كن، بنشين و ناله‏اى سر كن، بنشان آتش نخوت و قساوت را و فروزان كن شعله درد و حسرت را.»منابع :1 ـ مطهرى، مرتضى، قيام و انقلاب مهدى از ديدگاه فلسفه تاريخ به ضميمه مقاله شهيد، چاپ جديد، تابستان 1363.2 ـ محمدى اشتهاردى، محمد، پرتوى از زندگى چهارده معصوم، نگاهى بر زندگى حضرت مهدى(علیه السلام)، سازمان عقيدتى سياسى ارتش جمهورى اسلامى ايران.3 ـ مستشارى، مهدى، تفسير غزليات حافظ (شاعرى كه بايد از نو شناخت)، مشهد،13704 ـ قاضى زاهدى، احمد، شيفتگان حضرت مهدى (علیه السلام)، ج 1، چاپ پنجم، انتشارات رنگين، آذر 1375.5 ـ زرين كوب، عبدالحسين، مجمر در كوزه، (نقد و تفسير قصه و تمثيلات مثنوى)، چاپ ششم، علمى، تهران 1368.6 ـ خرمشاهى، بهاءالدين، حافظ نامه، ج 1 و 2، چاپ اول (1366) و چاپ ششم (1373)، شركت انتشارات علمى فرهنگى.7 ـ خطيب رهبر، خليل، ديوان غزليات مولانا شمس الدين محمد حافظ شيرازى، چاپ پنجم (1368)، چاپ چاپخانه مروى.8 ـ قائمى، على، مسأله انتظار، انتشارات هجرت9 ـ مثنوى و معنوى مولانا جلال الدين رومى، تصحيح نيكلسون.10 ـ محسنى كبير، ذبيح‏الله، مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)آخرين سفير انقلاب، ج 2 و 1، چاپ اول، انتشارات دانشوران، تابستان 1376.منبع: ماه نامه هنر دینی
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 481]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن