واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: خانواده كوچكترين نهاد زندگي جمعي و بنيان اصلي حيات اجتماعي بشر محسوب ميشود. پيوستگي حقيقي و معنادار نهاد خانواده با جامعه به قدري است كه در تمامي اعصار تاريخ و حتي دوره معاصر كه همه چيز رنگ دگرگوني گرفته باز هم قوام يا انحطاط آن مترادف با قوام و انحطاط جامعه شمرده ميشود و زندگي در خانواده مطابق فطرت آدمي شكل ميگيرد و بر اين اساس در تمامي اديان الهي خانواده پايه و مايه زندگي اجتماعي سالم معرفي شده است. كاركردهاي متنوع خانواده براي پاسخگويي به نيازهاي اساسي انسان در دنياي امروز كه با پيچيدگيهاي مدرن، تنشهاي اجتماعي و اقتصادي، هياهوي رنگارنگ و پرحاشيه زندگي ماشيني و... پيوند خورده نيز ارزشي مضاعف يافته و از يك ديدگاه خانواده تنها پناهگاه انسان خسته و فرسوده از كشمكشهاي روزافزون است. مشكلات و دل مشغوليهاي مالي، عصبيتهاي جمعي، پاسخگويي به نيازهاي فزاينده و گاه متضاد اعضا و آسيبهاي روحي و رواني ناشي از تعدد نقشها و پيچيدگي وظايف به همراه برخي ضعفهاي ساختاري خانواده ها عواملي هستند كه در دنياي امروز بر زندگي خانوادگي تاثير منفي ميگذارند و حفظ قوام و سلامت آن را به امري دشوار تبديل ميكنند. امروزه نهاد خانواده بسيار تاثيرپذير و بالطبع آسيبپذيرتر شده است و اگر از آن مراقبت نشود همچون كشتي طوفانزده دستخوش تحول امواج ميگردد و به ورطه هلاك ميافتد. خانواده گاه مشكلات خانوادگي حاد و آشكار ميشوند و گاهي به صورت پنهان در لايههاي زيرين ارتباطات و تعامل ميان اعضا باقي ميمانند، رشد ميكنند و آسيب ميآفرينند. اين مشكلات در سطوح مختلفي نيز ظاهر ميشوند. همه ما افرادي را ميشناسيم كه با اين مشكلات دست به گريبانند. عدهاي هم هستند كه در قضاوت درباره آنها تربيت خانوادگيشان را مقصر قلمداد ميكنيم. بهداشت روان در خانواده مشكلاتي را كه در قالب نقصهاي ساختاري، كاركردي، تربيتي، رواني و... هويدا ميشوند و تاثير آنها را شناسايي ميكند و از اين طريق چشماندازي از شرايط مطلوب ارائه ميدهد. هنگامي كه اعضاي خانوادهاي با مشكلات حادي نظير طلاق، اعتياد، ناسازگاري، قهر، عصيانگري، بدخلقي، فرار از خانه و... مواجهند ميتوان به ضعف بهداشت روان در خانواده پي برد. دكتر «هاشم مهدوي» روانشناس باليني و متخصص آسيبهاي اجتماعي بر نقش مهارتهاي زندگي نزد اعضا بويژه والدين در بهداشت روان خانواده اشاره ميكند و در اين باره توضيح ميدهد: مهارتهاي رفتاري، گفتاري و ارتباطي اعضا در اغلب خانوادههايي كه با مشكلات جدي مواجهند حلقه مفقوده تعامل خانوادگي محسوب ميشود. براي آن كه يك خانواده از آرامش رواني و عاطفي برخوردار باشد اعضا يا حداقل والدين بايد با اين مهارتها آشنا باشند و آنها را به درستي به كار گيرند. پدر خانواده بايد بداند با همسر و فرزندانش چگونه رفتار كند و سخن بگويد و رابطهاي توام با صميميت و اعتماد با آنان داشته باشد. متاسفانه در برخي خانوادهها والدين نميدانند چگونه بايد با فرزندشان سخن بگويند. هيچ حرفي زده نميشود جز آن كه ضرورتي در كار باشد يا بخواهند فرزند را تنبيه و توبيخ كنند. البته مشكلات به همين جا ختم نميشود. نداشتن تعامل درست با اعضاي خانواده ميتواند دلايل مختلفي داشته باشد. براي مثال پدر يا مادر به دليل مشغله شغلي وقت يا انرژي صحبت با فرزندشان و رسيدگي به كارهاي وي را نداشته باشند يا حتي كدورتهاي ميان والدين با يكديگر و بگومگوي آنها وقتي براي فرزندان باقي نگذارند. هنگامي كه ميان اعضاي خانواده رابطه كارآمدي نباشد نيازهاي عاطفي و رواني ارضا نميشود و اين اولين گام و نخستين جرقه انحرافات اخلاقي و رفتاري بويژه براي فرزندان است كه از محيط خانه تاثير ميپذيرند. هنگامي كه در رفتار والدين و محيط خانه محبت نباشد فرزند اين محبت را در كوچه و خيابان جستجو ميكند. به همين ترتيب فرزندان هر چه را در خانه نيابند و به آن نياز داشته باشند در جايي ديگر جستجو ميكنند. وي عدم توانايي والدين براي ايفاي نقشهاي مختلف در خانواده و ناآگاهي درباره اين نقشها را در مخدوش شدن ارتباط ميان اعضا موثر ميداند و ميافزايد: والدين در قبال يكديگر و فرزندانشان نقشهاي متفاوتي دارند. پدر خانواده بايد بتواند براي فرزندانش پدري كند و براي مادر خانواده همسري. هر كدام از اين نقشها وظايف متفاوتي را ميطلبد كه برخي افراد از برعهده گرفتن آنها فرار ميكنند و ترجيح ميدهند تكبعدي باشند. براي مثال پدر خانواده فقط وظايف پدرياش را براي فرزندان ايفا ميكند و از نياز و خواستههاي همسرش غافل ميشود. گاهي مادران نيز خود را به وظيفه مادري محدود ميكنند و انتظار دارند همسرشان همين كه وي به كارهاي فرزندان رسيدگي ميكند از وي راضي باشند. موضوع ديگر ناآگاهي از كاركرد نقشهاست. براي مثال پدر گمان ميكند همين كه معاش زن و فرزندش را تامين كند اعضاي خانواده بايد مطيع و ممنون وي باشند. اين ناآگاهي اغلب كاركرد نقشها را بيتاثير ميكند و خلأهاي جدي در مناسبات خانوادگي پديد ميآورد. محبت ميان والدين و عشقورزي آنان به يكديگر، اساس بهداشت روان خانواده است . گاهي پدر خود را به تامين اقتصادي خانواده مشغول ميسازد و محبت به فرزندان را به مادر ميسپارد. اين براي فرزندان يعني محروم شدن از محبت پدري. بنا به علم روانشناسي كساني كه از اين محبت محروم ميمانند در آينده با مشكلاتي نظير ضعف اعتماد به نفس، ثبات شخصيتي، قدرت اراده و تصميمگيري و... در درجات مختلف مواجه ميشوند.براي فرزندان با توجه به جنسيت، خلق ذاتي و شرايط سني پدر مظهر قدرت و امنيت، اعتماد به نفس و توانايي است و حامي و تكيهگاهي مطمئن محسوب ميشوند. يعني فرزندان بنا به نيازهايشان چنين ميپندارند و انتظار دارند. مادر نيز تكيهگاه عاطفي فرزند و مظهر علاقه، پرورش و پيوندهاي محبتآميز است و بالطبع هر زن و مردي در خانواده بايد بتوانند چنين نيازهايي را از طرف فرزندان پاسخ بدهند. خانواده خانواده با ازدواج شكل ميگيرد و خوب يا بد اساس خانواده و بار آن بر دوش مرد و همسرش است. آنان بايد براي خانوادهشان به قول معروف مايه بگذارند وناملايمتها را بر دوش كشند. نگهداري از سالمند، رفتار درست با كودك، كنار آمدن با هيجانات فرزند نوجوان و حمايت از پسر و دختر جوان خانواده با وجود مشكلات و تنگناهاي خرد و كلان كاري سخت است كه بايد در دورههاي مختلف زندگي براي آنها مهيا باشد. گاهي والدين آنقدر به مسائل خانواده سرگرم ميشوند كه خودشان را فراموش ميكنند. در حالي كه محبت ميان والدين و عشقورزي آنان به يكديگر، اساس بهداشت روان خانواده است و ميتواند از بروز بسياري مشكلات جلوگيري كند. يادمان باشد اطمينان قلب و لذت معنوي ويژهاي كه فرزند از مشاهده و درك محبت ميان والدينش به دست ميآورد براي وي بسيار باارزشتر است از دستيابي به خواستهاي كه پدر و مادرش بر سر آن با يكديگر مرافعه كردهاند. برهم زدن آرامش رواني فرزندان براي تامين خواستههاي مادي آنان از مسووليتنشناسي والدين و ناآگاهي از بهداشت رواني خانواده حكايت دارد. منبع : جام جم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 328]