واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: همه ما انسانها در پي يافتن خوشبختي هستيم و خواهان آنيم تا بالاخره روزي آن را بهدست آوريم. اغلب ما براين باوريم كه موظف هستيم تا حد امكان خوشبخت باشيم و در واقع وظيفه داريم به اين مرحله برسيم اما خوشبختي چيزي بيش از يك تعهد و تمايل شخصي و فراتر از يك تكليف اخلاقي است. ميتوان گفت هيچ تعريف خاصي از خوشبختي نميتوان ارائه داد و اين ممكن است عجيب به نظر برسد. اما اگر بيشتر دقت كنيم ميبينيم شايد چندان هم عجيب نباشد . زيرا اغلب جديگرفتن و مهمدانستن هر موضوعي منوط به ارائه تعاريف و مقياسها و آمار و ارقام است؛ حال آنكه بيشتر امور با اهميت زندگي را نميتوان به طور دقيق تعريف يا اندازهگيري كرد. به عنوان مثال آيا ما ميتوانيم عشق، دوستي يا شايستگي را اندازهگيري يا تعريف كنيم؟ البته خوشبختي را ميتوان خوششانسي، برخورداري از اقبال، لذتبردن، خوشبودن، خشنودي، داشتن رضايتخاطر و... دانست اما آيا فكر ميكنيد اين تعاريف به فهم بهتر ما از احساس خوشبختي كمك زيادي خواهد كرد؟ مشكل زماني آغاز ميشود كه بيشتر افراد براي خشنودشدن در انتظار واقعهاي خارقالعاده و شاديآور هستند اما ميتوان گفت تا زماني كه اتفاق بدي پيش نيامده، احساس خوشبختي كنيم. مقابله با آفات خوشبختي چگونه ميتوانيم بدانيم كه شخص خوشبختي هستيم؟ شايد ابتدا پاسخ به اين سؤال آسان به نظر برسد؛ به اين ترتيب كه بگوييم هر لحظهاي كه احساس خوشبختي ميكنيم خوشبخت هستيم اما اين راهحلي دقيق و ميزان مناسبي براي ارزشيابي خوشبختي خود نيست. ولي اگر فقط احساس ما نميتواند تعيينكننده ميزان خوشبختيمان باشد، پس چه چيزي ديگري را ميتوان نام برد و معيار خوشبختي دانست؟ پاسخ اكثريت افراد به اين سؤال، مقايسه خود با ديگران است و اين مقايسه اغلب با كساني است كه تصور ميكنند از آنها خوشبختترند. به عنوان مثال عده زيادي زندگي خود را با افراد مشهور مقايسه ميكنند و بر خوشبختي فرضي يا واقعي آنها غبطه ميخورند. اين يك اشتباه معمول و فراگير است كه از دور افرادي را كه در واقع خوشبخت نيستند، خوشبخت فرض كنيم و در نتيجه حسرت بخوريم. اما اگر ما متوجه ميشديم زندگي افرادي كه خوشبختي خود را با آنها مقايسه ميكنيم هم توأم با درد و رنجي است كه ما از آن آگاهي نداريم، مسلما هرگز خود را با آنها مقايسه نميكرديم و به حال آنها غبطه نميخورديم. يكي ديگر از ويژگيهاي ما انسانها كه از بزرگترين آفتهاي خوشبختي نيز به حساب ميآيد، تمركز بر كاستيها و كمبودهاست. اما بايد اين را به خاطر داشته باشيم كه با اين كار حق لذتبردن از زندگي را از خود سلب ميكنيم زيرا هيچ زندگي بدون كم و كاستي و هيچ انساني نيز بدون ايراد نيست پس ساختن ذهن به سوي كمبودها باعث ميشود نتوانيم از آنچه داريم خشنود باشيم. يكي ديگر از موانع بر سر راه خوشبختي، يكسان دانستن خوشبختي با موفقيت است؛ به عبارت ديگر پيروي از اين خيال باطل است كه موفقيت همان خوشبختي است و اين دو معادل همديگر هستند اما اگر از اين لحاظ خواهان موفقيت باشيم كه موجب خوشبختي ما شود و خوشبختي خود را نيز وابسته به آن بدانيم و اگر تصور كنيم كه خوشبختي بستگي به ميزان درآمد و شهرت و تاييد مردم دارد، دچار اشتباه بزرگي شدهايم زيرا اين تفكر اصلا صحيح نيست و باعث خوشبختي ما نيز نميشود. در واقع همين كه براي احساس برخورداري از خوشبختي و شادماني خود شرط و شروط خاصي تعيين كرده و آن را در گروي رسيدن به هدفي ديگر بدانيم، مطمئنا هيچگاه هم نميتوانيم احساس خوشبختي كنيم، زيرا هميشه چيزي هست كه خواهان رسيدن به آنيم و خواستههايمان نيز هيچگاه تمامي ندارد. يكي ديگر از اشتباهاتي كه معمولا هنگام تعريف خوشبختي ميشود اين است كه بعضي آن را مترادف خوشگذراني ميدانند، حال آنكه بايد به اين نكته توجه داشت كه خوشگذراني امري است موقتي و زودگذر اما خوشبختي حالتي است پايدار؛ به اين معنا كه خوشگذراني و تفريحات مختلف مختص زمان حال است، در صورتي كه خوشبختي علاوه بر زمان حال به آينده نيز مربوط ميشود. البته خوشگذراني و داشتن تفريح و سرگرمي اگر با درك درست و صحيح انجام شود، ميتواند در ايجاد خوشبختي و داشتن رفاه و آسايش بيشتر مؤثر باشد در غير اين صورت ميتواند از آفات خوشبختي به حساب آيد. در واقع داشتن درك درستي از خوشگذراني يكي از مهمترين راههاي خوب زندگيكردن و در پي آن سلامت و آسايش بيشتر است زيرا باعث بهتر سپريشدن اوقات ما و هدايت آن در مسير درست ميشود. اما يكي ديگر از نتايج يكساندانستن خوشگذراني با خوشبختي؛ داشتن اين باور است كه اگر بخواهيم خوشبخت باشيم بايد از رنجكشيدن به دور باشيم؛ در نتيجه برپايه اين تفكر غلط، بسياري از افراد از اموري كه باعث درگيري بيشتر و تحمل رنج و سختي و تعهد ميشوند، دوري ميكنند، با اين استدلال كه ميخواهند با مشكلات كمتري مواجه باشند اما اين اصلا درست نيست كه فكر كنيم براي خوب زندگي كردن بايد هيچ رنج و سختياي متحمل نشد بلكه لازمه رسيدن به زندگي بهتر طي مراحلي است كه گاه سخت و رنجآور نيز هست. حال تصميم با خود افراد است كه آيا ميخواهند تا حد امكان زندگيشان عاري از درد و رنج باشد يا ترجيح ميدهند با تحمل كمي درد و رنج، از آيندهاي پربارتر و بهتر برخوردار باشند. كليد اصلي خوشبختي يكي از مهمترين نكات درباره خوشبختي، حسي است كه بايد هركس خود، آن را تجربه كند؛ در واقع بايد از درون وجود خود احساس خوشبختي كنيم و يكي از مهمترين عوامل براي داشتن احساسي خوب، توأم با آرامش، شكرگزار بودن است زيرا شاكربودن كليد شادماني است و هر قدر ما نسبت به داشتهها و نعمتهاي خود بياعتناتر باشيم از ميزان خوشبختيمان نيز كمتر ميشود. متاسفانه همه ما تنها هنگامي قدر نعمتهاي خود را ميدانيم كه آنها را از دست ميدهيم. اما شكرگزار بودن يكي از عوامل اصلي و مهم خوشبختي است. براي اينكه بتوانيم قدر نعمتهاي كنوني خود را بدانيم بهتر است سطح توقعات و انتظارات خود را پايين بياوريم. همه انسانها بايد بياموزند كه چگونه با رنج ناشي از ناموفقيتها روبهرو شوند. مثلا اگر رسيدن به شغل مورد علاقهتان را در نظر بگيريد، بسياري از افراد ميگويند در صورت شكست، فرد بايد بتواند بگويد «درست است كه خيلي مايل بودم اين شغل را به دست آورم اما حتما توانايي برخورد با اين شكست را دارم؛ البته حتما در آينده ميتوانم كار بهتري هم پيدا كنم.» يكي از فايدههاي نداشتن توقعات و انتظارات بيجا، برخورداربودن از ديدگاه مثبت است كه ميتواند لازمه خوشبختي نيز باشد. انتظار و توقع براي رسيدن به آنچه ميخواهيم، نهتنها نشانه ديدگاه مثبت نيست بلكه نشان ميدهد فرد نميتواند احساس خوبي داشته باشد و به دنبال آن نيز خوشبخت باشد.خوشبختي را ميتوان تقريبا تحت هر شرايط و اوضاع و احوالي به دست آورد؛ به شرط آنكه زندگي داراي هدف و معنا باشد. هر شخص با توجه به نوع ديدگاه خود ميتواند به زندگياش معنا و هدف خاصي ببخشد كه مطابق آن هم در مسيري كه انتخاب ميكند گام بردارد اما اگر هدف نداشته باشد نميتواند از لحظات خود لذت ببرد و در نتيجه احساس خوشبختي هم نخواهد كرد. در واقع خوشبختي براي زندگي انسان مهم است اما اگر آن را مهمترين ارزش براي خود تلقي كنيد هرگز به آن دست نمييابيد؛ خوشبختي هنگامي قابل دسترستر خواهد بود كه به عنوان هدف نهايي و تنها مقصود شما از زندگي نباشد. سختيهاي زندگي را بپذيريد هيچكدام از انسانها تحمل سختيها و رنجها را دوست ندارند و هميشه سعي و تلاش در دوريگزيدن از آنها را دارند اما همانگونه كه همه ما تجربه كردهايم زندگي بدون درد و رنج امكانپذير نيست و همه ما در دورههايي از زندگي خود بايد متحمل سختيهاي گوناگوني شويم. اما تنش و تحمل سختيها براي رشد انسان امري ضروري است. در واقع هرچه بيشتر ياد بگيريم كه از ناملايمات و سختيها درس بگيريم، بيشتر به معناي واقعي زندگي پي ميبريم و بيشتر قدر خوشيها و لحظات شادي را درمييابيم.البته لازمه زندگي، بهره بردن از شاديها و نعمات گوناگون و همچنين تحمل سختيهاست ولي در اين ميان رعايت اعتدال نيز بسيار مهم است. منبع:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 415]