واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درس پانزدهم داستان نويسيچهارده درس پيشين
57- نوشتن رمانتان را به تأخير نيندازيدرمانها را چگونه مي نويسند؟ رمان نويسان چه جور آدمهايي هستند؟مي توان زوجي جوان و تازه ازدواج کرده را با نويسنده اي که دائم کار نوشتن رمانش را عقب مي اندازد مقايسه کرد.نو زوج جوان کارمندند و بچه مي خواهند اما موقع مناسبي براي بچه دار شدن نيست. اولين خواسته ي آنها امنيت اقتصادي است. امسال را با جشنهاي متعدد مي گذرانند. سال بعد ترفيع مي گيرند و حقوقشان اضافه مي شود. سالها مي گذرد.تا اينکه آنها صاحب مقامي شده اند، اما اگر زن بخواهد بچه دار شود بايد سر کار نرود. و قطع حقوق وحشتناک است: در اين موقيعت عاقلانه نيست که بچه دار شوند.نويسنده نيز که نقد و بررسي، داستان کوتاه و داستانهاي واقعي مي نويسد، عملاً وقت رمان نويسي ندارد. دو، سه سالي مي گذرد. احساس مي کند هنوز به قدر کافي با فنون نويسندگي آشنا نيست. تاکنون هرگز مدتي طولاني به اثري نپرداخته است. حتماً ناشران از نويسندگان جديد استقبال نمي کنند و رمان او را نيز روي انبوهي از آثار بُنجل ديگر مي اندازد و رد مي کنند. در اين موقعيت رمان نويسي خطر کردن است. پس چگونه است که هر سال رمانهاي اول بسياري از نويسندگان چاپ و منتشر مي شود.نويسندگان اين رمانها مصلحت بيني را کنار گذاشته و استثنابيني را پيش گرفته اند. آنها خودشان را در برابر بدبيني والدين، تمسخر دوستان و ادعاي سرزنش بار جامعه که مي گويد: «ما بيش از نيازمان نويسنده داريم» مجهز کرده اند. آنها به شخصيت، استعداد و مهارت خود ايمان دارند. با اين حال نويسندگاني که اثرشان چاپ نشده، قلباً اميدوارند که کسي درکشان کند و به کارشان ايمان بياورد. البته اگر هم کسي درکشان نکرد، آنها باز به نوشتن ادامه مي دهند چون نويسنده اند. و بالاخره زماني خواهد رسيد که دنيا رمانهايشان را بخواند و آنها را به رسميت بشناسد. 58- بلافاصله از «بازگشت به گذشته» استفاده نکنيددر ابتداي رمان نبايد بلافاصله از بازگشت به گذشته استفاده کرد، چون مانع پيشروي رمان است. تا رمان کاملاً در زمان حال جا نيفتاده است نبايد حتي از يک بازگشت به گذشته هم استفاده کرد مگر اينکه قسمت عمده ي رمان در گذشته رخ داده باشد. چرا که نويسنده در آغاز رمان هنوز وضعيتي در زمان حال به وجود نياورده تا باعث هيجان، هول و ولا و انتظار شود. نمي شود با عقب گرد اوليه، نقبي به زندگي حال و آينده شخصيت زد.مثال (آغاز رمان): آلوين در حالي که به کساني که تابوت برنزي را در آمبولانس سياه رنگ مي گذاشتند نگاه مي کرد، چروکهاي کت و شلوار مشکي اش را صاف کرد. زنش در تصادمي مشکوک در گذشته بود. چهارده سال قبل: روزي را که با زنش آشنا شد به ياد آورد. باران مي آمد. و سقف کتابخانه چکه مي کرد...در مثال بالا، مانعي سر راه شروع رمان ايجاد شده است و خواننده مطالبي را راجع به فرد ناشناسي مي خواند.برخي از معايبِ زود استفاده کردن از بازگشت به گذشته عبارتند از: 1- هدف از رجوع به گذشته استفاده از مصالحي همچون پس زمينه ها، درون نگري ها، ادراکها، انگيزه ها، شکستها و موفقيتهاي شخصيت است که در روابط و درگيريهاي زمان حال وجود ندارد. اما قبل از استفاده از محتواي گذشته، بايد زمان حال وجود داشته باشد. 2- تا وقتي خواننده نداند درگيري فعلي شخصيت چيست، علاقه اي به سر در آوردن از اتفاقات گذشته ندارد. خواننده مي خواهد بداند که شخصيت واقعاً کيست؟ 3- چون خواننده چيزي راجع به زندگي حال شخصيت نمي داند، نمي تواند اهميت حادثه زندگي گذشته شخصيت را ارزيابي کند. زيرا معياري براي مقايسه ندارد. و از خود مي پرسد: چرا دارم چيزهايي راجع به اين شخص مي خوانم؟ 4- هنوز وضعيت زمان حال شکل نگرفته است. بنابراين نويسنده پس از تمام شدن بازگشت به گذشته، بايد به چه چيز زمان حال برگردد؟ و آيا خواننده نخواهد گفت که: «آه، شروع داستان يادم نمي آيد؟»هدف نويسنده از قسمت آغازين رمان، شروع داستان با صحنه اي نمايشي، مهيج و زنده است. ضمن اينکه مي خواهد خواننده را به زندگي فعلي شخصيتها علاقه مند کند. فقط وقتي صحنه ي آغازين رمان قدرت پيشروي کافي داشته باشد بايد خطر کرد و داستان را مدتي به حال خود گذاشت و به گذشته بازگشت.خواهرم روزالي خيلي خسته به نظر مي رسيد. مثل مادرمان که هر روز چهارده ساعت در کارخانه ي کنسروسازي کار مي کرد و مجبور بود ما را بزرگ کند، شده بود. وقتي سنش از سي گذشت، مادر زمينگير شده بود، انگار هنوز دليلي براي زنده ماندن داشت. مثل کسي که از فرط خستگي نمي تواند حتي گور خودش را پيدا کند، خودش را جلو مي کشيد ...59- زاويه ديد اول شخص در داستان کوتاهزاويه ديد اول شخص (در حالت ذهني) از نظر اينکه نويسنده سريعتر مي تواند از زمان حال به گذشته برود بر زاوايه ديد سوم شخص مزيت دارد. چرا که در اين زاويه ديد ديگر نيازي به ايجاد فضايي براي استفاده از شيوه هاي غيرمستقيم نيست. خاطراتي که از زبان اول شخص بيان مي شود طبيعي تر و صادقانه تر است.مثال: خيابان تاريک بود. حباب سه تا تير چراغ برق شکسته بود. بوي خطر را مثل موقعي که دسته ي چهارنفري دزدها به جري حمله کردند حس مي کردم. او را در راه آب انداخته بودند و آنقدر خون از او رفته بود که مرده بود. دستهايم را از جيبم در آوردم و جلو رفتم.خاطرات مثل نفسهاي شخصيت، به نحوي طبيعي از زبان اول شخص جاري مي شود. و مثل خاطرات سوم شخص تصنعي نيست. اما خواننده هيچگاه در روايت سوم شخص کاملاً حس نمي کند که نويسنده خاطراتي را بيان کرده که گزيده اي از تجربيات شخصيت است. ضمن اينکه خواننده همواره بر اين نکته واقف است که نويسنده به طور متناوب يا از نام شخصيت و يا ضمير «او» استفاده مي کند، بنابراين لزومي ندارد دائماً نام شخصيت يا ضمير «او» را تکرار کند.مثال: خيابان تاريک بود. سه حباب تير چراغ برق شکسته بود؛ (او) بوي خطر را مثل موقعي که دسته ي چهارنفري دزدها به جري حمله کردند حس مي کرد. جورج دستانش را از جيبش بيرون کشيد و جلو رفت.مزيت ديگر زاويه ديد اول شخص در اين است که نويسنده به راحتي مي تواند از زبان شخصيت، گذشته ي او را افشا کند. و با وجود اينکه اين کار نوعي انتقال است، اما ظاهراً انتقالي صورت نمي گيرد.مثال: خواهرم روزالي خيلي خسته به نظر مي رسيد. مثل مادرمان که هر روز چهارده ساعت در کارخانه ي کنسروسازي کار مي کرد و مجبور بود ما را بزرگ کند، شده بود. وقتي سنش از سي گذشت، مادر زمينگير شده بود، انگار هنوز دليلي براي زنده ماندن داشت. مثل کسي که از فرط خستگي نمي تواند حتي گور خودش را پيدا کند، خودش را جلو مي کشيد و بعد روي زمين ولو مي شد. ما در کلبه ي چوبي کثيفي زندگي مي کرديم. هميشه سرماخورده بوديم و دماغمان کيپ بود. موقع باد و بوران پنجره هاي کلبه مي لرزيد و مي شکست.داستان کوتاه برخلاف رمان آنقدر طولاني نيست که خواننده فراموش کند که دارد نوشته هاي نويسنده اي را مي خواند. بنابراين خواننده راحت تر در داستان «من راوي» غرق مي شود تا در داستاني که «او» تعريف مي کند.ادامه دارد ... لئونارد بيشاپ/محسن سليماني تنظيم : بخش ادبيات تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 426]