تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):سكوت مؤمن تفكر و سكوت منافق غفلت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816963228




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

درس هفدهم داستان نویسی


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درس هفدهم داستان نويسياز درس اول تا درس دهم / از درس يازدهم تا درس پانزدهم / درس شانزدهم63- مبتکر باشيد
درس هفدهم داستان نويسي
ابتکار در هر سطحي از نويسندگي مهم است. نويسنده ي بدون ابتکار، خيلي زود چنته اش از درک اشخاص و وضعيتها خالي مي شود، به تکرار مي افتد و اثرش ايستا و قابل پيش بيني مي شود.ابتکار يعني توانايي نوشتن چيزي که حاصل تجربيات شخصي نويسنده نيست؛ و به تصوير در آوردن اتفاقي که نويسنده هرگز آن را تجربه نکرده است. نويسندگان حرفه اي نيز اذعان دارند که اگر چه کسب اين توانايي ساده مي نمايد اما نويسنده به سختي مي تواند بفهمد که آيا چيزي که نوشته باور کردني است يانه و طبعاً اگر خودش چيزي که نوشته باور نکند، اثرش غيرقابل چاپ است.اگر نويسنده به پنج عنصر داستانهاي ابتکاري و مشروحه ي زيردست يابد، مي تواند تقريباً مطمئن باشد که اثرش خواندني و قابل چاپ است.
درس هفدهم داستان نويسي
1. آيا داستانش گيراست؟ 2. آيا شخصيتهايش جذاب و با کشمکشهاي مختلفي درگيرند؟ 3. آيا خط طرح خواننده را گاهگاهي مبهوت مي کند؟ 4. آيا چيزي را که خواننده مي داند، به نحوي بيان مي کند که خواننده فکر کند قبلاً آن را در جايي نخوانده است؟ 5. آيا خواننده را مجبور مي کند که برخي از شخصيتها را حس کند و به آنها فکر کند و علاقه مند شود؟اگر اين پنج عنصر در رماني وجود داشته باشد ديگر لازم نيست نويسنده به باورپذيري اثرش فکر کند، بلکه فقط بايد به نحو مناسبي بنويسد تا ديگران آن را باور کنند.البته نويسنده براي نوشتن رمانش تضمينهايي هم دارد: ناشر، که مي خواهد از قِبل اثر او پول درآورد و مردم، که مي خواهند آن را بخوانند. خواننده به دليل وقتي که براي خوانندگان اثر مي گذارد دوست دارد آنچه را که مي خواند باور کند. به بيان ديگر، خوانندگان رمان نمي خرند تا آن را باور نکنند. 64- يادداشتهايي درباره ي من راوي ذهنينويسندگان بي تجربه اغلب به گمان اينکه من راوي ذهني، زاويه ديد ساده اي است از آن استفاده و داستان من راوي را دقيقاً همان گونه که از زبان خودش جاري مي شود تعريف مي کنند. اما اگر نويسنده با برخي از اصول استفاده از زاويه ديد من راوي ذهني آشنا نباشد، ارزش و تأثير اثر را از بين مي برد.الف. من راوي ذهني هميشه شخصيت اصلي است و حوادثي را که براي خودش اتفاق افتاده است يا دارد اتفاق مي افتد، تعريف مي کند. ضمن اينکه صميمي است و بايد از کلمات و جملاتي استفاده کند که به سابقه و وضعش بخورد، لحنش نيز تقريباً شبيه کسي است که دارد اعتراف مي کند.مثال: ده سالي را به خاطر اختلاس 4 ميليون دلار از سازمان بخت آزمايي کانزاس، در زندان فولسام گذراندم. همه پولها را صرف مهمانيهاي پرشور، ترياک و زنان کافه ها کرده بودم. وقتي زندانم تمام شد، از زندگي در شهر بزرگ مي ترسيدم. قراردادي با دير اوپن هارت در يوتا (Utah) بستم و با دستِ بدون دستکش، شروع به پرورش پيچکهاي گل کاغذي کردم.ب. دغدغه ي اصلي من راوي ذهني در مواجه با شخصيتهاي ديگر بيشتر کشف و تجزيه  وتحليل ذهن خودآگاه خودش است. و هنگامي که بحراني عاطفي موجب مکاشفه ي دروني اش مي شود، پس از ذکر رويداد، معني مکاشفه را توضيح مي دهد. اما نمي تواند موقعي که شخصيتش دارد تغيير مي کند، نحوه ي تغيير شخصيتش را توضيح دهد. چون به لحاظ عاطفي غرق در روند بحراني تغيير شخصيت خوش است. و چون موقع رخ دادن اين تغيير، کسي آن را توضيح نمي دهد، به نظر ناگهاني مي آيد. اما پس از اينکه  شخصيت تغيير کرد، من راوي بايد برخي از مراحل تغيير شخصيتش را شرح دهد. و اين بر تغيير شخصيت وي صحه مي گذارد.مثال:با گوني پر از بذر پيچکهاي گل کاغذي دير را ترک کردم. مي خواستم در سرتاسر آمريکا از آن پيچکها بکارم. به دستانم نگاه کردم و دوباره يکه خوردم. زگيلها و دملهاي سرطان مانند دستم خوب شده بود. بايد سه ماه قبل که داشتم پيش از عبادت شامگاهي کمي از مشروبهاي دزدي مراسم عشاي رباني را مي نوشيدم و ديدم دملها و زگيلهاي روي دستم خوب شده، به خاصيت دارويي برگ پيچکهاي گل کاغذي پي مي بردم. نمي دانستم چه چيز دستم را خوب کرده است. و اين چيز مسلماً شراب عشاي رباني نبود.ج. من راوي ذهني همزمان نمي تواند احساس و فکر کند. احساسات و افکار، هر کدام کاربردهاي متفاوتي دارند. احساس باعث مي شود که من  راوي ذهني بلافاصله از خود واکنش نشان دهد.مثال: بيل را در زمين سنگلاخ فرو کردم: در اين خاک مزخرف! خيار هم عمل نمي آيد.افکار شخصيت هنگامي بيان مي شود که من راوي ذهني سعي مي کند با جمع بندي، احساسات قبلي اش را معني کند.نويسندگان بي تجربه اغلب به گمان اينکه من راوي ذهني، زاويه ديد ساده اي است از آن استفاده و داستان من راوي را دقيقاً همان گونه که از زبان خودش جاري مي شود تعريف مي کنند. اما اگر نويسنده با برخي از اصول استفاده از زاويه ديد من راوي ذهني آشنا نباشد، ارزش و تأثير اثر را از بين مي برد. مثال:معني ندارد آدم از دست خاک عصباني بشود. خاک که شعور ندارد. از قصدي که سعي نمي کند کاري کند تا نشود در آن پيچک کاشت. من هم اين زمين را براي اينکه مال دولت نبود انتخاب کردم. اما بايد مي فهميدم که اين زمين رايگان، مزخرف است.د. نويسندگاني که مي خواهند رماني با زاويه ديد من راوي ذهني بنويسند از يک چيز نهي شده اند. نويسندگان بي تجربه اغلب وسوسه مي شوند تا با صحبت مستقيم با خواننده، کاري کنند تا وي بيشتر در داستان غرق شود، که اين شيوه اي غلط و به منزله ي مداخله در داستان است.مثال: مأموريت من براي کاشت پيچکهاي گل کاغذي در سرتاسر امريکا داشت شکست مي خورد. اگر شما هم کمرتان از ورم مفاصل (آرتروز) خم شده بود چه مي کرديد؟ آيا باز هم در سرما و گرما و هنگام وزش باد، کار مي کرديد؟ استراحت نمي کرديد؟ آيا انسان بودن گناه است؟هـ. اگر رويدادهاي رمان من راوي ذهني در دو يا بيش از دو سال اتفاق بيفتد، شخصيت بايد تغيير جسماني اش را نيز افشا کند.مثال: آفتاب کم کم موهايم را سفيد مي کرد. و در اثر راهپيمايي از ايالتي به ايالت ديگر و حمل گونه ي بذرهاي پيچک، 15 کيلو، وزن کم کرده بودم. و بازوي دست راستم کلفت تر از بازوي دست چپم شده بود.با اشاره به تغييرهاي جسماني، خواننده گذشت زمان و نيز تغيير را بيشتر باور مي کند. 65- قهرمان در برابر وضعيتقهرمان (زن يا مرد) بايد از قوه ي ابتکار و تخيل برخوردار و هويتي مستقل داشته باشد. و براي تغيير وضعيت و خروج از بحران، وابسته به اشخاص ديگر نباشد.قهرمان هرگز نبايد دقيقاً به هدف و خواسته ي اوليه اش دست يابد. رمان را درگيريها، موانع و غيرممکن ها پيش مي برد. شخصيتها بايد تا حدودي مثل موشان کوري که در راه پرپيچ و خمي گرفتار شده اند، خط طرحشان را بگيرند. و پيش بروند و به در بازي که به اتاق بسته اي راه دارد برسند؛ دري که فقط فردي ورزيده مي تواند از اتاق راهي به بيرون بيابد.داستان: شرکت حمل و نقلي  به تعصب معروف است براي اولين بار راننده ي زني به نام ولما را استخدام مي کند تا با کاميون مواد نيتروگليسرين را به مونتانا ببرد. مواد منفجره را بايد هميشه خنک نگه دارند، اما تابستان و هوا داغ.اگر ولما به راحتي به مونتانا برسد، داستان، داستان سستي است. خيلي از زنها مي توانند کاميون برانند. ولما بايد براي دستيابي به موفقيت، با مخاطرات و موانع غافلگير کننده و مهمي مواجه شود. و اگر بخواهيم داستاني پيچيده بنويسيم، بايد با چيزي در کشمکش باشد.مثال: بايد کاميون چند بار خراب و از جاده هاي چاله، چوله دار با شيبهاي تند منحرف شود، ترمزش از کار بيفتد و جايي توقف کند تا به قربانيان تصادمي کمک کند، اما ماشين ربايي، او را به گروگان بگيرد. و بعد از اينکه از دست او خلاص شد، جوانهاي ماجراجو کاميون او را بدزدند، اما کاميون در الوين دست انداز جاده منفجر شود.در اين داستان يا رمان عنصر وضعيت محيط، شرور است. و اگر در اين بين، آدمهاي شروري نيز در صحنه ظاهر شوند بايد حاصل بسط شرايط واقعي محيط باشند و ولما بايد فقط موقعي که اين آدمها در داستان ظاهر مي شوند، به آنها بپردازد. البته شايد قبلاً راجع به آنها به او هشدار هم داده باشند، اما او نمي تواند دقيقاً و در وقت مشخصي منتظر ديدن آنها باشد.به علاوه ولما بايد بترسد، مردد و نااميد شود. قهرمان، آدم از هر نظر  کامل نيست. قهرمانان (زن يا مرد) نيز اگرچه افراد خاصي هستند، اما مثل همه ي انسانها، طبعاً، نقايصي دارند. اما خاص هستند چون اين نقايص هرگز باعث نابودي آنها نمي شود (نويسنده بايد بگذارد ولما در عمل اين نکته را ثابت کند). لئونارد بيشاپ/محسن سليماني تنظيم : بخش ادبيات تبيان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 436]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن