واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درس بيستم داستان نويسيده درس اول ، از درس يازدهم تا پانزدهم ، درس شانزدهم ، درس هفدهم ، درس هجدهم، درس نوزدهم72. گفتگو و تغيير زاويه ديد
گفتگو در داستان کاربردهاي مختلفي دارد. صدايي ديدني است. اما اغلب کارش تبادل صرف اطلاعات در صحنه ي داستان نيست. بلکه مي تواند همزمان چندين کار انجام دهد؛ مثلاً حالت به وجود آمده ميان دو نفر را تشديد و به اتفاقات احتمالي آينده اشاره کند. مثال (زن و شوهري دارند درباره ي مسائل مالي با هم جروبحث مي کنند): «اِلا، بس است ديگر، اينقدر سر پول مرا اذيت نکن! چه کار کنم؟ مي خواهي بروم دخل مشروب فروشي را بزنم؟ يا شايد پمپ بنزين را؟ گفتم که، من فقط بدشانسي آوردم.» «تو هيچ کارت درست نيست. تو آدم شکست خورده اي هستي. اما براي من مهم نيست چه کار مي کني. فقط غذاي روي ميز را تهيه کن و اجاره خانه را بده.»در مثال بالا، علاوه بر افشاي ناسازگاري زن و شوهر و برخي از علل آن، خواننده را براي اتفاق احتمالي ديگري نيز آماده مي کند. مثلاً ممکن است شوهر از سر ناچاري دست به جنايتي بزند. و طبعاً اگر اين اتفاق رخ دهد، ديگر خواننده غافلگير نمي شود. چرا که نويسنده انگيزه ي شخصيت را پيشاپيش فاش کرده است. و نيز در صورتي که وي پولي از مشروب فروشي سرقت کند، خواننده آن را باور مي کند.گفتگو در داستان کاربردهاي مختلفي دارد. صدايي ديدني است. اما اغلب کارش تبادل صرف اطلاعات در صحنه ي داستان نيست.همچنين از گفتگو مي توان براي تغيير زاويه ي ديد، سرعت و لحن نثر داستان استفاده کرد. مثال: وي يک دمدمي مزاج است. جملاتي که به کار مي برد، لطيف و کمي بلند است. مادر او زني واقع بين، عادي، و جملاتش کوتاه و مقطع است. «مادر، من خيلي تنها هستم. احساس سردرگمي و سرگرداني مي کنم. مي داني، احساس يک جور بي هدفي» «ويکي، تکاليف مدرسه ات را بنويس. دارد دير مي شود.» «چطور مي تواني وقتي روح من به فغان درآمده، از مدرسه صحبت کني؟» مادرش در ماشن لباس خشک کني را محکم بست و با قدمهاي بلند از اتاق بيرون رفت. فکر کرد: «اين بچه مرا فرسوده مي کند. وقتي جوانتر بودم هيچکس را تحمل نمي کردم.»در مثال بالا، نويسنده زاويه ديد و يکي را تغيير داده و از زاويه ديد مادرش استفاده کرده است. به علاوه سرعت آهسته داستان را نيز تند و ضمن افشاي شخصيت و نگرش وي، اشاره ي کوتاهي نيز به گذشته ي مادر کرده است. 73. احساساتي نويسي
هنگام نوشتن اولين اثر، بايد تا حدودي تند و احساساتي (ملودراماتيک) نوشت. ملودرام (نوشته ي تند و احساساتي)، درامي (نمايشي) اغراق آميز و واقعيتي زرق و برق دار و تقريباً دگرگون شده است. با اين حال نويسنده به کمک همين زندگي اغراق آميز، به ژرفنا و ظرايف محتواي داستانش دست مي يابد. ظرايف را نمي توان به راحتي درک کرد و ژرفنا نيز در اثر، نهفته است و اغلب خود نويسنده بايد آنها را به نحوي آشکار کند. ارزش احساساتي نويسي را مي توان با تجسم بازي بازيگران تئاتر بهتر درک کرد. بازيگران در صورتي که بخواهند اعمال و رفتار خود را براي تماشاگراني که در انتهاي سالن نمايش نشسته اند به نمايش بگذارند، بايد در حرکات و حالتهاي صورتشان اغراق کنند. اما هنگامي که همين بازيگران بخواهند در فيلمي بازي کنند، ديگر نمي توانند به صورت اغراق آميز بازي کنند. زيرا دوربين و دستگاه صدابرداري کوچکترين حالت و صدا را ثبت و ضبط مي کنند؛ و بازيگران در صورت اغراق، گويي ادا در مي آوردند. اما موقعي که آنها بازي صحنه اي خود را با بازيگري در فيلم تطبيق دادند، از هنرپيشه هايي که تجربه ي بازيگري در تئاتر ندارند، بهتر بازي خواهند کرد.احساساتي نويسي شبيه اغراق در تئاتر است اما نويسنده بعداً و هنگام بازنويسي اجتناب ناپذير اثر خويش، در ميان مطالب فراوان و اغراق آميز، مصالح مورد نياز را براي ارائه تصوير باور کردني از زندگي خواهد يافت. در حقيقت شايد اين مصالح بدون ارائه مطالب زرق و برق دار، تند و احساساتي نهفته باقي بماند و ظرايف ناديده انگاشته شود.ارزش احساساتي نويسي را مي توان با تجسم بازي بازيگران تئاتر بهتر درک کرد.اگر نويسنده قبل از مکتوب کردن محتوا، آن را در ذهنش ويراستاري کند، صرفاً نکات مهم منبع خلاقيتش را روي کاغذ خواهد آورد. چون ابتدا محتوا به وجود مي آيد و سپس نويسنده آن را ويراستاري مي کند. 74. نوشتن در لابلاي خطوط تاريخصحت وقايع تاريخي نبايد مانع کار نويسندگانِ رمان تاريخي شود. نويسنده از واقعيتهاي تاريخي استفاده مي کند تا ابداعات ادبي خود را زينت دهد. ضمن اينکه نويسندگانِ حرفه ايِ اين نوع رمان هميشه داستان خود را در لابلاي وقايع ثبت شده ي تاريخي مي گنجانند. مثال: در سال 1724 ميلادي چارلز امپراتور ششم اتريش با صدور امريه اي از جانشين خاندان سلطنت حمايت کرد. بوربونهاي اسپانيولي و فرانسوي به دختر بزرگ چارلز ماريا ترزا که وارث سلطنت اتريش بود اعتراض کردند. در سال 1740 پس از مرگ چارلز، بوربونها به اتريش حمله کردند و جنگ جانشيني سلطنت اتريش آغاز شد و هشت سال به طول انجاميد.مثال فوق بيانگر واقعيتهاي تاريخي است و اسناد، يادداشتها و مدارک بسياري صحت آن را اثبات مي کند. اين واقعيتها به جاي اينکه مانع کار باشند، چارچوب خوبي براي انواع رمانها (پرماجرا، جنايي، خيالي، عاشقانه، جنگي وغيره) هستند. رمان عاشقانه: ماريا ترزا با دوک مکار فرانسوي روابط عاشقانه دارد. دوک سعي مي کند او را ترغيب کند تا با تمايل تعصب آميز امپراتور براي حفظ و تداوم سلطنت در خاندانش، مخالفت کند. و ترزا به خاطر خاندانش، روابطش را با وي قطع مي کند. رمان پرماجرا: امپراتور چارلز در حال احتضار است. قرار است ماريا ترزا جانشين او شود. وي عاشق فرانسيس لورن است. فرانسويها و اسپانيوليها افرادي را مي فرستند تا او را ترور کنند. فرانسيس که با تمام وجود عاشق مارياست، با قهرمانيهايش مانع کار آنها مي شود و با ماريا ازدواج مي کند.نويسنده رمان تاريخي از واقعيتهاي تاريخي به عنوان پس زمينه اثرش استفاده مي کند تا زمان و مکان داستانش واقعي باشد و بيشتر به جاي استفاده از تاريخ واقعي و مشهور، تاريخ را تحليل مي کند. رمان تاريخ به واقعيتهاي تاريخي متکي نيست واقعيتهاي تاريخي اثر او حوادثي مشهور و پشتوانه ي داستانش هستند. تنها نکات مسلم تاريخي در اثر او، تاريخ رويدادها، نوع حوادث و نام اشخاص ثبت شده در تاريخ است اما علت رويدادها، ادامه ي وضعيت و نتيجه ي حوادث همه نسبي اند. و نويسنده با داستانش، آنها را تحليل مي کند.ادامه دارد ... لئونارد بيشاپ/محسن سليماني تنظيم براي تبيان : زهره سميعي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 333]