واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درس بیست و دوم داستان نویسیبیست و یک درس پیشین(کلاس داستان نویسی تبیاد) 79- از درون نگری زیاد بپرهیزید
همه ی نویسنده ها بیش از حد از دورن نگری استفاده می کنند. اما نباید دائم از ذهن شخصیت به عنوان منبع اصلی توضیح مسایل استفاده کرد، چون خسته کننده است. نویسنده باید خود را عادت دهد تا از جریان افکار درونی استفاده نکند.درون نگری فقط بخش کوچکی از کل هر صحنه است. اگر شخصیتی بیش از حد فکر کند مانع پیشروی داستان می شود. شخصیت باید به اندازه فکر کند و به صحنه وضوح ببخشد. اما استفاده ی بیش از حد از درون نگری کل صحنه را تحت الشعاع قرار خواهد داد. بهترین تمرین برای یادگیری استفاده ی بجا از درون نگری، عدم استفاده [موقت] از درون نگری است.هر روز موقع نوشتن نیم ساعت از وقت خود را مصروف نوشتن صحنه هایی کنید که نیاز به درون نگری دارند. سپس صحنه را بدون درون نگری بنویسید.مثال: کرول به صحبت جان که می گفت همه چیز بین آنها تمام شده، گوش داد. فکر کرد: من می میرم. نه، خودم را می کشم. جان گفت: «می خواهم پیش زنم برگردم. به من احتیاج دارد.» کرول حس کرد چاره ای جز خودکشی ندارد.اگر نویسنده از درون نگری استفاده نکند فقط می تواند بگوید که جان در حالی که کرول به صحبتهایش گوش می کرد گفت که همه چیز بین آنها تمام شده. اما چگونه می تواند بدون درون نگری تمایل کرول به خودکشی را افشا کند.مثال: کرول به صحبت جان که می گفت هم هچیز بین آنها تمام شده گوش کرد. سیم تلفن را محکم دور مچ دستش پیچید. جان گفت: «می خواهم پیش زنم برگردم. به من احتیاج دارد.» با چشمانی اشکبار به مچ دستش که سیم تلفن در گوش آن فرو رفته و قرمز شده و باد کرده بود نگاه کرد. جان گفت: «کرول، تو که نمی خواهی صدمه ای به خودت بزنی، هان؟» کرول به شیشه ی پر از قرص خواب آور کنار تختش نگاه کرد.آنقدر به نوشتن صحنه های بدون درون نگری ادامه دهید تا صحنه له له و فریاد بزند و تقاضای درون نگری کند. سپس یک سطر درون نگری به آن اضافه کنید. اما نخست باید مطمئن شوید که اینک سطر درون نگری نکته ای را توضیح می دهد که با شرح و توصیف بیرونی نمی توان توضیح داد. سپس صحنه را به حال خود رها کنید.این کار را به مدت یک ماه انجام دهید. حتماً وقتی ببنید که داستان نه تنها پیش می رود بلکه بدون آن درون نگریهای کند و بی حساب، همه چیز نیز گویاست، تعجب می کنید.کرول به صحبت جان که می گفت همه چیز بین آنها تمام شده، گوش داد. فکر کرد: من می میرم. نه، خودم را می کشم. جان گفت: «می خواهم پیش زنم برگردم. به من احتیاج دارد.» کرول حس کرد چاره ای جز خودکشی ندارد.80- جزئیات انسانی
همه ی جزئیات داستان بیانگر درون نگری خاصی درباره ی شخصیتها نیست. برخی از رفتارهای اشخاص صرفاً نشانگر اعمالی انسانی و به زبان دیگر، اعمالی جزئی است که لحظاتی شخصیت را در چارچوبی قرار می دهد تا کاری کند که معمولاً انسانها انجام می دهند؛ چون آنها هم انسان اند.مثال: عصبی بود. با بینی اش نفش کشید.نفس کشیدن با بینی بر عصبی بودن شخصیت تأکید می کند اما نشانگر خصلت دائمی وی نیست چرا که ممکن است شخصیت عصبی باشد اما با بینی اش نفس نکشد. به بیان دیگر، با بینی نفس کشدن فردی عصبی، درون نگری روانی عمیقی از شخصیت و انگیزه های وی به دست نمی دهد. چرا که شخصیت می تواند کارهای دیگری بکند مثلاً با انگشتانش روی میز بزند، بی قرار ی کند یا دائم پلک بزند. اگر شخصی عصبی و تحت فشار روانی باشد، رفتاری انسانی از خود بروز می دهد. با بینی نفس کشیدن فردی عصبی، از او تصویری انسانی به دست می دهد.این رفتارهای انسانی شباهتی به خصلتهای ماندگار ندارند چون شخصیتها همیشه چنین رفتاری ندارند. این جزیئات بیشتر به کار خواننده می آید؛ چرا که وی هنگامی که به طور ناخودآگاه راجع به شخصیتی فکر می کند، این جزیئات را به هم پیوند می دهد.مثال: جو در اجلاسیه ی صادرات، ناخنهایش را می سایید و همه کارمندان عصبانی شده بودند. / همه الویز(Eloise) را دیدند که وقتی با بی حالی به طرف صندوق پست می رفت، به موهایش بیگودیهای زردرنگ پیچیده بود/ جک در حالی که غرق در فکر بود، دسته کلید را انداخت توی دست دیگرش.این رفتارهای پیش پا افتاده بیش از آنکه به اعمال فرد به عنوان شخصیتی داستانی بپردازند، آدمیت شخص را مدنظر قرار می دهند. در حقیقت منگوله های حباب لامپ هستند. آنها شکل و کارکرد حباب را تغییر نمی دهند، بلکه آن را می آرایند. و با اینکه نقشی اساسی ندارند زائد هم نیستند. مثل صحبتهای زیرلبی بازیگران تئاتر هستند. گویی نویسنده بی آنکه مزاحمتی برای داستان ایجاد کند، با زبان بی زبانی می گوید: «با بینی نفس کشیدن فردی عصبی، عملی است که انسانها انجام می دهند، اما اگر می خواهید چیزی بر این عمل بیفزایید، مختارید.»و باز جمله ی «بیلی کفشهایش را درآورد. چنگی به دل نمی زند و به اندازه ی جملات «بیلی کفشهایش را از پا کند و به گوشه ای پرت کرد» عملی انسانی را تصویر نمی کند. ممکن است این جملات، کلید شناخت پسربچه ای به نام بیلی باشد یا کاری باشد که هر پسری انجام می دهد، چون پسربچه است یا در حقیقت پسربچه ی آدمهاست.همه الویز(Eloise) را دیدند که وقتی با بی حالی به طرف صندوق پست می رفت، به موهایش بیگودیهای زردرنگ پیچیده بود81 -اطلاعات دهی یا کسب اطلاعات از طریق گفتگو
برای گفتگو نویسی باید دلیل داشت. وقتی شخصیتی صحبت میکند، هدف نباید صحبت صرف باشد. باید با استفاده از گفتگو:1- اطلاعاتی داد و 2- اطلاعاتی گرفت.و این داد و ستد اطلاعات باید با وضعیت صحنه و روابط اشخاص ارتباط داشته باشد. بنابراین نه تنها باید مثل صحبتهای روزمره، طبیعی، بلکه باید وجودشان نیز ضروری به نظر برسد.مثال (دادن اطلاعات): «امروز با هواپیما میروم بالتمور.»مثال (گرفتن اطلاعات): «فکر میکنی طوفان نگذارد هواپیما پرواز کند؟»وقتی شخصیت بخواهد همزمان هم اطلاعات بگیرد و هم اطلاعاتی بدهد، گفتگو پیچیدهتر میشود. مثال: «امروز ظهر با هواپیما میروم بالتمور، فکر میکنی طوفان نگذارد هواپیما پرواز کند؟»شخصیتی که به اطلاعات گوینده و تلاش وی برای کسب اطلاعات، پاسخ میدهد، میتواند اطلاعات فوق را تایید (با تکذیب) کند و بعد اطلاعات تازهای بر آن بیفزاید.مثال: شنیدم که طوفان ساعت یازده شروع میشود. اما بهتر است با این پرواز نروی. دلم گواهی بد میدهد.»فقط وقتی باید گذاشت شخصیتها صحبت کنند که صحبتهای آنها کمکی به کار کرد ویژه گفتگو در صحنه بکند. در واقع گفتگو جانشین شیوههای دیگر اطلاعات دهی در داستان میشود.میتوان به جای نقل قول مستقیم از شخصیت: «دلم گواهی بد میدهد»، گفتگو را به شکل روایی نوشت: مرد گفت که دلش گواهی بد میدهد. اما شکل روایی گفتگو، مثل خود گفتگو، صمیمیت بین اشخاص را نمیرساند. روایت، ثابت روی صفحه میماند. اما گفتگو از دهان بیرون میپرد. خواننده روایت را به روشنی و پرتحرکی گفتگو نمیشنود. ممکن است روایت از چشم خواننده مخفی بماند یا به نظر برسد توصیف یا اطلاعاتی راجع به سابقه اشخاص است. اما گفتگو همیشه نقشی منحصر به فرد دارد؛ همیشه کلام است.ادامه دارد ... منبع: کتاب «درس هایی درباره داستان نویسی»- لئونارد بیشاپ/مترجم: محسن سلیمانیتنظیم برای تبیان : زهره سمیعی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 437]