واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درس بیست و ششم داستان نویسیکلاس درس داستان نویسی تبیاد92- گذر ایام و بالا رفتن سن شخصیتها
اگر نویسنده تغییرات جسمی شخصیتها را نشان ندهد، خواننده گذر ایام را باور نخواهد کرد. داستان: داستان زندگی خانواده لانگ استریت از سال 1849 یعنی هنگامی که بورگارد 16 ساله است شروع میشود. بورگارد پسری قد بلند و هیکل دار است و موهایی حنایی رنگ دارد. رمان، داستان سه نسل را بازگو میکند و هنگام مرگ بورگارد و زمانی که دور و بر وی را سه نسل خانواده احاطه کردهاند، تمام میشود.اگر نویسنده بورگارد را در سن 89 سالگی و هنگامی که در تشکی مخمل خوابیده تصویر کند و مثلا بنویسد که صورتی نرم و تپل و موهایی حنایی رنگ داشت و هیکل دار بود، صحنه بار نمایشیاش را به دلیل غیرواقعی بودن از دست میدهد. چون با اینکه معمولاً افراد کهنسال صورتی پرچین و چروک و هیکلی نحیف و سریتاس دارند، اما بورگارد تغییری نکرده است.موقع نوشتن نباید تغییرات جسمی ناشی از بالا رفتن سن افراد را نادیده گرفت. روند این تغییرات بسیار کند و مثل مه نامرئی اما محسوس است. و نویسنده باید محتاطانه و با گلچین کردن جزییات، آن را تصویر میکند. نویسنده میتواند این تغییرات را به شکلی روایی ارائه و یا نشان دهد.مثال (شکل روایی): بورگارد کم کم گذشت ایام را احساس میکرد. 53 سالش بود. دیگر نمیتوانست روی اسب بپرد و همچون باد به شهر بتازد. باید سوار کالسکه زنش میشد. کمکم نواری از موهای خاکستری موهای حنایی رنگ سرش را پس میزد زیر چشمانش را هلالی از گوشت پف کرده گرفته بود. و وقتی صحبت میکرد، پوست کلفت و شل و ول زیرچانهاش میجنبید. دیگر مردم شهر به او گردان اردکی میگفتند.نویسنده باید تغییرات جسمی شخصیت را به طور منظم و با فواصل معین توصیف کند. این تغییرات دال بر واقعی بودن شخصیت و مناسبات او همگام با گذشت زمان است. گاهی نویسنده بالا رفتن سن شخصیت را از طریق تاثیر سن و سال برجسم او نشان میدهد.مثال (نشان دادن): یک شمالی خپله به دختر بورگارد متلک گفت. بورگارد کلاهش را از روی موهای خاکستریاش برداشت و به صورت مرد زد و با صدای ضعیفی داد کشید: «به دختر من توهین میکنی.» مرد خپله بورگارد را هل داد و گفت: «برو ببینم بابا پیری!» بورگارد توی گلهای خیابان افتاد و گلها را از روی صورت پرچین و چروکش پاک کرد.یک شمالی خپله به دختر بورگارد متلک گفت. بورگارد کلاهش را از روی موهای خاکستریاش برداشت و به صورت مرد زد و با صدای ضعیفی داد کشید: «به دختر من توهین میکنی.» مرد خپله بورگارد را هل داد و گفت: «برو ببینم بابا پیری!»93- فصلهای محوری
رمانی با قطع متوسط (230 تا 340 صفحه چاپی) باید حداقل پنج فصل محوری داشته باشد. مجموع صحنههای فصل محوری تصویرگر بحرانی قوی است و چرخشی در مسیر حرکت رمان ایجاد میکند. ممکن است این چرخش قابل پیشبینی یا غافلگیر کننده باشد.داستان: سه تن از کارکنان اداره حفاظت از منابع طبیعی مامور تحقیق درباره شرکتهایی هستند که بهطور غیر قانونی مواد زائد سمی را انبار میکنند. یکی از این ماموران عاشق دختر رئیس اداره بومشناسی است.رمان به فصل سوم رسیده است. ماجراهای عاشقانه پا به پای فعالیتهای خلافکارانی که قوانین اداره محیط زیست را زیرپا میگذارند و به طور غیرقانونی مواد سمی شرکتهای بزرگ را انبار میکنند پیش میرود. خلافکاران یکی از ماموران تحقیق را میدزدند. شهرستانی با 7000 سکنه با باکتری کشندهای، آلوده شده است.و این، تا اینجا طرحی معمولی و کار است. اما برای اوجگیری عمل داستانی و شک و انتظار باید از طریق ایجاد بحران، چرخشی در داستان به وجود بیاوریم.مثال (فصل محوری): رئیس اداره دستور میدهد خبرنگاران را به جلسه پرسش و پاسخ دعوت کنند. وی قصد دارد به خبرنگاران بگوید که خلافکاران مواد زائد کشنده را در 36 واگن باربری انبار کردهاند. و قرار است آنها را به منطقه متروکی از کشور ببرند. اما انبارداران مواد زائد صنعتی به او اخطار میکنند که اگر این اطلاعات را افشا کند، دخترش را خواهند کشت. اما او که آدم با شرافتی است، مرعوب این حرفها نمیشود. دوربینهای تلویزیونی دارند آماده میشوند تا حرفهای او را برای مردم پخش کنند، که ناگهان یک نفر جیغ میکشد و به تیر چراغ برق اشاره میکند. و همه میبینند که جسد مردی را به سر تیر چراغ برق آویختهاند. و مرد همان مامور تحقیقی است که خلافکاران او را دزدیده بودند. رمان اینک بر محور همین مسیر جدید میگردد. اگر رئیس اداره سکوت کند ولی به آن پی ببرند، شرافتش لکهدار و متهم به تبانی با خلافکاران خواهد شد، اما در عوض دخترش زنده خواهد ماند. و اگر حرف بزند، دخترش میمیرد. دو مامور تحقیق دیگر اداره باید در صدد انتقام گرفتن از قاتلان همکارشان برآیند. اینک رمان بر هر محوری که نویسنده بخواهد میچرخد. سه تن از کارکنان اداره حفاظت از منابع طبیعی مامور تحقیق درباره شرکتهایی هستند که بهطور غیر قانونی مواد زائد سمی را انبار میکنند. یکی از این ماموران عاشق دختر رئیس اداره بومشناسی است.94- پیشبینی، شک و انتظار و غافلگیرینویسنده باید در همه داستانها ترکیبی از سه فن: پیشبینی، شک و انتظار و غافلگیری را به کار گیرد. در غیر این صورت داستان تصنعی، ملالآور و یا گزارشی خواهد شد. به علاوه باید از این سه فن به ترتیب استفاده کرد. مثلا نمیتوان ابتدا گرهگشایی غافلگیرکننده کرد، سپس امکان پیشبینی را به وجود آورد و بعد شک و انتظار ایجاد کرد. بلکه باید پیشبینی به شک و انتظار منجر شود و شک و انتظار نیز به گرهگشایی غافلگیر کننده بینجامد.پیشبینی بستگی به توانایی خواننده در پیشگویی نتیجه یک وضعیت دارد. به علاوه خواننده باید براساس حقایقی که در داستان مسلم و واقعی فرض شده، چیزی را پیشبینی کند. (مثلاً میتوان پیشبینی کرد که در فصلی توفان خیز، طوفان بیاید. و باید این پیشبینی درست از آب در آید.)مثال (خبر روزنامه): جسد زن معروفی به نام تلما وایندر در منطقه وایت چیل کشف شد. این چهارمین بار است که گلوی زنی را با چاقوی جراحی میبرند.خواننده میداند که جک دریپر نامی با پسر جک دریپر نامی یا قاتلی که وانمود میکند نامش جک دریپر است، دست به این آدمکشیهای جنونآمیز میزند. اما سربازرس تلاش میکند تا او را بهدام بیندازد و همین باعث شک و انتظار میشود. (جک قبل از دستگیری، چند زن دیگر را خواهد کشت؟ آیا جک همان کسی است که سربازرس گمان میکند؟) نویسنده، شخصیت، داستان و طرح را به نحوی میآمیزد تا به پیشبینی مشخص خواننده بینجامد. و برای ایجاد شک و انتظار، داستان را کش میدهد و خواننده را به اشتباه میاندازد و گمراه نمایی میکند.مثال: در داستان سه پزشک داریم که مریض روانیاند. آیا جک قبل از دستگیری، دختر سربازرس را خواهد کشت؟و وقتی داستان به گرهگشایی اجتنابناپذیری میانجامد خواننده غافلگیر میشود.مثال: جک دستگیر نمیشود، اما دختر سربازرس به موقع نجات پیدا میکند. و بعد معلوم میشود جک، یک زن یا خود سربازرس است.خواننده گذشته را مرور میکند و در مییابد که همه حقایق، سرنخها و حوادث دال بر منطقی بودن گرهگشایی است. و اگر چه وی حادثه را پیشبینی کرده است، اما گرهگشایی با پیش بینی خواننده جور در نمیآید. خواننده غافلگیر میشود، اما ناامید نمیشود. پیشبینی و شک و انتظار رمان را به حرکت در میآورند و به نحوی قانع کننده آن را تمام میکنند.ادامه دارد... منبع: کتاب «درس هایی درباره داستان نویسی»- لئونارد بیشاپ/مترجم: محسن سلیمانی تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 571]