واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درس هجدهم داستان نويسياز درس اول تا درس دهم / از درس يازدهم تا درس پانزدهم / درس شانزدهم / درس هفدهم66- فکر و طرح داستانفکر (ايده) داستان يا رمان با طرح آن فرق دارد. فکر، محتوايي محدود دارد، اما امکانات وسيعي در اختيار نويسنده مي گذارد. مثال، معما: فرماندار آلاباما را در اتاق خوابش به قتل رسانده اند. پنجره ها بسته است. اتاق در خروجي مخفي ندارد. روزنه هاي تهويه آنقدر کوچک است که حتي آدم کوچولوهاي افسانه اي هم نمي توانند از آن عبور کنند. از طرفي، بايد در را شکاند تا وارد اتاق شد. تنها سر نخ، آلت آدمکشي است: زوبين صيد نهنگ با دسته ي پرنقش و نگارش، که هنوز به پشت فرماندار چسبيده است.
و اين فکري براي نوشتن يک داستان يا رمان است. اما اين فکر را مي توان گسترش داد و به صد طرح مختلف تبديل کرد. اما نحوه ي طرح بندي آن بستگي به مهارت و ابتکار نويسنده دارد.مثال: وقتي نويسنده کارآگاهي آشنا به صيد نهنگ را معرفي مي کند و او مي فهمد که چهار تا زوبين به اين شکل بيشتر نداريم، طرح داستان شروع مي شود. کارآگاه دستياري تعيين مي کند تا صاحبان زوبينها را بيابد. طبعاً هر کدام که زوبين پيشش نباشد قاتل است. اما قاتل چگونه يواشکي به فرماندار نزديک شده است؟ حتماً دوست فرماندار بوده است. در اتاق خواب اثري از خون نيست. به همين دليل هم کارآگاه به اين نتيجه مي رسد که قاتل، فرماندار را در جاي ديگري کشته است و بعد او را به اتاق خواب آورده است. و به اين ترتيب طرح کم کم بسط پيدا مي کند.هر فکري ممکن است طرح خاصي را به ذهن القا کند. اما احتمال دارد طرح نيز متقابلاً به شکل گيري فکرهاي جديد بيانجامد، که اين خود خط طرح هايي فرعي به وجود مي آورد. شکل گيري خط طرح هاي جديد بستگي به نحوه ي استفاده ي از زاويه ديد دارد. مثال: به کارآگاه خبر مي دهند که صاحبان چهار زوبين اعلام کرده اند که زوبينهايشان را دزديده اند. کارآگاه با همه ي آنها صحبت مي کند و به اين نتيجه مي رسد که همه ي آنها انگيزه هايي براي کشتن فرماندار داشته اند. سپس نويسنده از زاويه ديد تک تک صاحبان زوبينها استفاده مي کند تا داستانهاي آنها را نيز از طريق مجموعه اي از خط طرح هاي جديد بازگو کند.فکر، بيانگر داستان خاصي نيست و سلسله اي از افکار نيز طرح خاصي را به وجود نمي آورد. اگر نويسنده تلاش نکند و قوه ي ابتکارش را به کار نيندازد فکرهاي بزرگ نيز همچون زميني شخم زده ولي کشت نشده خواهد بود. دستيابي به طرح، بستگي به مهارت نويسنده در کاوش در ژرفناي فکر، و جرقه زدن داستان يا طرح احتمالي در ذهن وي دارد. 67- جاهاي خالي داستانِ نويسندهاگر نويسنده نداند بعداً چه اتفاقي در داستانش رخ مي دهد، طبعش خشک نشده، بلکه صرفاً در داستانش چندين جاي خالي وجود دارد. در اين حالت از دست چارچوب، چکيده و خلاصه ي داستان آماده هم کاري بر نمي آيد. چون نويسنده مي داند دارد درباره ي چه مي نويسد، اما نمي داند الان چه بايد بنويسد. بهتر است در اين موقعيت گيج کننده، به پندي عاميانه عمل کنيم: «کاري بکن، حتي اگر غلط باشد.»الف. در هر جايي از داستان که نويسنده به جاي خالي برخورد، مي تواند شخصيت آغازگر جديدي را وارد داستان کند. مثال: زن صداي باز شدن پنجره را شنيد. برگشت و دهانش از تعجب بازماند: «روبي، خداي من! فکر کردم مُرده اي.» مرد پوزخندي زد و گفت: «ديگران هم همين فکر را مي کنند.»ممکن است شخصيت در حال حاضر، فرد زياد مهمي نباشد، اما چون نويسنده او را به خواننده معرفي کرده است، بايد نقشي در داستان برعهده گيرد. موقعي که نويسنده توانست نقش وي را در داستان ارزيابي کند، ديگر مي تواند بر او فرمان براند. مي تواند او را بزرگ و يا نقشش را کم و يا حذفش کند. شخصيت باعث مي شود تا نويسنده جاهاي خالي داستانش را پر کند ؛ و زنده است پس مي توان ماهرانه از او استفاده کرد.ب. يا نويسنده مي تواند در هر جاي از داستان که به جاي خالي برخورد، از فاصله گذاري استفاده و داستان را از مکان و زماني ديگر شروع کند. و اگر قرار است شخصيتها سرانجام در زماني مشخص در آن مکان حاضر شوند، هم اينک آنها را در آن صحنه حاضر کند. و وقتي آن قست از داستان را نوشت، مسلماً به مطالب دست يافته تا به صحنه ي قبلي برگردد و جاهاي خالي قبلي را پر کند.ج. يا مي تواند زاويه ديد را تغيير دهد و داستان را مدتي از ديد شخصيت ديگري تعريف کند. شايد با اين زاويه ديد ديگر به مشکل جاي خالي برنخورد. و شايد تعريف طرح داستان از زاويه ديد شخصيت جديد، باعث به غليان درآمدن تداعي افکار و قوه ي ابتکارش شود، در حالي که اگر از زاويه ديد قبلي استفاده مي کرد، چنين چيزي امکان پذير نبود. ولي اگر بعداً احساس کرد که (زاويه ديد) شخصيت جديد در داستان مداخله هاي بيجا يا براي خود حکمراني مي کند، مي تواند کل مطالب را مجدداً با زاويه ي ديد قبلي بنويسد. چرا که از ابتدا هدف، دستيابي به مطالبي، براي پر کردن جاهاي خالي بود.د. يا مي تواند خواننده را به سرعت و با استفاده از اتفاق غيرمنتظره اي غافلگير کند. حادثه ي جديد براساس مطالب قبلي يا مطالب بعدي نويسنده رخ مي دهد، فقط بايد با کل داستان تا حدودي ارتباط داشته باشد. چرا که نويسنده در حال حاضر توان نوشتن اين صحنه را دارد، اما دغدغه ي فعلي اش کل داستان – که تجربه ثابت کرده که بالاخره آن را تمام مي کند – نيست؛ بلکه نوشتن و پر کردن جاهاي خالي است.هـ. يا مي تواند داستان را با سلسله اي از تصادمها و يا بدبياري هاي فرحبخش که لحظاتي خط طرح داستان را تغيير مي دهد يا مدتي آن را متوقف مي کند ادامه داد. داستان: مسابقات ساليانه ي بولينگ شرکت الکترونيک. مثال: پولين روبروي دالان درخشان بولينگ ايستاد. نفس عميقي کشيد و جام مسابقه را در ذهنش مجسم کرد که در اداره اش چگونه به نظر مي رسد. چه با شکوه! توپ سنگين بولينگ را بلند کرد و دولا شد. صداي گوشخراشي شنيد. مردم شروع به خنديدن کردند. توپ بولينگ روي پايش اتفاد. جيغي کشيد و لنگان لنگان در اطراف دالان گشت. لني کاپشن به دست به طرف او دويد. اما پايش به توپ بولينگ گير کرد و محکم به پولين خورد. و هر دو توي دالان بولينگ افتادند...اگر اين حادثه ي سرگرم کننده مدتي طول بکشد، صفحه، زياد خالي نخواهد ماند. البته بعداً اگر نويسنده آن را مفيد تشخيص نداد، مي تواند حذفش کند.و. يا مي تواند شکل صحنه ي قبلاً طرح ريزي شده را تغيير دهد. يعني اگر قرار بود صحنه روايي باشد، مي توان آن را نمايشي کند. و اگر قرار بوده سابقه ي رابطه اي را شرح دهد مي تواند از شخصيتها استفاده کرده و اين اطلاعات را از طريق گفتگو – که خود نشانگر جزئي از روابط فعال کنوني آنهاست – در اختيار خواننده بگذارد.به علاوه مي تواند از مطالب معلوم داستانش استفاده کند و نکاتي کشف ناشده را خلق و افشا کند. جاهاي خالي داستان نويسنده صرفاً نشانگر ضعف موقت اوست و نبايد باعث خشک طبعي وي شود.ديدگاه چند وجهي نويسنده هر محتوايي را قابل استفاده مي کند. مثلاً مي تواند با به کارگيري شيوه هاي داستان نويسي، محتوايي ايستا را بدل به محتوايي نمايشي کند. و هنگامي که با جايي خالي مواجه و يا متوقف شد، مي تواند با بررسي شيوه هاي مختلف داستان نويسي و استفاده از آنها، جاهاي خالي داستانش را پر کند. 68. صحنه هاي نبردصحنه هاي نبرد يا هر صحنه اي يک ميدان عمل، و چند شخصيت (که شامل شخصيتهاي اصلي و فرعي مي شود) دارد. اين گونه صحنه ها را بايد عيناً مثل صحنه هاي سينمايي با استفاده از شيوه ي چهار عدسي (لنزي) نوشت: (1) عدسي فراخ منظر (2) عدسي گروهي (3) عدسي نماي نزديک و (4) عدس دروني. مثال: صليبيها در نبرد با اعراب (مسلمانان) هستند.
نويسنده با عدسي فراخ منظر کل صحنه ي نبرد را مدنظر قرار مي دهد و دوربين را در همه جاي آن مي چرخاند، تا فعاليتهاي سربازان پياده، کمانداران، سلحشوران و سرداران را شرح دهد. و آنقدر به اين کار ادامه مي دهد تا واقعي بودن صحنه را جا بيندازد.بعد از عدسي گروهي استفاده مي کند و شخصيتهاي متعدد را کانون توجه قرار و فعاليتهاي آنها را با جزئيات بيشتري شرح مي دهد. ضمن اينکه به اختصار به چند شخصيت فرعي يي که خواننده مي شناسد مي پردازد. استفاده ي سريع از يک سطر گفتگو و يا ارائه برق آساي يک زاويه ديد نيز کار را تقويت مي کند.سپس از عدسي نماي نزديک استفاده و دوربين را بر روي قهرمان (يا شخصيت پليد) متمرکز مي کند و کشمکشهاي او را با جزئيات دقيق شرح مي دهد و آنقدر اعمال او را کانون توجه قرار مي دهد تا حضورش را ذهن خواننده نقش بندد. عدسي فراخ منظر و گروهي نيز قبلاً صحنه ي نبرد پيرامون قهرمان (يا شخصيت پليد) را نشان داده و آن را براي خواننده جا انداخته اند. مثال، عدسي نماي نزديک: سر ميليام با قداره اش به طرف حميد احمد يورش برد ولي قداره به بدن اسب او فرو رفت. شمشير احمد ناگهان بر گلوي ميليام فرود آمد. سر ميليام جا خالي داد و چرخيد و شمشير را بر پشت او فرو کرد. بعد اسبش را به طرف ديگر راند و دنبال جميل گشت. و بعد از عدس دروني استفاده و احساسات، افکار و نقشه هاي سر ميليام را برملا مي کند. و اين عدسي مصالح بيشتري براي ادامه ي نبرد در اختيار نويسنده مي گذارد. داد زد: «جميل، کجايي؟» فکر کرد اگر جميل فرار کرده باشد، اسارت بانو مالاتين حتمي است.و سپس دوباره مي تواند از عدسي گروهي استفاده و دوربين را روي شخصيتهاي فرعي آشنا متمرکز کند و حتي با استفاده از عدسي دروني، درون آنها را آشکار کند و اطلاعاتي از صحنه هاي آينده در اختيار خواننده بگذارد. و سپس مي تواند براي اينکه صحنه ي نبرد همچنان باور کردني باشد و پيش برود، از هر عدسي يي که مناسب تشخيص داد استفاده کند. ادامه دارد ...لئونارد بيشاپ/محسن سليماني تنظيم براي تبيان : زهره سميعي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 894]