واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بيگدلي آذر (شاعر) (1) منبع:رجال و مشاهير اصفهان مدتي واله و نكهت تخلّص مي كرده بعد آذر را انتخاب نمود. اسمش لطفعلي بيك (2) پسر آقاخان. تولدش در اصفهان در سنه ي هزار و صد و سي و چهار هجري آخرين سال سلطنت صفويه.به سبب انقلابات خانواده ي او به قم كوچيدند. در موقع جلوس نادر كه پدر او به حكومت لار و بنادر فارس معين شد به خاك فارس حركت كردند. و پس از دوسال وفات پدر با عمّ خود حاج محمد بيك از مرز عراق به حجاز رفته و مراجعت به عراق نمود و يك سال بعد از آن به مشهد رفته،مقارن مراجعت نادر از فتح هندوستان و عزيمت او به تسخير لگزيه ي آذر [به] همراهي اردوي نادري از راه مازندران به آذربايجان رفت.از آنجا مراجعت به عراق و ساكن موطن خود اصفهان گرديد.پس از قتل نادرشاه مدتي را در خدمت علي شاه و ابراهيم شاه و شاه اسماعيل و شاه سليمان به خدمات ديواني گذرانيد.در اثناي تغييرات اين ايام دچار صدمات طاقت فرسايي گرديده كه در نتيجه ي آن نه از خدمت ديواني بلكه از زندگاني دنيايي صرف نظر نموده در كسوت فقر و درويشي داخل شد.و در اين اثنا ملاقات جماعتي از بزرگان برايش دست داد و داراي طبع موزوني چون بود،با مناسبت وضع حال به گفتن شعر مايل گرديد و فنون شعر را از مير سيّد علي مشتاق آموخت.ديواني داشته مشتمل بر هفت هزار بيت كه در غارت اصفهان به يغما رفته و پس از سوختگي دماغ از اين سبب،خاطر خود را به جمع آتشكده پرداخت و در مدت يك قرن به نام كريم خان وكيل،كتاب آتشكده را تمام ساخت.وفات او در سنه ي هزار و صد و نود و پنج هجري بوده [است].در ابتداي ملاحظه كتاب آتشكده و انتخاباتي كه آذر از اشعار شعرا نموده در صورتي كه به طور كلي اين اشعار،پايين تر از مقام صاحبان اوست توهم مي شود كه در اين طور انتخابات تعمد داشته و توهين آنها را مي خواسته، ليكن پس از مدتي منتخباتي كه از اشعار خود نموده مخصوصاً دو شعر اوليه ي آن ها كه نوشته :خداوندا دري از جود بگشاي رهي كان بايدم بنمود بنماياز آن در سوي خود كش محملم را از آن ره كوي خود كن منزلم را معلوم مي گردد كه به كلي از سليقه و طبع شعر عاري بوده و اگر كلمات موزوني اين شخص كه ايليّت بر مزاجش غلبه داشته از او سر زده در اثر معاشرت با بزرگان سخن بوده. از اوست:كنون كه لقمه جوين است و خرقه پشمين استبه من از اين چه رسيد و مرا از آن چه گشادكه من نبودم و بودند شهد نوش،آباءكه من نباشم و باشند حله پوش،اولادمرا كه با سر مخمور شد مقام به قممرا كه با لب تشنه رهم به كوفه فتادچه سود از اين كه سبيل است باده در شيرازچه سود كه روان است دجله در بغداد**حاج لطفعلي بيك فرزند آقاخان بيگدلي: پدرش از اعيان عصر،و حكّام زمان،مورد اعتماد سلاطين صفويه بوده،و نسب او به بيگدل خان بن ايلدگز بن آغورخان،از نجباي ايل شاملو مي رسد.صاحب عنوان از ادبا و گويندگان و شعرا و نويسندگاني است كه در بازگشت سبك ادبي به شيوه ي متقدمين با دوستان و معاشرين خود (همچون مشتاق و صباحي و هاتف و رفيق و ديگران) تشكيل انجمني داده و در اين راه رنجها برده تا بالاخره در اين راه توفيق حاصل نمود.صاحب عنوان در اوايل شاعري (واله) و سپس (نكهت) و در آخر تخلّص (آذر) را انتخاب نمود و به همين تخلّص مشهور گرديد.در دستگاه سلاطين افشاريه و زنديه مصدر اموري بوده است.در تاريخ 20 ربيع الثاني سال 1134 متولد، و در 1195 در اصفهان وفات يافت.وي مولف تذكره اي است در احوال قريب 840 نفر از شعرا و گويندگان زبان فارسي به نام (آتشكده). كتاب او از اين نظر كه درباره ي شعرا نظر انتقادي دارد بر ديگر تذكره ها امتياز دارد.كتب زير از آثار اوست:1.تذكره ي آذر،يا آتشكده ي آذر 2.دفتر نه آسمان،در شرح حال شعراي معاصر خودش 3.ديوان اشعار 4.مثنوي يوسف و زليخا،بر وزن گلشن راز،محتوي 12 هزار بيت.از اشعار اوست در وصف اصفهان. (از مثنوي يوسف و زليخا):بود هر كوچه ي آن،ازهري بهددش از حور،ديوش از پري بهز عشقش چون زليخا،مصر شيداهزارش يوسف از هر كوچه پيدابه جان شرمنده ي آن خاك فرخسمرقند و چگل،نوشاد و خلخز آبش گر بخارا تر كند كامبه خاكش هندرا گر دل شود رامنماند خشگ جوي موليانششود بي مشك موي لوليانشبتان اصفهان خوبان ارمنكسي با هم نسجند،عهده بر منهوايش معتدل چندان كه در ويگل ارديبهشتي رويد از ديز بس گل،كز گل آنجا،آشكار استهمه فصلش توان گفتن بهار استبهشت هشت گانه چهار باغشبه از آواز بلبل بانگ زاغشز آب زندگي به،زنده رودشخضر آورده اسكندر درودشبدانش به ز نيكان دگر شهردر آن كشور دهد طعم شكر،زهررود چون دزد آنجا پاسبان استبه آن وادي چو گرگ آيد،شبان استهوايش را طبع هر كس را ملايمنسيمي از بهشت آنجاست دايمدري از خلد هر خانه اش بازحمام روضه از بامش به پروازچند شعر از يك غزل:نيم ز لطف تو نوميد اگر خطايي رفتگنه ز بنده و بخشايش از خداوند استز آسمان نكنم شكوه گر ز كين كشدمچرا كه دشمني او به دوست مانند اوستبه روز مرگ شنيدم كه پير كنعان گفتكه دوست دشمن جان است اگر چه فرزند استاثر زناله ي آذر به جز گرفتاري مجو كه بلبل از آواز خويش در بند استقطعهبه شيخ شهر فقيري ز جوع برد پناهبه اين اميد كه از لطف خواهدش نان دادهزار مسأله پرسيدش از مسايل و گفت اگر جواب نگفتي نخواهمد نان دادنداشت حال جدل آن فقير و شيخ غيورببرد آبش و نانش نداد تا جان دادعجب كه با همه دانايي اين نمي دانستكه حق به بنده نه روزي به شرط ايمان دادمن و ملازمت آستان پير مغانكه جان مي به كف كافر و مسلمان دادمحل دفن آذر،در اصفهان،در باغ خود در محله ي عباس آباد،در كنار مادي فرشادي قرار داشته،و تا اين اواخر به نام تكيه ي آذر معروف بود،و محل آن در ملتقاي خيابان آذر فعلي و مادي در سمت شمال غربي قرار داشت. (3)پي نوشت ها: 1. بيگدلي نام طايفه اي است از اتراك از نژاد بيگدل خان بن ايلدگزخان بن آغوزخان كه در زمان هلاكوخان به امرِ وي از تركستان به شام آمده و بعد از آن،در زمان امير تيمور هم به فرمان وي از آنجا به ايران آمده اند و بدين جهت آنها را بيگدلي شاملو مي خوانند. (مكارم الآثار،ج1،ص41)2. وي در طول عمر خود داراي تأليفات چندي بوده اول كتاب (آتشكده) شامل: احوال شعراي متقدمين و متاخرين و معاصرين خودش كه آن را در مدت قرني به نص (مجمعالفصحاء) جمع آوري نموده و به نام كريم خان زند تأليف فرموده و در سنه ي 1180 انجام يافته و بر آن مشتمل است بر دو مجمره اول: (در شعراء متقدمين،دويم.كتاب (نه آسمان): در شعراء معاصرين خودش،سيم (ديوان اشعار) زيادبر ده هزار بيت،... چهارم كتاب قصه ي يوسف و زليخا كه آن منظومه ايي بر وزن (گلشن راز) است و در دوازده هزار بيت. (مكارم الآثار، ج1، ص 7- 42 ) براي اطلاع بيشتر ر.ك.الذريعه،ج1،ص5 – 3 و همانجا،ج 8 ،ص226 و همانجا، ج9 ،ص357. ونيز،تحفه العالم،ص 201 – 196.3. در مقدمه ي ديوان آذر به نقل از اعقاب او مزار وي در شهر مقدس قم و در مقبره ي خانوادگي بيگدلي ذكر شده است.
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 318]