واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: انجمنهاي ادبي از آغاز شعر فارسي دري تا سال 1335اشاره:در اين مقاله، نگارنده بر آن است که چگونگي تشکيل انجمنهاي ادبي را در ايران از آغاز شعر فارسي دري در بازجُستي هر چند کوتاه در قلم آرد و بدين نکته اشارت کند که نخستين تشکل انجمنهاي ادبي در دربارهاي سلاطين فرصت ظهور يافته است و شاعران اگر چه در مواردي در مدح سلاطين راه مبالغه پيمودهاند، ليکن نقش حساس آنان را در نگاهداشت زبان فارسي و استقلال ملي و مذهبي ناديده نتوان گرفت.افزون بر دربارهاي سلاطين و رجال سياسي، اين انجمنها در منازل ادبا و شاعران و در قرون متأخر در قهوهخانهها تشکيل ميشده است. مقدمه:
شاعري جز طبع روان، ذوق خلاق را ميطلبد و نويسندگي مايه علمي فراوان را. بنابراين قواعد و رموز و ظرايف شاعري و نويسندگي، لايق آموختن است و فراگيري. شاعران در دو سوي متفاوت جاي دارند. اين سوييها در بيابان «يتبعهم الغاوون» سرگردانند و بر آن سوييها «الّا الذين آمنوا» فرو خوانند. ازاواخر دوره طاهريان که نخستين نمونههاي شعر عروضي به زبان فارسي دري فرصت ظهور يافت، خواه ناخواه شاعران را «انجمني» ميبايست بود.نام حنظله بادغيسي که ظاهراً وي را ديوان شعري هم بوده است، از سرايش شعر عروضي در آن ايام حکايت دارد. اگر چه طاهريان را به زبان و فرهنگ ايراني چندان علاقهاي نبوده است؛ چه گفته-اند که عبدالله طاهر کتابي را که حاوي قصّه «وامق و عذرا» بوده در آتش سوخته است.از اشعار فيروز مشرقي و محمود ورّاق، ابياتي ضبط تذکرههاست؛ گفته مؤلف «تاريخ سيستان» دربارهمحمد بن وصيف سيستاني، دبير رسايل يعقوب ليث که «اول شعر پارسي اندر عجم او گفت، و پيش از او کسي نگفته بود» (تاريخ سيستان، 210) دور از مسامحه نتواند بود. اگر چه استاد فقيد، دکتر ذبيحالله صفا در اثبات آن با پژوهشي عالمانه بحث فرمودهاند (صفا، دکتر ذبيح الله، تاريخ ادبيات در ايران، ج 1، ص 166). اقوال گذشتگان گاهي پژوهندگان را به پرتگاه گمراهي ميکشاند؛ همچنانکه قول صاحب «لباب الالباب» که آدم صفي را نخستين کسي دانسته است که سخن را در سلک نظم آورده از آن مقوله است. و نوشته مصنف «تذکره شام غريبان» را که بر همان عقيده رفته است اعتبار نيست « نرائن شفيق، تذکره شام غريبان، ص 16». در همه اقوالي که در مأخذ کهن درباره نخستين شاعر جهان و يا نخستين شاعر زبان فارسي آمده است، به سبب احساسات رقيق و عواطف عميق نويسندگان آنها احتمال خلط و تحريف و تصرف بسيار تواند رفت, چه در برخي از اين مأخذ، نمونهي سادگي فکر و بيان، جالب نظر است و در برخي ديگر درشتي و خشونت لفظ و معني مشهود. گاهي اوزان اشعار بازمانده شاعران در ترازوي عروض سخته و مستقيم نيست و زماني سکته و وقفه در آنها نشانه گوياي ابتدايي بودن اشعار و استقامت وزن جز با کشش اصوات به صلاح باز نتواند آمد (زرين کوب، دکتر عبدالحسين، از گذشته ادبي ايران، ص 217).کثرت شعرا در دربار سامانيان نشان ميدهد که غالب آنان، خود از درک معني و لطف جمال شعر بهرهمند بودهاند. تأثير قصيده «بوي جوي موليان» رودکي در پرده عشاق در طبيعت امير نصر ساماني که بيموزه پاي در رکاب خنگ نوبتي آورد و روي به بخارا نهاد (نظامي عروضي، چهار مقاله، ص52) نشانهاي است از گرمي بازار شعر در دربار سامانيان و از داستان مجلس امير نصر، که در قصيده نونيّه اين شاعر آمده است، علاقه اين امير به شعر و ادب پارسي و تشکيل مجالس شعر ادراک تواند شد؛چه بلعمي وزير امير نصر به پيشنهاد او، ذوق رودکي را به نظم کليله و دمنه برانگيخته است. اواخر دوره طاهريان که نخستين نمونههاي شعر عروضي به زبان فارسي دري فرصت ظهور يافت، خواه ناخواه شاعران را «انجمني» ميبايست بود.تشويق و حمايت امراي ساماني و تشکيل محافل شعر و شاعري و پيدايش نمونه بسياري از شعراي خوش قريحه و پرمايه چون شهيد بلخي ، ابوالحسن مرادي ، رودکي ، دقيقي ، کسايي و بسياري ديگر در دربار سامانيان، پايه سخن را در رواني و پرباري و استواري بدانجا رسانيد که طرز آنان در شاعري نمونه و سرمشق شاعران ادوار بعد گرديد؛ و چه بعدها عنصري و فرخي شيوه شاعري آنان را شايسته پيروي يافتند. اين تأثير را در اذعان عنصري توان ديد، آنجا که ميگويد: غزل رودکـيوار نيکو بود غزلهاي من رودکي وار نيست اگر چه بکوشم به باريک وهم بدين پرده اندر مرا بار نيست(عنصري، ديوان، 303)دربار ساماني ميعادگاه شاعران و سخنوران و عالمان بود و بخارا مرکز عظمت و کعبه قدرت و مجمعِ مفسران، محدثان، خطيبان، منجّمان، واعظان، طبيبان، فقيهان، مفتيان، حفّاظ. و وزيران اين طايفه چون بلعمي و عتبي به پارسي و تازي آثار ارزندهاي پديد آوردهاند. بعضي از امراي ساماني خود اهل فضل و ادب بودند و در مجالس مناظره علما و مجالس مشاعره شعراء شرکت رسمي داشتند؛ چنانکه «ابوطيب مصعبي» صاحب ديوان نصربن احمد ساماني از افاضل عصر خويش بود و ابوعلي بلعمي وزير عبدالملک بن نوح و منصور بن نوح نيز اديب و فاضلي بود به کمال و ترجمه «تاريخ طبري» بر فضل او گواهي صادق.آل بويه که از شمال ايران درفش آزادي برافراشته بودند و بر ايران جنوبي و عراق چيره گشته و به اندازه دشمني با سامانيان همچشمي داشتند اگر چه به گسترش زبان دري گرايشي نشان نميدادند، اما در زبان و ادب تازي مايه ايجاد سبکي نو گرديده بودند و در حلقهي اين طايفه، کساني چون ابن عميد و صاحب بن عباد سرآمد انجمن سرايندگان تازيگوي شده بودند (گوهرين، دکتر سيد صادق، حجتالحق ابوعلي سينا، ص 158).همچنين ابوالحسن علي بن الياس آغاجي، از رجال اين دوره خود شاعر بود و به دو زبان پارسي و تازي شعر نيکو ميسرود و ابوالمظفر طاهربن فضل چغاني از آل محتاج، که از سوي سامانيان بر ولايت جغانيان فرمان ميراند، قريحه ادبي داشت و ذوق شاعري؛ از آن روي بود که فرخي با قصيده به مطلع زير راه دربار او پيش گرفت:با کاروان حلّه برفتم ز سيستان/با حلّه تنيده زدل، بافته زجان(نظامي، چهار مقاله، ص 58)ديري نپاييد که دربار محمود غزنوي محل اجتماع شاعران بزرگي چون عنصري و فرخي و منوچهري و جمع کثيري ديگر که در تذکرهها از آنان نام رفته است، گرديد.از نگاه نگارنده، شايد نخستين انجمني که از مشاعره شاعران پديد آمده است، انجمني باشد که دولتشاه سمرقندي افسانهوار بدان پرداخته است:
«ابتداي حال فردوسي آن است که عامل طوس برو جور و بيدادي کرده و به شکايت عامل طوس، به غزنين رفته و مدتي به درگاه سلطان محمود تردد ميکرد و مهم او ميسر نميشد و به خرج اليوم درماند. شاعري پيشه ساخته قطعه و قصايد ميگفت... و در سر او آرزوي صحبت استاد عنصري بود و از غايت جاه عنصري، او را اين آرزو ميسر نميشد تا روزي... خود را در مجلس عنصري گنجانيد و در آن مجلس عسجدي و فرخي که هر دو شاگرد عنصري بودند حاضر بودند. استاد عنصري، فردوسي را چون مرد روستايي شکل ديد از روي ظرافت گفت اي برادر! در مجلس شعرا جز شاعر نميگنجد. فردوسي گفت بنده را نيز درين فن اندک مايه شروعي هست. استاد عنصري جهت آزمون طبع او گفت، ما هر يک مصرعي ميگوييم، اگر تو مصرع ديگر گويي ترا مسلّم داريم. عنصري گفت: چون عارض تو ماه نباشد روشن، عسجدي گفت: مانند رخت گل نبود در گلشن، فرخي گفت: مژگانت گذر همي کند از جوشن، فردوسي گفت: مانند سنان گيو در جنگ پشن. همگان از حسن کلام او تعجب کردند و آفرين گفتند. استاد عنصري، فردوسي را گفت زيبا گفتي؛ مگر تو را در تاريخ ملوک عجم وقوفي هست؟ گفت بلي و تاريخ ملوک عجم همراه دارم. عنصري وي را در ادبيات و اشعار مشکله امتحان کرد و فردوسي را بر شيوه شاعري و سخنوري قادر يافت. گفت اي برادر معذور دار که ما فضل ترا نشناختيم (دولتشاه، تذکرهالشعرا، ص 42-43) و قاضي نورالله شوشتري، مجالس المؤمنين، ج 2، ص 587 و نيز آذر بيگدلي، آتشکده، بخش دوم،ص 479). آزمون شاعران اگر چه نوشته دولتشاه، به نظر افسانه ميآيد و عنصري ، فرخي و عسجدي خود روزگار پيري فردوسي را ديدهاند، اما چند نکته شايان توجه است: نخست تشکيل مجالس شعرا و ديگر آزمون شاعران در بوته شاعري بوسيله استادان سخن.موضوع امتحان شعرا از مسايلي است در خور نگرش بسيار، که معمولاً شاعر را در آن ميآزمودند و اين در همه ادوار شعر تا دورههاي اخير معمول اساتيد سخن بوده است. کسي که دعوي شاعري ميکرد و بر آن بود که در جمع استادان سخن نام برآورد، به انواع و انحاء طرق مورد آزمايش قرار ميگرفت و استادان موضوعي را مبني بر آزمايش طبع شاعر مطرح مينمودند تا او بر ارتجال در آن موضوع قصيده بپردازد؛ زيرا تا قرن ششم مهمترين نوع شعر قصيده بود؛ به همين سبب بديههگويي از اهم لوازم شاعري شمرده ميشد و کسي که در اين معني پياده مينمود، به دربار سلاطين راه نميتوانست برد. چه نظامي گويد:«در خدمت پادشاه، هيچ بهتر از بديهه گفتن نيست که به بديهه گفتن، طبع پادشاه خرم شود و مجلسها برافروزد و شاعر به مقصود رسد» (نظامي چهار مقاله، ص 31).نخستين آزمايش امير معزّي در شعر، بديههاي بود که ميبايست در صفت ماه نوِ رمضان که ملکشاه ديده بود، بگويد و باز درباره تشريف سلطان که يکي از اسبهاي خاص وي بوده است، از او بديههاي ميخواستند (چهار مقاله، 42-43). ازرقيِ شاعر نيز، به بديههاي که در مجلس نرد طغانشان بن الب ارسلان گفت، جان خود و همکاران خويش را از شمشير آن شاهزاده رهانيد (چهار مقاله، ص 44) و سيدالشعرا رشيدي سمرقندي، به دستور خضرخان در مجلس سلطان، بر بديهه، شعري در جواب اعتراض عمعق بر اشعار خويش به رشته نظم کشيد (چهار مقاله، ص 47) و امثال اين موارد که بسيار است و ما را مجال نگارش تنگ؛ ولي، همه اينها بر تشکيل مجالس شعر دليلي است قاطع. ادامه دارد ... دکتر عباس کي منش تنظيم براي تبيان : زهره سميعي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 171]