واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آهو(3) نويسنده:دکتر احمد فرشبافيان صافي نگاه آهو : نگاه آهو نيز طبع شاعران را نيک خوش آمده است : منت به يک نگه آهوانه مي بختم هر آنچه اي ختني خط من خطا کردي شهريار ص265-3 زاستغنا بينند بر قفا آن چشم حيرانم که آهو از که دارد شيوه دنبال ديدن را صائب59 با چشم و نگاه آهوانه استاد و بره اش در آغوش شهريار 568-1 به کرشمه نظري مي کند آن چشم خوشت همچو آهوي رميده که زپس مي نگرد ابن يمين 227 چون نيفتم از پيش کز يک نگه بيرون کشيد هر چه آهو در حرم بود از حرم آهوي من آذر بيگدلي 239 دشت پيمائي بسيار کند چون وحشي هر که را دل نگه آهوي صحرا ببرد وحشي بافقي ص50-2 قطع پيوند از رخ آهو نگاهان مشکل است از جدائي نافه را شد موي سر زين سان سفيد صائب 405-5-488 گر آهو يک نظر سوي من آرد خراج گردنم بر گردن آرد خسرو شيرين ص241-ب2374 آن بت آهو نگاه از تو فروغي رميد نام خطش را مگر مشگ خطا کرده اي فروغي بسطامي ص199 کرشمه آهو : شمع رخ چون زشرم بفروزد آهوان را کرشمه آموزد حديقه 359 به غمزه آهوي چشمت شکار مردم کرد که ديدآهوي مردم شکار بهتر از اين باباطاهر 154 به کرشمه نظري مي کند آن چشم خوشت همچو آهوي رميده که زپس مي نگرد ابن يمين227 عيب دل کردم که وحشي وضع و صحرائي مباش گفت چشم شير گير و عنج آن آهو ببين حافظ خانلري 394 دام آهو : براي شکار آهو دام مي گذارند ،معمولاً اين دام را زير خاک يا گياه و خاشاک مي پوشانند : دام آهو به خاک پوشيده است يک رم آهوانه در کار است صائب307 چه دامهاي رميدن به خاک کرد آهو که چشم شوخ تو ذوق شکار پيدا کرد صائب441 آهوان را به سبزه مي خواند دام زير گياه مي پوشد خاقاني 607 سبزه اي کان بود دام آهوان بر سر سرو جوان بدرود باد خاقاني 770 راه رفتن آهو : راه رفتنو خراميدن آهوان همچون خراميدن کبک معروف شعراست : يا به آهو روشان انس و صفا ده يا رب يا ز صاحب نظران بازستان ذوق سليم شهريار 246 چو رفته رفته به سرو قدش خرام آموخت خجالت روش آهوي خرامان داد آذر بيگدلي 42 آيد به تنم جان ورود هر نفس آذر زآمد شد آهو روشي کبک خرامي آذر بيگدلي 209 لاجرم آن بره ي آهو خرام کرد چو دربنگه آهو مقام قاآني 770 آهوش بي بهره از لطف و خرام لذت رفتار بر کبکش حرام اقبال لاهوري 101 نوازنده بلبل به باغ اندرون گرازنده آهو به راغ اندرون فردوسي -دهخدا سوي من وحشي صفت عقل ريمده آهو روشي کبک خرامي نفرستاد حافظ خانلري 105 تک آهو : صورتي ديد همچو آهويي غافل از عادت تک و پويي فخخرالدين عراقي 330 هم زجلدي و چستي به دشت چون آهو هم زتندي و تيزي به کوه چون پازن قاآني شيرازي 509 ترا اي چو آهو به چشم و به تک سگانند در تک چو مرغ بپر مسعود سعد 299 هرگز به چشم ،شوخي ابرو نمي رسد پاي به خواب رفته به آهو نمي رسد صائب 364 کجا رفت آنکه هر سو مي دويدي به صحرا همچو آهو مي دويدي باباطاهر299 چپ و راست گفتي که جادو شده است به آورد تا زنده آهو شده است شاهنامه -دهخدا سازش ?هو با حيوانات درنده : سازش آهو با حيوانات درنده عملاً امکان پذير نيست ولي شعرا دوست دارند اثبات کنند که در سايه ي عدالتي که ممدوحانشان برقرار کرده اند اين کار غير ممکن ،ممکن شده است ؛بنابراين سازش آهو با درندگان کنايه از برقراري کامل امنيت در جامعه است : شير و آهو دستها در گردن هم کرده خوش خفته باشند ايمن و آسوده در هر مرغزار سلمان ساوجي 521 به دور عدل تو آهوي ناتوان رميده چو چشم مست بتان است شير گير و دلاور سلمان ساوجي529 اثر عدل تو دان که بر اطراف افق در دم گرگ رود آهو زرين تمثال سلمان ساوجي550 در ايام عدل تو ،آهو بره زپستان شيران شود سير شير کمال اصفهاني 60 به عهد عدل تو بي بيم باز و وحشت يوز به سبزه تازد آهو ،به گل پرد دراج سروش اصفهاني 80 به عند عدل تو آهو خيال لاله کند اگر به دشت نهد پابه ديده ي ضرغام حکيم قاآني 478 آهوي شير مست : آهويي که بقدر کافي شير حورده و هيچ وقت بدون شير نمانده است : غزالان رميدند چون شير جست شدش صيد آن آهوي شير مست آذر بيگدلي 568 من از دولت شه کمندي به دست گرفته بي آهوي تير مست اسکندرنامه نظامي 170 چو صياد را آهو آمد به دست بشد سير از آن آهوي شير مست اسکندرنامه نظامي1193 آهوي شير گير يا شير شکار : در ادب فارسي از القاب معشوق يا از اوصاف چشم اوست : چشم وحشي نگه يار من آهوست ولي آهوي شير شکاري است که گفتن نتوان هاتف 108 مرا به صيد گهر مي کشد کمند محبت که خون شير خورند آهوان شير شکارش فروغي بسطامي 132 ترک آهو چشمم اي آهوي چشمت شير گير صيد آخوي توام بر صيد خويش آهو مگير سلمان ساوجي 517 گاهي حتي صياد شير گير نيز از شکار آهو در مي ماند : پي صيد آهو همي رفت شير زبون گشت از آهويي شير گير آذر بيگدلي 543 وقت شکار دل است آهوي تو شير گير گشته گريزان ز شير زين دل آتش فشان به نقل از لغت نامه معمولاً سگ شکاري آهو را تعقيب مي کند : به دنبال آهوي چشمس به هر سو دو چشمم دوان چون دو کلب معلم قاآني 452 غزال وحشي من هست از رقيب گريزان بلي که مي رود آهو ز سگ دويده دويده باباطاهر20 به ما رقيب تو داند هنر گرفتن عيب بلي بود هنر سگ گرفتن آهو منصور شيرازي آهوي حرم : هر حيواني که به حرمي متبرک پناه برد از صيد درامان است و کسي حق آزار او را ندارد . مي طپد دل ببرم به همه ي شير دلي که چو آهوي حرم شير نگاه آمده اي شهريار 240 آغاز بهاري است که بر سبزه ي تازه گر پاي نهي پي کني آهوي حرم را کليم کاشاني 285 چون نيفتم در پيش کز يک نگه بيرون کشيد هر چه آهو در حرم بود از حرم آهوي من آذر بيگدلي 239 من کيم تا صيد او باشم که آهوي حرم از نظر بازان بود آن حلقه ي فتراک را آذر بيگدلي 38 دو چشم شوخ ترا ديده بان نمي يابد که آهوان حرم را شبان نمي يابد صائب 484 منبع:پايگاه نور شماره 9 ادامه دارد...
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 937]