واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: زمان جزو مطالبي است که در فلسفه بحثهاي متعددي از آن شده . زمان جزئي از هستي است و رابطه هر چيز با زمان نشان دهنده هستي آن است و اصولا هر چيزي که در جهان وجود دارد به نوعي محصور به زمان است و تنها واجب الوجود است که در ماوراي زمان وجود دارد . به گزارش سرويس نگاهي به وبلاگهاي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در وبلاگ "اميرنامه" به نشاني http://ameer.persianblog.com در ادامه ميخوانيد: زمان از بينهايت لحظه تشکيل شده و اين بينهايت لحظات که پشت سر هم واقع شدهاند. و هر لحظه جانشين لحظهي ديگر ميشود و در اين حرکت نسبت به موقعيتي که به من دارند يا بهتر بگويم، نسبت به موقعيتي که من با آن ها دارم، گذشته ، حال و آينده شکل ميگيرد . اين سه زمان در واقع هر کدام کليتي هستند داراي هستي و وجود مستقل که به نوعي وجود و نوع هستي من را نيز در اين جهان مشخص ميکنند، پس لازم است بر روي هر کدام از اين سه به صورت جدا بحث شود . البته قصد من يک بحث فلسفي نيست چرا که اصلا کار من فلسفه نيست و از اين که اين بحث را مطرح کردم قصد ديگري دارم و چون بيشتر آنچه که به منظورش اين متن را مينويسم در مورد زمان حال و اهميت آن است به ناچار براي راحت بيان کردن مسالهي اين زمانها را ازترتيب خارج کردهام . گذشته: تقريبا ميتوان گفت، گذشته شامل تمام چيزهايي است که يک زماني وجود داشته، ولي در حال حاضر وجود ندارد ، و براي ما به يک خاطره تبديل شده است. گذشته را در رابطه اي که با حال حاضر دارد ميتوان شناخت و ارزش گذاري كرد. در حقيقت گذشته يک نوع نيستي است که قبلا داراي هستي بوده ، وجود داشته ، فقط رابطهاش با زمان حال قطع شده است و همواره به صورت يک تخيل در زمان حال مي لغزد . وقتي که ما خاطراتمان را به خاطر مي آوريم در حقيقت به آن چيجزي که يک روزي داراي هستي بوده و حالا به نيستي فرو رفته نوعي هستي تخيلي داده و آن را به زمان حال مي آوريم و يعني گذشته با اينکه به نيستي فرو رفته و رابطه اش با زمان حال قطع شده ولي همواره اثر خود را در زمان حال دارد. آينده : آينده هستي است که به مرحلهي وجود نرسيده، و در درون هر هستي همواره موجود است . آينده حاصل همان هستي است که در گذشته وجود داشته ، در حال، هست و به سوي هستي آينده خويش ميرود ، يعني "بودني" است که به سمت "شدن" ميرود . به قول سارتر "آيندهاي که من در انتظارش هستم کاملا حالت امکان خودم است که ميتواند چيز ديگري شود." آينده ساختهي انتخابي است که من در زمان حال کردهام يعني ما با هر انتخابي که ميکنيم در همان حالي که به سمت آينده ميرويم ، آينده را ميسازيم و چگونگي وجود داشتنش را تعيين ميکنيم. آينده در هستي خود همان چيزي است که من ميتوانم آن باشم . حال: زمان حال ، چيزي است که وجود دارد و بر خلاف گذشتهاي که ديگر وجود ندارد به طرف آيندهاي ميرود که هنوز نيامده. همان طوري که گفتم زمان از بينهايت لحظات تشکيل شده و هر لحظه جانشين لحظه ديگر ميشود. حال به گذشته تبديل ميشود، آينده به حال و اين سه هميشه در حال جانشين شدن يکديگرند . حال در همان حالي که گذشته را به وجود ميآورد و ميسازد، چگونگي امکان آينده را نيز مشخص ميکند. اما اين حال چيست و در کجاي زمان قرار دارد ؟ حال دقيقا نقطه مشترک بين گذشتهاي است که ديگر وجود ندارد و آيندهاي که ميخواهد به وجود بيايد . چيزي است به کوچکي يک لحظه و تنها چيزي است که کاملا وجود دارد. يک هستي کامل در برابر من ، ولي فقط به اندازه يک لحظه که من آن را لحظه انتخاب ميگويم و چون وجود من در هر لحظه در زمان حال واقع است پس من در هر لحظه در حال انتخاب هستم و اين انتخاب من است که گذشته را ميسازد و تکليف من را در برابر آينده مشخص ميکند. فراموش نکنيد که زمان فقط در برابر موجوداتي معني ميدهد که داراي هستي براي خود هستند يعني تمام موجوداتي که داراي "خودِ خودآگاه" هستند ، نه اشيائي مثل ميز و صندلي که هستيشان وابسته به هستي من است. انسان در همان حال که از جهان اطراف خود آگاهي مييابد ، نسبت به خود نيز آگاه ميشود و به خود در برابر تمام هستيهاي ديگر هستي مستقلي ميدهد، ولي اين در مورد چيزهايي مثل ميز و سنگ حاکم نيست. ...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 255]