واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: لندن، ايرنا ۸۴/۱۰/۰۶ زيست شناسان با بهرهگيري از تازهترين پيشرفتهاي علمي به نكات مهمي در باره نحوه عمل مغز در شكل دادن به آنچه تلقي دائمي افراد از خويش كه با عنوان "خود" يا "نفس" ناميده ميشود، دست يافتهاند. اين يافتههاي تازه ميتوانند تاثيرات گستردهاي در تصحيح ديدگاههاي معرفتي و روانشناسانه متعارف داشته باشند. به گفته "تد هيترتون" روانشناس در دانشگاه "دارتموث" واضحترين چيز براي هركس خود اوست. شما به بدن خود نظر ميكنيد و آن را بدن خودتان به شمار ميآوريد. وقتي دستتان را براي برداشتن چيزي به حركت در ميآوريد، ميدانيد كه دست خودتان است. وقتي صبح از خواب بيدار ميشويد نياز نداريد كه از خودتان درباره اينكه چه كسي هستيد پرسوجو كنيد. "خود" ظاهرا واضح و آشكار است اما در عين حال معماآميز و رازگونه نيز هست. هيترتون سالها از مطالعه مستقيم اين موضوع خودداري ورزيده بود هرچند كه حوزه تحقيق او مسائلي نظير "كنترل بر خويش" و "حس احترام به خويش" بود. او ميگويد: علائق من درباره موضوع "خود" يا "نفس" بودند اما درباره اين مساله فلسفي كه نفس يا خود چيست نبود. من از گمانهزني در اينباره كه معناي اين امر چيست خودداري ورزيدم. اما اوضاع عوض شده است. امروزه هيترتون همراه شمار رو به افزايشي از ديگر دانشمندان مستقيم به تحقيق درباره خود نفس مشغول شدهاند و در نظر دارند اين نكته را مشخص كنند كه مفهوم خود يا نفس چگونه از دل فعاليتهاي مغز ظهور ميكند. اين دانشمندان در چند سال گذشته موفق به مشخص كردن برخي فعاليتها در مغز شدهاند كه احتمالا در شكل دادن به جنبههايي از خودآگاهي نقش دارند. اين محققان اكنون درصددند اين نكته را روشن سازند كه اين قبيل فعاليتها چگونه موجب ظهور احساس يگانهاي ميشود كه همه ما از خود به عنوان يك وجود واحد و منفرد داريم. اين تحقيقات همچنين ميتواند سرنخهايي در اين زمينه ارائه دهد كه چگونه مفهوم نفس در بين اجداد انسان نماي ما ظاهر شد. اين پژوهشها احتمالا حتي ميتوانند به دانشمندان در مداواي آلزايمر و ديگر بيماريهايي كه موجب از بين رفتن معرفت شخص از خويش ميشود و در مواردي به كلي آن را نابود ميسازد، كمك كنند. ويليام جيمز روانشناس آمريكايي كه حوزه جديد مطالعه درباره نفس را با كتاب مشهور خود "اصول روانشناسي" در سال ۱۸۹۰پايهگذاري كرد اين نكته را مطرح ساخت كه براي مطالعه نفس مناسب است كار را با وسيعترين مفهوم مورد پذيرش همگان آغاز كنيم و سپس گامبهگام به سمت دقيقتر كردن اين مفهوم پيش برويم. جيمز استدلال كرد كه هر چند نفس يا خود به صورت يك امر يكپارچه و واحد ظاهر ميشود اما صورتها و وجوه متعدد دارد. از احساس آگاهي فرد درباره بدن خويش گرفته تا خاطرات شخص درباره خود و تا دركي كه شخص از نحوه ارتباط خود با جامعه دارد. اما جيمز اعتراف كرد كه نميداند كه مغز چگونه اين انديشههاي متنوع را درباره خود به وجود ميآورد و آنها را در يك كل به هم پيوسته تركيب ميكند. از زمان جيمز تاكنون دانشمندان موفق شدهاند سرنخهاي مهمي در اينباره از رهگذر آزمايشهاي روانشناسانه به دست آورند. به عنوان مثال آن دسته از محققاني كه به پژوهش درباره خاطرات شخص از خود علاقمندند از داوطلبان پرسشهايي درباره خود آنان و نيز افراد ديگر پرسيدهاند. بعد از مدتي به اين داوطلبان پرسشنامههايي دادهاند تا روشن شود اين افراد پرسشهاي اوليه را تا چه حد در خاطر نگاه داشتهاند. در اين آزمايشها مشاهده شده كه همه افراد پرسشهايي را كه درباره خود آنان بوده بهتر از پرسشهايي كه درباره ديگران بوده به ياد ميآورند. برخي از روانشناسان استدلال كردهاند كه اين نتايج بسادگي اين نكته را نشان ميدهد كه ما با خود بيش از ديگران آشنا هستيم. بعضي ديگر به عكس نتيجه گرفتهاند خود يك چيز استنثنايي است، بهاين معني كه مغز براي پردازش اطلاعات مربوط به "خود" از شيوههاي موثرتر و مدارهاي اختصاصيتر استفاده ميكند. اما اين آزمونهاي روانشناسانه نتوانستند ميان اين نظريههاي رقيب بطور قاطع يكي را گزينش كنند زيرا در بسياري از موارد هر دو نوع فرضيه، پيش- بينيهاي يكساني درباره نتايج آزمونهاي رواني ارايه ميدهند. سرنخهاي ديگر درباره خود از آسيبهايي بدست آمد كه به نواحي خاصي از مغز كه مختص پردازش اطلاعات مربوط به خود يا نفس است وارد آمده است. شايد مشهورترين اين آزمايشها مربوط به يك سركارگر خطگذاري ريلهاي آهن است كه در قرن نوزدهم به واسطه انفجار ديناميت در محل كار يك تكه آهن به مغزش اسيب رسيد اما اين سركارگر كه "فينياس كيج" نام داشت به طرز معجزه آسايي زنده ماند. دوستان كيج به اين نكته توجه كردند كه رفتار اين دوست قديميشان به كلي دستخوش تغيير شده است. او كه قبل از حادثه يك سركارگر كاري و پربازده بود و در معاملات نيز مو را از ماست ميكشيد و از زرنگي خاصي برخوردار بود پس از حادثه به آدم بددهني تبديل شد كه احترامي براي ديگران قائل نبود و براي برنامهريزي فعاليتهاي آينده خود با مشكل زياد روبرو بود. نمونههاي مشابه نمونه اين سركارگر روشن ساختند كه بين دو مفهوم نفس و خود از يكسو و مفهوم آگاهي و خودآگاهي consciousnessتفاوت وجود دارد. افراد ميتوانند بيآنكه حالت هشياري خود را از دست داده باشند، درك و احساس ناقصي از خود به دست آورند. آسيبهايي كه به مغز وارد ميشود همچنين اين نكته را روشن ساخت كه مفهوم خود به نحو بسيار پيچيدهاي ساخته ميشود. به عنوان مثال در سال ۲۰۰۲ استان كلاين از دانشگاه كاليفرنيا در سانتا باربارا به اتفاق همكارانش يك نمونه جالب از اين موارد گزارش كرد. اين مورد كه با علامت اختصاري "د.ب" شناسانده شده بود يك مرد ۷۵ساله بود كه پس از يك حمله قلبي همه حافظه مربوط به آنچه را كه در گذشته انجام داده بود يا تجربه كرده بود از دست داد و بكلي آنها را فراموش كرد. كلاين براي آزمودن ميزان آگاهي د.ب از خود فهرستي حاوي ۶۰مشخصه به او ارائه كرد و از او خواست توضيح دهد كه آيا اين مشخصهها در مورد او صادقند يا اساسا به او صدق نميكنند يا تا اندازهاي درباره او درست هستند. كلاين عين همين پرسشها را به دختر د.ب داد و از او خواست كه بگويد آيا اين مشخصهها درباره پدر او صادق هستند يا اينكه نيستند؟ گزينههاي د.ب تا حد بسيار زيادي با گزينههاي دخترش انطباق داشتند و اين امر نشان ميداد كه د.ب به نحوي از خود آگاهي دارد بدون آنكه به خاطراتي كه به او ميگويد كيست دسترسي داشته باشد. در سالهاي اخير دانشمندان به واسطه پيشرفتهايي كه در امر تصوير برداري از مغز صورت گرفته از مورد افرادي كه دچار آسيب مغزي شدهاند گذر كردهاند و به سراغ افراد سالم رفتهاند. در يونيورسيتي كالج دانشگاه لندن محققان با استفاده از دستگاههاي اسكن به بررسي اين نكته پرداختهاند كه ما چگونه احساس آگاهي نسبت به بدن خود پيدا ميكنيم. به گفته سارا جونز بلاك مور اگاهي از بدن نخستين تراز و پائين مرتبه آگاهي از خود است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 414]