پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848750562
خويشتن پنداري( خود پنداره، خودپنداري) Self Concept
واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: خويشتن پنداري( خودپنداره، خودپنداري) Self Concept
اولين بار رنه كارت1 در سال1644 اصول اوليه خويشتن پنداري را در كتاب اصول فلسفه با مطرح ساختن مقوله«شك» ارائه داد. پس از او زيگموند فرويد در سال1900 ميلادي تئوري خويشتن پنداري را به عنوان يك مقوله روانشناختي مهم مطرح نمود. با اينكه دنبالهروان فرويد علاقه زيادي به اين مقوله نشان ندادند ولي دختر فرويد آنا در سال1946 بر اهميت اين مقوله تأكيد ورزيد درسكات كلي2 در سال1945 از مقوله خويشتن پنداري به عنوان يك نيروي اوليه انگيزيش در رفتار انساني ياد نمود. رايمي3در سال1948 از معيارهاي خويشتن پنداري در مشاهدههاي خود استفاده كرد و اعلام نمود كه رواندرماني اساساً بر روي تغيير دادن معيارهاي بينش فرد نسبت به خودش استوار است.
تاكنون مؤثرترين معيار روانشناختي در خصوص خويشتن پنداري مربوط به كارل راجرز در سال1947 بوده است. از ديدگاه راجرز«خود» هر فرد به عنوان بخش اصلي، شخصيت فرد را تشكيل ميدهد. راجرز«خود» را به عنوان يك محصول اجتماعي معرفي ميكند كه از طريق روابط بين فردي گسترش مييابد. او اعلام ميكند كه در وجود انسان هميشه يك تمايل قوي براي داراربودن يك نگرش مثبت از سوي ديگران و خود فرد نسبت به خودش وجود دارد. با آنكه بيشتر تئوريسينهاي«خويشتن پنداري» در دهه1970 و1980 تحقيقات خود را اجرا نمودند، در حال حاضر توجه عمومي به خويشتن پنداري رو به كاهش نهاده است. ولي اين مقوله هنوز به عنوان يك عامل بالنده در تحقيقات سردمداران علم روانشناسي مطرح ميباشد. در حال حاضر موج نويني در خصوص كسب آگاهي نسبت به خويشتن پنداري در عامه مردم و افراد متخصص در حال زايش است و اين موضوع در ارتباط با مشكلات خانوادگي، اعتياد به الكل و مواد مخدر و وضعيت اجتماعي افراد مطرح ميشود.
بسياري از موفقيتها و شكستهايي كه مردم تجربه ميكنند، به صورت تنگاتنگ به چگونگي ديدگاه آنها نسبت به خود و ارتباطشان با ديگران مربوط ميشود. براي متخصصان علوم مشاوره، پديده خويشتن پنداري از سه بعد مورد توجه است. يكي اينكه خويشتن پنداري امري قابل يادگيري است. ديگر اينكه امري سازمان يافته و پويا ميباشد. هيچ فردي با خويشتن پنداري به دنيا نميآيد بلكه خويشتن پنداري به تدريج در اولين ماههاي زندگي فرد بنيان گرفته و از طريق تجارب مكرر شكل ميگيرد و به عنوان يك محصول اجتماعي از طريق تجربه بنيان ميگيرد.
نكته جالب اينكه افراد در زمانهاي مختلف داراي نگرشهاي مختلفي نسبت به خودشان هستند. هرگونه تجربهاي در زندگي فردي كه مطابق با خويشتن پنداري او نباشد، به صورت يك تهديد تلقي ميشود و هر چه اين تجارب ناخواسته بيشتر باشد كيفيت خويشتن پنداري فرد حالت منجمدتري به خود ميگيرد تا بتواند از او محافظت نمايد. خويشتن پنداري هر فرد به ثبات و همگوني در زندگياش نياز دارد و در مقابل تغيير مقاومت نشان ميدهد. اگر خويشتن پنداري فرد به سرعت تغيير كند فرد فاقد يك شخصيت مقاوم و قابل اتكا خواهد شد. موفقيتها و شكستهاي هر فرد بر روي كيفيت خويشتن پنداري او تأثير ميگذارد.
دنياي اطراف هر فرد و موجودات درون آن در رابطه با خويشتن پنداري هر فرد ادراك ميشود. در تمام زندگي فرد سالم، هميشه يك تمايل دائم براي پذيرش ايدههاي جديد و رفع ايدههاي قديمي وجود دارد. خويشتن پنداري هميشه خودش را در مقابل از دست دادن عزت نفس محافظت ميكند. براي همين است كه هر فقداني سبب بروز اضطراب افراد خواهد شد.
تحول جامعه از حالت سنتي به حالت صنعتي، مسائل و مشكلات فراواني را خصوصاً در زمينه اشتغال موجب ميگردد. جامعه ما در جريان صنعتي شدن و رسيدن به خودكفايي به نيروي متخصص و ماهر نياز مبرمي دارد. براي نيل به خودكفايي تهيه و اجراي برنامهاي دقيق كه بر مطالعات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي جامعه ايراني متكي باشد، ضرورت تام دارد. اشتغال براي ادامه زندگي و بقاي جامعه ضرورتي اجتنابناپذير است. زندگي هر فرد از طريق كار كردن تأمين ميشود و خودكفايي هر كشور به ميزان و نوع عملكرد شاغلين آن بستگي دارد.
تحقيقات متعدد مؤيد اين واقعيت هستند كه اولاً، با افزايش بيكاري، فساد شدت مييابد و ثانياً اشتغال مناسب و رضايت شغلي موجب نشاط و شادابي ميگردد. شناسايي و ايجاد انگيزه در افراد جامعه و راهنمايي آنها براي آنكه مشاغلي را انتخاب نمايند كه توانايي و استعداد انجام آن را دارا هستند و همچنين شناسايي علايق و نيز كشف استعدادهاي افراد بايد به كمك وسايل و ابزاري انجام پذيرد. در اين زمينه بايد از مشاوره و آزمونهاي مختلف استفاده شود. پس از شناخت علايق و كشف استعدادها و پرورش و نيز راهنمايي افراد در مسير صحيح و مناسب ضرورت مييابد.
بنابراين، سؤالي كه به طور كلي جهت پژوهش به ذهن خطور ميكند عبارت است از اينكه آيا بين خويشتن پنداري و انتخاب شغل رابطه معناداري وجود دارد؟ و با توجه به جنبههاي انتخاب شغل مبتني بر وجهه اجتماعي شغل، پيشرفت تحصيلي در شغل و تسهيلات ويژه شغل سؤالات ذيل به طور اخص مطرح ميشوند: (1) آيا بين خويشتن پنداري و وجهه اجتماعي شغل رابطهاي وجود دارد؟،(2) آيا بين خويشتن پنداري و پيشرفت تحصيلي در شغل رابطهاي وجود دارد؟ و(3) آيا بين خويشتن پنداري و تسهيلات ويژه شغل رابطهاي وجود دارد؟
خويشتن پنداري به مفهوم برداشتي است كه فرد نسبت به ماهيت فيزيكي و روانشناختي و ساختارهاي اجتماعي خويش از قبيل نگرشها، اعتقادات و ايدههاي خويش دارد. خويشتن پنداري به معناي درك افراد نسبت به خود در بعد زمان است. خويشتن پنداري به صورت مداوم در تعامل با ديگر افراد تعديل يافته وتحت تأثير عوامل ديگر از قبيل درونگرايي و برونگراي و عزت نفس قرار ميگيرد.
مقوله شغل نقش اصلي را براي زندگي بيشتر افراد جامعه ايفا ميكند. براي بيشتر افراد بشر، شغل به عنوان فعاليتي است كه بيشتر فعاليتها و زمان فعال زندگيشان را صرف مينمايد. نسلهاي امروز به دنبال مشاغلي هستند كه براي آنها قابل توجه بوده و يك احساس رضايت داخلي را براي آنها به ارمغان آورد و همراه با آن با پاداشهاي خارجي همراه باشد(كادرون1 ،1997).
بر اساس عقايد كانجر2 به نقل ازاشنايدرتمايل براي ارضاي نيازهاي شخصي و ايجاد يك محيط مناسب از لحاظ روانشناختي از عوامل بارز انتخاب شغل افراد بشمار ميآيند.
نسلهاي جديد امروز، در مقايسه با نسلهاي قبل بيشتر به سوي مشاغل با هويت تمايل دارند. كادرون اعلام ميدارد كه بسياري از متقاضيان كار در انتخاب شغل توجه زيادي به موضوع فوق نشان ميدهند. امروزه يك تئوري انگيزش شغلي مطرح شده است كه بر روي تطابق مابين فرد و شغل او تأكيد مينمايد. شاميراعلام نمود كه تئوري مبتني بر خويشتن پنداري در خصوص انگيزش كار بر روي ارتباط متقابل مابين انجام كار و وسعت اجراي آن و خويشتن پنداري فرد استوار است. زماني كه شغل فرد با خويشتن پنداريش مطابقت داشته باشد، فرد شغل خود را به عنوان يك مقوله معنادار و ارزشمند مشاهده مينمايد. بعبارت ديگر يك شغل ارزشمند براي هر فرد در ارتباط با خويشتن پنداري فرد مربوط، معني پيدا ميكند.
وانوس1 در سال1980 مفاهيم فوق را در يك مدل تطابقي قرار داد كه در اين مدل بر روي نقش اشتغال و انتخاب شغل تأكيد شده است. اشنايدر2 در سال1987 مدل خاصي را تحت عنوان«جاذبه، انتخاب» ارائه ميدهد. بر اساس اين مدل، افراد بر اساس ادراكات و باورهاي خويش در خصوص مشخصات فردي خودشان(خويشتن پنداري) به مشاغل مورد علاقه خود مينگرند. بر اساس اين مدل افراد نهايتاً از ادامه اشتغال در سازمانهايي كه با آنها تطابق ندارند سرباز خواهند زد. ولي اين مدل قادر نيست دقيقاً افراد خاص را براي سازمانهايي دقيقاً منطبق با عوالم آنها انتخاب نمايد(اشنايدر،1987؛ گلدشتاين و اسميت،1995). به گفته اشنايدر بايد مفاهيم فوق را در ارتباط با خويشتن پنداري افراد گسترش داد. يعني بايد رابطهاي مابين تطابق بين خويشتن پنداري و شغل فرد مشاهده كرد.
متخصصان منابع انساني با تمركز به ميزان تطابق خويشتن پنداري افراد با وظايف شغلي، ميتوانند با احتمال بيشتري افراد را انتخاب نموده و آنها را براي شغل مناسب راهنمايي نمايند. اين روش از دو جنبه مفيد واقع ميشود، يكي اينكه فرد به شغل مورد نياز خود بر اساس علايق و خلاقيتهاي خود و بر اساس باورهاي خويش براي انجام وظايف محوله دست مييابد. ديگر اينكه سازمان استخدام كننده نيز در بهترين فرصت ميتواند دست به انتخاب افراد كاملاً مطابق با چهارچوب مقرراتي خويش بزند.
كاربردهاي ابزار هاي سنجش گوناگون در باره خويشتن باوري:
مقوله خويشتن پنداري به عنوان يكي از معروفترين موضوعات در ادبيات روانشناسي بشمار ميآيد. با وجودي كه در سايت تحقيقاتي ERIC حدود6000 مطلب در اين خصوص نوشته شده است ولي متأسفانه هنوز هم اين اصطلاح براي عموم ناشناخته بوده و تعريف شفافي از آن ارائه نشده است و در خصوص پديده«خود» حدود15 مفهوم مختلف مطرح شده است(استرين،1993). در بسياري از مقالات اصطلاحات خويشتن پنداري، عزت نفس و پذيرش خويش اغلب به جاي يكديگر بكار گرفته ميشوند و اين امر از وجود ديدگاه مختلف افراد جامعه نسبت به روانشناختي خودشان برميخيزند. احتمالاً مهمترين تعريف خويشتن پنداري به ارزيابي فرد از خود مربوط ميباشد كه در اصطلاح روانشناختي از آن به عنوان خويشتن پنداري عمومي ياد ميشود. اين تعريف از ديدگاه مشاوران علم روانشناسي داراي مفهوم باثباتي است(استرين،1993). امروزه آيتمهاي موجود در معيار عزت نفس روزنبرگ(1965) در تحقيقات گوناگون مفاهيم عمومي خويشتن پنداري را دربر ميگيرد و از آن استفاده ميشود.
معيار مرسوم ديگر كه براي ارزيابي خويشتن پنداري كاربرد دارد، بنام معيار تنسي در خصوص خويشتن پنداري1 معروف است كه توسط فيتز2در سال1991 تدوين و طراحي شده است. علاوه بر اين جنبههاي مختلف خويشتن پنداري از قبيل خويشتن پنداري تحصيلي خويشتن پنداري در خصوص ماهيت بدن خود وغيره نيز به عنوان اجزاي دقيق در خويشتن پنداري مطرح شدهاند و در15 سال اخير تحقيقات گستردهاي در خصوص اين زيرساختارها انجام شده است درپي اين تحقيقات نسخه جديدتر ارزيابي خويشتن پنداري از جنبههاي مختلف توسط مارش1 در سال1992 تحت عنوان پرسشنامه شماره1، 2،3 خود- توصيفي در خصوص سنين7 سال تا سنين بلوغ جواني تدوين و طراحي شدهاند. بطور كلي بايد گفت كه خويشتن پنداري به«ديدگاه فرد درباره خودش» اطلاق ميشود. ويلي2 در سال1974 اعلام نمود كه با مقايسه وقايع خارجي نميتوان ارتباطي با ارزيابي خويشتن پنداري فرد برقرار نمود. بعبارت ديگر با مشاهده و ثبت وقايع اطراف محيط زندگي فرد نميتوان چگونگي خويشتن پنداريش را پيشگويي نمود و هر فرد بايد از زبان خودش، عقايد خود را در مورد شخصيت خويش ابراز نمايند.
در ارزيابي خويشتن پنداري افراد با خواندن يك سري از جملات، موافقت و يا عدم موافقت خود را در پاسخهاي ليكرتي5 تا7 گزينهاي اعلام مينمايند. در اين پرسشنامهها اطلاعات مهم كيفي نهفته است و فرد با انتخاب گزينه مورد نظر عقيده نسبي خويش را نسبت به جمله مورد نظر اعلام مينمايد. مشاوران و يا افرادي كه خواهان ارزيابي خويشتن پنداري در افراد مورد بررسي خويش ميباشند، بايد به نكات مهمي از قبيل نوع معيار و شاخص بكار گرفته شده، ميزان قابليت روش ارزيابي مورد نظر و مناسب و بكار بردن روش مورد نظر در موقعيتهاي باليني يا تحقيقاتي توجه نمايند. زيرا در هر كدام از شرايط فوق موقعيت پاسخدهندگان تغيير ميكند و با يكديگر متفاوت است(برنز،1979). نكته اول در كابرد ارزيابي مورد نظر اين است كه فرد مورد پژوهش بايد تا حد كافي«خودآگاهي» داشته باشد. بطور مثال كودكان كم سن و سال داراي آگاهي هوشمندانه از ادراكات خويش نيستند و بنابراين بايد در خصوص اين گروههاي سني دقت بيشتري اعمال شود. دوم اينكه حتي معيارهاي ارزيابي كه توسط خود افراد بايد خوانده و پاسخ داده شود، ممكن است در برخي موارد به توضيحات كلامي نياز داشته باشند.
خويشتن پنداري افراد بيانگر ميزان تجارب آنها در ارزيابي از«خود» است. هيچ راهي براي تغيير سريع اعتقادات افراد نسبت به خودشان وجود ندارد و اين كار مستلزم زمان ميباشد. اگر فردي احساس بيكفايتي، حماقت و عدم توانايي براي ايجاد تغيير در زندگيش ميكند، چگونه ميتواند انگيزه لازم براي ايجاد تغيير را بدست آورد؟ بعضي از افراد اين كار را غيرممكن ميدانند و نهايتاً دچار افسردگي ميشوند و نهايتاً ممكن است به يك درمانگر نياز پيدا كنند. در فرهنگ جامعه ما بسياري از افراد هستند كه به آرزوهاي بزرگ ميانديشند، هزاران نفر در فكر اين هستند كه روزي فردي سرشناس در جامعه خود شوند.
روشهاي مختلفي براي تغيير ميزان خويشتن پنداري افراد وجود دارد. در يك روش با تمركز بر روي تفكرات و سخنان دروني خودمان ميتوانيم در خويشتن پنداري خويش تغييراتي ايجاد كنيم.
مك كاي1 و فانينگ2 در سال1987 در كتاب خود هيچ حمايتي از اين روش نشان ندادند. ولي روشهاي شناختي مشابه با اين روش مؤثر بودند. به عنوان مثال تكرار جملات مثبت، درست در قبل از كشيدن سيگار سبب افزايش عزت نفس افراد ميشود(هوم و توستي،1970). يكي از مزاياي اين روش اين است كه بر روي جزئيات آسيبرسان تفكرات افراد تأكيد نموده و آنها را تشويق به تأكيد بر افراد مثبت مينمايند. احتمالاً ما به آن حدي كه فكر ميكنيم بد نيستيم. ممكن است ما نكات خوب رفتارهاي خويش را كتمان نماييم. تعداد زيادي از افراد به مرور انكار خود در زندگي روزمره عادت ندارند.
تعريف خويشتن پنداري و نظريههاي وابسته به آن
آدلر در تئوري خود در ارتباط با مفهوم شيوه زندگي به بيان خويشتن پنداري پرداخته است. ولي مفهوم خود يا خويشتن پنداري را، اعتقاد به اينكه«من كه هستم» تعريف ميكند(كريسني،1991). به نظر آدلر(1963) اگر هدف از انجام هر رفتار مشخص گردد، عواقب و نيز مسير تكاملي آن رفتار به سادگي معين خواهد گرديد. يعني با شناسايي رفتار به سادگي ميتوان مسير رفتار فرد را مشخص نمود(به نقل از شفيعآبادي،1379، ص198).
راجرز در تئوري خود در بيان خويشتن پنداري مينويسد:
هر انساني در دنياي متغير و متحولي از تجربيات گوناگون زندگي ميكند كه فقط خودش در مركز آن جهان هستي قرار دارد. فرد يا ارگانيزم بر اساس تجربه و درك خودش از زمينه تجربي، نسبت به آن واكنش نشان ميدهد. او تجارب خود را واقعيت تلقي ميكند و براي او واقعيت همان چيزي است كه او تجربه ميكند. رفتار نتيجه ادراك فرد است و فرد به طريقي كه واقعيت را ادراك و توصيف ميكند نسبت به آن واكنش نشان ميدهد. ارگانيزم به زمينه پديدهاي و ادراكي خود، به صورت يك كل سازمان يافته پاسخ ميدهد. پاسخهاي جسماني و رواني ارگانيزم به وقايع خارجي به صورت يك كل سازمان يافته و هدف جويانه است. مثلاً اگر آب بدن كاهش يابد، تمام اجزاي ارگانيزم به تلاش ميپردازند تا اين كمبود را تأمين نمايند. ارگانيزم يك تمايل انساني ذاتي و يك تلاش اصلي دارد و آن تمايل به تحقق بخشيدن و حفظ و تعالي خويش است و اين پايه و اساس فعاليتهاي او را تشكيل ميدهد. تمام نيازهاي رواني و جسماني فرد را ميتوان جنبههايي از همين نياز بنيادي دانست. تحت تأثير اين تمايل اساسي، ارگانيزم در جهت رشد، خودشكفتگي، بقاء و تعالي، خود رهبري، خود نظمي، خود مختاري، مسئوليت و تسلط بر نفس حركت ميكند. مهمترين موضوع براي درك و فهم رفتار فرد آن است كه آن را در چهارچوب مرجع قياس دروني او مورد توجه و بررسي قرار دهيم. بنابراين راه براي شناخت رفتار فرد آن است كه قالب مرجع قياس دروني او شناسايي شود و به مسائل به همان طريقي نگريسته شود كه خود فرد به آنها مينگرد… از كل زمينه ادراكي به تدريج بخشي بنام«خود» متمايز و متجلي ميشود كه«مفهوم خود» نيز ناميده ميشود. مفهوم خود ابعادي دارد و هر بعد آن داراي ارزشهايي است. راجرز معتقد است كه بر اثر تعامل فرد با محيط و خصوصاً در سايه ارزشيابي فرد از تعامل خود با ديگران سازمان«خود» شكل ميگيرد(شرتزر،1984).
شفيعآبادي در تئوري خود در بيان خويشتن پنداري مينويسد:
خويشتن پنداري تا حدود زيادي تعيين كننده مسير رفتار مي باشد .خويشتن پنداري قضاوتي است كه فرد در زمينه هاي موفقيت ،ارزش ها ،توانايي ها ،اهميت و اعتبار فردي دارد .جواب به برخي از سئوالات نظير آيا من فرد موفقي در زندگي هستم ؟آيا من قادرم چنين كاري را با موفقيت به پايان برسانم ؟نشان دهنده نوع خويشتن پنداري فرد مي باشد.
قضاوت فرد در مورد خود نه فقط در انتخاب شغل بلكه در تععيين رفتار و مسير زندگي نيز موثر مي باشد . تحقيقات معلوم داشته اند كه يكي از علل مهم عدم موفقيت دانش آموزان مدارس قضاوت منفي آنها در باره خودشان مي باشد. دانش آموزي كه خود را كودن مي انگارد انگيزه اي براي مطالعه و يادگيري و تلاش ندارد. بر اثر نبودن انگيزه كودك تلاش نمي كند و در نتيجه مردود مي شود. اگر فردي خود را موجودي ارزشمند و كارامد بيانگارد خواهد كوشيد قضاوتش را به مرحله عمل در آورد. موفقيت ها ،ارزش ها ،و توانايي ها در ايجاد نوع شيوه زندگي موثرند. ضمن گفتگوهاي روزانه ،با افرادي مواجه مي شويم كه مي گويند براي چنين كاري آفريده نشده اند . با داشتن چنين عقيده و تصور ،فرد درصدد احراز آن شغل بر نخواهد آمد . همچنين از گفته معلوم ميشود كه خويشتن پنداري تا حدود زياد نوع شغل فرد را مشخص ميسازد . به نظر كوپر ا سميت (1967) افرادي كه خويشتن پنداري مثبت دارند زندگي موفقيت آميزي را سپري ميسازند . از سوي ديگر خويشتن پنداري منفي به احساس حقارت : ناتواني : پريشاني و بي هدفي منجر ميگردد . فردي كه خود را براي انجام شغل معيني مستعد و لايق نميداند جهت احراز و اشتغال به شغل مورد نظر تلاشي نخواهد كرد. فرد معمولا ضمن انتخاب شغل به خود ميگويد من چنين فردي هستم لذا بايد به انجام چنان شغلي بپردازم .خويشتن پنداري از چهار عامل مهم يعني طرز تلقي و عقايد وا لدين : طرز تلقي همقطاران : طرز تلقي كاركنان آموزشگاه : و علايق شخصي تشكيل ميشود . هر كدام از اين عوامل در ايجاد نوع و ميزان خويشتن پنداري فرد نقش عمده اي دارد . مجموعه عوامل فوق در پيش بيني موفقيت : ارزشمندي : توانايي: و اهميت فرد مؤثر هستند . محيط خانواده و آ موزشگاه كه ا ز منابع اوليه تماس كودك با دنياي خارج هستند در پرورش نوع خويشتن پنداري كودك بسيار مهم مي باشند . وا لدين و معلمان بايد دانش آموزان را در شناخت توانايي ها : محدوديت ها : و علايق كمك نمايند . به نظر جوردن (1963) رفتار اكتشافي فرد به سادگي قادر خواهد بود.(1) توانايي ها و نيز محدوديت هاي خود را به طور واقع بينا نه ارزيابي نمايد . (2) بطور بهتر وعملي تري خود را با سايرين مقايسه كند . (3) منابع جديدي را براي خود شناسي دقيق تر كشف نمايد . (4) تصميمات صحيح تر و بهتري ا تخاذ نمايد . آ موزشگاه بعنوان يكي از عوامل تقويت كننده رفتار ا كتشا في ؛ بايد اطلاعات دقيق و موثق در اختيا ر دانش آموزان قرار دهد . با تهيه و تنظيم برنامه تعليم و تربيت مناسب براي آموزش وا لدين مي توان خويشتن پنداري مثبت در كودكان را تقويت نمود . براي كسب اطلاع بيشتر به اثر ديگر مؤلف تحت عنوان فنون تربيت كودك مراجعه نمائيد. (شفيعآبادي،1374).
زندگي امروز، يعني قدرت انتخاب، انتخاب براي همه چيز، از لباس و اتومبيل و خانه گرفته تا برنامههاي تلويزيون و تئاتر و سينما و موسيقي و انتخاب رشته تحصيلي گرفته تا انتخاب شغل. شغلي كه در قديم در خانواده امري موروثي بود وغير قابل انتخاب. امروزه مثل تمام كالاهاي ديگر قابل انتخاب است. در زندگي اجتماعي انتخاب شغل از جمله مسائلي است كه افراد را به خود مشغول ميكند و بخشي از انرژي رواني و فكري آنها صرف اين مسئله ميشود. در صورتي كه افراد به ديدگاههاي اصلي خود در زندگي دست يابند، با فراغ بال و با تمام توان و انرژي فكري و جسمي خود به كار ميپردازند(شاكرينيا، 1376
منبع onlinesunmed.com
تاثیر خود در عزت نفس (نظریه کوپراسمیت)
كوپر اسميت خويشتن را عامل بسيار مهمي در ايجاد نوع رفتار ميداند,عقيده دارد افرادي كه خويشتن پنداري مثبت دارند رفتارشان اجتماع پسند تر از افرادي است كه خويشتن پنداري آنان منفي است.خويشتن پنداري عبارت از عقيده و پنداري است كه فرد درباره خود دارد.
اين عقيده و پندار به تمام جوانب خود يعني جنبه هاي جسماني, اجتماعي, عقلاني و رواني خود مربوط مي شود . تصور انسان درباره هر يك از عوامل فوق رفتار معين و مشخصي را بوجود مي آورد. كوپر اسميت معتقد است خويشتن پنداري بر اثر تعامل بين عوامل زير جاصل مي شود:
الف) پندار والدين درباره فرد: سال هاي اوليه كودكي عامل بسيار مهمي در تكوين شخصيت كودك به شمار مي آيد. در چنين سال هايي والدين نقش بسيار مهمي را در ايجاد نوع شخصيت كودك بر عهده دارند. كودك اولين الگوهاي رفتاري خود را در محيط خانواده از والدين خود تقليد مي نمايد. تربيت صحيح كودك در سال هاي كه به سال هاي زندگي معروفند حائز اهميت خاصي است.
بگو مگوهاي والدين با كودك در سال هاي اوليه زندگي و رفتار والدين با كودك در طي اين سال ها مي تواند اثرات خاصي در نحوه رفتار و تكوين شخصيت كودك بر جاي بگذارد. والدين مي توانند كودك را در خلال اين سال ها به استقلال و يا وابستگي به عطوفت يا خشونت تشويق نمايند.
ب) تصور و پندار دوستان و همبازي ها در مورد فرد: به موازات رشد كودك روابط او به بيرون از منزل كشانده مي شود. كودك به انتخاب دوست مي پردازد و به بازي كردن با آنان مشغول مي شود. با مشاهده بازي كودكان مي توان دريافت كه كودكان سعي دارند همواره نقش دوستان صميمي خود را تقليد كنند. كودك مي خواهد مثل دوست صميمي اش لباس بپوشد, حرف بزند و عمل كند. امري طبيعي است و در تكوين شخصيت كودك موثر مي باشد.
ج) تصور و پندار معلمان در مورد فرد: در سن معيني كه كودك پا به كودكستان و يا دبستان مي گذارد تجربه جديدي در زندگيش آغاز مي گردد. آشنايي شاگردان با معلمان و رابطه اي كه بين معلم و دانش آموز ايجاد مي گردد, عامل مهمي در تكوين شخصيت و نحوه خويشتن پنداري دانش آموز به شمار مي رود. معلمان علاقمند به مدرسه مي آورند در حاليكه معلمان بي علاقه و وقت گذران كه به روابط انساني بي توجهند دانش آموزاني افسرده و گريزان از مدرسه تربيت مي نمايند. اعتماد و پندار معلم درباره نوع رفتار دانش آموز و توانايي هاي تو و نحوه استفاده از اين عوامل مي تواند شخصيت دانش آموز را در مسير خاصي پرورش دهد. معلمي كه دانش آموز را در مدرسه با كلماتي تنبيه, بي عرضه و بيچاره نامگذاري مي كند نبايد از دانش آموز متوقع باشد كه فرد علاقمند و منظبتي شود.
د) تصور و پندار فرد درباره خود: تصور و پندار درباره خصوصيات جسماني, عقلاني, اجتماعي بخشي از تكوين خويشتن پنداري فرد را تشكيل مي دهد.
اسميت عزت نفس را ارزش يابي فرد درباره خود و يا قضاوت شخص در مورد ارزش خود مي تواند وي با بررسي و مطالعه تئوري هاي قبلي و تحقيقات انجام شده در اين زمينه چهار عامل اسنادي را براي رشد عزت نفس بيان مي كند:
نخستين آن و مقدم بر تمام عوامل, ميزان احترام, پذيرش و علاقمندي كه يك فرد دريافت مي كند,
دومين عامل اسنادي عزت نفس از ديد اسميت, تاريخ و تجارب موفقيت هايمان در زندگي مي باشد و به طور كلي موفقيت و مقامي كه در محيط دارم,
سومين عامل, ارزش ها و انتظارات كه بر اين مبنا تجارت را مورد تفسير قرار مي دهيم
و چهارمين عامل روش پاسخ دهي فردي نسبت به تنزل شخصيت است.
منظور اين است كه واقعيت ها به منزله مواد خامي هستند و آنچه تعيين كننده است, نگرش فرد نسبت به آن واقعيت مي باشد. به عنوان مثال دو فرد در دو موقعيت اضطراب آور, دو برداشت متفاوت خواهند داشت و اين تلقي دو گانه از يك زمينه, به حساسيت عاطفي, نگرش و روش عكس العمل فرد بستگي دارد . افرادي كه از عزت نفس بالايي برخوردارند و اطمينان و تاييد دروني دارند, نحوه قضاوت شان به وضوح متفاوت از افرادي است كه عزت نفس پايين دارند.
كوپر اسميت در جايي ديگر از عوامل چهار گانه فوق با عنوان موقعيت ها, حمايت ها, ارزش ها و انتظارات ياد مي كند و به تفضيل در مورد هر كدام بحث مي نمايد .. تحقيقات كوپر اسميت كه اختصاصاً به عزت نفس پرداخته شامل زمينه هاي زير است:
الف) تاثير زمينه و سوابقي اجتماعي: كه در اين بعد رابطه طبقه اجتماعي, مذهب, سوابق و تداوم شغلي پدر و مادر و طول استخدامي مادر را مورد توجه قرار داده است. يافته هاي اسميت در رابطه بين طبقه اجتماعي و عزت نفس بدست آورده بود .
ب) خصوصيات والدين و عزت نفس: كوپر اسميت در فصل ششم كتاب خود به بررسي خصايص والدين با ميزان عزت نفس فرزندشان مي پردازد ازجمله: ميران و ثبات عزت نفس مادر, ميزان ثبات عاطفس وي, ارزش هاي والدين, تنش و تضاد بين آنان, اختلاف مذهبشان, سوابق ازدواج هاي قبلي, پذيرش نقش مادري, تعامل پدر و مادر, نحوه تصميم گيري والدين و ميزان استقلالي كه به كودك داده مي شود .
ج) خصوصيات آزمودني ها: سن آزمودني, ميزان رشد بدني, هوش, توانايي, اضطراب سطح آرزو و خود ايده آلي بچه ها با عزت نفس آنان مورد بررسي قرار گرفته است.
د) حوادث و تجارب اوليه كودكي: در اين قسمت از تحقيقات رابطه عزت نفس با تعداد افراد خانواده, تغذيه كودكي و نوع آن, بيماري هاي قبل و حوادث دوران كودكي و ارتباط كودك با همسالان بررسي گرديده است.
بطور كلي از يافته هاي كوپر اسميت چنين نتيجه گيري مي شود كه افراد با عزت نفس بالا به خود اعتماد و اطمينان لازم را دارندو در اين قضاوت ها و ابزار عقايد شان مشهود است. از طرفي اين گروه مي توانند براي حل مشكلات راه حل مناسبي بيابند. آنان بگرش مثبتي نسبت به خود دارند, احساس ارزش مي نمايند, در بحث ها و فعاليت هاي گروهي بيشتر شركت مي جويند. بر عكس اشخاصي كه عزت نفس پايين دارند, به خود اطمينان كمتري دارند و دريافت و درك از خوشان غنا يافته نيست. آنان در ساير گروه هاي اجتماعي زندگي مي كنند و پيش از آنكه در بحث ها شركت نمايند يا فعاليت كنند ترجيح مي دهند گوش كنند و تماشاگر باشند .
كوپر اسميت در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيده است كه بين طبقه اجتماعي و خود پنداره تا حدي رابطه وجود دارد. اطفالي كه از وضعيت اقتصادي اجتماعي بهتري برخوردار بوده اند داراي خود پنداره قوي نيز بوده اند ولي آنچه مهمتر و موثرتر از طبقه اجتماعي مي باشد چگونگي ارتباط طفل با والدين خودش است. زيرا مشاهده شده است كه حتي كودكاني كه از وصعيت اقتصادي اجتماعي خوبي برخوردار نبوده اند ولي در محيط خانوادگي آنان گرمي و محبت و استدلال حكمفرما بوده است, داراي خودپنداره قوي بوده اند .
منبع :دانش گستران ایرانیان
اینم یه مقاله درباره نقش خويشتنپنداري در موفقيت شغلي پزشكان
خودپنداره و احساس ارزشمندي
http://www.selfhelpwarehouse.com/Merchant2/graphics/00000001/self-concept-storycards.jpg
چگونگي رفتار ما ريشه در نگاهمان نسبت به خودمان دارد. بايد به اين نكته تاكيد كرد كه چنين تصويري مي تواند با افزايش سطح خودآگاهي فرد نسبت به توانايي هايش، به تصويري مثبت و كارآمد تبديل شود و در پي آن رضايت و لذت او ... با وجود تفاوت جسمي با ديگران افزايش مي يابد .
به تعبير روانشناسانه، توانايي فرد در شناخت خود و آگاهي از خود به عنوان موجودي متمايز را (خود آگاهي) و پاسخ به سوال (من كيستم؟) همان چيزي است كه خود پنداره ناميده مي شود. هر چه پاسخ افراد به سوال (من كيستم؟) دقيق تر باشد، فرد از توانايي خودآگاهي بيشتري برخوردار خواهد بود .
خود پنداره چيست؟
خود پنداره، تصويري است كه ما از خود داريم، ما نظريه هايي درباره جهان مي سازيم كه به ما كمك مي كنند با موقعيت هايي كه روبه رو مي شويم، كنار بياييم.
ديدگاه اجتماعي :
درا ين ديدگاه خود (Self) محصولي اجتماعي است. گروهي از روانشناسان اجتماعي كه خود را (تعامل گرايان نمادين) يا كنش متقابل نمادي مي نامند، معتقدند كه افراد بر اساس اينكه ديگران در مورد آنها چه نظري دارند يا با آنها چگونه رفتار مي كنند، در مورد خود اظهار نظر مي كنند .
در اين ديدگاه، آنچه اهميت دارد نظر ديگران در مورد ماست. محيط بيروني، ساختار كلان اجتماعي، همانند سازي، تعاملات بين افراد و ايفاي نقش از عوامل اصلي شكل دهنده خود هستند .
ديدگاه شناختي :
در اين ديدگاه مطرح مي شود كه در ارزشيابي هايي كه ديگران در مورد ما دارند، انتخاب ها و تفسيرهاي خود ما نيز نقش دارند . به عبارتي، هر تصوير بيروني از خلال صافي درون مي گذرد .
در واقع بر خلاف ديدگاه اجتماعي كه خود پنداره هر فردي فقط و فقط حاصل تصاوير و تعبيرهاي ديگران از او بود، در اينجا اين خود فرد است كه با بازسازي و تفسير تصاوير ديگران، خود پنداره اش را شكل مي دهد.
ديدگاه شناختي _ اجتماعي :
همانطور كه از نام اين ديدگاه بر مي آيد، تركيبي از نظريات شناختي و اجتماعي است. در اين ديدگاه ، خود حاصل تفسيري است كه فرد از تصاوير ديگران از خودش دارد.
در اينجا، خود پنداره نه محصول فرد به تنهايي و نه محصول اجتماعي است، كه تركيبي از هر دو است. ديدگاه ما در اينجا ديدگاه شناختي_اجتماعي است.
اهميت و كاربر خود پنداره :
تصور كنيد كه پاسخ به سوال (من كيستم؟) را نمي دانيد، آنگاه براي تصميم گيري هيچ اصل و مبنايي نداريد. بنا به اعتقاد بسياري از روانشناسان، ميزان شناختي كه ما از خودمان داريم و نيز نحوه نگريستن ما به خودمان ، مبناي بسياري از تصميم ها و رفتار هاي ماست.
براي ترسيم خود پنداره دقيق مي توانيم آن را در چهار سطح زيستي، رواني، اجتماعي و فرهنگي بررسي كنيم :
سطح زيستي :
تصويري است كه از جسم خود داريم . قد، وزن، رنگ مو و ... تمام ويژگي هاي فيزيكي و جسماني ما در اين حوزه قرار مي گيرند.
سطح رواني :
شا مل ويژگي هاي روحي و حالات رواني ما هستند. خوشحالي، لجاجت، پشتكار و ... ديگر صفاتي كه شخصيت ما را شكل مي دهند، در اين بخش جاي مي گيرند.
سطح اجتماعي :
نقش هاي متفاوتي كه ما در اجتماع بازي مي كنيم مثل دانشجو بودن، فرزند خانواده بودن، معلم بودن، همسايه بودن و ... در اين حوزه قرار مي گيرند. بديهي است كه به ازاي هر نقش، رفتار متفاوتي داريم و كساني در ارتباطات موفق هستند كه بتوانند از عهده نقش هاي متفاوت برآيند و براي هر نقش رفتار ويژه آن را تعريف كنند.
سطح فرهنگي :
خود پنداره فرد در سطح فرهنگي پاسخي است كه به سوال (چرا زنده اي؟) و يا (هدف از زندگي چيست؟) مي دهد.
ويژگي خود پنداره كارآمد :
خود پنداره ار كاركرد لازم و مفيد برخوردار خواهد بود كه داده هاي حاصل از تجربه را كسب كند و به عبارتي، منطبق بر واقعيت باشد.
تعادل لذت _ درد :
اگر فردي تصور كند كه مي تواند مشكلات زناشويي اش را به تنهايي حل كند اما هر روز دعوا داشته باشند، خود پنداره اش از كاركرد ضعيفي برخوردار خواهد بود.
زيرا بر خلاف تصويري كه از خود دارد، در واقعيت به جاي آنكه از روابط زناشويي اش لذت ببرد، در آن رنج مي كشد.
عزت نفس :
اگر خود پنداره ما فقط شامل صفات منفي باشد، در اين حالت عزت نفس پاييني را تجربه خواهيم كرد. از اين رو، خود پنداره اي كارآمد خواهد بود كه تركيبي از صفات خوب و بد باشد. اگر اين سه ويژگي همزمان حضور داشته باشند خود پنداره فرد از كارايي لازم برخوردار خواهد بود.
به خاطر داشته باشيم كه خود پنداره، نه خوب است و نه بد. تصويري كه ما از خود داريم، به خودي خود بار ارزشي ندارد. اين ما هستيم كه آن را ارزشگذاري مي كنيم و به واسطه ارزشي كه به آن مي دهيم، احساس ارزشمندي يا بي ارزشي مي كنيم.
http://www.yvpp.co.uk/files/u4/six-categories-gif.gif
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-