واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: «برشي از زندگي»شخصيتپردازي در داستان كوتاه
داستان كوتاه، برشي از زندگي است. كوتاهي و فشردگي اين گونة ادبي نويسنده را مقيّد ميسازد تا در زماني كوتاه و كم، فضايي قابل باور و ملموس را با حداقل كلمات براي خواننده مهيّا كند تا در تجربهاي جديد از زندگي او را با خود همراه كند.دقت كافي نويسنده در صحنهپردازي1، براي ايجاد ارتباط بيشتر خواننده با داستان، از اهميت ويژهاي برخوردار است. يكي از نتايج مهم اين دقت، ارائة خصوصيات و ويژگيهاي خلقي، رفتاري و عاطفي شخصيتهاست.«ديميتري مامين سيبريايي»، نويسندة داستان كوتاه اميلياي شكارچي، از همان ابتدا شروع به صحنهپردازي ميكند: «در قسمت شمالي كوههاي اورال، در جنگلهاي متراكم، روستاي كوچكي به نام تيچكي پنهان شده بود....»2همچنين در بخش سوم، صحنة شكار گوزن، دلهره و تشويش يك شكارچي با توصيف اعمال و حركات اميليا بهخوبي بازگويي شده است: «قلب اميليا باز ايستاد، تفنگش را سيخ كرد و حيوان زبانبستة كوچك و بيچاره را مورد هدف قرار داد. ثانيهاي بعد كره با فريادي رقتانگيز روي زمين افتاد...»در داستان كوتاه، برخلاف رمان و داستان بلند، نويسنده به خاطر كوتاهي داستان قادر نيست مدتي طولاني از دوران زندگي حتي يك شخصيت را بپروراند. در رمان، فرصت بسياري براي آشكارسازي وجوه پنهاني، خصلتها و خصوصيات رواني و رفتاري اشخاص وجود دارد و در پايان، خواننده شناختي عميق و كامل از شخصيتها در كشاكش با يكديگر، عوامل طبيعي و حوادث و وقايع مختلف به دست ميآورد؛ اما در داستان كوتاه، عموماً چگونگي رفتار و عكسالعمل يك يا چند شخصيت در موقعيت، حادثه و يا اتفاقي خاص نشان داده ميشود. شخصيت اصلي داستان كوتاه اميلياي شكارچي، اميلياست. نويسنده در اين داستان، احساسات، عواطف و رفتارهاي او را با نوهاش «گريشوتكا»، سگش «ليسكو» و گوزني كه تصميم به شكارش گرفته است، بر خواننده آشكار ميكند. نويسندگان، اغلب به دو شيوه دست به شخصيتپردازي ميزنند: 1. با انتخاب زاويه ديد3 2. گفتگونويسي4.يكي از عناصر ساختاري كه اهميت ويژهاي در داستان كوتاه دارد، انتخاب زاويه ديد است. زاويه ديد، گاه در رمان در خلال فصلها تغيير ميكند؛ اما در داستان كوتاه، اغب ثابت باقي ميماند. زاويه ديد، نحوة انتخاب راوي داستان است كه نويسنده از طريق آن داستان را بازگويي و روايت ميكند كه به سه گروه اصلي تقسيم ميشود:نويسندگان، اغلب به دو شيوه دست به شخصيتپردازي ميزنند: 1. با انتخاب زاويه ديد3 2. گفتگونويسي4.1. اول شخص، كه حاوي تجارب، مشاهدات و دانستههاي «من» راوي است. تمامي شخصيتها از ديد او نگريسته ميشود و اعمال و رفتارشان زير ذرهبين قرار ميگيرد. خواننده را معطوف به حس واقعبيني ميكند و صميميت و نزديكي بيشتري با شخصيتها ايجاد ميكند. من راوي ميتواند شخصيت اصلي داستان باشد و ماجراهايي را كه براي خودش اتفاق افتاده تعريف كند. در داستان كوتاه خركش احمد محمود، من راوي، «علي عندليب» معروف به خركش، شخصيت اصلي است كه داستان زندگي نكبتبار خود را شرح ميدهد؛ اما در دو قطعة انتهاي داستان، زاويه ديد عوض شده است. 2. سوم شخص، كه راوي در آن از تمامي وقايع آگاه است و آزادي كاملي را در تشريح اعمال و رفتار تمامي شخصيتها دارد كه خود شامل دو گروه است:الف)داناي كل مطلق، كه راوي هر زماني قادر است به ذهن هر شخصيتي رخنه و وقايع را بازگويي كند. اگر راوي، هيچگونه قضاوت و پيشداوري دربارة حوادث و آدمها نكند، زاويه ديد را «داناي كل بيطرف» ميگويند. بسياري از داستانهاي كوتاه ارنست همينگوي اينگونهاند؛ مانند داستان كوتاه تپههايي مثل فيلهاي سفيد. اگر راوي نظراتش را دربارة رفتار شخصيتها، ابراز كند به آن «داناي كل مداخلهگر» ميگويند. جنگ و صلح اثر لئو تولستوي چنين ويژگياي دارد.زاويه ديد در داستان كوتاه اميلياي شكارچي «داناي كل مداخلهگر» است. راوي در جايجاي داستان، دست از پيشداوري و ابراز نظر در مورد حوادث، اشخاص و موجودات زنده برنميدارد:«ليسكو، يكي از بهترين سگهاي نگهبان در تيچكي تمام طول شب هماره شكارچي بود...»و يا:«اميلياي پير به خاطر تربيت گريشوتكا تركش نميكرد و حال نيز نوهاش با بدن ضعيف مريض شده بود. وقتي بدشانسي ميآيد پشت سر هم ميآيد.»ب) داناي كل محدود، كه نقل داستان و تمركز روي شخصيت، منحصراً محدود به يك و يا گاهي چند فرد ميشود؛ مانند رمان سووشون نوشتة سيمين دانشور.
3. نامهنگاري و دفتر خاطرات. داستانهايي كه بهصورت نامه و دفتر خاطره روايت ميشوند. مانند بابا لنگدراز نوشتة جين وبستر و مرد معلق نوشتة سال بلو.يكي از شيوههاي ارتباط گفتگوهاست كه در داستان ايجاد جذابيت كرده، روح زندگي را ساري و جاري ميسازد. گفتگو در پرداخت شخصيت داستاني از اهميت زيادي برخوردار است و حاوي اطلاعاتي مربوط به شخصيتهاست. گفتگونويسي، يكي از ابزارهاي روايت صحنهاي نيز هست. مثلاً در داستان اميلياي شكارچي، كلام «پدربزرگ! ميگويم... پدربزرگ! گوزنها وقت زاييدنشان رسيده است؟»، كه از زبان گريشتوتكاي جوان بيان ميشود، نشان از عشق و علاقة او به گوزنهاست. كلام «نه گريشوتكا، دلم به حالش سوخت، به حال مادرش. سوت كوتاهي كشيدم، بيشرف با سرعت تمام به داخل بيشهزار پريد» به خوبي احساسات و عواطف پيرمردي شكارچي را عيان ميسازد. اشخاص در داستان با ايجاد ارتباط با يكديگر نظرات، عواطف، عقايد، جهانبيني و تصميمات خود را به خواننده انتقال ميدهند. گفتگويي مناسب است كه حاوي ريتم، لحن و لهجه باشد. چنين ويژگيهايي پسزمينة فرهنگي، قومي، اجتماعي و طبقاتي اشخاص را برملا ميكند.پينوشتها:1. Setting.2. ترجمة نگارنده از داستان كوتاه اميلياي شكارچي، در تيرماه 1377 در شمارههاي هفتهنامه سرچشمه استان مركزي منتشر شد.3. Point ofview.4. Dialogue.نويسنده: يوسف - نيكنام منبع: ماه نامه - ادبيات داستاني - شماره 112تنظيم : بخش ادبيات تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 252]