واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: قصه ها و افسانه هاي فارسياين مقاله که درباره ي قصه ها و افسانه هاي ايراني است ؛ در دو قسمت در ادامه ي مطلب « فولکور ايران » آمده است .
افسانه خواندن و افسانه شنيدن يکي از نيازمندي هاي روح آدمي است. نيروي تخيل و تصور مردم و باورهاي عاميانه افسانه هايي مي سازد و گويندگان و نويسندگان و خيال پرستان آن ها را قالب ريزي مي کنند. حتا در کتاب هاي آسماني هم قصه ها و افسانه هايي براي ارشاد و تنبيه مردم نقل شده است. افسانه ها در ادبيات منثور و منظوم ايران جايگاه بلندي دارند. فردوسي بزرگ، آفريننده ي حماسه ي ملي ايران و نظامي گنجوي و گويندگان ديگر پارسي از شاهان و شهرياران و پهلوانان و از کارهاي شگرف آنان افسانه ها آورده اند. نثرنويسان نيز، چه به صورت کتاب مستقل و چه در ضمن کتاب هاي پند و اخلاق، افسانه هاي فراواني از خود به يادگار گذاشته اند. اما علاوه بر اين افسانه هاي نوشته شده، قصه ها و افسانه هاي زيباي بسياري، چون گنجينه هاي گران بها، در سينه ي مردم ايران، از روستاييان و کوه نشينان و پيرزنان مدفون است که چون آن که پيش از اين گفتيم، تا روزگاران اخير جزو ادبيات شمرده نمي شده و تنها با پيشرفت ادبيات نو و آغاز پژوهش و مطالعه در انواع ادبيات، ميل و علاقه به گردآوري و نشر آن ها در ميان مردم پديد آمده است. حسين کوهي کرمانياز نخستين کساني که در اين رشته به کوشش برخاستند، حسين کوهي کرماني بود. وي چهارده افسانه از افسانه هاي شيرين و دلپسند روستايي را که ده نشينان و شبانان حدود کرمان و کاشان و اصفهان شنيده و در مجموعه اي گردآورده بود، در اسفندماه سال 1314ش چاپ کرد.گنجينه هاي گران بها، در سينه ي مردم ايران، از روستاييان و کوه نشينان و پيرزنان مدفون است.کوهي از کودکي عشق و علاقه ي بسياري به ادبيات و افسانه هاي روستايي داشت و آن ها را از هر کس که مي شنيد، لفظ به لفظ در جُنگي يادداشت مي کرد، تا آن که در سال 1313ش علي اصغر حکمت وزير فرهنگ، او را از سر کلاس درس برداشت و براي گردآوري ادبيات ملي و روستايي روانه ي کوه و بيابان و در و دشت نمود. او در تابستان آن سال به کاشان و نطنز و ابيانه و اصفهان و اطراف اصفهان سفر کرد و مقدار زيادي دو بيتي و افسانه و اتل متل و غيره را گردآوري کرد. نتيجه ي اين سفر، همان کتاب «چهارده افسانه از افسانه هاي روستايي ايران»بود که در سال 1314ش در تهران انتشار يافت.
مولف درباره ي تاليف اين کتاب نفيس و بي سابقه و از دشواري هاي کار آن زمان در مقدمه ي چاپ ديگر کتاب در سال 1333ش (که اين بار پانزده افسانه داشت) اطلاعات جالبي به دست مي دهد: « همه مي دانند که قصه ها هميشه در اطراف شاه و وزير و شاه زاده و شاه زاده خانم دور مي زند، يعني پهلوان افسانه ها شاه و وزير هستند. البته کساني که با مطبوعات سر و کار دارند، مي دانند که در آن زمان چه گونه مطبوعات سانسور مي شدند، حتي کتاب هاي ادبي معروف امثال سعدي و حافظ و مثنوي . . . کتاب «چهارده افسانه»را آقاي حکمت دستور دادند، اداره ي انتشارات وزارت فرهنگ قرار چاپ چهارده افسانه را با نويسنده بستند، من هم سفارش چاپ کتاب را دادم به چاپ خانه ي مجلس و مشغول کار شدم. وقتي کتاب در شرف اتمام بود، يکمرتبه در اداره ي انتشارات وزارت فرهنگ از طرف سانسور شهرباني کودتا شد. اول کتاب توقيف شد، پس از آن نويسنده و رييس اداره ي انتشارات تحت تعقيب درآمديم. . . حالا گناه ما چه بود؟ گناه ما اول براي اين قصه ها بود که تمامش اسم شاه و وزير است و اين توهين به مقام سلطنت است، و اين قصه ي «پسر صياد»که توهين مسلم به عظمت شاهنشاهي ايران تلقي شد. در هر حال کتاب توقيف شد. چهل و چند روز هم من نويسنده توقيف شدم. پس از آن که معلوم شد که ما مقصودي نداشتيم، آزاد شديم. نشستيم گرد يکديگر راه حلي پيدا کنيم. قرار بر اين شد اولا قصه ي «پسر صياد»اصلا چاپ نشود، دوم اين که درباره ي شاه و وزير به جاي شاه «خواجه ملک التجار »بگذاريم و به جاي وزيرش هم «ميرزاي ملک التجار»باشد. در بعضي قصه ها هم، به طوري که به کسي برنخورد، به جاي پادشاه «حاکم»هم مي توان گذارد و به جاي وزير «رييس دفتر» .خلاصه با اين افتضاح ما چهارده افسانه را چاپ کرديم . . . ».وقتي کتاب در شرف اتمام بود، يکمرتبه در اداره ي انتشارات وزارت فرهنگ از طرف سانسور شهرباني کودتا شد. اول کتاب توقيف شد، پس از آن نويسنده و رييس اداره ي انتشارات تحت تعقيب درآمديم. . . حالا گناه ما چه بود؟ اين کتاب با اين که آن را مسخ کرده و کاملا از لطف و زيبايي اول انداخته بودند، باز خيلي سر و صدا راه انداخت و در خارج از کشور پروفسور کريستن سن آن را به زبان آلماني و پروفسور هانري ماسه به فرانسه ترجمه کردند.
مولف پس از بيست سال، آن قصه ها و افسانه ها را همان گونه که گردآوري شده بود، بي تغيير و تحريف، با يک قصه ي اضافي و با تصاويري از نقاشي هاي زيبا به مناسبت هر قصه، در مهر ماه سال 1333ش، اين بار با نام«پانزده افسانه ي روستايي»چاپ کرد. (اين افسانه ها عبارتند از: پسر صياد، قصه ي حضرت موسي و مرد آب کش، درويش جادوگر، قصه ي دختر تاجر و ملا، کچل گاوچران و دختر کدخدا، سه نفر آخوند مکتب دار، قصه ي شاه زاده اسماعيل و عرب زنگي، نجما و دختر پادشاه، مغل دختر، کمالا و شفانون، قلعه ي وشا (وشاق)، قصه ي رمال باشي دروغي، قصه ي پسر تاجر، قصه ي تاجر و قاضي و بهلول، قصه ي دختر خياط و پسر پادشاه). صادق هدايتصادق هدايت از مدت ها پيش به گردآوري آثار فرهنگ عوام برخاسته و در سال هاي 1310ش و 1312ش کتاب هاي «اوسانه»و «نيرنگستان»را منتشر کرده بود. وي در شماره ي آبان ماه سال 1318ش مجله ي «موسيقي»که وي سال ها از همکاران دايمي آن بود، شرح کوتاهي به عنوان «متل هاي فارسي»به چاپ رسانيد و در پايان آن، دو قصه ي «آقا موشه»و «شنگول منگول»را به عنوان نمونه آورد. و سپس، در شماره ي دوم سال دوم همان مجله، با عنوان «افسانه براي خردسالان»و در شماره ي ششم و هفتم سال سوم آن، با عنوان «متل هاي عاميانه»دو قصه ي ديگر «لچک کوچولوي قرمز»و «سنگ صبور»را چاپ کرد. به ابتکار هدايت، مجله ي موسيقي، از مردم درخواست کرد افسانه هايي را که يادداشت کرده اند براي مجله بفرستند، و هدايت نسخه هاي متعددي را که از سراسر کشور مي رسيد، به دقت بررسي مي کرد و با هم مي سنجيد و براي نقل در راديو آماده مي ساخت و بعضي از اين افسانه ها را مجله با ذکر نام و شهرت تهيه کنندگان و توضيحات هدايت در شماره هاي خود به چاپ مي رساند. ادامه دارد...يحيي آرين پورتنظيم : بخش ادبيات تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 740]