تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفی...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845355471




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

افسانه ها و اسطوره هاي باستان


واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: افسانه ها و اسطوره هاي باستان


http://www.senmerv.com/images/chimaera.jpg

آرگوس (Argus) : آرگوس، یکی از قهرمانان اساطیر یونان است که به آرگوس مشاهده گر مشهور است. علت این نام گذاری تعداد فراوان چشمان او بوده که در بعضی روایات 4 چشم و در بسیاری از داستانها و نقاشیها دارای 100 چشم بوده است که در سراسر بدن او قرار داشتند. این خاصیت، آرگوس را به یک نگهبان ایده آل مبدل کرده بود و هرا، همسر زئوس، او را برای نگهبانی زئوس و معشوقه اش ایو Io، گماشته بود. اما زئوس به هرمس، پیغامبر خدایان، دستور داد تا ایو را برباید و هرمس خود را به شکل چوپانی درآورد و با حکایتهای طولانی و آوای نی خود، آرگوس را به خواب برد و ایو را دزدید. در بعضی از داستانها، آرگوس در آخر به دست هرمس کشته میشود.


کایمرا (Chimaera) : کایمرا فرزند اژدهایی صد سر به نام تایفویوس (Typhoeus) و موجودی نیمه پری، نیمه مار به نام اکیدنا (Echidna) است و یکی از معروفترین هیولاهای اساطیر به شمار میرود. کایمرا موجودی با دو سر شیر و بز در یک سو و دمی با سر مار از سوی دیگر بوده است. بدن او هم نیمی شیر و نیمی بز بوده و از دهانش آتش میریخته است. این هیولا ، با از بین بردن گله های دامداران و حمله به مردم، موجب وحشت اهالی لیسیا Lycia بود و به دست مردی به نام بلروفون (Bellerophon) از اهالی کورینت (قرنت) کشته شد.


سایکلوپ ها (Cyclopes) : یونانیان خدایان و هیولاها را فرزندان تیتان ها- خدایان اولیه- میدانستند که بیشتر آنها فرزند گایا (Gaea) الهه مادر و اورانوس (Uranus) بودند. اورانوس خدای آسمان و فرزند گایا بود و گایا خود به تنهایی او را به وجود آورده بود. این دو با یکدیگر فرزندان بسیاری به وجود آوردند که شامل 12 تن از تایتان ها نیز هست. سایکلوپها، که غولهایی یک چشم بودند، سه نفر بودند و نماد رعد، برق و صاعقه به شمار می آمدند. این غولها، اولین آهنگران بودند و توسط تایتانی به نام کرونوس (Cronus)، زندانی شدند. زئوس، هنگام شورش بر علیه تایتانها، سایکلوپ ها را آزاد کرد و در عوض آنها اسلحه معروف او، صاعقه و تندر را به او هدیه دادند.


http://www.senmerv.com/images/cerberus.jpg

اکیدنا (Echidna) : هیولای مونثی که نیمی پری و نیمی مار بود و در غاری زندگی میکرد. او تنها هنگام شکار غار را ترک میکرد و هر موجودی که از آن حوالی میگذشت را میخورد. این موجود فانی اما درای عمری طولانی بود و توسط آرگوس کشته شد.

هکتاتون کایرس (Hecatonchires) : هکتاتون کایرس به معنی "صد دست" است. این موجودات با 50 سر و 100 دست قدرتمند، فرزندان گایا و اورانوس بودند. این سه موجود صد دست، از پدر خود متنفر بودند و اورانوس آنها را به رحم مادرشان باز گرداند. آنها بعدها در شورشی علیه اورانوس شرکت کردند، اما کرونوس(برادرشان) باز هم آنها را به زندان انداخت و بعد توسط زئوس آزاد شدند و به نبرد با تایتانها پرداختند. آنها میتوانستند در آن واحد چندین تخته سنگ عظیم را به سمت دشمنان خود پرتاب کنند.


غولها (Giants) : غولها، موجودات عظیم الجثه ای بودند که در اثر بر زمین ریختن خون اورانوس به وجود آمده بودند. آنها به زئوس و خدایان المپ نشین حمله کردند و برای رسیدن به مقر آنها، بالای ک.هی رفته و با روی هم گذاشتن تجهیزات جنگی خود، راهی برای رسیدن به مقر خدایان ایجاد کردند. خدایان در نهایت توانستند با کمک هرکول، قهرمان اساطیری و فرزند زئوس، غولها را شکست بدهند و آنها را در زیر آتشفشانها دفن کنند.

گورگون ها (Gorgons) : در اساطیر یونان، گورگون هیولایی مونث، با بدنی پوشیده از فلسهایی نفوذ ناپذیر، موهایی از مارهای زنده، دندانهایی تیز و چهره ای چنان زشت بوده اند که هر کس به آنها نگاه میکرد به سنگ تبدیل میشد. آنها سه تن بودند که دوتا از آنها جاودان بودند و سومی که مدوزا نام داشت فانی بود. یونانیان از تصویر سر این هیولا برای آراستن سپرهای خود استفاده میکردند تا دشمنان خود را وحشت زده کرده و خود را از قدرتهای شیطانی محافظت کنند.

http://www.senmerv.com/images/medusa.jpg
تصویر گرافیکی از Medusa


مدوزا (Medusa) : مدوزا در ابتدا دوشیزه ای بسیار زیبا بوده است، اما پس از اینکه پوزئیدون، خدای دریا او را در معبد آتنا اغوا میکند، موجب خشم این الهه میشود و آتنا، او را به شکل کریه ترین موجود ممکن، یعنی یک گورگون در می آورد. از آنجایی که مدوزا در اصل انسان بوده است، فانی بوده و در نهایت توسط یکی از قهرمانان اساطیری به نام پرسیوس (Pereus) کشته میشود. پرسیوس که تحت حمایت آتنا به نبرد با مدوزا رفته بود، موفق میشود بت هوشمندی سر او را از بدن جدا کند. گفته میشود که در این زمان، دو تا از موجودات افسانه ای، پگاسوس (Pegasus) و کریسائور (Chrysaor) که فرزند مدوزا و پوزئیدون بوده اند، از بدن مدوزا خارج شده اند.

تایفویوس (Typhoeus) : تایفویوس، اژدهایی با نفس آتشین، صد سر و خستگی ناپذیر بوده است. گایا، در اوج نا امیدی او را به دنیا آورد تا از تایتانها در مقابل المپیان محافظت کند. او تا حد زیادی موفق میشود و تعدادی از خدایان المپ را فراری داده و زئوس را به بند میکشد. هرمس به نجات زئوس میآید و زئوس هم با استفاده از تیرهای صاعقه، تایفویوس را از بین میبرد. گفته میشود که تایفویوس زیر کوه اتنا (Etna) در سیسیل دفن شده است.


سربروس (Cerberus) : سربروس هم یکی دیگر از فرزندان تایفویوس و اکیدنا است و سگی سه سر، با ماری به جای دم است. این هیولا نگهبان جهان مردگان بوده است. او به مردگان اجازه ورود میداده و مانع خروج آنها از جهان زیر زمین میشده است. تنها چند تن از افراد زنده موق شدند به طریقی از این سد بگزرند و به دنیای مردگان رفته و بازگردند. یکی از این افراد اورفئوس (Orpheus) بود که توانست با خواندن آواز او را خواب کند و به نجات همسرش یوریدیس (Eurydice) برود. هرکول نیز، در آخرین ماموریت خود موفق شد سربروس را از جایگاه خود خارج کند و به شاه یوریستئوس (Eurystheus) پیشکش کند.

سیرن ها (Sirens) : سیرن ها خواهرانی بودند که در بخشهای پر صخره دریا میزیستند. آنها آوازی بسیار زیبا و فریبنده داشتند و دریانوردان را با آوای خود گمراه کرده و به کام صخره های مرگ آور میکشیدند. گفته میشود که این چهار خواهر، فرزندان آکلوس Achelous خدای طوفان بوده اند.

http://www.senmerv.com/images/pegasus.jpg

پگاسوس (Pegasus) : پگاسوس اسبی بالدار و فرزند رابطه مدوزا و پوزئیدون است. او زمانی که سر مدوزا توسط پرسیوس از تن جدا شد، به دنیا آمد و توسط بلروفون اهلی شد. پگاسوس در طی ماجراهای این قهرمان، مرکب او بود و به او در از بین بردن کایمرا کمک کرد. اما زمانی که بلروفون میخواست به کمک او به المپ برسد، توسط زئوس از اسب سرنگون شد و پگاسوس به تنهایی به المپ رسید و در آنجا ماندگار شد.


کریسائور (Chrysaor) : کریسائور، دومین فرزند مدوزا و پوزئیدون است. درباره این موجود اطلاع زیادی در دست نیست، تنها میدانیم که او به احتمال زیاد یک غول بوده و جنگجویی قدرتمند به شمار می آمده است و نام وی شمشیر طلایی معنا میدهد.

افسانه

تعریف افسانه
افسانه که در کتب لغت، مترادف واژه های: قصه و اسطوره به کار رفته است از لحاظ ادبی به سرگذشت یا رویدادی خیالی از زندگی انسانها، حیوانات، پرندگان یا موجودات و همی چون دیو و پری و غول و اژدها اطلاق می شود که با رمز و رازها و گاه مقاصدی اخلاقی، آموزشی توأم است و نگارش آن بیشتر به قصد سرگرمی و تفریح خوانندگان انجام می گیرد.

تفاوت افسانه و اسطوره
میان افسانه با اسطوره و قصه تفاوتهایی وجود دارد. اسطوره ها ریشه در "اندیشه مذهبی، خرافات، سحر و جادوگری و افسون کاری " دارند و جنبه های سمبولیک آنها باعث می شوند که در حال و هوای رویدادهایشان مافوق انسانها به وجود آیند و نیروی خدایی به آنان داده شود. بنابراین از جمله فرقهای بین افسانه و اسطوره این است که افسانه ها هیچگاه مرجع ایمان و اعتقاد ملتی نیستند و صرفاً زائید خیالند و اغلب برای مشغول کردن و مسرت خاطر خواننده و شنونده ساخته شده اند، در حالی که اساطیر توام با معجزات، معتقدان مذهبی بوده و مضامینی را در بردارند که از اتفاقات و حوادث واقعی سرچشمه گرفته است. به تعبیری دیگر: اساطیر، شامل روایاتی از اعمال فوق العاده انسانها یا موجوداتی آرمانی است که زاده تخیل افراد یا اقوام بوده و خود از حوادث تاریخی و واقعی که در بستر زمان تغییر شکل یافته است نشأت گرفته اند.

و فرق میان افسانه با قصه نیز در این است که افسانه قالبی است که کلیه ویژگیهای لفظی قصه را داراست با این تفاوت که عناصر خیالی و امور خارق العاده در آن زیادتر و قوی تر است.

افسانه های ایرانی، بخش عظیمی از فولکور غنی ما را تشکیل می دهد و قرنهاست که زندگی و آداب و رسوم جامعه ما ایرانیان با هزارن افسانه و قصه ممزوج است.

افسانه ها- بطور کلی- در زندگی و ادبیات هر قوم و ملتی دارای اهمیت و شایان مطالعه است. جمعی از دانشمندان علم فولکور معتقدند که هند، مهد بسیاری از افسانه هایی است که هم اکنون در کشورهای جهان و از جمله ایران وجود دارد. پس از اسلام ترجمه های متعدد و منظمی از افسانه ها توسط ایرانیان از آثار پهلوی به زبان عربی و فارسی دری به عمل آمده و در حفظ بسیاری از این افسانه ها موثر بوده است.


انواع افسانه های فارسیافسانه های موجود در زبان و ادب فارسی- همانند قصه های آن بسته به موضوع، سبک نگارش و تیپ قهرمانانشان، به انواع مختلف: عامیانه، ادبی، حماسی، عشقی، اخلاقی، مذهبی، ملی و با نامهای: کودکان، پریان، حیوانات و غیره تقسیم می شوند.


افسانه تمثیلی
اغلب قصه کوتاهی است درباره حیوانات که از آن با عنوان افسانه حیوانات نیز یاد شده است. در افسانه تمثیلی گاهی انسان و اشیاء نیز شخصیت های اصلی هستند. افسانه تمثیلی به علت خصوصیت تمثیلی آن دارای دو سطح است، سطحی حقیقی و سطحی مجازی.
در سطح حقیقی قصه ای درباره موضوعی نقل می شود و در سطح مجازی دورنمایه قصه یا خصلت و سیرت شخصیت قصه اشاره به موضوع دیگری دارد. سطح حقیقی اغلب با حیوانات سروکار دارد و در آنها حیوانات چون انسان رفتار می کنند و سخن می گویند و سطح مجازی همیشه جنبه ای از رفتار و کردار انسان را نشان می دهد؛ مثلاً قهرمانان به صورت حیواناتی با خصوصیات ممتاز و پسندیده یا شخصیت های شریر با صفاتی ناپسند و نکوهیده ظاهر می شوند، دوشیزگان معصوم به هیأت کبوتر و قو و خرگوش در می آیند و آدم های بی رحم و حیله گر به شکل لاشخور و روباه و گرگ. از نمونه های ممتاز و معروف افسانه های تمثیلی کتاب کلیله و دمنه است.

حکایت اخلاقی
حکایت اخلاقی نیز مثل افسانه تمثیلی گاهی از خصوصیت های تمثیلی برخوردار است اما شخصیت های آن مردمانند. حکایت اخلاقی که برای ترویج اصول مذهبی و درس های اخلاقی نوشته شده؛ قصه ساده و کوتاهی است که حقیقت های کلی و عام را تصویر می کند و ساختار آن نه به مقتضیات عناصر درونی خود بلکه در جهت تحکیم و تأیید مقاصد اخلاقی گسترش می یابد و این قصد و غرض معمولاً صریح و آشکار است.
بیشتر حکایت های قابوس نامه و گلستان سعدی و بعضی از قصه های "کلیه و دمنه" و "مرزبان نامه" و "جوامع الحکایات" از نوع حکایت های اخلاقی است.

افسانه پریان
قصه هایی است درباره پریان، دیوها، جن ها، غول ها، اژدها و دیگر موجودات مافوق طبیعی و جادوگرانی که حوادثی شگفت آور و خارق العاده را می آفرینند و در زندگی افراد بشر اغلب از بدجنسی و گاه از مهربانی تغییراتی به وجود می آورند. افسانه پریان اغلب پایانی خوش دارد و بخشی از ادبیات عامیانه است و از سنت شفاهی قصه گویی ملت ها، سینه به سینه به ما رسیده است. بعضی منشاء قصه های پریان را کتاب "هزار و یک شب" دانسته اند.


افسانه پهلوانان
قصه هایی است که در آن ها از نبرد میان پهلوانان و قهرمانان واقعی و تاریخی و افسانه ای صحبت می شود. این نوع افسانه ها در میان جهان اسطوره و جهان علم، جهان خیال و وهم و جهان واقعی معلق هستند.
بعضی از پهلوانان و قهرمانان این افسانه ها از نظری واقعی هستند و در حوادث واقعی تاریخی شرکت دارند اما اعمالی که از آن ها سر می زند چنان مبالغه آمیز است که گاهی پهلو به اسطوره و حماسه می زند و امروز نمی توان باور کرد که آن ها شخصیت های معمولی اند. از نمونه های افسانه پهلوانان می توان از پهلوانان قصه های بلند عامیانه مثل «سمک عیار»، «اسکندرنامه»، «ابومسلم نامه» و غیره نام برد.
بعضی ها گفته اند که شاهنامه فردوسی به سه دوره تقسیم شده، دوره نخست به پهلوانان اسطوره ای و دوره دوم به پهلوانان افسانه ای و دوره سوم به پهلوانان تاریخی اختصاص یافته است و از این لحاظ مثلاً کیومرث پهلوانی اسطوره ای، رستم پهلوانی افسانه ای و بهرام گور، پهلوانی تاریخی است.

اسطوره (اساطیر)
قصه ای است درباره خدایان و موجودات فوق طبیعی که ریشه اصلی آن ها اعتقادات دینی مردم قدیم است و خاستگاه و آغاز زندگی و معتقدات مذهبی و قدرت های مافوق طبیعی و اعمال قهرمان های آرمانی را بیان می کند. اسطوره، حقیقت تاریخی ندارد و پدید آورندگان اصلی آن ها ناشناخته اند.
اسطوره کمتر جنبه اخلاقی دارد و از این نظر از افسانه ها و حکایت ها متفاوت است. در اسطوره اغلب به مظاهر طبیعت و رویدادها و آفت های طبیعی ، شخصیتی انسانی داده شده و برای آن ها ماجراهایی آفریده شده است، مثلاً در اساطیر ایرانی، آناهیتا، ایزد بانوی جنگ و نگهدار آب است و ایزد تشتر نگهبان باران است. َ

اسطوره شناسی یونان

اساطير مجموعه داستانها و افسانه هايي است که بيشتر درباره خدايان و موجودات افسانه ای نقل مي شده است. بيشتر اين اساطير ازدوران باستان سينه به سينه بازگو شده و سند مکتوبي از آنها به جای نمانده است و دربسياری موارد نيز تنها مي توان به آثار و نقوش به جای نمانده بر روی اشياء و ظروفباز مانده از گذشتگان استناد نمود. اما هدف گذشتگان از چنين داستانها و افسانه هاييچه بوده است ؟ آنچه مسلم است اين داستانها و افسانه ها تنها به منظور سرگرمي بهوجود نيامده اند. در واقع پيشينيان اساطير را به عنوان پاسخي برای پرسشهايي دربارهطبيعت و زندگي خود باور داشتند. اين اساطير باورها و جهانبيني يک قوم را تشکيل ميداد.پاسخي بود به اينکه چرا جهان بدين گونه است ، پاسخي به چگونگي پيدايش جهان، عللپيشامدها و رخدادهای طبيعي و ارتباط ميان آنها. بدين گونه گذشتگان برای پرسشهاي ذهنعلت جوی خود ، پاسخي مي يافتند.مثلا علت بارش باران ، فصول گوناگون، صدای رعد و حتيپرسشهاي بنيادی تر نظير پيدايش هستي ، سرچشمه حيات ، مرگ و زندگي پس از آن. براینمونه يونانيان باستان آغاز گيتي را از خائوس (Khaos) مي دانستند.اين اساطير درباورهای ديني و مذهبي نيزريشه داشتند.رسوم و مراسم مذهبي با الهام از اساطير شکلگرفتند و بدينسان اساطير الوهيت يافته ، پرستش مي شدند.مردم نيز برای خشنودی آنها ودفع بلا و غضبشان هدايا و قرباني هايي پيشکش مي نمودند. مثلا در بيشتر فرهنگهاخشکسالي يا شيوع بيماری و قحطي را بلايايي از جانب خدايان مي دانستند و برای دفعآنها به نذر و نياز مي پرداختند.
همچنين پيشينيان در بيشتر فرهنگها جهان راترکيبی از نيکي و بدی مي شمردند و تعادلي ناپايدار را ميان نيروهای نيکي و بدی باورداشتند و حتي بسياری پيشامدها و رخدادهای طبيعي را به بهم خوردن اين تعادليناپايدار نسبت مي دادند. نظير شب و روز يا تغيير فصول.گاه عقيده بر آن بود که نذر ونياز بر قدرت خدايان در رويارويي با نيروهای بد مي افزايد.
اعتقاد به خدايانمتعدد (Polytheism) بيشتر در ميان اقوام وابسته به آريايي يا هند-اروپايي ديده ميشد.
در نقطه مقابل سامي ها و فرهنگ های تحت تأثير بودا به گونه ای وحدت وجود (Pantheism) معتقد بودند.
در حدود چهار هزار سال پيش آريايي های بدوی که در شمالفلات ايران و نواحي مجاور دريای سياه و خزر مي زيستند، پراکنده شده ، دسته ای بهفلات ايران و هند سرازير شدند . دسته ای نيز به يونان و ايتاليا و اروپای جنوبيرهسپار شده ، دسته ای ديگر هم به آلمان ،اسکانديناوی و اروپای غربي رفتند. بخشي نيزراهي اروپای شرقي و روسيه شدند. با آنکه هر يک از اين دسته ها با بوميان اين نواحيآميختند و از فرهنگ بومي تأثير پذيرفتند اما شالوده و رِيشه فرهنگ و زبان اين نواحيرا تشکيل دادند.

در واقع زبان ها و لهجه های سنسکريت ،اوستايي،پهلوی،فارسي،لاتين ،يوناني،ژرمني ، اسلاوی و تمامي زبان ها و لهجه های اروپابه جز فندلاندی،مجار،استوني و ترکي ريشه يکساني دارند.مشترکات فرهنگي و زباني ايناقوام بسيار است و نمود آشکار آن را مي توان در تشابهات ميان اسطوره های آنها بهوضوح ديد..برای نمونه ديئوس خدای آسمان و روز و بهشت در سنسکريت ، همان زئوسيونانيان ، ژوپيتر(iov-pater به معني پدر بهشت در لاتين) و تير از ايزدان ايران و Tyr در اروپای شمالي همه از يک واژه هستند.اهورا در پهلوی ، اسورا در سنسکريت و Aser در اسکانديناوی به "خدا" گفته مي شد.

در اين ميان به بررسي اساطير يونان مي پردازيم.بسياری از اين اساطير در قرون هشتم و نهم پيش از ميلاد به دست هومر (Homer) در کتاب ايلياد (The Illiad) و همچنين در قرون هفتم و هشتم پيش از ميلاد به دست هسيود (Hesiod) گردآوری شد.

اساطير يونان باستان را مي توان بهشش دسته تقسيم نمود:

Protogonoi:ريشه اين كلمه از nothingness يا نيستي مي آيدو به نخستين خدايان ابدي كه اساس و ريشه هستي را از قبيل زمين ، دريا ،آسمان، شب وروز تشكيل مي دهند گفته مي شد.اين خدايان همزمان مي توانستند به شكل انسان نيزدرآيند. براي مثال گايا (Gaia) که همان زمين بود بيشتر در شكل زني خوشرو در ميانخدايان جوانتر ظاهر مي شد.

نام اين خدايان به قرار زير است:

دسته اول

اثر (Aither):خدای نور و روشنايي که جوهر درخشان او از تيرگي اربوس (Erebos) جدا شده،تا بلندترين مکان آسمان بالا رفت و فلک درخشان پديد آمد.

آنانکه (Ananke):الهه اجبار و نياز که همسر خرونوس (Khronos) ، خداوند زمان ، بود و همچون او هيأتیمارپيچ غير مادي داشت که سراسر گيتي را فرا می گرفت.

اربوس (Erebos):خدایتاريکي که جوهر تيرگي او از خائوس (Khaos) جدا شده ، تا ژرفاي زمين فرورفت.

اروس (Eros):خداي باروری که از نخستين خدايان بود که در هنگام آفرينشپدید آمد . اروس را برای بازشناسي از پسر افروديت ، Phanes يا Protogonos به معني First born نيز مي خوانند. اروس از تخمي نقره ای در آغاز آفرينش متولد شد. بر اساسبرخي از افسانه ها زئوس با کمک نيکس (Nyx) اروس را بلعيد تا قدرت او را به دستآورده ، گيتي را تحت سلطه خود در آورد.

گايا (Gaia):الهه زمين و از جمله ازنخستين خدايان در آغاز آفرينش. ظاهر انسان نمای "مادر زمين" که هيپگاه موجب جدا شدنکامل او از زمين نشد ، چون زنی متين و با وقار بود.


همرا (Hemera):الهه روز که همچون پوشش و ردايي از غبار درخشان خود را بر آسمان ميگسترانيد و شب هنگام کنار مي رفت. او نيز به شکل زني در لباس آبي آسماني تصور ميشد.

خائوس (Khaos):الهه هوا و از نخستين خدايان در آغاز آفرينش که شکافميان آسمان و زمين را پر کرده بود.

خرونوس (Khronos):خداوند زمان با سه سرو دمي شبيه مار.او از نخستين خدايان بود که در آغاز آفرينش خود پرورده پديد آمد وتمامي گستره گيتي را در احاطه داشت.

نسوس ها (Nesoi):خدايان جزاير کهساختار سنگي و صخره گون آنها پاره هايي از گايا بود که در درياها فرو رفتهبودند.

نيکس (Nyx):الهه شب که با غباري تيره آسمان را مي پوشاند. او ازخائوس (Khaos) به وجود آمد. سيمای او زني را مي مانست که شالي پولک دوزی شده باستارگان بر دوش مي انداخت.

اکيانوس (Okeanos):خدای آبهای شيرين و سرچشمههمه رودها ، چشمه ها و منشأ ابرها. نخستين فرزند پسر اورانوس و گایا که به شکل مردیبا دمی مارپيچ و باله های ماهی به جای پا.

اورانوس (Ouranos):خدای گنبدآسمان که از زمين يا گايا پديد آمد و جوهر آتشين او از اجزای خاکي جداشد.

اوره آ (Ourea): خدايان کوهها که چهره سنگي آنها از زمين يا گايا سربرآورد.

فوسيس (Phusis):خدای طبيعت و از نخستين زادگان آغازآفرينش.

پونتوس (Pontos):خدای دريا که از زمين يا گايا پديد آمد ، مايعسازنده درياها از اجزای خاکي جوشيد.

تارتاروس (Tartaros):خدای هسته پر آشوبزيرين زمين که در سرآغاز آفرينش شکل گرفت.

تتيس (Tethys):الهه آبهای شيرينروان در حفره های زير زمين ( يا گل ) که از اکيانوس (Okeanos) و گايا (Gaia) زادهشد.

ثالاسا (Thalassa):الهه سطح دريا که از اثر (Aither) و همرا (Hemera) به وجود آمد.

تسيس (Thesis):الهه آفرينش که به عنوان Tethys نخست شناخته ميشد و مجموعه عناصر گل مانند به هم آميخته ای بود که در هنگام آفرينش وجودداشت.

دسته دوم
ارواح طبيعت و Nymphai را در بر مي گيرد. نيمف ها و پری هاخدايان درجه پايين مؤنث بودند و لذا آنان را روح (Spirit) مي نامند و در رودها وجنگلها ساکن بودند. برای نمونه نايديس (Naiades) پری آبها که در رودها ، چشمه ها وآبشارها مي زيست ، درايديس (Dryades) پری درختان و ستر (Satyroi) خدای جنگل ، که درافسانه های يونان نيمي مرد با گوش ها و دم اسب و در افسانه های روم نيمي مرد نيميبز با شاخ و گوش و پاهای بز تصور مي شد.

دسته سوم
ارواح تأثيرگذار بر حالاترواني انسان بودند همانند خواب،مرگ،عشق ، نفرت و ...

دسته چهارم

Theoi Ouranioi خدايان آسمان
Theoi Einalioi خدايان درياها
Theoi Khthonioi خدايان زير زمين
Theoi Geoggikoi خدايان حاصلخيزی و کشاورزی
Theoi Nomioi خدايان روستايي(Rustic) [واژه Rus به معني روستا ريشه لاتين Rustic مي باشد.]
Theoi Olympioi خدايان Olympian
Theoi Titanes & Theoi Titanidesخدايان تيتان که به صورت انسان های غول پيکری بودند.
Apotheothenai آن دسته که فناپذير بودند و سپس به خدايي رسيدند.Apotheothenai از واژه يوناني apotheoun به معني "خدای چيزی ساختن" برگرفته شده که apotheoun از پيشوند apo به معني "از" و theos به معني "خدا" که جمع آن theoi ست ، ساخته شده است.

دسته پنجم
شامل دوازده خدای بزرگ المپکه فرمانروای ديگر خدايان زيردست بوده ، پرستش مي شدند. چنانچه در ستايش آنها وپيشکش نمودن قرباني و شراب کوتاهی رخ مي داد موجب کيفر می شد. آرتميس (Artemis) ،آفروديت (Aphrodite) و ديانيسوس که دارای امتيازات و دايره هحدودتر قدرت بودند ، بهويژه نسبت به اين امر هوشيار و مراقب بودند.
دوازده خدای بزرگ المپ بر تمام جنبههای زندگي انسان تسلط داشته ، آنها را اداره مي کردند. زئوس (Zeus) بر سرنوشت ،فرمانروايي و آب و هوا خدايي مي کرد ؛ هرا (Hera) بر زنان ، ازدواج و زايمان ؛پوسدن (Poseidon)، برادر زئوس ، بر درياها و رودها،اسبها و زمين لرزه ها؛ ديمتر (Demeter) بر کشاورزی و زندگي پس از مرگ ؛ آتنه (Athene) بر پيشه و هنر و نيز خدایرايزني بود ؛ هيفستس (Hephaestus) خدای آتش و فلزکاری ؛ آرس (Ares) خدای جنگ ؛آفروديت (Aphrodite) خدای عشق ؛ آپولون (Apollon) خدای موسيقي ، غيبگويي و بيماری وشفا ؛ آرتميس (Artemis) خدای شکار ، بيابان و کودکان ؛ هرمس (Hermes) خدای سفر ،داد و ستد و چارپايان اهلي و ديونيسوس (Dionysos) خدای شراب ، جنون و زندگي پس ازمرگ.
ديگر خدايان پانتئون در دايره قدرت يکي يا چند خدا از خدايان المپ قرار ميگرفتند.
برخی منابع به نادرستي هادس (Hades) ،پيشگوی مرگ را در ميان دوازده خدایبزرگ المپ دسته بندی می کنند در حالي که او هيچ نقشي در زندگي جانداران نداشت ومعمولا پرستش نمي شد. بلکه ديمتر و دخترش پرسفون (Persephone) و ديونيسوس به عنوانخدايان زندگي پس از مرگ پرستش مي شدند.
هر يک از خدايان المپ نشانه های ويژه ایداشتند که در نقاشيهای به جای مانده به ويژه نگارهای روی ظروف و گلدانها در کناراين خدايان به چشم مي خورد.زئوس به همراه برق و آذرخش ، شاخه ای از درخت کنار یاهمان لوتوس و عقاب نگارگری می شد.پوسدن يا نپتون نيزه ای با چنگک سه سر داشت که درلاتين Trident ناميده مي شود . (Tri به معني سه و dent يا Dens به معنيدندانه).نقاشيهای هرا نيز با شاخه ای از درخت کنار ، تاجی بر سر و شير نر همراهبود.نشان ديمتر نيز دانه جو و حبوبات و شاخه کنار و يک مشعل بود. آتنه و آرس با خودو نيزه ، آفروديت نيز با فرزندش اروس. هيفستس با پتک و انبر و يک درازگوش. آپولوننيز با تاجي از برگ غار ( در يونان باستان آن را به نشانه افتخار بر سر مي نهادند) و همچنين يک چنگ و تير و کمان که به همراه نيزه های شکار و آهويي کوهي در کنارنقاشي آرتميس نيز جلب توجه مي نمود، نقاشي شده است.هرمس نيز با کلاه لبه پهني - کهيونانيان به آن Petasos مي گفتند- و چکمه های بالدار در نقاشيهای به جای مانده ازيونان باستان قابل تشخيص است.ديونيسوس نيز به همراه درختان تاک و پلنگي نقاشي ميشده.

دسته ششم
شامل هيولاها ، غول ها و حيواناتي چون اژدها مي شد.اسطوره شناسي يونان پر است از بسياری از اين هيولاها ،از غول ها ، اژدها ها و ديو ها گرفته تا قنطورس ها (Centaur) ، مخلوقات افسانه ای با بالاتنه انسان و پايين تنه اسب یا اسفينکس ها (Sphinx)، موجودات افسانه ای دارای بدن شير و سر و سينه زن و يا گريفين ها (Griffin) ، مخلوقات افسانه ای با سر و بالهای عقاب و بدن شير.همچنين جانوران افسانه ای از قبيل قوچ زرين پشم و پگاسوس (Pegasus) اسب بالدار نيز در ميان اساطير ديده مي شوند. از ديگر هيولاها (Monster) مي توان به نمومه های زير اشاره کرد:

مينوتروس (Minotauros) مخلوق افسانه ای با سر گاو و بدن مردانه پوشيده از مو، بومي کريت از جزاير يونان .

نميان (Nemeian) يک شير غول پيکر از آرگوس که هيچ سلاحي بر پوست او کارگر نبود . هراکلس او را خفه کرد.

گرگون ها (Gorgons) سه خواهر ليبيايي با چشمان خيره و بالهای طلايي و سرهای پوشيده از مار به جای مو که از حفره بيني شان آتش زبانه مي کشيد و به جای دست چنگال داشتند . مدوزا (Medusa) يکي از اين آنها بود که به دست پرسئوس (Perseus) کشته شد.

هيدرا (Hydra) مار نه سر که با جدا شدن هر سرش از بدن دو سر جديد از بدنش مي روييد و به دست هراکلس کشته شد.

کربروس (Cerberus) سگ غول پيکر سه سر ، با يالهايي از مار و پاهای شير و دمي که در حقيقت يک مار وايپر بود .کربروس از دروازه های هادس پاسباني مي کرد.

خيمرا (Chimera) موجودی سه سر که قسمت جلوی بدنش شير و پشتش به صورت بز و دمش مار بود و از پشتش سر بز مي روييد.

پلي فموس (Polyphemus) که بزرگترين کيکلوپس جوان بود و به دست اديسه ئوس (Odysseus) کور شد.

تيفون ( Typhon يا Typhoeus) هيولای غول پيکر با يک سر انسان و 99 سر حيوان ، دويست دست که هر يک با پنجاه مار پوشيده شده بود ، يک جفت بال بزرگ و يک جفت دم مار به جای پا و معده ای آتشين . زئوس او را در زير کوه اتنا دفن کرد.

آلکيونئوس (Alcyoneus) پادشاه غول ها که در سرزمينش Pallene فناناپذير بود. هراکلس او را بست و از سرزمينش بيرون انداخت تا بميرد.

خدايان دريا (Theoi Einalioi) که بسياری از آنها مانند مرمن (mermaid) که سر و تنه انسان و دم ماهی داشت ، دارای دم ماهی بودند.از آن جمله مي توان به دلفينوس (Delphinos) ملازم پوسدون ، نرئوس (Nereus) با دم مارپيچ ماهي به جای پا و تريتون (Triton) با يک يا دو دم مارپيچ ماهي به جای پا اشاره کرد.

سايرن ها يا به اصطلاح عاميانه حوری های دريايي (Siren) که سه موجود افسانه ای دريايي با سر و سينه زن و بدن پرنده بودند و آوای فريبنده آنها دريانوردان را اغوا کرده ، به کام مرگ مي فرستاد.

خدايان رودها (Theoi Potamoi) که به جای پا دم ماهی داشتند و يک شاخ گاو روی سر.مانند اکيانوس و آخه لوس (Achelous) که هراکلس شاخش را شکست.

خيرون (Chiron) فرزانه ترين قنطورس و راهنمای بسياری از پهلوانان بود.نسوس (Nessos) نيز قنطورس ديگری بود که به دست هراکلس کشته شد.

هيپوکامپوس (Hippocampus) موجود دريايي با سر و بدن اسب و دم مارمانند ماهی.

گاه پيش مي آمد که يک خدا متعلق به بيش از يکي از دسته های بالا باشد

بزرگترین قهرمانان افسانه یی یونان با ستان


پرسیوس : پسر زئوس قاتل مدیوسا (که دئوی ماده و بالدار بود و موهای سر او را مارهائی تشکیل میدادند و هر کس که چشمش به مدیوسا میافتاد فورا مبدل به سنگ می شد.) بود. پرسیوس با داس و سپری جادوئی و کفشهای بالدار خود و کلاهخودی که او را نامرئی کرد بر سرمدیوسا فرود می اورد و او را از بدن جدا می کرد

بلروفون : او اسب بالداری موسوم به پگاسوس دستگیر و رام کرد و بر آن سوار شد و جانور مخیب افسانه ای آتش نفس را که نیمی از بدنش چون شیر و قسمتی چون بز و بخشی هما نند مار بود کشت.

آتا لانتا : زن شکارچی زیبائی که از تمام مردان تند تر میدوید. عهد کرد که تنها با مردی زناشوئی کند که از او تندتر بدود. هنگامی که هیپ پومنس با وی به مسا بقه دویدن پرداخته بود در اثنای دویدن سیب زرینی جلوی پای وی انداخت و چون اتلانتا خواست ان را بردارد مسابقه را باخت!و با هیپ پومنس ازدواج کرد!!!!

هرکول : نیرومندترین قهرمان یونانی که موافقت کرد که اسمان ها را بر دوش گیرد.تا انکه اطلس مغولی برای چیدن سیب های زرین بوستان هسپرید به باختر دور برود.!زیرا هرکول برای انجام ازمایشهای 12 گانه به سیبهای طلایی احتیاج داشت.اما اطلس حیله کرد که هرکول را در همان حال بگذارد و سیبها را برای خود بردارد.هرکول که مطلب را دانست او را فریب داد که برای لحظه ای اسمان را نگه دارد.سپس سیبها را برداشت و به راه خود ادامه داد.!!!!

تزیوس : او غول ادم خواری را که میناتور نام داشت و سر گاو نر داشتونزد شاه کرت نگه داشته می شد کشتو با اردیانه دختر شاه که به او کمک کرده بود گریخت.!!!!!!!!!

اسکلپیوس : پسر اپولو قهرمان پزشکی یونان که می توانست مرده را از قبر بیرون بیاورددر اثر شکایت هادس خدای زیرزمین زئوس خدای بزرگ وی را با اذرخش خود به قتل رسانید. اما بعد ها او را زنده کرد و به مرتبه خدایی رسانید!!!!!!

کاستور و پوللوکوس : دو قلوی جدا نشدنی و اسب سوارانی مشهور بودند . هنگامی که کا ستور کشته شد. پولوکوس ان قدر غمگین شد که زئوس به وی اجازه داد نزد برادرش به اسمانها برود.تا به شکل صورت فلکی در امدند.!

اورفیوس : موسیقی دان و نوازنده هنگا می که عروسش اوریدیس در گذشت به جهان زیرزمینی نزول کرد تا او را نجا ت دهد در آنجا نوازندگی وی ها دس را تکان داد و حاضر شد اوریدیس را آزاد کند. به شر ط آ ن که اورفیوس به اوریدیس نگا ه نکند تا وقتی که هر دو به جهان روی زمینی رسیده باشند.اما اورفیوس تنها یک آن زودتر از وقت مجاز سر را به عقب برگردانید و اوریدیس را نگریست!!!!!!!!! اوریدیس بلافاصله به سوی تاریکی لغزید و تا ابد ناپدید شد
کادموس : شهر تب را در یونان به وسیله کاشتن دندانهای ا ژده ها ئی که کشته بود بنا کرد و هر جا که این دندانها بر زمین افتاد مردان مسلح از خاک روئید ه ویکدیگر را کشتند تا پنج نفر از آنها باقی ماندند و کا دموس با کمک آنها این شهر را بنا کرد.

جا سون : به رهبری عده ای برای به دست آوردن پشم زرین از کولکیس واقع در سواحل دریای سیا ه عا زم آن دیار شد. مدئا دختر شا ه کوکلیس عاشق او شد و ماری را نگهبا ن درخت پشم زرین بود و آرام و به خوا ب کرد تا قهرما ن پشم زرین را چید و به سلامت به یونان بازگشت

دائه دالوس : او صنعتگری ماهر بود و بالها ئی برای خود و پسرش ایکاروس ساخت و آنها را با موم به بدن شان چسباند و به پسرش گفت که مبادا باارتفاعات زیا د پرواز کند. اما پسرش حرف پدر را نشنید و تا نزدیکی خورشید پرواز کرد و گرمی آفتاب موم را ذوب ساخت و ایکاروس سقو ط کرد و مرد.

آشیل : دلپذیر ترین قهرما نیونا نبودند که در محا صره ی شهر تروا در آسیای صغیر به جنگ پرداختند. آژا کس چون کوه قدرت مقاومت داشت و دلاوری جنگی بود. اودیسه در تدبیر و کاردانی و حیله بی ما نند بود. اما آشیل معروف به "تند پا" زیبا روی و مودب و مانند خدایان و از همه ی آنها مرتبه اش بالاتر بود. وی ترجیح داد که در جوانی با افتخار بمیرد و چون با تیر پاریس تراوائی که به پاشنه او اصابت کرد ( پاشنه اش تنها نقطه زخم پذیر بدن او بود ) از پای درآمد و سبب شد که هر سه قهرمان در صحنه آخرین و فراموش نشدنی با هم گردآیند. در این صحنه آخرین اودیسه باخونخوارای جلو سربازان تروا را گرفت در حا لیکه اژاکس جسد اشیل را از میدان جنگ بیرون می برد.!!

کاساندرا

کتاب پیشگویی را که بر طرف کردن ابهامات آینده نام دارد زنی به نام کاساندرا وابلاتسکی نوشته و دانش آموزان هاگوارتز در کلاس پیشگویی از آن استفاده می کنند. این نام برای متخصص پیشگویی نامی بسیار کامل و برازنده است.این نام از نام دو انسان مشهور برگرفته شده است که نامشان با پیشگویی و جادو در ارتباط است.
در اسطوره شناسی یونان باستان کاساندرا پیشگو بود یعنی می توانست آینده را ببیند. این توانایی را یکی از خدایان به نام آپولو که به کاساندرا علاقه داشت به وی اهدا کرده بود.آپولو قول داد توانایی پیشگووی را به کاساندرا اعطا کند به شرطی که کاساندرا عشق او را پاسخ بگوید. اما کاساندرا پس از آنکه پیشگو شد و به نهان بینی دست یافت نظرش تغییر کرد به همین دلیل آپولو با خشم او را نفرین کرد و آرزو نمود که هرگز کسی حرف کاساندرا را باور نکند . این امر موجب حزن و اندوه کاساندرا شد.

تروي

کاساندرا در داستان مشهور تروی نیز نقشی ایفا می کند.کاساندرا دختر شاه پریام پادشاه شهر تروی بود و هنگامی که سربازان یونانی به ظاهر دست از حمله کشیدند و شیئی ارزشمند و گرانبها به شکل یک اسب چوبی بزرگ را در خارج شهر رها کردند و عقب نشینی کردند کاساندرا به پدرش هشدار داد که برای جشن گرفتن عجله نکند و از همه مهمتر اسب را به داخل شهر نیاورد(البته در فیلم تروی پسر پادشاه این نظر را می دهد که یک از اشتباهات فیلمنامه است ) ولی به دلیل نفرین آپولو پدرش به حرف او توجهی نکرد.سربازان یونانی درون اسب مخفی شده بودند.آنها منتظر ماندند تا اسب به درون شهر برده شد و همه به خواب رفتند سپس به آرامی از داخل اسب چوبی بیرون آمدند و شهر را تصرف کردند.
بدون شک نام خانوادگی کاساندرا وابلاتسکی از نام هلنا پترونا بلاواتسکی بر گرفته شده است که یکی از بنیانگذاران جامعه اشراق بود.از جمله اهداف جامعه اشراق "بررسی قوانین توضیح داده نشده طبیعت و قدرتهای نهفته در وجود انسان"و یا به عبارت دیگر جادو بود.

اديسه

ادیسیوس پس از آشيل و پاتروكل بزرگ‌ترین و نام آورترین قهرمان یونان است. او در هوشمندی و نیرنگ بازی نامی بلند برای خویش به جا گذاشته. او پادشاه ايتاك، فرزند لائرت و آنتیکله بود و با پنه لوپ دختر ايكاريوس، پیوند زناشویی بست و از پیوند آنان تلماك متولد شد.
وقتی پاریس هلن را ربود، منلاس خواستار جنگ با ایشان گشت و آگاممنون این را پذیرفت و از هم‌پیمانان‌اش در خواست کمک کرد، او کوشید از رفتن به تروا تن باز زند اما تلاش‌اش بیهوده ماند اما قبل از این که با آنان همراه شود به سوی سكروس روی گرداند تا در آن جا آشيل نوجوان را بیابد او که در جامه زنان در قصر لیکومد به امر مادرش تتيس پنهان شده بود و روزگار می گذارند، اولیس هوشمند برای باز شناختن آشيل حیله کرد و به شکل بازرگانان در آمد و بارش را از جواهرات پر کرد و در میان‌شان شمشیری گذاشت و به درون قصر راه باز یافت. آشيل از میان جواهرات شمشیر را انتخاب کرد و ادیسیوس او را شناخت و با خود همراه کرد. ده سال اول به جمع کردن لشکر گذشت و پس از آن آنان به راه افتادند و اینان در راه تروابه هر منزل و شهری که می‌رسیدند دست به غارت می‌زدند تا به تِبِس شهری که سپند ائیتون بر آن حکم می‌راند رسیدند. پس از فتح آن، ایشان به سوی تروا رهسپار شدند. ده سال دوم نبرد که با تروایی‌ها می‌جنگیند، اولیس به پاس کار‌هایش نام‌اش پر آوازه گشت و بر همگان سر آمد:
او ديومد خسته تن را تیمار کرد، دلون را کشت؛ به همراه ديومد به درون بارو‌های تروا راه جست. بر دو اسب نامدار رزوس دست یافت، در بازی‌هایی که در آیین سوگ و مرگ پاتروكل برگزار شد بر دو آژاکس پیشی یافت و آنان را شکست داد. او یکی از کسانی بود که برای آشتی دادن آشيل و آگاممنون به سوی آشيل رفت اما موفق نشد. اینان قهرمانی‌های وی بودند که در این منظوم "ايلياد" آمده است. و بعد از آن، او برای راه یافتن به آن سوی دیوار های نفوذ نا‌پذیر تروا حیله کرد، به آخاییان پیشنهاد داد که اسبی چوبین بسازند و آن را پیش کش تروجانی‌ها کنند و وانمود کنند که شکست خوردند این حیله کارگر شد و آنان در دل اسب به تروا راه یاقتند و از آن عظمت فقط خاکستر باقی گذاشتند. بازگشت ادیسیوس نیز ماجراهای بسیار دارد که هومر از آن نیز کتاب به نظم در آوردِ که در یونان اوديسيوس نام گرفته است.
بر روان پوزئيدون به این سبب که اولیس چشم یگانه، غول پولیفم مینوی، را که یکی از نیرومندترین غولان بوده است کور کرده کینی نشسته بود و او بدون این که اولیس را بکشد، او را دور از وطن‌اش سر گردان می کند. اما بعد از ده سال سر گردانی اولیس به ايتاك باز می گردد پنه لوپ که دیگر نمی‌توانست از پس خواستگاران بر بیاید مسابقه‌ای طرح کردِ بود که هر کس که بتواند کمان اولیس را فرو کشد و تیری را از میان دوازده تبر که در پی هم چیده شده‌اند بگذارند با وی عروسی می‌کند. اولیس لباس مبدل پوشید و به جمع خواستگاران پیوست و تنها کسی بود که توانست کمان را کشد آن گاه خود را نمایان کرد و از کشته خواستگاران پشته ساخت و انتقام خود را از خواستگاران که در این چند سال بر اموال او افتاده بودند گرفت.

سانتور ها

سانتور ها جانوراني اسطوره اي هستند كه پا و بدن اسب ولي نيم تنه،دست و سر شبيه به انسان دارند.بر طبق افسانه ها سانتورها به كوههاي يونان تعلق دارند يعني مكاني كه در آن سانتورها با مردم محلي تا اندازه اي ارتباط داشتند.برخي از سانتور ها علاقه زيادي به شراب داشتند به همين دليل موجوداتي خشن و نا آرام بودند و به سرعت عصباني مي شدند.سانتور ها جنگهاي زيادي با انسانها كرده اند.مشهورترين جنگ آنها با انسانها پس از يك مراسم عروسي اتفاق افتاد كه در طي آن ،آنها مانند هميشه در خوردن شراب زياده روي كرده بودند.سانتور ها تلاش كردند عروس را با خود ببرند كه اين امر موجب جنگ بزرگي شد(سانتور ها در آن جنگ شكست خوردند) صحنه هاي مربوط به آن جنگ يكي از زينتهاي مورد علاقه كوزه گران يوناني بود.
ولي برخي از سانتور ها موجوداتي شريف و بزرگوار بودند.خداياني همچون آپولو و آرتميس،هنر هايي از قبيل پزشكي و شكار را به سانتوري به نام "چيران" آموختند.او نيز مدرسه اي را بنا نهاد كه در آن به برخي از قهرمانان بزرگ دنيا خود همچون "آشيليوس" و "اوديسه" تعليم داد.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 904]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن