واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: در قصه گم شدم
«ميليونر زاغهنشين» در هشتاد و يكمين دوره مراسم اسكار، هشت جايزه را از آن خود كرد كه جايزههاي بهترين فيلم، كارگرداني، فيلمبرداري و فيلمنامه اقتباسي از جمله آنها بود.اين فيلم به كارگرداني «دنيبويل» محصول سينماي انگليس است، ولي قصهاش كاملاً در كشور هند اتفاق ميافتد. شخصيت نوجوان فيلم (با بازي «ديو پاتل») كه در زاغههاي شهر بمبئي زندگي ميكند، با حضور در يك مسابقه تلويزيوني، به چهرهاي سرشناس و جنجالي تبديل ميشود. او به تمام پرسشهاي مسابقه پاسخ درست ميدهد و برنده پول زيادي ميشود، ولي پليس كه احساس ميكند جمال تقلب كرده، او را دستگير و مورد بازجويي قرار ميدهد. دني بويل كه قبل از اين چند فيلم نوجوانانه را كارگرداني كرده، در يك گفتوگوي اينترنتي در باره فيلم اسكاري خود صحبت ميكند.وقتي فيلمنامه ميليونر زاغهنشين را خواندم، آن را پسنديدم. قبل از خواندنش، فكر نميكردم چنين احساسي به آن داشته باشم. قصه فيلمنامه حكم يك تجربه فوقالعاده را داشت. فيلم با نگاهي به مسابقه معروف «چه كسي ميخواهد پولدار شود» ساخته شده است. اين قصه چه جذابيتي داشت كه شما را جذب كارگرداني فيلمي در باره آن كرد؟فقط همين نكته نبود كه ميخواستم دربارهاش صحبت كنم. در حقيقت، قصدم اصلاً اين نبود كه فيلمي در اين باره بسازم. خب، من هم مثل خيليهاي ديگر، اين برنامه را از تلويزيون ديده بودم. هيچوقت تماشاچي دائمي و پيگير آن نبودم، ولي متوجه شدم تماشاگران پس از مدتي به آن وابسته ميشوند. احساس كردم ميتوانم با ساختن اين فيلم در باره موضوعهاي ديگري هم حرف بزنم. وقتي فيلمنامه ميليونر زاغهنشين را خواندم، آن را پسنديدم. قبل از خواندنش، فكر نميكردم چنين احساسي به آن داشته باشم. قصه فيلمنامه حكم يك تجربه فوقالعاده را داشت. كل آن هم كه در كشور هند اتفاق ميافتاد. از صفحه پانزدهم فيلمنامه در آن غرق شدم و ديگر خودم را گم كردم. به همين دليل، به خودم گفتم حتماً ميتوان فيلم خوبي از آن ساخت.در اين قصه چه چيزي بيشتر از بقيه، توجه شما را جلب كرد؟شهري كه قصه در آن رخ ميدهد. بمبئي براي من شهري بود كه حكم ستاره نمايش را داشت. اين خود مسابقه نبود كه مرا جذب خودش كرد، بلكه شهري بود كه اين مسابقه و قصه آن آدمها در آن اتفاق ميافتاد. يكي از كارهاي خيلي خوب «سايمن بيوفوي» (فيلمنامه نويس فيلم) اين بود كه قصه آدمهاي فيلم را در دل موضوع مسابقه مطرح ميكند و قصه دوستي (دو شخصيت اصلي فيلم) را به نمايش ميگذارد. خود قصه كتاب همه چيز را وابسته به نمايش مسابقه تلويزيوني كرده بود، ولي فيلمنامه اين راه را نرفته بود. به اين ترتيب، قصه فيلم، قصه مسابقه نيست، قصه آدمهايي است كه درگير آن هستند. بمبئي براي من شهري بود كه حكم ستاره نمايش را داشت. اين خود مسابقه نبود كه مرا جذب خودش كرد، بلكه شهري بود كه اين مسابقه و قصه آن آدمها در آن اتفاق ميافتاد.مثل اين كه قرار نبود فيلم در محلهاي واقعي فيلمبرداري شود؛ اينطور نيست؟اصرار خود من اين بود كه اين فيلم را در مكان (لوكيشن)هاي واقعي كار كنيم. به همين دليل است كه شهر بمبئي را به عنوان مكان فيلمبرداري انتخاب كرديم. در غرب و حتي هند همه ترجيح ميدهند فيلم را داخل استوديو فيلمبرداري كنند. علتش اين است كه در كوچه و خيابان، مردم دور گروه فيلمبرداري جمع ميشوند و در چنين شرايطي، كار گروه سازنده خيلي مشكل ميشود. اما ما اين شانس را داشتيم كه (بهجز «آنيل كاپور» بازيگر نقش مجري مسابقه) بقيه بازيگرانمان آدمهايي غيرحرفهاي و ناشناس بودند. همه صحنههاي آنيل كاپور هم در داخل استوديوي تلويزيون بود و از اين جهت مشكلي نداشتيم.
شما هميشه از بازيگران كودك و نوجوان بازيهاي خيلي خوبي ميگيريد. اين اتفاق چگونه ميافتد؟خب، من بچهها را دوست دارم. خودم سه فرزند دارم كه رابطهمان خيلي صميمي است. البته آنها را كم ميبينم، زيرا هميشه در حال ساختن فيلم و سفر هستم. اما وقتي در خانه هستم، تمام مدت با هم هستيم. هميشه دلم ميخواست كودك و نوجوان باقي بمانم و عاشق اين هستم كه سر صحنه فيلمبرداري فيلمهايم پر از بچه باشد. اين مسئله كمك ميكند تا آن روحيه كودكانهام را حفظ كنم و بهانه خوبي براي كارهاي بچگانهام ميشود! با آنها راحت هستم. بازيگران كودك و نوجوان كمك ميكنند تا همه مسائل را جدي و خشك نگيريم. آنها برخلاف بازيگران بزرگسال، چمدان و خرت و پرت با خودشان نميآورند. وقتي برايشان توضيح ميدهي كه جلوي دوربين بايد چهكار كنند، آنها همان كار را انجام ميدهند. بازيهايشان ساده، اصيل و بدون اداست؛ به همين دليل خيلي از بازيگران از آنها ميترسند. چون ميترسند بازيشان تحت تأثير صداقت، سادگي و خالص بودن فعاليت بچهها قرار گيرد.بازي گرفتن از آن بازيگر كوچولويي كه قرار بود كور شود، چگونه بود؟يك نكته كلي را بگويم. با بازيگران كودك و نوجوان بايد صادق بود، چون آنها آدمهاي راحت و غيرپيچيدهاي هستند. نبايد به آنها دروغ بگوييد و كلك بزنيد. صحنهها را به صورت كامل براي آنها توضيح ميدهم و آنها را در موقعيتي قرار ميدهم كه مورد نظرم است. البته استعداد و توانايي خود آنها در درك اين مسائل را نبايد ناديده گرفت. بازيگران كودك و نوجوان اين فيلم، حقيقتاً عالي و شگفتانگيز بودند.بله، همينطور است؛ به ويژه ديوپاتل. او را از كجا پيدا كرديد؟ما يك آگهي داديم و از بچههاي علاقهمند دعوت كرديم براي تست گريم بيايند. وقتي ديوپاتل آمد، فهميدم او همان كسي است كه ميخواهم. بقيه هم همين حالت را داشتند.منبع : همشهری تنظیم برای تبیان : مسعود رضا عجمی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 325]