تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع): هر كس باطل را يارى كند، به حق ستم كرده است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812815069




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چرا خرس‌ها با هم می‌جنگند؟(1)


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چرا خرس‌ها با هم می‌جنگند؟(1)
خرس ها
دو خرس که همسایه بودند همیشه سر کندوی عسل دعوا داشتند.همین که زنبورها آن کندو را پر از عسل می‌کردند، یکی از آن دو سر می‌رسید و همه‌ی عسل‌ها را می‌خورد و بعد آن یکی انگار که مویش را آتش زده باشند سر می‌رسید و بعد، جنگ و جنگ. همیشه دو خرس یا سرشان شکسته بود یا چشم‌شان ورم کرده بود و یا... خوب اصلاً جای سالم توی بدن‌شان نبود.سال‌ها به همین ترتیب گذشت. یک روز خرس سفید خودش را به کندو رساند تا پیش از آمدن خرس‌ قهوه‌ای همه‌ی عسل‌ها را بخورد. ولی ... هنوز جای زخم‌های دعوای قبلی‌اش درد می‌کرد.به دور وبرش نگاه کرد. دامنه‌ی کوه پر از گل‌های زرد بود و دشت پر از گل‌های سرخ و معطر.آبشاری نقره‌ای آواز می‌خواند و از کوه فرو می‌ریخت و توی دشت می‌افتاد. آن دور دورها به دریاچه‌ای کوچک تبدیل می‌شد. دورتر از دریاچه کوه بلند دیگری بود که همیشه کلاهی از برف به سرداشت. و خورشید و ماه، روز و شب بر آن کوه و دشت و دریاچه می‌تابیدند.خرس سفید فکر کرد: چقدر زیباست!بعد به کندوی عسل نگاه کرد و فکر کرد: حیف نیست که به خاطر این عسل، من و خرس قهوه‌ای همیشه با هم در حال جنگیم و از زندگی در میان این همه زیبایی لذتی نمی‌بریم.ناگهان فکری به سرش زد از جا بلند شد. به میان گل‌های زرد دوید و با خودش گفت: نه! این بار من عسل‌ها را نمی‌خورم و یک فکر بهتر دارم.بعد منتظر شد تا خرس قهوه‌ای از راه برسد... ادامه دارد ...نوشته: سوسن طاقدیس *****************************مطالب مرتبطچرا سنجاب ها شادند نخود سیاه و آرزوی بزرگش نمکی سر به هوا پری کوچولوی هفت آسمان کشتن یک گرگ سخت نیست پیش مادر بمان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن