تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه از رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چيزى تقاضا مى‏شد، اگر ايشان آن را مى‏خواستن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826858305




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عسل و کیک وانیلی1


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عسل و کیک وانیلی(1)
عسل
روز جمعه بود. عسل کوچولو دست‏هایش را زیر چانه‏اش گذاشته بود و با خودش فکر می‏کرد که امروز چکار کند که یک کار حسابی کرده باشد. اما چیزی به فکرش نرسید. این بود که سراغ مادر رفت. مادر توی اتاق مشغول اتو کردن لباس‏ها بود. عسل گفت: مامان، می‏گی من چکار کنم؟مامان گفت: درس‏هایت را خواندی؟- بله.- خب برو با اسباب‏بازی‏هایت بازی کن.- بازی کردم.- برو کارتون تماشا کن.- تماشا کردم.- هر کاری دوست داری بکن.- می‏خواهم یک کار راست راستکی بکنم. می شه من هم لباس اتو کنم؟- نه عزیزم، دستت می‏سوزد. این کار تو نیست.عسل با دلخوری از اتاق مامان بیرون آمد و در را پشت سرش نبست. بعد سراغ پدر رفت. پدر توی انباری مشغول تعمیر وسایل شکسته خانه بود. عسل گفت: پدر، می‏توانم به شما کمک کنم؟پدر گفت: نه عزیزم، میخ و چکش که اسباب‏بازی نیست خودت را زخمی می‏کنی.عسل اخمی کرد و از انباری بیرون آمد و باز هم در را پشت سرش نَبَست.گربه کوچولویش زیر میز دراز کشیده بود و از کاسه مخصوص آب می‏خورد. عسل گفت: فرفری به نظر تو من چکار کنم؟ اما فرفری فقط نگاهی کرد و گفت: میوعسل دوباره سراغ مادرش رفت. مادر توی آشپزخانه مشغول پخت و پز بود. عسل گفت: مامان، می‏شه کیک امروز را من بپزم؟- نه، این که کار تو نیست.عسل یک پایش را زمین کوبید و گفت: آخه چرا!مادر گفت: چرا نداره.در همین موقع پدر در حالیکه با یک دستش انگشت شست دست دیگرش را محکم گرفته بود وارد آشپزخانه شد.ادامه دارد.........نوید گوگانیسیب سفیدتنظیم:بخش کودک و نوجوان                                               ***************************************مطالب مرتبطراز پنهان1 باغ گردو (1) تدبیر موش(1) تدبیر موش(2) فیل به درد نخور(1) فیل به درد نخور(2) شهر شلخته ها(1) چرا خرس‌ها با هم می‌جنگند؟(1) چرا خرس‌ها با هم می‌جنگند(2)





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 174]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن