واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: در ميان غزلسرايان امروز، جز سعيد بيابانكي، شايد هيچ شاعر ديگري نباشد كه اين حجم قابل توجه از كتابش را به چارپاره اختصاص داده باشد. بيابانكي از همان آغاز در كنار غزل، چارپاره را خيلي جدي دنبال كرده است. تعداد چارپارهها در كتابهايش كم و زياد ميشد اما هميشه چند تا از آنها ضميمة مجموعه غزلهايش بود تا اين مجموعه آخر كه به گمانم تعداد چارپارهها از هميشه بيشتر است؛ آنقدر كه چارپارهها را ابتداي مجموعه آورده است و بعد غزلها را؛ 26 چارپاره در كنار 37 غزل و... . چارپاره يكي از رايجترين قالبهاي شعري در دهههاي نخست پس از ظهور نيما بوده است. براي بسياري از كساني كه ميخواستند به ساحت شعرنو وارد شوند چارپاره حكم يك واسطه را داشته است. شاعران آن زمان پيش از آغاز رسمي سرودن در قالبهاي نو معمولاً يكي دو دفتر چارپاره منتشر ميكردند و بعد سراغ شعرنو ميرفتند. يكي دو مجموعه در قالبهاي كلاسيك منتشر ميكردند تا ابتدا برادري خود را به شعر سنتي اثبات كنند و بيشترشان چارپاره را انتخاب ميكردند شايد به اين خاطر كه چارپاره يكي از آسانترين قالبهاي شعري است و بسياري از محدوديتهاي قالبهاي ديگر را ندارد. چارپارههاي آن دوره هم خواندني است واقعاً؛ تلفيقي است از نوگراييها و تجربهگراييهايي در قالب و مضمون و ساختار شعر. چارپاره از بعضي جهات براي بيابانكي چنين نقشي داشته است؛ يعني بيشتر مجالي بوده است براي تجربهها و حركتهاي تازهتر؛ لذا ميبينيم كه در چارپارهها از بسياري از ظرفيتهاي غزل امروز استفاده كرده است. بعضي از چارپارههاي او بهخوبي يك غزل مدرناند: « ساعت شني» ماسهها دانهدانه ميافتند زندگي نرمنرم ميميرد شيشة نيمه خالي خشدار نمنمك رنگ مرگ ميگيرد ماسهها دانهدانه در شيشه اشكها قطره قطره بر گونه لب به لبهاي هم گذاشتهاند روز و شب اين دو جام وارونه مرگ در دوردست منتظر است سايهها خواب ديدهاند انگار كاش دستي مرا بچرخاند ماسهها ته كشيدهاند انگار ( صفحه 16) ناگهان كارخانه سوت كشيد طرحي از يك غروب محزون ريخت كارگرهاي نااميدش را مثل مشتي تفاله بيرون ريخت قژقژ چرخدندههاي نورد داشت آرام بند ميآمد زنگها بيصدا و گوش به زنگ بوي شعري بلند ميآمد (صفحه 11) سيمها خاردار و زهرآلود آسمان ابرپوش و باراني استوار ايستادهام در باد مثل اين برجك نگهباني (صفحه 29) معمولاً اين الفاظ، اين فضاها و مضامين كمتر به غزلهاي بيابانكي راه مييابند. غزل براي او عرصه جديتري است. او براي غزل شأنيتي قائل است كه بهخود اجازه هر تجربهاي را در آن نميدهد؛براي همين عجيب نيست كه گاه شعرهايي در ميان چارپارههايش ديده ميشود كه لحني طنزآميز دارد يا بهنظر ميآيد كه از سر تفنن سروده شده است. مثلاً از اين منظر بخشهايي از دو چارپارة «گرمابه» و« ايستگاه بعدي» را بخوانيد: لنگ انداخت زير پاهايم مرد گرمابهدار كيسه به دست برد از پلهها مرا پايين در حمام را به رويم بست! صبح جمعه چقدر ميچسبد سيرت و صورتي صفا دادن مثل ماهي درآمدن از حوض توي تنگ بلور افتادن (صفحه 23) آشنا بود لهجهاش اما چهرهاش را غريب ميديدم چپقش را به من تعارف كرد گفت دودي بگير خنديدم پيرمرد از محلهاي گمنام ساكن كوچهاي قديمي بود پيرمرد از تبار خوبيها مثل باران شب صميمي بود (صفحه 43) غزلها بيابانكي آن زمان كه سرودن غزل را آغاز كرد از شاعران جوانِ پيشروي دوران خودش محسوب ميشد؛ شاهدش غزلهايتر و تازهاي است كه از آن دوره شاعري او در خاطرهها مانده است. اما چند سال بعد كه غزلسرايان جوان مسير غزل را كمي تغيير دادند و سر از جاهاي ديگري درآوردند او سعي كرد غزل را به سبك و اسلوب پذيرفته شده در ميان قاطبة شاعران ادامه دهد و آگاهانه از آن حركتها فاصله گرفت. اين بازگشت به سنت او شايد بيشتر نوعي پاسخ به حركتهاي سنتگريزانه بود تا لزوماً يك بازگشت واپسگرايانه. حالا اگر بخواهيم كارنامهاش را براساس 4مجموعه منتشر شده او «ردپايي بر برف»، «نيمي از خورشيد»، «نه ترنجي نه اناري» و اين كتاب آخر «سنگچين» بررسي كنيم ميتوان گفت كه شاعر كلاسيكي است در غزل؛ منتها اگر كلاسيك بودن را بيشتر به معناي حركت در چارچوبهاي از پيش تثبيت شده بگيريم، نه لزوماً به معناي درجا زدن در سنت. ميميرد اين درياي ناآرام آرام خاموش، تنها، بيصدا آرامآرام من زنده رودم، باتلاق گاوخوني از دور ميخواند مرا آرامآرام چون عكس قرص ماه يك شب تهنشين شد در بركة جانم خدا آرامآرام اي موجها از تشنگي يك فوجماهي مردند روي ماسهها آرامآرام دريا عزادار است جاشوها بكوبيد بر سنج و دمام عزا آرامآرام درياي ناآرام من آغوش واكن تا جان دهد اين رود ناآرام آرام... (صفحه 123) با اين همه نميتوان منكر اين شد كه در اين مجموعه غزلهايي وجود دارد كه بيشتر مورد پسند علاقهمندان غزل كلاسيك است اما اگر از منظري امروزيتر به آنها بنگريم غزلهايي ساده و بياتفاق است. مثل: چشم تو را اگرچه خمار آفريدهاند آميزهاي زشور و شرار آفريدهاند از سرخي لبان تواي خون آتشين نار آفريدهاند، انار آفريدهاند يك قطره بوي زلف ترت را چكاندهاند در عطردان ذوق و بهار آفريدهاند مانند تو كه پاكتريني فقط يكي مانند ما هزار هزار آفريدهاند... (صفحه 108) شعرهاي مذهبي مثل هميشه بخشي از كتاب را غزلهاي مذهبي تشكيل ميدهند. بيابانكي در اين سالها از سرآمدان شعر مذهبي بهويژه شعر عاشورايي بوده و كارهاي ماندگاري در اين زمينه ارائه كرده است. نمونههايش فراواناند و كمكم دارند از شمار خارج ميشوند. او شعر عاشورايي را با غزل« آن روزها كه چشم تو را كم نداشتم/ پيراهني به رنگ محرم نداشتم» آغاز كرد و با غزل« دشت ميبلعيد كمكم پيكر خورشيد را/ بر فراز نيزه ميديدم سر خورشيد را» به اوج رساند و همينطور آن را تا به امروز و تا اين مجموعه و غزلهايي مثل« كيست اين آواي كوهستاني داوود با او/ هرم صدها دشت با او، لطف صدها رود با او» و غزل« پيچيده در اين شهر عجب بوي عجيبي/ بوي خوشي از نافه آهوي عجيبي» ادامه داده است. براي پايان اين نوشته بخش دوم از يكي ديگر از شعرهاي عاشورايي اين مجموعه را انتخاب كردهام؛ 3 قصيده به هم پيوسته (كه اين هم در نوع خود تلفيق جالبي است!) با عنوان «سه پرده» كه در حقيقت پردهخواني منظومي است از بخشي از واقعة عاشورا. زبان ساده و روان اين شعرها چيزي از شعريت آن نكاسته است و در كنار لحن و موسيقي دلنشين آن، اين شعر بلند را به يكي از خواندنيترين كارهاي عاشورايي اين سالها تبديل كرده است. دست در دست ساغري چرمين تشنه افتاده است روي زمين كيست اين؟ اين رشادت يك دست اين كه بياو شكسته قامت دين نخلها تشنه ساقهها تشنه ساقي دلشكسته تشنهترين در ميان دو رود و صد بدرود ساقي تشنه كام زخم آجين هر چه ترجيع رفتن او تلخ داستان سقايتش شيرين شمهاي از شميم فردوس است بوي اين دستهاي عطرآگين اين دو دست بريدة خاموش اين دو سرو شكستة خونين در كنار همند شكل قنوت خفته در خون و غرق در آمين سورههاي شريف قرآنند و الضحي خانه كرده در ياسين رو به سوي بهشت واشدهاند اين دو بال، اين دو دست، اين دو قرين شاه بيت تغزلي سرخاند اين دو مصراع ناب آهنگين دو برادر، دو يار، دو عاشق مثل يوسف كنار بنيامين دو جهان، دو قنوت، دو ملكوت تشنه افتادهاند روي زمين ميزند باد و ميكند آشوب پردة نقل ميشود پرچين تشنه از هوش ميرود نقال ميشود خيس پردة چرمين منبع:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 514]