تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836301433
فیدل کاسترو و کمونیسم
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
کوبا آخرین مستعمره اسپانیا در مجاورت ایالت فلوریدای آمریکا واقع در دریای کارائیب است که در سال ۱۸۹۸ استقلا ل یافت. در سال ۱۹۳۳ گروهبانی از ارتش کوبا به نام «باتیستا» شورشی را در آن کشور رهبری کرد و موفق شد حکومت خودکامه و دیکتاتور «ماچادو» را سرنگون سازد و از سال ۱۹۴۰ در مقام ریاست جمهوری به اداره کشور پردازد. فولجنیکو باتیستا (BATISTA FULGENICO) در خانواده مستمند روستایی به دنیا آمد. در کودکی از تنگدستی و گرسنگی رنج بسیار برده و برادرش هم در اثر فقر و بینوایی، عدم دسترسی به پزشک و دارو، به علت بیماری سل می میرد. در نوجوانی با کار در مزارع امرار معاش کرد و هرگز فرصت سوادآموزی نیافت. سرانجام در سال ۱۹۲۱ به خدمت ارتش درآمد و با خودآموزی، خواندن و نوشتن را اندکی فرا گرفت و کم کم به درجه گروهبانی ارتقا یافت. او در میان هم قطاران و سربازان زیردست خود محبوبیت چشم گیری پیدا کرد، تا آن که با رهبری شورش سربازان و قیام مردم در سال ۱۹۳۳، در سن ۳۲ سالگی به رهبری حکومت کشورش (کوبا) رسید. باتیستا در سال ۱۹۴۴ بنابر سفارش روزولت رئیس جمهوری آمریکا به برگزاری انتخابات آزاد تن در داد و در نتیجه یک پزشک و استاد دانشگاه به نام «گروسان مارتین» (MARTIN SAN GRAU) که پیشتر علیه حکومت خودکامه ماچادو سرسختانه مبارزه کرده بود و در میان مردم کوبا به ویژه روشنفکران جایگاه برجسته ای داشت، به ریاست جمهوری برگزیده شد و باتیستا کشور را ترک کرد. دیری نمی پاید که دولت او چنان آلوده فساد می شود که از اداره درست کشور باز می ماند. جانشین وی «سوکاراس» (SOCARRAS PRIO) نیز که از سال ۱۹۴۸ بر سر کار آمده بود مغلوب فساد و ناتوانی دستگاه اداری و سیاسی کشور می شود و روز به روز ناخرسندی و خشم مردم فزونی می گیرد. باتیستا که در آن هنگام با برخورداری از ثروت سرشار در میامی (فلوریدا - آمریکا) زندگی می کرد، بار دیگر درصدد آرام ساختن مردم و رهبری کشور برمی آید و از سال ۱۹۵۲ دوباره عهده دار مقام ریاست جمهوری می شود. لیکن این بار چنان فساد، بی دادگری و ناخرسندی همگانی بر سراسر کشور سایه افکن می شود و روز به روز گستره دامنه دارتری می یابد که از تحمل ملت بردباری چون مردم کوبا نیز بیرون بوده است! هاوانا پایتخت کشور کوبا به جایگاه امنی برای فحشا، هرزگی و قماربازی خوشگذران های آمریکای شمالی و اروپایی مبدل می شود. سرانجام باتیستا در برابر فشار نابسامانی ها و ناخرسندی روزافزون مردم، توان ایستادگی را از دست داده و در سال ۱۹۵۹ از کوبا به جمهوری دومینیکن می گریزد. در این جا با شگفتی باید یادآور شد که در آن شرایط ناهنجار، باتیستا آزادی چشم گیری به رسانه های همگانی و دستگاه های خبری، چاپ کتب و نشر مطبوعات داده بود، به گونه ای که مخالفان حکومت می توانستند از آن فرصت بهره برداری فراوان کنند و به بزرگ جلوه دادن کاستی ها، نارسایی ها و پلشتی ها، شاید بیش از آنچه واقعیت داشت بکوشند. در آن هنگام سرمایه گذاری های ایالا ت متحده آمریکا در کوبا، از جمله در صنایع شکر و نفت، به میلیاردها دلا ر بالغ می شد. معادل شصت و نه درصد صادرات آن جزیره به ایالا ت متحده آمریکا بوده و هفتاد درصد واردات آن نیز از ایالا ت متحده تامین می شده است. پرداخت های موسسات آمریکایی بابت حقوق و دستمزد به کوبایی ها، به میزان هفتاد و یک درصد تولید ناخالص ملی کوبا می رسیده است. ● فیدل کاسترو در جایگاه رهبری کوبا پس از آن که باتیستا همراه با گروهی از دوستان و نزدیکانش از کوبا می گریزد، فیدل کاسترو (CASTRO FIDEL) پس از سال ها مبارزات سرسختانه و جنگ های چریکی پیگیر با الهام از ارنستو چه گوارا (GUARA CHE ERNESTO) پزشک آرژانتینی که همچون نماد مبارزات چریکی نام آور شده بود، در راس چریک های هوادار خود، وارد هاوانا می شود و انبوهی از مردم به گرمی از او پیشواز می کنند. چنان که حتی سربازان و ماموران پلیس نیز به صفوف مستقبلین از چریک ها می پیوندند. فیدل کاسترو، فرزند کارخانه داری ثروتمند در صنعت شکر و دارای دکترای حقوق سیاسی در عین حال مردی پرشور و انقلا بی قلمداد می شود. او پیشتر در سال ۱۹۵۳ به رهبری یک گروه انقلا بی یکصد و شصت و پنج نفری، درصدد برمی آید که پایگاه ارتشی شهر «سانتیاگو» (در کوبا) را تصرف کند. در این کوشش مسلحانه ناکام می ماند و شماری از یاران وی کشته می شوند، لیکن او و برادرش «رال» می گریزند و جان سالم به در می برند. فیدل کاسترو چند ماه پس از آن رویداد، چون آگاه می شود که گروهی از مردم بی گناه در معرض اتهام شرکت در آن شورش قرار گرفته اند، به رسم جوانمردی برای رهایی آنان خود را به مقامات پلیس تسلیم می کند و پس از محاکمه به پانزده سال زندان محکوم می شود. هنوز بیش از یازده ماه از دوران محکومیت زندان را نگذرانده بود که با برخورداری از بخشودگی از زندان آزاد می شود و کارهای انقلا بی را از سر می گیرد. بی درنگ به مکزیک می رود و گروه دیگری از هواداران خویش را گردآوری کرده و در سال ۱۹۵۶ جمعا با هشتاد و دو تن از پیروان خود به جزیره کوبا باز می گردد.و در پی اهداف انقلا بی به چالش می پردازد. این بار هم گرفتار شده و شماری از یارانش زیر شکنجه های گماشتگان دستگاه امنیت کشته می شوند و خودش همراه تنی چند از پیروانش به کوه های «سی یراما استرا» می گریزند و در آن جا پنهان می شوند. کم کم آوازه چالشگری ها و ایستادگی او در برابر قدرت حاکمه جبار و فاسد فزونی می گیرد و بین مردم ناراضی و مخالف دولت، بیش از پیش جای باز می کند. روستاییان نیازمندی های انقلا بیون را در کوهستان ها تامین می کنند و به کاسترو امکان می دهند که این بار، شکیبایی پیشه کند و منتظر بماند تا ناخرسندی و عصیان مردم به اوج خود برسد و آنگاه قیام نماید. سرانجام فیدل کاسترو پس از باتیستا زمام امور را در کوبا به دست می گیرد و مشاغل حساس و کلیدی دولت را به کمونیست ها واگذار می کند و در سه ماهه آغاز زمامداری او شمار هموندان حزب کمونیست کوبا به گونه ای چشم گیر افزایش می یابد. در دسامبر سال ۱۹۶۱، کاسترو رسما اعلا م می کند که شخصا یک مارکسیست - لنینیست است و تا «واپسین روز زندگی خود» چنین خواهد بود. پیش از آن نیز همکاری های همه سویه ای را با اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای کمونیست اروپای خاوری آغاز کرده و در راستای گسترش مناسبات کوبا با آن کشورها هرچه بیشتر می کوشیده است. ● فیدل کاسترو در برخورد با آمریکا فیدل کاسترو پس از به قدرت رسیدن و پیش از این که آشکارا به سوی اردوگاه کمونیسم روی نماید، به قصد گفت وگو با مقامات ایالا ت متحده آمریکا به آن کشور سفر می کند. لیکن برخلا ف انتظارش چنان که باید و شاید پذیرای او نمی شوند و تنها با وزیر خارجه آمریکا نشستی کوتاه داشته است. در آن اوان بسیاری از روزنامه ها و رسانه های خبری آمریکایی از او به عنوان یک قهرمان ملی یاد می کنند. وی آن هنگام در یکی از مصاحبه های تلویزیونی در آمریکا انکار می کند که یک رهبر کمونیست است، ولی پس از بازگشت از آن سفر، آمریکا را «امپریالیست» می خواند و به گونه ای سرسختانه تر با آن کشور به ستیز می پردازد و به اردوگاه کمونیسم نزدیک تر می شود. سرنگونی رژیم باتیستا در تاریخ اول ژانویه ۱۹۵۹ برسر کار آمدن فیدل کاسترو و استقرار حکومت انقلا بی کمونیست در کوبا، آیزنهاور رئیس جمهوری و برخی از بلند پایگان سیاسی آمریکا را سخت نگران ساخته و آنان را وا می دارد که در زمینه سیاست خارجی کشورشان، به ویژه در ارتباط با کشورهای آمریکای مرکزی و به طور کلی آمریکای لا تین بیشتر و به ژرفی اندیشه کنند. آیزنهاور بر پایه برداشتی که از رویدادهای آمریکای لا تین داشت، به ویژه آنچه در جزیره کوبا رخ نموده بود، بر آن می شود که شخصا از آمریکای جنوبی دیدن کند. وی به هنگام بازگشت از سفر آمریکای جنوبی، ضمن یک سخنرانی خطاب به ملت آمریکا و مردم جهان از وجود احتمالی سو»تفاهم بین ایالا ت متحده و همسایگان جنوبی آن کشور سخن می گوید و آرزو می کند که آنان در زمینه نقطه نظرهای خود با یکدیگر به تفاهم بیشتری دست یابند. در مجموع می توان گفت: برآیند سخنان آیزنهاور گویای این معنی بوده است که مصالح مشترک ایالا ت متحده و کشورهای آمریکای لا تین ایجاب می کند سرمایه گذاری های ایالا ت متحده در آن منطقه گسترش یابد، تعهدات مربوط به امنیت دسته جمعی ایفا» شود، همبستگی تاریخی و دلبستگی صمیمانه نسبت به اصول «عدم مداخله، احترام متقابل و برابری حقوقی کشورها» مراعات گردد. بنابر سخنان او، برای رویارویی با دشواری هایی چون نبود سرمایه های عمرانی، نوسانات تند قیمت ها در رابطه با صادرات کشورهای آمریکای لا تین، شکاف ژرف بین دولتمندان حکومتگرا و توده های مستمند وفرو افتادن سطح بهداشت، مسکن و آموزش و پرورش به پایین ترین حد، باید هرچه زودتر به شیوه های کارآمد و عملی دست یازید. آیزنهاور رئیس جمهوری آمریکا چند هفته پس از بازگشت از آمریکای جنوبی، یکباره لحن گفتارش و نیز نکاتی را که بر آنها تاکید می ورزید از بنیاد دگرگونه می شود. او در سخنرانی عمومی هشتم مارس ۱۹۶۰، تنها از سرمایه گذاری های عمرانی و بازارهای قابل اتکای صادرات سخن به میان می آورد. وی در عین حال نسبت به مسائل حساس داخلی مربوط به اصلا حات اجتماعی - اقتصادی کشورهای آمریکای لا تین و ارتباط نزدیک ایالا ت متحده با رژیم هایی که به ایستادگی در برابر چنین اصلا حات شهرت یافته بودند، اشاره می کند و می گوید: «... شنیده ام که می گویند پیشرفت اقتصادی در برخی از جمهوری های آمریکایی تنها دولتمندان را غنی تر و مستمندان را تهیدست تر می سازد! بنابراین ایالا ت متحده آمریکا برای رویارویی با چنین بلیه ای می باید ابتکار عمل را خود به دست گیرد. این نظریه را کمونیست ها ابداع کرده اند! لیکن غالبا از سوی مردمانی هم که حسن نیت دارند، بازگو می شود! به هر روی اگر هم در این نظریه گونه ای از حقیقت سراغ داشته باشیم، بی گمان ایالا ت متحده مقصر نیست... از آن گذشته، اگر زمانی هم اصلا حات اجتماعی داخلی ضرورت یابد، آن را باید صرفا یک موضوع داخلی به شمار آورد.» آیزنهاور چند سال پس از سپری شدن دوران ریاست جمهوری خویش، در کتاب خاطراتش فاش می سازد که آنچه در سخنرانی روز هشتم مارس ۱۹۶۰ بر زبان آورده است به راستی گویای آخرین اندیشه های او درباره رابطه بین اصلاحات اجتماعی، توسعه اقتصادی و نفوذ ایالا ت متحده در آمریکای لا تین نبوده است. وی ادعا می کند که در آن سفر بر این اندیشه بوده است که: «سرمایه های خصوصی و عمومی که بی دریغ به سوی آمریکای لا تین سرازیر بوده است برای توده های نیازمند سودی در بر نداشته و هنوز درخواست آنان برای دستیابی به عدالت اجتماعی روزافزون است... پس از بازگشت به کشورم، بر آن شدم که به برنامه ریزی هایی دست یازم- برنامه هایی که در چارچوبه معیارهای تاریخی چنان طرح ریزی شده باشد که سرانجام تحقق اصلا حات اجتماعی بتواند منافع تمامی مردم آمریکای لا تین را تامین کند.» اما واقعیت این بود که هنوز شش ماه از زمان سفر آیزنهاور و ابراز آن گونه نقطه نظرها از سوی وی نگذشته بود و مردم نیز آنها را از یاد نبرده بودند که او کمونیست ها را به باد سرزنش گرفته و متهم ساخت که با شایعه سازی وانمود می کنند ایالا ت متحده خواستار است برای تحقق اصلا حات اجتماعی داخلی کشورهای آمریکای لاتین، ابتکار عمل را خود به دست گیرد. هنگامی که کنفرانس سازمان کشورهای آمریکایی از پنجم تا سیزدهم سپتامبر ۱۹۶۰ در «بوگاتا» پایتخت کلمبیا برگزار شد، آیزنهاور برنامه هایی را که انجام آنها را برای کشورهای آمریکای لا تین لا زم می دانست به این شرح اعلا م داشت: اصلا حات ارضی، خانه سازی، تامین سهم بیشتری از درآمد ملی برای اکثریت مردم، تقویت نظامات و نهادهای عهده دار، تجهیز و بهره برداری از منابع در دسترس و تامین رشد اقتصادی لا زم، رعایت و احترام به حقوق انسانی و اراده مردم به گونه ای که با برگزاری انتخابات دموکراتیک میسر است. سپس دولت ایالا ت متحده تاکید کرد که در راستای کمک به اجرای این گونه برنامه ها، در وهله نخست آمادگی دارد پانصد میلیون دلا ر وام در دسترس آن کشورها قرار دهد. پس از چند سال، آیزنهاور ضمن خاطرات خود در زمینه نقطه نظرهای ایالا ت متحده در کنفرانس یاد شده می نویسد: «عدم مداخله، راه را برای طرح عقیده تازه ای باز کرده بود - باور بر این بود که همه ملت های آمریکایی به پایان دادن دوران فئودالیسم موروثی و از میان برداشتن شکاف ژرف دیرپای بین غنی و فقیر دلبسته اند، نظامی که به شمار اندکی خانواده های ثروتمند امکان می دهد بدون کار کردن زندگی کنند، در حالی که میلیون ها تن از مردم را به گرسنگی جانکاه و بی بهره نمودن آنان از فرصت زندگی مجبور می سازد». رژیم های حاکم بر کشورهای آمریکای لا تین طبعا از این گونه طرز تفکر زعمای کاخ سفید و ریاست جمهوری و سیاست تازه ای که در پیش گرفته بودند، چندان خرسند به نظر نمی آمده اند. ناخشنودی آنها تنها از پافشاری رهبران وقت ایالا ت متحده آمریکا بر گفته هایی در زمینه اصلا حات اجتماعی و سیاسی نبود (سخنانی از این دست همواره ورد زبان خود سیاستمداران آمریکای لا تین هم بوده است)، بلکه از دید آنان آنچه در ورای صحنه سازی ها و بازی های مطمئن و برخوردار نبودن از کمک هایی در زمینه قیمت های عادلا نه مواد خام و تولیدات اولیه بوده است. به هر روی، در این جا که سخن از نفوذ کمونیسم در کوبا و رهبری فیدل کاسترو در میان است باید یادآور شد که هرچه از ناسازگاری و ستیزه جویی فیدل کاسترو رهبر بلا منازع کوبا با سیاست ایالا ت متحده آمریکا در قبال کشورهای آمریکای لا تین می گذشت، ناگزیر دستگاه رهبری ایالا ت متحده آمریکا برخورد ناخوشایندتری نسبت به کوبا در پیش می گرفت. ناگفته نماند که ایالا ت متحده آمریکا بارها کوشیده بود به گونه ای با فیدل کاسترو از در آشتی و سازش درآید و موجباتی فراهم آورد که فیمابین دو کشور در زمینه های گوناگون، از جمله غرامات شرکت های آمریکایی مصادره شده در کوبا، از راه گفت وگوهای دیپلماتیک اقدام شود، لیکن هر بار آن کوشش ها با شکست روبه رو شده بود. تا این که سرانجام پس از حدود پانزده ماه که از زمامداری فیدل کاسترو گذشت و تلا ش ایالا ت متحده برای استوار ساختن مناسبات دوستانه با رژیم کاسترو به جایی نرسید، رهبران آن کشور آشکارا راه دشمنی را با کاسترو در پیش گرفتند. پیداست این شیوه برخورد، خواه ناخواه، موجب می شد که فیدل کاسترو بیش از پیش به قطب سیاسی مخالف آمریکا یعنی اتحاد جماهیر شوروی و اقمار آن در اروپای خاوری، و دیگر دشمنان آمریکا در هر گوشه و کنار جهان گرایش یابد. لا جرم در هفدهم مارس ۱۹۶۰ آیزنهاور با برنامه ای که سازمان «سیا» (سازمان مرکزی اطلا عات) برای براندازی رژیم کاسترو طرح ریزی کرده بود، موافقت نمود. یکی از موارد پیش بینی شده در طرح براندازی یا «پروژه کوبا» عبارت بود از تدارک وسایل آموزش تبعیدی های کوبایی در جمهوری گوآتمالا (در آمریکای مرکزی) و مهیا ساختن آنان برای انجام عملیات براندازی رژیم فیدل کاسترو. سازمان سیا به آن طرح براندازی نام «پروژه کوبا» داده بود که شامل کاربرد پاره ای عملیات جنگ گونه بدون برخورد نظامی، خرابکاری های گوناگون و انهدام تاسیسات سیاسی و اقتصادی کوبا می شد. «پروژه کوبا» در نخستین سال های دهه ۱۹۶۰ به راستی «سناریو» ای بوده از یک جنگ چشم گیر از نوع آمریکایی. جنگی که رسما از سوی کنگره ایالا ت متحده آمریکا اعلا م نشده ودر واقع به تایید نرسیده و گزارش آن هم در دسترس رسانه های همگانی و مطبوعات قرار نگرفته بود. از ماه ژوئیه ۱۹۶۰، روش های کاربردی «پروژه کوبا» با تمامی خشونت ممکن چهره نمود و نخستین نشانه آن را می توان کاهش شدید میزان صادرات شکر کوبا قلمداد کرد. پیش از آن ایالا ت متحده آمریکا وارد کننده عمده شکر کوبا به شمار می آمد، دیری نپایید که به طور کلی واردات ایالا ت متحده از کوبا به حالت تعلیق درآمد. کم کم تیرگی روابط این دو کشور تا بدان جا رسید که در واپسین روزهای دوران ریاست جمهوری ژنرال آیزنهاور و پیش از روی کار آمدن رئیس جمهوری جدید (جان. اف. کندی) رابطه سیاسی دو کشور کاملا قطع شد. چنین رویدادهایی که منجر به گسستن مناسبات سیاسی با آمریکا گردید، خود به خود نزدیکی سیاسی و وابستگی اقتصادی رژیم فیدل کاسترو را به اتحاد جماهیر شوروی بیش از پیش استواری بخشید. برخی از تحلیلگران امور سیاسی بر این باورند که بی گمان دست اندرکاران حکومت آمریکا در دوران آیزنهاور، می توانسته اند با هوشیاری و درایت بیشتری از تیرگی مناسبات این دو کشور همسایه تا به این درجه، آن هم در دوران جنگ سرد و کشمکش های سیاسی بین دو ابرقدرت شرق و غرب (آمریکا و شوروی)، جلوگیری کنند. این دسته از پژوهشگران معتقدند در این زمینه، «سیاست (خط مشی) دولت آیزنهاور از یک سو در عمل فاقد هماهنگی بایسته ای بوده و از سوی دیگر، از مال اندیشی لا زم بهره ای نداشته است. هرچند بی شک نباید چنین پنداشت که در چگونگی کاربرد آن سیاست ستیزه جویانه، گونه ای تعمد در کار بوده است.» ● جنگ های آزادی بخش ملی دو هفته پیش از آن که کندی رسما عهده دار مقام ریاست جمهوری ایالا ت متحده آمریکا شود، خروشچف نخست وزیر شوروی در ششم ژانویه ۱۹۶۱، ضمن سخنرانی تاریخی خود پیرامون سیاست خارجی نوین کشورش، گفته بود: استراتژی کلی اتحاد جماهیر شوروی عمدتا مبتنی بر کوشش هایی است که بتواند مصالح و منافع مناطق کمتر توسعه یافته را تامین کند. او تاکید کرده بود که آن سیاست عاقلا نه بر این واقعیت استوار است که به لحاظ پیشرفت های شگفت انگیز تکنولوژی، هرگونه جنگ سنتی اعم از این که جهانی باشد یا محلی، خواه ناخواه به جنگ هسته ای ویران کننده ای منجر می شود که کارگران و سرمایه داران را یک جا با هم نابود می سازد. از این روی چنین جنگ هایی نابجا و بیهوده است و در عصر حاضر، بنابر تحلیل و ارزیابی مارکسیسم - لنینیسم از روابط موجود بین نیروهای مادی و اجتماعی، باید پذیرفت که جنگ های اجتناب ناپذیر همانا «جنگ های آزادی بخش ملی» است. این بخش از سخنان خروشچف را در آن هنگام خمیرمایه ناآرامی ها و چالش های ضداستعماری، شورش های مردمی علیه رژیم های خودکامه بومی و گسترش جنگ های چریکی به شمار آورده اند. در آن زمان، مفسران سیاسی دست راستی و تندروی ضدکمونیست، هرگونه جنبش مردمی و قیام های ملی را در گوشه و کنار جهان نمونه هایی از مظاهر سیاست خارجی نوین شوروی در راستای توسعه طلبی و زمینه سازی برای گسترش کمونیسم قلمداد می کردند. خروشچف رهبر شوروی در هر فرصت بر این نظریه خود دائر بر ضرورت حمایت از «جنگ های آزادی بخش ملی» مهر تایید می نهاده و تاکید می کرده است که «کمونیست ها از صمیم قلب و بی دریغ تنها از این گونه جنگ ها پشتیبانی می کنند.» کندی و رایزنان سیاست خارجی او در کاخ سفید، بنابر برداشت خود، سخنرانی ششم ژانویه نیکیتا خروشچف را بیان روشن و واقع بینانه ای از فرصت های نوینی می پنداشتند که در راستای استراتژی توسعه طلبانه حکومت شوروی فراهم آمده بود. رئیس جمهوری آمریکا، «کلمات قصار» مائوتسه تونگ رهبر چین کمونیست را به یاد می آورد که گفته بود: «قدرت از لوله تفنگ مایه می گیرد.» کندی به هنگام بحث در شورای امنیت ملی آمریکا که متن سخنرانی رهبر شوروی در دستور کار آن قرار گرفته بود، قسمت هایی از آن سخنرانی را برای حاضران قرائت کرده و باز هم از مائوتسه تونگ نقل قول می کند که «چریک ها همانند ماهی هستند و توده های مردم همچون آبی که ماهی در آن شنا می کند. هر آینه دمای آب متناسب باشد، ماهی زنده می ماند و تولید مثل می کند.» آن گاه نظر خود را مبنی بر ضرورت برنامه ریزی های گسترده تری برای اعطای هرچه بیشتر کمک های عمرانی به کشورهایی که بالقوه در زمره اهداف کمونیست ها در آسیا، خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لا تین قرار دارند ابراز می دارد. نظر او به اتفاق آرا به تایید هموندان شورای امنیت ملی می رسد. کندی در آغاز زمامداری خود همواره می کوشید در راستای سرنگونی رژیم فیدل کاسترو از هرگونه درگیری نظامی بپرهیزد. چنین سیاست مورد تایید رایزنان سیاسی، نظامی و امنیتی کندی هم بوده است. از آن گذشته، طرح براندازی رژیم کاسترو نیز که از سوی سازمان «سیا» تنظیم شده و پنهانی به تایید رئیس جمهوری پیش از کندی (آیزنهاور) رسیده بود، رویارویی مستقیم نظامی را با کوبا در اولویت قرار نداده بود. کما اینکه درست پنج روز پیش از این که گروه بالنسبه زیادی از تبعیدی های کوبایی در ایالا ت متحده، بنابر طرح تدارک شده از پیش، با همکاری سازمان «سیا» به کوبا یورش ببرند و در «خلیج خوک ها» پیاده شوند (هفتم آوریل ۱۹۶۱)، کندی در یک کنفرانس مطبوعاتی بر عدم تمایل ایالا ت متحده به کاربرد عملیات نظامی در کوبا تاکید کرده و گفته بود: «... تحت هیچ گونه شرایط، نیروهای مسلح ایالا ت متحده در کوبا مداخله نخواهند کرد. این دولت آنچه را که در توان دارد به کار خواهد گرفت... تا اطمینان حاصل کند آمریکایی ها در هیچ گونه نبردی در درون کوبا درگیر نشده اند. مسائل بنیادی در کوبا موضوعی نیست که بین ایالا ت متحده و کوبا مطرح باشد، بلکه آن مسائل صرفا مربوط به خود کوبایی هاست. من برآنم که قویا مراقبت کنم این اصل همواره در نظر باشد و تبعیدی های کوبایی ضد کاسترو هم در این کشور، بدان اصل پای بند باشند...» در این جاست که باز هم در تاریخ شاهد تناقض آشکار بین گفتار و کردار سیاستمداران و حکومتگرانیم! حتما می دانید که رویداد «خلیج خوک ها» (PIGS OF BAY) از جمله طرح های پنهانی براندازی بود که از سوی سازمان سیا علیه رژیم فیدل کاسترو در کوبا به کار گرفته شد و با شکست مفتضحانه ای روبه رو شد. در اجرای آن طرح گروهی از تبعیدیان کوبایی با جنگ افزارهای آمریکایی در خلیج خوک ها پیاده شدند ولی بی درنگ به دست نیروهای ارتش کوبا کشته یا تار و مار شدند. آنان و برنامه ریزان طرح گمان می بردند که به محض ورود مهاجمان به قلمرو کوبا، مردم و سربازان ناخرسند از رژیم کوبا به جمع شان خواهند پیوست و بدون دخالت مستقیم نظامی آمریکا، فیدل کاسترو به ستوه آمده سرنگون می شود!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 529]
-
گوناگون
پربازدیدترینها