تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 26 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خوشا به سعادت كسیكه عمل، علم، دوستى، دشمنى، گرفتن، رها كردن، سخن،سكوت ،كردار و گفتارش ر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829977630




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

در نوشتن گزارش جشنواره‌هاي سينمايي از ناصرخسرو تاثير گرفتم


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: سينماي ما- سجاد صاحبان زند: مسعود مهرابی منتقد سینما و مدیر مسئول مجله فیلم می​گوید برای نوشتن گزارش سفرهایش به جشنواره​های خارجی از شیوه سفرنامه‌نویسی ناصرخسرو تاثیر پذیرفته است. مسعود مهرابی چندی پیش سفرنامه‌اش به چند جشنواره مهم فیلم را به دست چاپ سپرد، سفرنامه‌هایی خواندنی که بسیاری از آن‌ها پیش از این در ماهنامه فیلم هم چاپ شده بودند. کمتر کسی ممکن است فکر کند که مهرابی در نوشتن این سفرنامه‌ها، از ناصر خسرو قبادیانی تاثیر گرفته باشد، اما چنین است و او در مصاحبه‌ای که در پیش رو داریم به این نکته اشاره کرده است. مهرابی که مدیر مسئول مجله فیلم است ، تاکنون چند کتاب سینمایی منتشر کرده که از جمله آن‌ها می‌توان به «تاریخ سینمای ایران»، « پوسترهای فیلم 1305-1371»، « کتابشناسی سینما در ایران»، « فرهنگ فیلم‌های مستند سینمای ایران»، « فرهنگ فیلم‌های کوتاه داستانی » و « فرهنگ فیلم‌های کودک و نوجوان» اشاره کرد. او در عرصه کاریکاتور نیز کتاب‌های « نردبان‌های بی‌بام » و « میان سایه روشن » را منتشر کرده است. آلفرد هیچکاک در گفتگویش با فرانسوا تروفو می‌گوید که همه چیزها از کلیشه شروع می‌شود. اجازه بدهید من هم از یک سوال کلیشه‌ای شروع کنم: چطور شد این سفرنامه​ها را به شکل کتاب چاپ کردید؟ ایده اولیه انتشار این کتاب از کجا آمد؟ در فکر انتشار کتابی با این محتوا نبودم. روزی یکی از خوانندگان مجله فیلم که پزشک هم بود، با پوشه‌ای وارد اتاقم شد. گفت که سفرنامه‌هایم به جشنواره‌ها را جمع‌ آوری کرده است و ‌می‌خواهد هم اجازه بگیرد و هم ناشری به او معرفی کنم، و حتی حاضر است با هزینه خودش این سفرنامه‌ها را در قالب یک کتاب منتشر کند. من از این که او قصد چنین کاری دارد، متعجب شدم. دلیلش را پرسیدم. گفت که این سفرنامه‌ها حسی خوش به او داده اند و بدون آن‌که هزینه‌ای پرداخت کرده باشد، انگار به شهرها و کشورهای زیادی سفر کرده است. ادامه داد که به نوعی خودش را مدیون می داند و دوست دارد این حس خوش را با دیگران تقسیم کند. از او تشکر کردم و گفتم که فکر خوبی را مطرح کرده است و حتما در این باره فکر خواهم کرد و جواب می دهم. کمی بعد از پیشنهاد این دوست، در جشنواره فیلم فجر و در سینما سروش، همین پیشنهاد از سوی دوست ناشری مطرح شد که کتاب های سینمایی منتشر می کند. آقای لشکری پور که در انتشارات «سنا دل» کتاب‌های سینمایی منتشر می کند، این پیشنهاد را طرح کرد. آنجا پذیرفتم که کتاب منتشر شود. به آن دوست پزشک زنگ زدم و گفتم که روی چاپ کتاب‌هایم خیلی حساسیت و وسواس دارم و از شروع تا پایان کار باید نظارت داشته باشم. ناشری هم پیدا شده، و شما به خواست‌تان خواهید رسید. قرارداد با انتشارات « سنا دل» بسته شد. مطالب را بعد از حدود یک سال آماده کردم و فرستادم. نظر دادند که نمی توانند کتاب را در این حجم منتشر کنند و بهتر است که حجم را کم کنم. فکر کردم که نمی توانم این گزارش‌ها را کوتاه کنم و اگر هم این اتفاق بیافتد، ریتم ، وحدت و حسی که در آن ها هست از دست خواهد رفت و ما با متنی دیگر روبرو خواهیم بود. موضوع مدت کوتاهی مسکوت ماند تا این که برای کاری نزد ناشری دیگر رفته بودم. در مورد مسایلی دیگر حرف می زدیم که این موضوع نیز مطرح شد. او گفت کتاب را چاپ می کند و تعداد صفحه هم برایش مهم نیست. به آقای لشکری پور و توکلی زنگ زدم و عذر خواستم ، چرا که به هر حال قردادی نوشته شده بود، هر چند مبلغی دریافت نکرده بودم اما، باید به تعهد پایبند می بودم. قرار داد فسخ شد و با نشر پیکان قرارداد جدیدی بستم. کتاب به عکس های زیادی احتیاج داشت و این عکس ها کمک می کرد تا مخاطب بتواند صحنه ها را راحت تر در ذهنش مجسم کند. کتاب پس از شش ماه آماده چاپ شد و در روزهای پایانی سال قبل از چاپخانه بیرون آمد. با این اوصاف زمانی که گزارش ها نوشته می شد، به فکر انتشار آن ها در قالب کتاب نبودید؟ به هیچ وجه، چرا که اگر چنین انگیزه ای داشتم، شاید کار شکلی دیگر به خود می گرفت. برای برخی از جشنواره ها، گزارش های کوتاهی نوشته ام که متناسب با زمان و نوعی رفع تکلیف است. اما بی اغراق گزارش هایی که طولانی ترند و خودم هم آنها را بیشتر دوست دارم، همچون جشنواره سن سباستین و کن، تنها در سه یا چهار روز نوشته شده اند. دلیل آن است که حس و چیزی را که با خودت از سفر آورده ای، آن قدر قوی است که به سرعت می نویسی اش. و اگر آن را ننویسی از ذهنت می رود و یا کم رنگ می شود... بله. و اگر بدانی که ابتدا و انتهای نوشته ات چیست، خیلی سریع پیش می روی. اولین گزارش شما از جشنواره جیفونی به سال 1990 است. گزارش از جشنواره تسالونیکی به سال 2006 اختصاص دارد، یعنی یک فاصله 16 ساله و به هر حال در طول 16 سال، نگاه آدم به مسایل مختلف تغییر می کند. آیا شما برای بازنشر این گزارش ها تغییری در آن دادید؟ البته شما گزارش ها را ترتیب زمانی منتشر نکرده اید... می شد گزارش​ها را به ترتیب زمانی منتشر کرد. می شد که برعکس چاپشان کرد . اما من رویه دیگری را پیش گرفتم. دو گزارش جذاب‌تر را در ابتدای کتاب آوردم، چرا که شروع کتاب از اهمیت زیادی برخوردار است. کتاب با گزارشی از جشنواره کن آغاز می شود، چرا که این جشنواره بین مردم مطرح تر است. گزارش از روز بعد از پایان جشنواره شروع می شود و سپس در یک فلاش بک، به روزهای برپایی جشنواره بر می گردیم... گزارش بعد از آن یعنی سن سباستین هم خیلی خواندنی است و کلا انتخاب خیلی سخت بوده است احتمالا... بله. به همین دلیل است که در مقدمه کتاب نوشته ام که مخاطب می تواند به ترتیب تاریخی گزارش ها را بخواند ، برعکس بخواند ، انتخاب کند و یا اصلا نخواند. به خواننده پیشنهاد داده ام که اگر خواست می تواند موضوع را با عکس ها دنبال کند ... البته کسی که عکس ها را می بینید به نوعی نمک گیر می شود و حس می کند باید گزارش ها را هم بخواند، چون شرح عکس ها به گونه ای است که این حس ایجاد می شود... بله. کسی که عکس ها را می بیند، این حس را احتمالا پیدا می کند. عکس ها به توالی رویدادها کنار هم آمده و نقشی مهم بازی می کنند. گمان می کنم عکس ها می توانند حسی را که خواسته ام در گزارش ها شرح دهم به نوعی کامل می کند و حتی گاهی ابعاد بیشتری را به آن اضافه می کند. با حرف شما موافقم. هر کدام از این جشنواره ها در فضا و مکان متفاوتی برگزار شده اند و به همین دلیل دارای حسی متفاوت هستند. در گزارش هر جشنواره تکنیکی متفاوت به کار برده شده. مثلا جشنواره ای همچون برلین را تنها از نگاه ساختاری بررسی کرده ام، یعنی یک جشنواره چه ساختاری باید داشته باشد. در ادامه به فیلم ها و مسایل جنبی جشنواره پرداخته ام. یا در جشنواره ای همچون مونترال بیشتر به حاشیه ها پرداخته اید... برای نوشتن گزارش این جشنواره، آن قدر سنگ بزرگی برداشتم که جایی برای انتشار در مجله پیدا نکرد. این گزارش را نیمه تمام رها کردم. اما به نظرم رسید که همین حواشی و دلایل حضور ایران در چنین جشنواره ای که اغلب تماشاگران ایرانی سالن‌ها را پر می کنند، دارای اهمیت است. به هر حال در طول این سال​ها، هر کدام از این گزارش​ها حال و هوای خودشان را دارند و به طبع با نثر متفاوتی هم نوشته شده اند. حتی رسم الخط​ها هم متفاوتند و البته در کتاب رسم الخط را یکسان کردم. اما به طور کلی تغییر چندانی نکرده است... در برخی از گزارش ها، در حد چند پاراگراف یا حداکثر نیم صفحه از مطالبی را که تاریخ مصرف شان تمام شده بود، حذف کردم. به نظرم می​رسید که این مطالب بیشتر جنبه خبری دارند و برای انتشار در کتاب جایی نخواهند داشت. اما نکته ای که آن دوست پزشک عنوان کرد و به نظرم درست است، مجموعه این گزارش ها، یک گزارش بزرگ است. یعنی کتاب چشم اندازی است به حدود بیست سال جشنواره های جهانی فیلم. و از این دنیا تصویری تازه می سازد. این نکته انگیزه و تصمیم نهایی من برای انتشار این کتاب بود. جدا از فرم های متفاوتی که در گزارش ها وجود دارد، شما سعی کرده اید تا از نظر فرمی هم در گزارش های مختلف، رویه ای مختلف در پیش بگیرید. مثلا گزارش سن سباستین در قالب نامه ارایه شده و گزارش کن، از انتهای جشنواره. آیا این فرم ها با همان حس و حال آمده اند؟ یا اینکه شما خود خواسته از هر گزارشی به گزارش دیگر، تلاش کرده اید تا فرمی متفاوت را اجرا کنید؟ نکته آخر بیشتر مورد توجه بوده است. شما وقتی گزارشی می نویسی، در گزارش بعدی سعی می کنی که به شیوه ای دیگرگونه پیش بروی تا تنوع داشته باشد. در کنار این شیوه های مختلف گزارش نویسی، کمک می کند تا شما بتوانی حس های مختلفی را شرح دهی. سعی کرده ام تا خودم را تکرار نکنم و راهی تازه را در پیش بگیریم. دوستان دیگرم هم که گزارش جشنواره ای می نویسند همچون آقای محمد حقیقت، همواره می‌کوشند تا از زاویه متفاوتی به ماجرا نگاه کنند و یا نکاتی را مطرح کنند که پیش از این مطرح نکرده اند. البته او بیشتر از جشنواره کن و ونیز نوشته است. من هم چنین کوششی کرده ام و نمی دانم تا چه اندازه موفق بوده‌ام. تفاوت شما با گزارش های آقای حقیقت ملموس کردن وقایع بود. یعنی شما در یک جشنواره خارجی هم مدام در حال مقایسه و یا نشان دادن مسایلی هستید که برای یک خواننده ایرانی ارزش دارد. این سبب می شود تا با این گزارش ها حس نزدیکی بیشتری برقرار شود. البته ذکر این نکته ضروری است که گزارش های آقای حقیقت هم از زاویه ای دیگر بسیار خواندنی هستند... درست است. تفاوت گزارش های من با او در یک نکته اساسی است. آقای حقیقت سالهاست که در خارج از کشور زندگی می کند ، اما من در این کشور زندگی می کنم و با این مردم سر و کار دارم در نتیجه مسایل و مشکلات آن برایم ملموس است. برای خواننده اینجایی می نویسم و می خواهم او را در حس و برداشتم شریک کنم. آقای حقیقت این شرایط را ندارد و از زوایه ای دیگر می نویسند و این زاویه‌ها اغلب قشنگند. سعی کرده ام تا در گزارش هایم به خواننده نشانی هایی از خودش و اینجا بدهم و او را به حواشی مسایلی ببرم که در حوالی جشنواره ها اتفاق افتاده است. همیشه حواشی برای من مهمتر از جشنواره است... چون اخبار جشنواره و حوادث آن در سایت و روزنامه ها قابل دسترسی است... برای آقای حقیقت خود جشنواره همواره مهمتر است، اما من به عنوان مسافر، همیشه حواشی را به عنوان یک غریبه بیشتر محور قرار می دهم. گزارش ایشان بیشتر خبری است و گزارش شما بیشتربه حاشیه ها می پردازد، درست است؟ از «سفرنامه ناصر خسرو » تاثیر زیادی گرفته ام. زمانی که این کتاب را در دوران دانشجویی خواندم، تاثیر زیادی بر من گذاشت. برایم جالب بود که آدمی راه می افتد و در گزارشی زیبا، از سنگ آسیاب، دیوار قلعه ها، از لباس و خوراک و شیوه زندگی مردم در شهرهای گوناگون چیزهایی می نویسد که خواننده را همراه خود می کند. گزارش های من به همان شیوه است. مردم دوست دارند تا از دیگرانی بدانند که در نقاط دیگر زندگی می کنند. از همین رو و برای ادای دین، کتاب را با شعری از ناصرخسرو به پایان برده ام: " رنج و عنای جهان اگر چه درازست/ با بد و با نیک بی گمان به سر آید/ چون مسافر ز بهر ماست روز و شب/ هر چه یکی برفت بر اثر دگر آید/ ما سفر بر گذشتنی گذارانیم/ تا سفر نا گذشتنی به در آید." شما در همین مصاحبه به نقش تاریخی این کتاب اشاره کردید. وقتی گزارش ها را می​خوانیم، حس می کنیم که شما برای آیندگان نوشته اید. این حس تا چه اندازه درست بوده است؟ گمان می​کنم هر نویسنده​ای در تلاش است تا نوشته​اش از عمر بیشتری برخوردار باشد. درست است که ما کارهای ژورنالیستی (روزنامه نگارانه) می کنیم و بخشی از این کار میراست و نمی ماند. اما من به این انگیزه نوشتم که این گزارش ها بیشتر نفس بکشد و بیشتر بماند. تلاش کردم تا ساختار گزارش‌ها به گونه ای باشد که اگر چند دهه بعد هم آن را بخوانند ، انگار نبش قبر کرده​اند و به چیزهای ناشناخته تازه​ای برسند. این نکته خیلی به اختیار و خودخواسته بوده است. نثر شما در این کار خواندنی است و به خوبی فضا سازی کرده اید. این پرسش بعد از خواندن کتاب در ذهن شکل می گیرد که آیا قصه هم می​نویسید و اگر نمی​نویسید چرا؟ من سینما خواندم تا درباره​اش بنویسم. یعنی از اول می​خواستم بنویسم نه این که فیلم بسازم. مدت​ها از زمانی که تحصیل می​کردم گذشته است، اما اعتراف می​کنم که حتی اگر بلافاصله بعد از تحصیلم هم فیلم می​ساختم و یا حالا که با تجربه تر شده​ام، حتما بدترین فیلم تاریخ سینمای ایران را خواهم ساخت. به گمان من، هر چیزی یک استعداد و توانایی خاص می​خواهد و من این استعداد را در خود ندیدم که بخواهم قصه بنویسم. من اصلا تکنیک قصه نویسی را بلد نیستم و نمی​دانم باید چگونه بنویسم. به هر حال نویسنده یک جدول از شخصیت‌ها و تیپ‌های داستانش برای خودش دارد و بر اساس آن پیش می رود. من اصلا این کار را بلد نیستم . من شاید بتوانم چیزهایی را بنویسم که تجربه کرده باشم. چیزهایی را نمی​توانم بنویسم که از تخیلم سرچشمه می گیرند. من باید با این قصه زندگی کرده باشم. ممکن است اگر بخواهم داستان زندگی ام را بنویسم، چیزکی بشود. انتقادی که به کار شما دارم، عنوان کتاب و گزارش هاست. این اسامی به هیچ وجه نشان دهنده حال و هوای نوشته های شما نیستند. شما چه نظری دارید؟ درست است و من با این نکته موافقم. به نظرم عنوان کتاب و حتی جلد آن، آن چنان که باید نیست. طرح کتاب با استفاده از یک نقاشی استاد آغداشلو و با طراحی ابراهیم حقیقی شکل گرفته است، نهایتا آن چیزی نیست که در بازار کتاب امروز ایران به چشم بیاید و جذاب باشد. عنوان کتاب را نیز من انتخاب نکردم. عنوان انتخاب آقای لشکری پور و انتشار ایشان است. زمانی که کتاب را برای انتشار به ایشان دادم، این عنوان را انتخاب کردند. من هم از آنجایی که گمان می کردم به عنوان یک ناشر، می دانند چه عنوانی مناسب تر است، آن را پذیرفتم. وقتی جلد کتاب را به آقای علمی هم نشان دادم ، او هم موافقت کرد. در این موارد من این مساله را حق ناشر می دانم که اعمال نظر کند. ناشر می تواند در مورد عنوان و روی جلد کتاب اعمال نظر حرفه ای داشته باشد. بازتاب کتاب چگونه بوده است؟ برایم جالب است که بعد از انتشار کتاب و گزارش هایی که چندسالی از آن ها می گذرد، کسی پیدا شده تا آن قدر تحت تاثیر قرار گرفته که به من زنگ می زند و حتی انتقاد می کند. من سعی کردم تا خواننده را در یک سفر مجازی همراه خودم کنم . ممکن است او بعد از این سفر مجازی، وقتی به دنیای واقعی بر می گردد دچار حسرت شود. روزی خواننده‌ای تماس گرفت و پشت تلفن شروع به انتقاد کرد که این چیزهایی است که نوشته​ای. من گمان کردم که کتاب را خوانده و خوشش نیامده. اما غرض او همین نکته بود. او می​گفت که شما مرا به جاهایی رویایی برده​ای و رها کرده​ای و وقتی چشم هایم را باز می​کنم، می بینم که پیرامونم عکس آن است. به عقیده او این کار اصلا خوب نبود، چرا اگر من قصه نوشته بودم، او گمان می کرد که موضوعی غیر واقعی خوانده، و تاثیر این گزارش واقعی بر او بیشتر بوده و اظهار حسرت بیشتری به او دست داده است. به عقیده او، این ها قصه های کوتاهی بر اساس واقعیت اند. می گفت من نه این فیلم ها را در دور برم دارم و نه این کارگردان ها را و نه ان شهر ها. و این باعث غصه ام شده و البته این حرف آن خواننده، سبب غصه من هم شد. منبع : خبر آنلاين




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 474]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن