واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: جام جم آنلاين: كافهاي در ميانه شهر، داخل سالن سينما. نام ليلا كافي است تا اين كافه جان بگيرد. هنگامي كه ليلا با كودكي در آغوش به همراه همسرش سر ميرسد، شادي همه سالن را فرا ميگيرد. مادر ليلا پيش از انقلاب هنرپيشه بوده و پدرش نويسنده و كارگردان. آنها هر دو به توليد فيلم اشتغال داشتند. ليلا پس از اخذ ديپلم براي ادامه تحصيل به سوئيس رفت. مريضي پدر در سال 1997 باعث ناتمام ماندن تحصيلات ليلا شد، چرا كه وي بسرعت به تهران بازگشت. ليلا حاتمي وقت خود را آن گونه كه ميگويد، تلف نميكند. ابتدا، كار خود را با ايفاي نقشهاي كوچكي در فيلمهاي پدرش شروع كرد. با اين حال، خانواده نميخواستند كه ليلا وارد اين كار شود، ولي خود ليلا احساس ميكرد كه پس از شروع به كار موجبات رضايت خانواده را فراهم ميكند. پيشنهاد داريوش مهرجويي رسيد تا ليلا در فيلم «ليلا» ايفاي نقش كند. فيلم با توجه و استقبال مردمي مواجه شد، ولي در همين فيلمبرداري، پدر ليلا درگذشت. پيشنهادهاي زيادي به ليلا ارائه شد كه يكي پس از ديگري رد شدند. ليلا ميگويد: «من به دنبال كمال هستم و هرگز از هنرپيشگي به دنبال مال نبودم. پس از فيلم ليلا بسيار راضي و خشنود بودم و هيچ ترديدي در رد كردن پيشنهادها براي مدتي طولاني نكردم.» 2 سال بعد، وي پيشنهادي از كمال تبريزي دريافت كرد تا در فيلم «شيدا» بازي كند. ليلي ميگويد: «سينما هويت من است.» شايد دليل علاقه و موفقيت شما در سينما، به كار با كارگرداني بزرگ از اولين روز بازگردد؟ اين واقعهاي بسيار مهم بود كه زندگي مرا تغيير داد. فرود آمدن معمولا بسيار سخت است. من از ابتدا و وقتي پيشنهاد فيلم ليلا به من ارائه شد، فهميدم اين نقش مال من است. با اينكه يك كارگردان معمولا با يك هنرپيشه دو بار كار نميكند، ولي من همواره اميدوارم تا نقشي ديگر در فيلمي از مهرجويي ايفا كنم. هنوز نقش مناسب به من پيشنهاد نشده است. هنرپيشه با كارگردان تفاوت دارد. وقتي كار هنرپيشه به اتمام ميرسد در انتظار پيشنهاد جديد است. برخي پيشنهاد ميدهند يا مينويسند ولي من بسيار منفي هستم و ترجيح ميدهم در انتظار بمانم. وقتي به سالهاي زندگيات مينگري و ميبيني كه چند سال گذشته و هنوز هيچ نقشي ايفا نكردهاي يا طرحي نداري، احساس ناراحتي و اندوه ميكني، بخصوص اينكه ماجراي ترك تحصيل هنوز در دل من وجود دارد. خوشبختانه همسر من (علي مصفا) نيز هنرپيشه و كارگردان است. وي همواره مرا تشويق و ايدههايي پيشنهاد ميكند. بدين گونه بود كه به ترجمه برخي آثار از فرانسوي به فارسي روي آوردم. هنرپيشگي در ايران براي شما چه مفهومي دارد؟ مادر ايران با مفهومي متفاوت با ستاره شدن مواجهيم. روابط با مردم نيز تفاوت دارد. من تجربهاي در خارج از ايران نداشتم، ولي در ايران به نظر ميرسد كه فاصله ميان مردم و هنرمند بسيار كم است. زندگي هنرمندان خيلي شبيه مردم عادي است. شما ممكن است براحتي در مترو با يك هنرمند روبهرو شويد. از نظر مادي نيز يك ستاره مانند يك مهندس درآمد دارد. هيچ چيز فوقالعادهاي وجود ندارد. آيا مردم، شما را در مترو ميشناسند؟ از چهره برخي درمييابم كه مرا شناختهاند، ولي قصد ندارند نشان دهند. حال يا ملاحظهاي دارند يا اينكه به شكل عمدي ميخواهند خود را بيتفاوت نشان دهند. شرايط در خارج از تهران كاملا فرق دارد. بسياري از مردم به سمت من ميآيند و با من سخن ميگويند و محبت خود را بسادگي نشان ميدهند. مردم تلويزيون ميبينند و به من ميگويند كه در فلان سريال تو را ديديم... آيا شهرت شما از تلويزيون است؟ سينما باعث مشهور شدن من است. آيا به اين دليل كه در فيلمهاي مردمپسند و محبوب شركت كردهايد؟ فيلمهاي خود را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ من با مهرجويي، تبريزي، كيميايي و جيراني در فيلمهايي هنري و تجاري كار كردهام. آنچه كه در مهرجويي مرا برانگيخت اين است كه وي نويسنده و كارگردان، ولي در عين حال بسيار محبوب است. وي روش طبيعي و عادي خود را دارد كه مردم آن را خوب ميشناسند. مهرجويي، داستاني را كه ما بارها ديدهايم بسادگي و بسيار ماهرانه روايت ميكند. بازي در سينماي تجاري مرا هرگز ناراحت نميكند، ولي خط قرمزي هست كه هرگز زير پا نميگذارم. من همواره با كساني كار ميكنم كه كار خود را بلد هستند يا حداقل دركي از هنر دارند و به فكر پيشرفت هستند. نسل زنان هنرپيشه در ايران را چگونه ميبينيد؟ مانند مردان. ما كارگردانهاي خوبي داريم. بنياعتماد مانند مهرجويي است. دوربين وي در مكان مناسب است و بر فيلم سايه نمياندازد. در واقع سينماي ايران دچار دگرگوني شده و ديگر شاهد بازيهاي غيرواقعي نيستيم. با اين حال هنوز هم گاهي فيلمهايي را در جشنوارههاي مختلف ميبينم كه بسيار بد هستند و از دليل انتخاب اين فيلمها دچار حيرت ميشوم. شايد موضوع اين فيلمها جذاب است. آيا معتقديد اين موضوعها هستند كه براي غرب اهميت دارند؟ بله. برخي موضوعها به اين خاطر كه از چارچوب تعريف شده غرب خارج هستند، بسيار جذابند. اينگونه فيلمها تفاوتهاي فرهنگي و برخي نكات ديگر را نشان ميدهند. حتي كارگردان زن نيز عامل مهمي براي جذب است. من به شخصه وقتي فيلمهايي از فرهنگهاي متفاوت را ميبينم اگر كارگردان آنها زن باشد، بيشتر جذب ميشوم. شما همراه همسر خود سالن سينما و كافهاي را در تهران اداره ميكنيد كه از طرف مردم بشدت مورد استقبال قرار گرفته است. شرايط سينما در تهران چگونه است؟ من و پدرم اين سينما را 15 سال قبل در اختيار گرفتيم و من اين سينما را از پدرم به ارث بردهام. در واقع حضور ما در دنياي سينما به مفهوم توانايي ما در اداره مناسب يك سالن سينما نيست. اين موضوع بسيار مشكل است بخصوص اينكه سالن اين سينما در منطقه ديگري قرار دارد كه كاملا تجاري شده است. گمان كرديم كه با برگزاري مراسمي، دانشجويان و بخش خاصي از مردم را جذب كنيم. در اين كافه هم قصد نداشتم مكاني شيك براي طبقهاي خاص ايجاد كنم، بلكه قصد داشتم يك مكان طبيعي، ساده و شاعرانه فراهم آورم كه هر كسي گمان كند در خانه خود حضور دارد. كافه مفهوم خود را در فرهنگ كنوني ما از دست داده است. من تنها خواستم اين مفهوم را بازگردانم. آيا در ايران امكان دارد يك مكان فرهنگي را به يك مكان تجاري تبديل كرد؟ شما اكنون در محاصره تجار قرار داريد. آيا دولت از شما حمايت ميكند؟ سالن سينما مانند طلاست ولي امكان فروش آن براي ما وجود ندارد، مگر اينكه سالن ديگري در مكان ديگري بنا نهيم. آيا اين موضوع شما را تشويق ميكند؟ من با گذشته به شكل جدي در ارتباط هستم. من تنها دختر خانواده هستم و وقتي كه پدرم را از دست دادم، همه را از استفاده از وسايل شخصي او منع كردم. مادرم برخلاف من روحيهاي ماجراجويانه دارد. وي تمام مايملك ما را به فروش رساند و حتي قصد داشت سالن سينما را نيز بفروشد. من از وي خواستم تا زمان بزرگ شدن فرزند من صبر كند. بسيار عاطفي هستم و به اين مكان (سالن سينما) عشق ميورزم. صندلي پدرم را به اينجا آوردم و بسيار شاد ميشوم وقتي ميبينم كه همه چيز زنده است نه اينكه بخشي از يك موزه باشد. گمان ميكردم كه بتوانم شرايطم را پس از تولد فرزندم تغيير دهم و زمان بيشتري براي سالن سينما و كافه بگذارم، ولي اينگونه نشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 495]