واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - شاید عجیب به نظر برسد که فیلمی با مایههای درونی نفرت این چنین شورانگیز و مسحورکننده باشد و بتواند مخاطبانش را شیفته خود کند. نزهت بادی: فیلم هفته پیش «ویریدیانا» ساخته لوئیس بونوئل بود، اما این بار میخواهیم برویم سراغ یک وسترن یگانه و نامتعارف که بر خلاف همه وسترنهایی که میشناسید، یک زن قهرمان اصلی آن به حساب می آید که جون کرافورد نقشش را بازی میکند و بخشی از جاذبه غریبی که در این فیلم میبینید برآمده از جنس بازی مصمم و مردانه اوست. یکی از صحنههای بهیادماندنی فیلم که میتوانید قدرت کارگردانش در استفاده جسورانه از رنگ، فضاسازی و موسیقی را ببینید همین صحنه انتخابی این هفته است. جایی که کرافورد با لباسی سفید به تنهایی در کافهاش نشسته است و پیانو میزند و انتظار میکشد تا مرسدس مککمبریج با آن لباس سراسر سیاهش همراه دارو دستهای که به دنبال خود به راه انداخته سر برسد و او را برای دار زدن ببرد. در تمام مدت فیلم مدام از خود میپرسیم این نفرت جنونآمیز مککمبریج نسبت به کرافورد از کجا میآید و بعد که چند بار فیلم را میبینیم کمکم متوجه میشویم آنچه این دو زن را در برابر هم قرار میدهد تفاوتشان در شیوه زندگی و ارتباط با جامعه است. کرافورد از آن دسته آدمهای تکرویی است که همواره راه شخصی خود را میرود و از پایبندی به اصول و قواعد رایج سر باز میزند و زندگیش را مطابق معیارهای خودش شکل میدهد و هرچند همواره با نوعی حس غریبه بودن و انزوا درگیر است اما استقلالش به شدت حسرتبرانگیز است و کسی چون مککمبریج که هرگز شهامت سرپیچی از قوانین و سنتهای موروثی را ندارد و نمیتواند زندگی دلخواهش را بسازد، کینه کرافورد را به دل میگیرد که دست به همان کارهایی میزند که او دلش میخواهد ولی جراتش را ندارد.شاید عجیب به نظر برسد که فیلمی با مایههای درونی نفرت این چنین شورانگیز و مسحورکننده باشد و بتواند مخاطبانش را شیفته خود کند.اگر هنوز حدس نزدهاید درباره چه فیلمی حرف میزنم که البته بعید میدانم باید بگویم که این همان فیلمی است که تروفو به محض دیدنش چنان دلباخته آن شد که طی دو هفته ده بار آن را تماشا کرد و از آن به عنوان وسترنی رویایی و وهم آلود یاد نمود و کارگردانش را شاعر شبانگاهی خواند. بد نیست بدانید این فیلم با واکنشهای منفی زیادی در آمریکا که زادگاه کارگردانش به حساب میآید روبرو شد و در اروپا بود که توسط منتقدان کایه دو سینما تبدیل به افسانه شد. اسکورسیزی که از ستایندگان فیلم است توضیحی درباره این ماجرا میدهد که خیلی به دردمان میخورد.او میگوید چون فیلم تمام قراردادهای وسترن را معکوس میکند مخاطبان آمریکایی آن دوره را که انتظار دیدن فیلمی وسترن را داشتند گیج میکند ولی در اروپا که آن را فارغ از محتوای آمریکاییاش دیدند آن را اثری ملتهب، غیرقراردادی و استیلیزه شده یافتند که ابهام و مایههای درونیاش به آن شکلی بسیار امروزی میبخشید. سینمای این کارگردان ناآرام همواره سرشار از حرکت، تنش و جوشش است که به قول ژاک ریوت که همواره با تحسین از او یاد میکرد حسی از ناپایداری، سراسیمگی و تبآلودگی را میتوان در ساکنترین و آرامترین لحظههای آثار وی هم دید. اساسا او به استفاده از حرکات بیقرار دوربین، قطع سریع و مونتاژ منقطع معروف است که شاید همه این ویژگیها از تمایلش به طغیان و سرکشی می آمد.بیصبرانه منتظرم نظرات شما را درباره این فیلم محبوب بخوانم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 293]