محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826067267
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: هموطن-اين مفصلترين و كاملترين گفتوگويي است كه هديه تهراني از ابتداي شروع كار بازيگري تا امروز انجام داده و تا مقطع پيش از اكران «چهارشنبهسوري» را در بر ميگيرد. به عنوان يكي از پنج برگزيدهي بهترين بازيگر زن تاريخ سينماي ايران در كتاب سال بازيگري 1383 مجله فيلم، در اين مصاحبهي چهار ساعته از همه چيز حرف زديم؛ از چگونگي شروع كارش تا فيلمها و فعاليتهاي مختلف و حرف و حديثها و شايعههايي كه هميشه دوروبر مهمترين ستارهي مشهور و محبوب سينماي پس از انقلاب وجود داشته است. ” با توجه به شيوه خاص ورود شما به سينما، گفتوگو را ميتوانيم از اينجا شروع كنيم كه علاقه به بازيگري چهقدر در شما ريشهدار است؟ اين گرايش به چه زماني برميگردد و اولين مواجهه شما با مفهوم نمايش و نقش بازيكردن مال چه دورهايست؟ *هيچوقت به صورت جدي و عاشقانه پيگير اين ماجرا نبودم، ولي بههرحال برايم جذابيت داشت؛ جذابيتي كه دنياي نمايش به هر شكلش براي همه دارد. گمان كنم كه اين گرايش به صورت خيلي خيلي نامحسوس در پس ذهنم حضور داشت. به اين شكل كه خودم را جاي شخصيتهاي فيلمهايي كه ميديدم تصور ميكردم و بعد از تماشاي فيلم به جاي آن شخصيتها بازي ميكردم؛ اين مال دوران بچهگي است. ” اين فيلمها را از طريق تلويزيون ميديديد يا سينما ميرفتيد؟ *بيشترشان فيلمهايي بود كه در سينما ميديديم. پدرم خيلي فيلم ميديد و هميشه مرا با خودش ميبرد سينما. گفتم كه به صورت جدي پيگير اين ماجرا نبودم اما هميشه حسي به من ميگفت كه اين اتفاق خواهد افتاد. گاهي هم فكر ميكردم براي شروع اين كار به آموزشگاههاي بازيگري و سينمايي بروم ولي اين جور فكرها خيلي كم و گذرا بود. در كنارش كارهاي ديگري هم بود كه انگار همهمان در آن دورهها انجامش دادهايم؛ مثل تئاترهاي مدرسهاي و اينجور چيزها. ” پس ميشود نتيجه گرفت كه گرايش به بازيگري در شما هم ريشه در گذشته دارد. *حتماً همينطور است. جالب است بگويم كه مادربزرگ من در سيسالگي در يك فيلم بازي كرد. ” نام اين فيلم را ميدانيد؟ *خودش هم ديگر يادش نيست چه فيلمي بود. گويا كارگردان فيلم از دوستهاي خانوادگي ما بوده. در ضمن پدرم هم جسته و گريخته تئاتر كار ميكرد و در مجموع از اين فضاها خيلي دور نبودم. ” ماجراي دعوت شما براي بازي در سينما تا بهحال روايتهاي مختلفي داشته و قصههاي مختلفي دربارهاش نقل ميشود. حالا موقعش شده كه از زبان خودتان جزئيات اين دعوت را بشنويم. *خيلي برايم پيش ميآمد كه در كوچه و خيابان شخصي جلوي مرا ميگرفت كه دستاندركار سينما بود و براي بازي در فيلم دعوتم ميكرد. چندتا از آشناها و فاميلهاي ما مثل ناصر تقوايي يا اكبر عالمي هم گاهي چنين پيشنهادهايي را مطرح ميكردند و خلاصه اين قضيه چندان برايم ناآشنا نبود. اولينبار كه بهطور جدي به بازي در يك فيلم فكر كردم بيستسالم بود و ناصر تقوايي قرار بود فيلم چاي تلخ را بسازد، اما فيلم به سرانجام نرسيد. اين درست موقعي بود كه قصد داشتم از ايران بروم و در آلمان در رشته دكوراسيون داخلي ادامه تحصيل بدهم. همه كارهايم را هم كرده بودم و سفرم داشت قطعي ميشد. آن دوره مربي شنا بودم و در تابستان 1372 درحاليكه دستم هم شكسته بود، رفته بودم فروشگاه «باغ» كه براي كارهاي دكوراسيون حصير بخرم. آقاي شريفينيا و خانم حاجيان هم اتفاقاً آنجا بودند. آنها را ميديدم كه از پشت قفسهها با نگاهشان تعقيبم ميكنند و ميدانستم هر لحظه ممكن است بيايند و بپرسند ميخواهي فيلم بازي كني؟ اين اتفاق بارها افتاده بود و با اين حس و نوع نگاهها آشنا بودم. بههرحال چند لحظه بعد خانم حاجيان جلو آمد و پرسيد شما تهران زندگي ميكنيد؟ جواب دادم بله و بعد گفت به بازيگري علاقه داريد؟ گفتم نه، چون آن زمان سينماي ايران را خيلي دوست نداشتم و بازيگري هم طبعا جذابيت چنداني برايم نداشت. ” احتمالاً يكي از دلايلش اين بوده كه كارهاي مهاجرت و ادامه تحصيلتان هم درست شده بود. *البته آن موقع هنوز قطعي نشده بود، اما داشتم ماجرا را پيگيري ميكردم. بههرحال جواب منفي دادم، اما خانم حاجيان و آقاي شريفينيا با دوست من و مادرش كه همراهم بودند صحبت كردند و شماره تلفنشان را گرفتند و از طريق آنها تماسهاي بين ما شروع شد. در يكي از همين تماسها بود كه دعوت شدم به دفتر هدايتفيلم براي فيلم روز واقعه. آنجا از من تست لباس و گريم گرفتند. يك متن هم دادند كه بخوانم و تست صدا و بيان گرفتند. ” يادتان هست چه متني بود. * فقط ميدانم تكهاي از يك كتاب بود. بعد فيلمنامه روز واقعه را دادند بخوانم. موقع خواندن فيلمنامه ديدم راحله نقش خيلي كوتاهي است كه هيچ كار خاصي جز چندتا بله و خير نميكند و بيشتر يك تيپ ساده است تا شخصيت. به همين دليل جواب منفي دادم، چون فكر ميكردم ورود به دنياي سينما و بازيگري مسائلي با خودش همراه ميآورد كه حضور اول آدم بايد ارزشش را داشته باشد و شروع جديتري لازم دارد. ميدانستم كه قدم گذاشتن به اين دنيا ممكن است تمام زندگيام را تحتالشعاع قرار بدهد و زير و رو كند. پس اولين نقش بايد ارزش اين ريسك را ميداشت. بعدش هم كه صحبتهاي مالي و رقم دستمزد پيش آمد و ديدم از همين كار فعلي خودم بيشتر از اين حرفها درميآورم. ” براي آن نقش چهقدر ميخواستند دستمزد بدهند؟ * فكر كنم حدود صد هزار تومان! بههرحال قبول نكردم و اين ماجرا تمام شد اما عكسها و تستهايي كه ازم گرفته بودند آنجا ماند. مدتي گذشت و من نزديك رفتن به آلمان بودم كه تصادف خيلي بدي كردم و حتي مدتي رفتم... ” به حالت اغما رفتيد؟ *نه، رسماً مُردم! گويا حدود هفتهشتدقيقهاي در اين دنيا نبودم. ” يعني تجربه NDE (تجربهاي نزديك مرگ) داشتيد؟ *بله. حدود شش ماه در بيمارستان بستري بودم و در اين فاصله دوستان براي فيلم بودن يا نبودن دنبال بازيگر ميگشتند. آقاي رضا رخشان كه آن موقع از من عكس گرفته بود، همه بيمارستانها را سر زده بود، اما چون به نام مادرم بستري بودم، نتوانسته بودند پيدايم كنند. بعد از تصادف مدتي با عصا و واكر راه ميرفتم و بهخاطر اثر داروهاي مختلف چيزي حدود پانزده كيلو هم اضافهوزن پيدا كرده بودم، اما در هر صورت دوباره مشغول كارهاي قبلي خودم شدم، تا اينكه خانم آناهيتا همتي كه در شهرك اكباتان همكلاس بوديم، براي تست بازيگري به دفتر آقاي مهرجويي رفته بود و وقتي در پرسشنامه آدرس محل زندگياش را نوشته بود، از او سؤال كرده بودند در شهرك اكباتان دختري به نام هديه ميشناسي؟ او جواب داده بود كه سه تا هديه ميشناسم؛ چون ما سه تا هديه بوديم كه در مدرسه در يك ميز مينشستيم. خلاصه از اين طريق دوباره با من تماس گرفتند و قراري گذاشتيم براي فيلم ليلا كه آن موقع اسمش يك داستان واقعي بود. رفتم آنجا و آقاي مهرجويي درباره فيلم حرف زدند و سناريو را تعريف كردند، اما قصه فيلم را دوست نداشتم و قبول نكردم. البته آن موقع عقلم نميرسيد و شايد به خاطر اعتبار و اسم آقاي مهرجويي بايد قبول ميكردم، اما اين مضمون كه مردي ميخواهد زن بگيرد چون همسرش نازاست برايم قابل هضم نبود و فكر ميكردم اصلا چرا بايد چنين موضوعي را مطرح كرد. ” يعني با داستان فيلم مشكل ايدئولوژيك داشتيد؟ *بله. آقاي مهرجويي چندتا عكس گرفتند و بعد پرسيدند چرا اينقدر چاق شدهاي؟ توضيح دادم كه تصادف كردم و اين اضافه وزن مال كُرتُن است و بهزودي وزنم به حالت قبل برميگردد. بههرحال نقش ليلا را هم قبول نكردم. از دفتر ايشان كه آمدم بيرون، به فاصله چند ساعت آقاي رخشان تماس گرفتند و گفتند بايد شما را ببينم. وقتي به ديدنشان رفتم گفتند خيالم راحت شد، چون فكر ميكردم يا دست و پا نداري يا چشمت كور شده است! وقتي ديدند اتفاق خاصي نيفتاده و نقص عضوي پيدا نكردهام با آقاي عياري قرار گذاشتيم و قصه بودن يا نبودن را تعريف كردند و از قصه خوشم آمده پذيرفتم. ” خدا را شكر كه بالاخره يك فيلمنامه مورد پسندتان واقع شد! * يواشيواش قرارها جديتر شد و شروع كردم به تحقيق درباره فيلمنامه و صحبت با بيماران قلبي و... اين پروسه دو سال طول كشيد و من هم خيلي با شرايط و جو سينماي ايران آشنايي نداشتم تا بدانم دوستان چهقدر به هم لطف دارند و چهطور زيرآب همديگر را مي زنند و اين داستانها! مدام ميشنيدم كه اين فيلم پروانه ساخت ندارد و به مرحله توليد نخواهد رسيد و حتي يكي از دوستان نزديكم گفت از خود آقاي عياري شنيده كه ساخت فيلم منتفي شده، اما ظاهراً همه اينها شايعه بود و پشت پرده داشت اتفاقهاي ديگري ميافتاد و من هم از اين ماجراها بهشدت دلخور و عصباني شدم و از اين موضوع ناراحت بودم كه چرا به من نگفتيد. در همين فاصله آقاي سامان مقدم از دفتر آقاي كيميايي با من تماس گرفته بودند و چون اسم ايشان را نشنيده بودم فكر كردم براي كارهاي ساختماني تماس گرفتهاند. زنگ زدم به آقاي مقدم كه ببينم كارشان در چه ارتباطي بوده و ايشان همانجا گوشي را دادند به آقاي كيميايي و صحبت فيلمنامه سيب سرخ حوا پيش آمد كه آن موقع قرار بود آقاي كيميايي بسازدش و فيلمنامهاش با فيلمي كه بعدها براساس آن ساخته شد خيلي فرق ميكرد. بههرحال آقاي كيميايي به دلايلي با تهيهكننده به توافق نرسيدند و وقتي دوباره مرا خبر كردند، قرار بود آقاي سعيد اسدي فيلم را بسازد. در همين فاصله مجددا درگير كارهاي شخصي خودم شده بودم كه يك روز نزديكهاي جشنواره فجر آقاي كيميايي تماس گرفتند و گفتند ميخواهم فيلم ديگري بسازم كه يك كار خياباني بيستروزه است و قرار است بدو بدو و با دوربين روي دست بگيريم. ممكن است خوب بشود و ممكن است بد از كار دربيايد. شخصيت مريم را برايم توصيف كردند و خلاصه قرار شد در فيلم سلطان بازي كنم. ” گويا اين وسط فيلمنامه ميخواهم زنده بمانم هم پيشنهاد شده بود؟ *در اين فواصل درباره كارهاي مختلف ديگر صحبتهايي ميشد، چون ظاهراً عكسهاي من پخش شده بود. اما با آقاي عياري براي بودن يا نبودن قول و قرار گذاشته بوديم و ايشان اصرار داشتند نقش آنيك را يك چهره تازه بازي كند. اين بود كه پيشنهاد كارهاي ديگر را قبول نكردم. ” بازي در سلطان ربطي به نام و اعتبار كيميايي داشت؟ *اگر اينطور بود كه بايد ليلاي آقاي مهرجويي را هم قبول ميكردم. راستش يك دليلش اين بود كه من خيلي به مسائل قديم علاقه دارم؛ بناهاي معماري گذشته و مبلمان و اشياي قديمي و كلا مخالف از بين رفتن اين چيزها بودم و قصه سلطان هم به اين ماجراها مربوط ميشد. البته آن موقع فيلمنامه كاملي در كار نبود و در طي كار شكل گرفت، اما زمينه ماجرا را دوست داشتم. ” موقع بازي در سلطان، موضوع چهقدر برايتان جدي بود و چه احساسي نسبت به بازيگري داشتيد. به عنوان شروع دورهاي تازه در زندگي بهش نگاه ميكرديد كه آينده و مسير زندگيتان را شكل خواهد داد يا صرفا برايتان يك تجربه تفنني و كار فرعي بود؟ * بيشتر حكم يك كار كناره را در مسير كارهاي ديگرم داشت. شايد تا حدودي هم توي ذوقم خورد، چون سلطان يك توليد سريع و خاص بود. اصولاً تصور متفاوتي از كار سينمايي داشتم و با خودم فكر ميكردم مگر ميشود اين طوري و به اين سرعت فيلم ساخت؟ خلاصه انتظار ديگري داشتم. موقع نمايش فيلم هم خوشحال و راضي نبودم، نه از خودم و نه از هيچ چيز ديگر. در مجموع نميشود گفت كه حساب خاصي روي بازيگري باز كرده بودم و نميدانستم چهطور ميشود؛ البته هنوز هم نميدانم چه پيش خواهد آمد. ” اولين پلاني كه جلوي دوربين بازي كرديد يادتان هست؟ *پلان اول روي سايدكار كنار آقاي عربنيا بود. سايدكار را گذاشته بودند روي كفي و ميخواستند توشات بگيرند؛ كادر بسته شد و آقاي كيميايي گفتند صدا، دوربين، حركت... بعد من كات دادم و پرسيدم بايد چه بگويم؟ آخر هيچ ديالوگي به من داده نشده بود! ” اولينبار كجا تصوير خودتان را روي پرده ديديد و چه احساسي داشتيد؟ * در سينما آزادي. خيلي از خودم بدم آمده بود. ” همان حس هميشگي آدم موقع اولين مواجهه با تصوير و صدايش بود يا از محصول نهايي و نقش خودتان در فيلم بدتان آمد؟ فكر ميكرديد آن شروع جدي و قابلقبولي كه به خاطرش چندتا فيلمنامه را نپذيرفتيد و مدتي ورودتان را به سينما به تأخير انداختيد، با سلطان تحقق پيدا كرده است؟ *بههرحال فيلم را دوست نداشتم. لحظهها و ديالوگهاي خوبي درش پيدا ميشد، اما كليتش رضايتم را جلب نكرد. بار اول كه فيلم را ديدم مدام حواسم ميرفت پي خاطرات و اتفاقهاي پشت صحنه. هنوز هم هميشه بار اولي كه فيلمهايم را ميبينم بيشتر ياد حوادث و خاطرات موقع فيلمبرداري ميافتم. دفعه اول كه خودم را روي پرده ديدم ميخواستم بروم زير صندلي قايم شوم و با خودم ميگفتم واي، چهقدر فاجعهام! اين احساس هنوز هم وجود دارد و فرق چنداني نكرده است. ” چون گرايش و اشتياق جدي و ريشهداري نسبت به بازيگري نداشتيد، به نظر ميآيد با اين توصيفها بايد قيد اين كار را ميزديد و برميگشتيد سراغ كارهاي قبلي، اما با فاصله كمي فيلم بعدي را بازي كرديد. دليل و انگيزهتان براي ادامه بازيگري ــ با وجود تجربه نهچندان دلچسب اوليه ــ چه بود؟ *بعد از سلطان مدتي كارهاي قبلي را ادامه دادم و در اين فاصله پيشنهادهايي براي بازي داشتم. حقيقتش را بخواهيد بيشتر برايم مثل يكجور «بازي» و تجربه تازه بود. فكر ميكردم حالا كه اينجوري فيلم ميسازند، چرا من نبايد در آنها بازي كنم! اين دنياي تازه بههرحال وسوسهانگيز بود، اما هميشه ميگفتم هرجا نخواستم ادامهاش بدهم، به آساني ميشود رهايش كرد. در يك كلام سينما برايم جذاب بود و نبود. موقع بازي در غريبانه هم اين حس غيرجديبودن كار ادامه داشت. ” مقطعي يا لحظهاي را در ذهنتان داريد كه بگوييد بازيگري از آنجا برايتان جدي شد؟ * بسته به اين است كه جديشدن را به چه مفهومي درنظر بگيريم. بههرحال تحصيلات آكادميك يا تجربهاي در اين زمينه نداشتم، بنابراين در ابتدا هيچوقت نميتواست برايم جدي شود. وقتي وارد كار سينما شدم احساس كردم شرايط مناسبي فراهم شده كه آن آموزشها و ميل و اشتياق به بازيگري را از همانجا شروع كنم. ” يعني پشت صحنه فيلمها را در حكم دانشكده و كلاس بازيگري و آمزشگاه سينما فرض گرفتيد. *آره، برايم چنين حالتي داشت. بعد از بازي در قرمز قضيه برايم جديتر شد و گفتم با اين روش اينقدر ميتوانم جواب بگيرم. به همين دليل موقع اكران قرمز رفتم انگلستان تا در رشته دراما ادامه تحصيل بدهم و اين كار را به صورت جديتر و آكادميك شروع كنم و جلو بيايم. اين انگيزه جدي بود، چون هميشه در زندگي وسوسه تجربه كارهاي تازه و مختلف را داشتم و هيچوقت نتوانستم تصميم بگيرم كه چه كاري را بهتر و جديتر و درستتر ميتوانم انجام بدهم، چون كارها و رشتههاي زيادي را دوست داشتم و دلم ميخواست تجربهشان كنم. بازيگري بيشتر از بقيه كارها اين انگيزه دروني مرا پوشش ميداد و ميل و شيطنت دائميام را به از اين شاخه و آن شاخه پريدن مهار ميكرد. دنياهاي جديدي كه دوست داشتم تجربهشان كنم، در داستان فيلمها و فضاي پشت صحنه سينما، وجود داشت. با اين انگيزه از ايران رفتم كه به شكل جدي اين رشته را ادامه بدهم. بعد از مدت كوتاهي برگشتم تا كارهايم را انجام بدهم و برگردم، اما متأسفانه ماندگار شدم. ” نكند دوباره تصادف كرديد؟! *نه، خوشبختانه تصادف نكردم. صحبت كارهايي شد و خيلي جدي اصرار داشتند كه در اين كارها حضور داشته باشم. ” اين صحبتهاي جدي و اصرارها براي بازي در سياوش بود؟ * البته آن موقع فيلم سياوش در كار نبود و قرار بود فيلمنامه سربازان سپيد ساخته شود كه فيلمنامه خوبي بود، اما بعدها به ساخت سياوش منتهي شد. ” سيمرغ بلورين زودهنگامي كه براي قرمز گرفتيد، چهقدر در جديشدن بازيگري و تصميمتان براي ادامه اين مسير مؤثر بود؟ كلاً تصورتان درباره جايزه بازيگري آنهم در آن مقطع چه بود؟ * قبل از گرفتن جايزه كارهاي مهاجرتم تمام شده بود و ميخواستم بروم، ابداً هم انتظار نداشت جايزه بگيرم. قبول دارم كه جايزه چيز باارزشي است، اما خيلي برايم تعيينكننده و دغدغه نبود. قطعاً هر كسي دوست دارد يك روز تا مرز دريافت اسكار هم برود، اما جايزه صرفاً نوعي تشويق و كمك براي ادامهدادن است. بههرحال بازيگري را به نيت جايزه شروع نكرده بودم كه موقع گرفتنش اتفاق خاصي برايم بيفتد. ” طبعاً استقبال عمومي و توفيق تجاري فيلمهاي اول شما و جايزهاي كه گرفتيد باعث شد تا با پيشنهادها و فيلمنامههاي زيادي براي ادامه كار مواجه شويد. تعدد پيشنهادها هم حُسناش اين است كه امكان گزينش پيش ميآورد. آن موقع ملاك و معيارهاي خاصي داشتيد كه براساس آنها فيلمهايتان را انتخاب كنيد؟ مؤلفههايي كه دنبالش ميگشتيد بيشتر به خود قصه و شخصيتها مربوط بود يا عوامل توليد فيلم و شرايط ديگر در اين گزينشها دخيل بود؟ *فكر كنم از كاراكترهايي كه بازي كردم مشخص ميشود دنبال چه ويژگيهايي ميگشتم. ”اتفاقا من هم ميخواهم به اين قضيه برسيم كه آيا پرسوناي سينمايي هديه تهراني و اشتراكها و شباهتهاي آشكار ميان شخصيتهايي كه بازي كرده، از روي تصميم شخصي و خودآگاهانه بوده است؟ *تقريباً همينطور است. اولش احساس ميكردم ترجيح ميدهم فاصله بين شخصيت واقعي خودم و نقشهايي كه بازي ميكنم زياد نباشد و در ضمن در فيلمهايي كه از سينماي ايران ميديدم، از اينجور كاراكترهاي زن خبري نبود. ” شايد ناخودآگاه نگران بوديد كه ممكن است از پس ايفاي نقشي دور از روحيه و شخصيت واقعي خودتان برنياييد. * نه، راستش را بخواهيد فكر ميكردم اين جور نقشها ميتواند طرح تازهاي باشد. البته اين تصميم خيلي قاطع و مشخص و از پيش تعيينشده نبود، ولي سرِ كارهاي مختلف به اين شباهتها و اشتراكها فكر ميكردم. مثلاً موقع بازي در قرمز با آقاي جيراني بحث ميكردم كه چون اين زن در فيلمنامه شخصيتي امروزي دارد، در صحنه دادگاه كه خواهرشوهرش داد و بيداد ميكند و به او سيلي ميزند، نبايد با سيلي جوابش را بدهم، چون تفاوت طبقه و تمايز منش و رفتار بين اين دو زن بايد با همين چيزها مشخص شود. طبق فيلمنامه من هم بايد داد ميزدم و جواب سيلياش را ميدادم، اما فكر ميكردم اگر من جاي اين زن بودم هيچوقت چنين كاري نميكردم. تمام اين پروسه در فيلمها يكجور كشف و شهود بود كه هم خودم را كشف ميكردم و هم دنياي اطرافم را بهتر ميشناختم. اوج اين جديشدني كه دنبالش ميگرديد، موقع شوكران بهوجود آمد. ” معمولاً اين اعتماد به نفس براي اصلاحات اينچنيني در فيلمنامه و بحث كردن با كارگردان بين بازيگران تازهكار كمتر ديده ميشود. ميشود اينطور نتيجه گرفت كه شايد جدينبودن و عدم دلبستگي به بازيگري، زمينه و مجوز چنين كارهايي را ايجاد ميكرده است؟ كسي كه خيلي به ادامه كاري به هر قيمت راغب و علاقهمند باشد، ممكن است محتاطانهتر برخورد كند تا بتواند در اين حرفه بماند و جا پايش را محكم كند و معمولاً فضاي سينماي ايران هم چندان ظرفيت و تمايلي براي اينجور دخالتها و تغييرات ــ آنهم از سوي بازيگران تازهوارد ــ نشان نميدهد. اين احتمال را قبول داريد يا فكر ميكنيد اين برخوردتان ريشه در چيزهاي ديگري داشته است؟ * طبعا بخشي از اين روحيه به شخصيت و نوع تربيت خانوادگي برميگردد. من از سيزدهسالگي مستقل بودم، كار ميكردم و در اجتماع فعال بودم. اين را مديون خانوادهام هستم كه مرا به اين سمت و سو سوق دادند كه استقلال داشته باشم و آزادانه عمل كنم و تصميم بگيرم. در جامعه ما براي زنها مسائل و خطرات مختلفي پيش ميآيد و بايد هميشه مسلط و آماده جنگيدن و مقابله باشي تا بتواني حقات را بگيري و راهات را درست بروي. نوع تربيت اجتماعي من جوري بوده كه بتوانم حرفم را بزنم و خواستهام را اعلام كنم. نميدانم اين اسمش اعتماد به نفس است يا هر چيز ديگر، اما هميشه اين كار را خوب بلد بودهام؛ چه در سينما و چه زندگي عادي. * اين روحيه و شيوه برخورد در فضاي جامعه و سينماي ايران به دردتان خورده و جواب داده است؟ اين جور برخوردها ممكن است به بيتفاوتي نسبت به كار و يا تفرعن تعبير شود و مانع ادامه راه باشد. ”خُب خيلي مواقع هم پيش آمده كه از قبول و انجام كارهايي آزار ديدهام و به شعور ذاتيام برخورده، اما در نهايت مجبور شدهام به آن كارها تن بدهم و قبولشان كنم، اما مطمئن باشيد در همه موارد تا جايي كه مقدور بوده جنگيدهام. نكته ديگر اينكه هر كاري را كه قرار است انجام بدهم ــ حتي اگر در حد خريدن نان از سر كوچه باشد ــ بايد با جان و دل و رغبت به طرفش بروم. زندگي و كار برايم همانقدر جدي است كه جدي نيست. اگر كاري را دوست نداشته باشم، نميتوانم انجامش بدهم و درست از پساش بربيايم. چيزي كه دنبالش ميگرديد، شايد يكجور تنندادن به قدرت باشد، نه اهميتندادن به كاري كه دارم انجام ميدهم؛ چه در زندگي و چه در سينما. ” اين تعلقخاطر و انتخابهايتان براي نمايش و ارائه شخصيتهاي زن مستقل امروزي از كجا ميآيد؟ اگر در اينباره بيشتر توضيح بدهيد زمينههاي شكلگيري و ريشههايش پيدا ميشود. ”اول اينكه اعتقاد شخصيام اين است كه اساساً زنهاي ما چنين شخصيتي دارند. شايد بگوييد اينجور شخصيتها در اكثريت نيستند، اما بههرحال گروهي وجود دارند كه اينگونه زندگي ميكنند. جامعه ما تا حد زيادي روي دوش زنها ميگردد و زنان ايراني چه در محيط خانه و چه در اجتماع قدرت زيادي دارند؛ از كدبانويي و مديريت منزل و تربيت بچهها و ادارهكردن شوهر تا مشاغل و امور خارج از خانه و حضور در فعاليتهاي اجتماعي. هميشه زنهاي مستقل زيادي دوروبرم ميديدم و اين منش و رفتار را از آنها ياد گرفتهام. اصلاً سيستم اجتماع امروز ما زن را مجبور ميكند كه اينطورعمل كند. زن در فرهنگ ايراني نقش و تأثير مهمي داشته و اين حضور روز به روز دارد پررنگتر ميشود. من هم در خانوادهاي مملو از زنان اينچنيني رشد كردهام و فكر ميكنم چرا نبايد چنين تصويري از زنهاي ايراني در سينما عرضه شود؟ ” اميدوارم همينطور كه جلو ميرويم، حرفهايتان به جايي نرسد كه به اين نتيجه برسيم هديه تهراني گرايشهاي فمينيستي دارد و دارد از اين موضع صحبت ميكند. *ابداً اينطور نيست. هيچجور گرايش فمينيستي ندارم و اين بحثها و ايسمها را خيلي نميفهمم و دنبالش نيستم. حرف من خيلي ساده است؛ ميگويم اين شكل از حضور زنانه در جامعه وجود دارد و خوب است كه در سينما هم نمايش داده شود. اصلاً هم به اين حرفها عقيده ندارم كه زن در جامعه ايران تحت ظلم و ستم و فشار قرار گرفته. درست است كه يك سري قوانين دستوپاگير مثل طلاق يا مجموعهاي از تعصبات و فرهنگهاي قومي و قبيلهاي و سنتي گاهي باعث آزار زنها ميشود، اما اين صرفا ربطي به ايران يا هيچ منطقه خاصي نيست و در آمريكا و اروپا هم به شكلهاي مختلف ديده ميشود. ” با اين توصيفها و ملاكهايي كه براي گزينش و ارائه نقشهاي سينماييتان داريد، سيما رياحي شوكران يك شاهنقش بوده است. وقتي فيلمنامه را خوانديد و متوجه اين تمايز و ويژگيهاي منحصر بهفرد شخصيت و فيلمنامه شديد، چه حسي داشتيد؟ *دقيقاً همينطور است. از پيشنهاد بازي در شوكران خيلي خوشحال شدم، بيشتر به اين دليل كه اغلب در مواجهه با اظهارنظرهاي ديگران به اين نتيجه ميرسيدم كه بازي در قالب چنين شخصيتهايي ميتواند تصور حذف ويژگيهاي خاص زنانه را ايجاد كند. گاهي ميشنيدم كه اين شخصيتها بيشتر مردانه است يا زنانگياش تحتالشعاع حس استقلال و منش خاص اين كاراكترها قرار گرفته. شايد تضاد حرفها و عقايد من با تئوريهاي فمينيستي در همين باشد كه فكر ميكنم زن در وهله اول بايد زن باشد، با تمام ويژگيها و شرايطي كه ميدانيم؛ اينكه گاهي مجبور ميشود پا به پاي مردها حركت كند، دليل حذف زنانگي و جذابيتها و لطافتهاي آن نيست، اما ميتواند به همان اندازه قدرتمند و تأثيرگذار هم باشد. اين ويژگي و عمق شخصيت در فيلمنامه شوكران وجود داشت و ريشههايش در متن فيلمنامه مشخص شده بود؛ تصويري از يك زن مستقل امروزي با حضور اجتماعي قوي كه همانقدر هم ميتواند ظريف و شكننده باشد. ” به نظر ميرسد براي اين موقعيت ويژه، كوشش و اهميت ويژهاي قائل شديد و در يك كلام بيشتر به آن دل داديد؛ لااقل تمايز و برتري شوكران در كارنامه بازيگري شما اين احساس را ايجاد ميكند. * طبيعي است هر چيزي كه جذابيت بيشتري برايم داشته باشد، علاقه و اهميت بيشتري را ميطلبد. در شوكران هم به دليل قصه و نوع شخصيتپردازي و حضور آقاي افخمي همهچيز جذاب بود و بنابراين بيشتر انرژي ميگذاشتم و بيشتر دوستش داشتم. اغلب كارها به شكل عادي و روتين پيش ميرود و چيز زيادي نميدهي و در مقابل چيزي هم به دست نميآوري، اما بعضي وقتها كاري پيش ميآيد كه زمينه اين بدهبستانها را دارد و خُب، به نتايج جذابتري هم ختم ميشود. ” نقش سيما رياحي شوكران در جنس بازي و كاراكترهاي موردعلاقه شما يك نقطه عطف بود كه بحث قبلي ما را هم به سرانجام معقولي رساند. اگر موافقيد برويم سراغ موضوعهاي ديگر؛ قبول داريد كه يكي از دلايل گرايش و دنبالكردن مقوله بازيگري، تمايل شما به ماجراجويي و كنجكاوي است؟ *بله، كاملاً. ”همين حس ماجراجويي و كنجكاوي پاي شما را به خرابههاي زلزله بم و بغداد و افغانستان و كردستان عراق هم ميكشاند، درحاليكه يك ستاره ــ بازيگر در چنين شرايطي ميتواند زندگي آرامتر و كمخطرتري در پيش بگيرد. شايد به نظر محافظهكارانه باشد، اما طبعاً متعادلتر و مطمئنتر به نظر ميرسد. چه حسي شما را از اين آرامش و اطمينان به سمت ريسك و ماجراجوييهاي آنچناني ميبرد؟ واقعاً جذابيت خاصي در زندگي معقول و مرسوم ــ مثل بعضي بازيگرها و ستارههاي ديگر ــ نميبينيد كه سر از اين جاها درميآوريد؟! *هرجا ردي از ماجراجويي و موقعيت مشاهده و تجربه چيزهاي بكر و تازه باشد، اين ريسك را با جان و دل ميپذيرم و ميروم. ورودم به سينما و دنياي بازيگري هم ميتوانست خيلي بيشتر از چيزهاي ديگري كه مثال ميزنيد اين خطر و ريسك را داشته باشد. هميشه فكر ميكنم بهتر است بروم و اتفاقها و ماجراهاي مختلف را از نزديك لمس كنم، چون آدم ممكن است در آرامش خانه هم ناگهان بيفتد و بميرد. از شنيدن اخبار و تماشاي تصاوير حوادث مختلف نميشود به تجربه تازهاي رسيد و از طرف ديگر ممكن است امكان و موقعيت لمس اينجور چيزها در طول عمر انسان پيش نيايد. پس وقتي از وجود اين اتفاقها در طول زندگي باخبر ميشوم، ترجيح ميدهم در آن شركت داشته باشم.اينجاست كه ديگر هيچگونه فايل محافظهكاري در ذهنم ندارم. ” از اين حضور و لمس و تجربه اينجور اتفاقها چه چيزي عايدتان ميشود؟ * خيلي چيزها. ” خيليچيزها كه خيلي جواب كلي و گنگي است. ميشود اين خيلي چيزها را توضيح داد يا نه؟ سؤال ديگر اينكه اگر هنوز دكوراتور ساختمان بوديد يا مثل قبل در كار صادرات ــ واردات فعاليت ميكرديد، همان روزهاي اول به بم ميرفتيد يا مثلاً در كردستان عراق حاضر ميشديد؟ *حتماً ميرفتم. من هيچكدام از اين كارها و سفرها را به عنوان بازيگر انجام نميدهم. ” ولي بههرحال از بين اين همه آدم كه بعد از زلزله بم به آنجا سفر كردند، عكس و خبر بازيگرها و ورزشكاران و افراد مشهور تيتر ميشود و وجه خبري و جذاب پيدا ميكند؛ اين موضوع ميتواند عامل موثري باشد. *باور ميكنيد اگر بگويم ترجيح ميدادم كسي از رفتن من به اينجور جاهاخبردار نشود؟ اين در معرض خبرسازي بودن بههر شكلش تا حد زيادي زندگي آسوده و راحت را از آدم ميگيرد. در عوض آنهمه آدم عادي كه به بم رفتند و عكس و خبرشان پررنگ نشد، بهراحتي ميتوانند در خيابان قدم بزنند، به كافه و رستوران بروند و كارهاي شخصيشان را انجام بدهند. ” نگفتيد آن خيليچيزها شامل چه چيزهايي ميشود؟ اين ماجراجويي ريشه در كودكي شما دارد يا چيز تازهتري است؟ *صد در صد به كودكي برميگردد و خيلي هم ژنتيكي و ذاتي است. در يك كلام زندگي روتين و عادي را تاب نميآورم و دوست دارم با حركت و پويايي خودِ زندگي جلو بروم و به تكرار و عادت تن ندهم. همين الان دلم ميخواست بروم به مناطقي كه سونامي زده و اگر كاري از دستم برميآمد، كمك كنم؛ اين هم بخش ديگري از دلايل گرايش به اين موقعيتهاست. ” اگر اين بيعلاقگي به تكرار و عادت را در كنار بحث قبليمان درباره اجراي نقشهاي خاص زن مستقل نافرمان بگذاريم، موضوع تازهاي پيش ميآيد. موقع بازي در قالب اين شخصيتهاي مشابه، هيچوقت به احتمال تكراريشدن اين نقشها و كليشهشدن اين پرسونا فكر ميكرديد؟ اينكه تعدد چنين شخصيتهايي ممكن است به مرور و با توجه به شرايط و ظرفيتهاي سينماي ايران به تكبعدي شدن و تكراري منجر شود كه گفتيد در زندگي عادي ميانهاي با آن نداريد. *به اين موضوع فكر نكرده بودم و قراري هم نداشتم كه هميشه در اين قالب بمانم، اما از طرف ديگر آگاهي و شناختي درباره سينماي ايران نداشتم و نميدانستم وقتي نقشي را بازي كني و حالا از جهاتي قابل قبول از آب در بيايد، همه پيشنهادهاي بعدي حول و حوش همين كاراكتر و داستانهاي مشابه خواهد بود. از مقطعي خودم هم به اين نتيجهاي كه ميگوييد رسيدم، ولي متأسفانه تمام پيشنهادها شبيه همان كاراكتر بود. با توجه به روحيهاي كه در خودم سراغ داشتم، ميدانستم تكرار بيش از حد اين قالب خسته و دلزدهام ميكند و تلاش كردم اين اتفاق نيفتد. ” خطر كليشهشدن و تكرار نقشهاي مشابه، آنهم بدون ظرافتهايي كه متمايزشان كند، جزو نكاتي است كه خيلي درباره كارنامه بازيگري شما عنوان شده است. اين نقدها و اظهارنظرها روي كارتان و مسيري كه داريد تأثير ميگذارد؟ *بههرحال من هم مجلهها و نوشتههاي مختلف را ميخواندم، اما اين نظرها گاهي بيشتر باعث گيجي و سردرگمي ميشد، چون طبعاً يك رأي و نظر واحد درباره كار آدم در اين نقدها وجود ندارد كه بفهمي اتفاق درست كدام است. از طرف ديگر اساساً مفهوم «درست» و «نادرست» هم چندان قطعيتي ندارد، چون مبنايي براي قضاوت نداريم. وقتي ميگوييم بازيگر خوب يا بازي كليشهاي، بايد ملاك و معياري براي اين بحث داشته باشيم و بقيه را با آن مقايسه كنيم. در سينماي ايران اين استاندارد و معيار ــ بهخصوص براي بازيگران زن ــ كجاست؟ قاعده بر اين است كه كار هنري و بازيگري حد و انتهايي ندارد، اما احساس ميكنم در سينماي ما ته دارد و از يك سقفي بيشتر امكان بالارفتن نداريم، چون بستر و شرايطش فراهم نيست. براي رسيدن به شرايط استاندارد و مطلوب در هر رشتهاي، مجموعهاي از عوامل و عناصر بايد كنار هم قرار بگيرند تا كار نهايي شكل درستش را پيدا كند؛ مفاهيم كليدي و بطئي مثل قصه، كارگرداني، دكور، فيلمبرداري، عوامل فني و شرايط پشت صحنه در كيفيت كار بازيگر دخالت مستقيم دارد. وقتي در سينماي ما يك پاي همه اينها ميلنگد، ديگر از بازيگر به تنهايي چه توقع اوج و پيشرفتي داريم؟ به همين دليل است كه ميگويم چه تعريف و تمجيدها و چه اعتراض و انتقادها هيچكدام خيلي استاندارد نخواهند بود تا ملاك و استنادي براي منِ بازيگر باشد كه بفهمم كليشه شدهام يا دارم راه را درست ميروم. ” پس چه دلايل و انگيزههايي باعث ميشود كار ادامه پيدا كند و اين ميل به تفاوت و تنوع در نقشها از كجا ميآيد؟ * اينجا فقط بحث دغدغه و دلمشغولي شخصي وسط ميآيد، كه بابا من از اين نقشهاي مشابه تكراري خسته شدم و دوست دارم چيز تازهاي در بازيگري به دست بياورم. همه ما در هر موقعيتي ــ چه به عنوان فعالان سينما و چه نويسنده و مطبوعاتي ــ ميدانيم كجا هستيم و با چه شرايطي داريم كار ميكنيم و حد اين كارها تا كجاست. در اين شرايط به راحتي به اين نتيجه مي رسيم كه مگر در طول سال چندتا فيلم خوب و قابل قبول در سينماي ايران ساخته ميشود و من به عنوان بازيگري كه دنبال تنوع و تجربه ميگردم چهقدر امكان دارم تا در اين فيلمها بازي كنم. فقط بايد سعي كنم در محدوده پيشنهادهايي كه دارم بهترين يا نزديكترين آنها را به خواسته و سليقهام انتخاب كنم. ” بگذاريد اول بحث يك نكته را هم روشن كنيم؛ اصلاً به نظر شما اين تكرار الگوها كه با تعبير «كليشهشدن» بار منفي هم پيدا كرده، بازتاب و برآيند منفي دارد و بازيگر بايد از آن برحذر باشد يا ميشود اين حضور قابلقبول و جذاب را از اين فليم به فيلم ديگر بُرد و هربار جلوه تازهاي از همان شخصيت و منش را روي پرده ارائه كرد. *به عبارتي ميپرسيد كليشه شدن براي بازيگر خوب است يا بد؟ از يك جهت كاملاً با شما موافقم و اصلاً گاهي معني اين تكرار و كليشهشدن را نميفهمم. من ميگويم در يك مجموعهاي كه منجر به ساخت يك شخصيت ميشود، به عنوان بازيگر موظفم همه تلاشم را بكنم كه اين كاراكتر به بهترين شكل ممكن تصوير و اجرا بشود. متأسفانه در سينماي ما مقوله شخصيتپردازي آنقدر پيشرفت نكرده كه ويژگيهاي شخصيتها باعث تمايز و تفاوت ابعاد بازيگري و توان هر كدام از ما بشود. در موارد نادري مثل آقاي پرستويي يا آقاي كيانيان اين اتفاق افتاده و خودشان هم جسارت اين تجربهگري را داشتهاند، اما كليت ماجرا خيلي امكان عرضه تواناييهاي بالقوه بازيگران سينماي ايران را فراهم نميكند. ” سؤال مشخص من اين است كه براي شما به عنوان بازيگر، تكرار يك پرسونا و شخصيت آشنا و ثابت با تفاوتها و تمايزهاي كوچك و ظريفي كه براساس قصهها ميانشان پيدا ميكنيد، فينفسه مذموم و غيردلچسب است؟ اين را در برابر نگاهي مطرح ميكنم كه تنوع و اختلاف بين نقشهاي يك بازيگر را به خودي خود و بدون توجه به چگونگي اجراي آن نقشهاي متفاوت، امتياز و اعتبار تلقي ميكند. مثلاً وجود چندتا نقش دختر شهريِ سركشِ امروزي در كارنامه يك بازيگر باعث انتقاد و ايراد است، اما اگر در هر فيلم طبقه و موقعيت اجتماعي و قوميت آن شخصيتها تغيير كند و از نظر جسمي هم تفاوتها و گاهي معلوليتهايي داشته باشد منجر به كسب اعتبار و امتياز ميشود. شما هم فكر ميكنيد اين تنوع به خودي خود امتياز و مزيتي ايجاد ميكند؟ * اصلاً فكر نميكنم كه مزيت عجيب و غريبي باشد، اما اين راهم ميدانم كه چالش با نقشهاي مختلف و دلهره و اضطراب براي اجراي آنها يك وسوسه دروني است؛ اينكه آيا از پس از اين كار برميآيم يا ميتوانم آنقدر از خودم دور شوم كه فرضاً يك زن كُرد را كه ده سال هم از من بزرگتر است، قابلباور كنم يا نه؟ من هم قبول دارم كه هيچكدام از اينها كه گفتيد به خودي خود مزيت نيست و در نهايت محصول نهايي است كه همهچيز را مشخص ميكند. ” از نظر خودتان تفاوت اينها در چيست و شخصا كدامشان را ترجيح ميدهيد؟ * اگر ميپرسيديد كدام يكي سختتر است، جواب ميدادم اجراي نقشهاي كليشهاي و تكراري. در چنين موقعيتي با ابزار و ماتريال خيلي محدود بايد كاري كنم تا فاصله و تمايز بين شخصيتها از فيلمي به فيلم ديگر رعايت شود، وگرنه بعد از دوسه نقش مشابه خود به خود از سينما كنار خواهم رفت. گاهي تداوم در اين كار و اجراي قابلقبول و جذابيت شخصيتي كه ظاهراً تفاوتي با فيلم قبلي ندارد، دردسر و دشواريهاي بيشتري به دنبال دارد. اگر كليشه به شكل درستي اتفاق بيفتد و بتواني تمايزهاي كوچكي بينشان ايجاد كني، كار سختتري كردهاي تا وقتي داري از بيخ و بُن شخصيت جديدي را با گريم و گويش و فيزيك متفاوت اجرا ميكني. اين شخصيت تازه دلهره و استرس بيشتري دارد، مثل هر چيز تازهاي كه وقتي به زندگيات اضافه ميكني، دلهرهها و مسائل تازه و تجربهنشدهاي هم با خودش ميآورد. كاراكترهاي تازه و متفاوت از ابتدا براي همه جذابيت دارد، ولي درمورد نقشهاي مشابه بايد فكر كنم چهطور ميشود اين يكي را هم جذاب اجرا كرد تا تماشاگر از ديدن دوباره اين شخصيت خسته و دلزده نشود. ” حالا ميرسيم به اين موضوع كه براي جذابكردن اين نقش و قالب مشخص و ثابت به چه تمهيدهايي فكر ميكنيد؟ يعني براي رسيدن به اين تنوع و وجوه و طيفهاي گوناگون يك شخصيت، اين دفعه در اين فيلم تازه بايد چه كار كرد و چهكار نكرد تا باز هم مقبول و جذاب از كار دربيايد. *قبل از اينكه بگويم كه من چه كارهايي ميكنم، به اين نكته اشاره ميكنم كه اينها در وهله اول به قصه و ويژگيهاي فيلمنامه و خواست كارگردان بستگي دارد، چون تصميمگيرنده نهايي نيستم و فقط ميتوانم براي ايجاد چنين ظرايف و تفاوتهايي بحث كنم و سروكله بزنم. پس اين تفاوتها در ابتدا بايد در فيلمنامه باشد. نقش من در قرمز و شوكران ارتباط چنداني به هم ندارد، گرچه در نگاه اول ممكن است مشابه و تكراري به نظر برسند. وقتي اين تفاوتهاي اساسي و پايهاي در نقشها وجود دارد، كار من براي ايجاد اين تمايز به چيزهايي خيلي كوچكي مثل يك جور نگاه خاص يا حركت سر و دست و شكل راهرفتن محدود ميشود. ” قبول داريد كه به وجود آوردن تمايز و تفاوتهاي ظريف و درست بين نقشهاي مشابه با اين ابزارهاي محدود كار دشواري است و شايد دشوارياش كمتر از اجراي نقش يك آدم افليج يا ديوانه نباشد؟ * قبول كه كار بسيار سختي است، اما نميدانم از فلجشدن سختتر است يا نه چون تا حالا چنين تجربهاي نداشتم كه بتوانم قضاوت درستي بكنم. قطعا دست بازيگر براي زيرورو كردن قالب و شخصيتهاي اينگونه خيلي بازتر است، درحاليكه من اگر يكباره بخواهم پرسوناي زن مستقل شهري را در فيلمي زيرورو كنم و چيز كاملاً تازهاي خلق كنم، آن شخصيت را نابود كردهام. بازهم بايد تكرار كنم كه معمولا شخصيتپردازي در سينماي ايران مفهوم جدي و درستي ندارد. در سينماي دنيا هم فقط بازيگر نيست كه تصميم ميگيرد كاراكترهاي جذاب و متفاوتي خلق كند. آنجا يك مجموعه پيچيده و توانا دست به دست هم ميدهند تا اين اتفاق را تسهيل كنند؛ ميزانسن مهم است، ديالوگ مهم است، گريم و لباس و صحنه و نور مهم است، تدوين مهم است و همه اينها براي آن هدف نهايي به هم كمك ميكنند درحاليكه در سينماي ما گاهي هر كدام از اين عوامل نهايت كوشششان را ميكنند كه اين اتفاق نيفتد! حالا من بايد تلاش مضاعفي بكنم تا بهرغم همه اين عوامل بازدارنده، جوري جلوي دوربين و روي پرده ظاهر بشوم كه توي ذوق نزنم و مردم مشتاق ديدنش باشند. ” ميخواهم يك سؤال تكراري و شايد غير قابل پاسخ بپرسم! اگر همزمان و در شرايط ايدهآل و يكسان دو نقش به شما پيشنهاد شود كه اولي در ادامه همان قالب آشناست و ديگري بهكلي متفاوت از هرچه تا بهحال بازي كرديد، كدام را انتخاب ميكنيد؟ فرض را بر اين ميگذاريم كه هر دو نقش خيلي خوب نوشته شده و عوامل فيلمها هم بار و اعتبار يكساني دارند. *فيلمنامههاي هردو را بدهيد بخوانم تا تصميم بگيرم! از آن سوالهايي است كه بدون مصداق و مثال نميتوانم درموردش فكر كنم. موقع خواندن فيلمنامه و در مسير جلورفتن قصه به نتيجه ميرسم كه كدام را قبول كنم. بعد كه قصه تمام شد، ميرسيم به شخصيتي كه براي بازي من درنظر گرفته شده است. ” وقتي فيلمنامهاي به دستتان ميرسد، اولويت را به داستان و حالوهواي كلي آن ميدهيد يا مستقيماً ميرويد سراغ نقشي كه قرار است بازي كنيد؟ *اول قصه را ميخوانم و كاري به نقش خودم ندارم. وقتي كليت موضوع و ماجرا دستم آمد، ميشود رفت سراغ شخصيت و ديالوگها و موقعيتهايي كه قرار است اجرا كنم. در ادامه بحث قبل اين را هم بگويم كه فرصت و پيشنهاد ارائه يك نقش كاملاً متفاوت با نقشهاي قبلي در فيلم دوئل برايم پيش آمد و ابتدا قرار بود نقش سليمه را بازي كنم. در نگاه اول همه شرايط مطلوب اين تغيير پرسونا آماده بود؛ نقش كاملاً متفاوت، گروه توليد حرفهاي و يك پروداكشن عظيم در ژانر جنگ كه تا بهحال تجربهاش را نداشتم. قصه را خواندم و آقاي درويش هم معتقد بودند اين نقش با توجه به متفاوتبودنش براي من در اين مقطع ايدهآل است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 488]
صفحات پیشنهادی
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني-هموطن-اين مفصلترين و كاملترين گفتوگويي است كه هديه تهراني از ابتداي شروع كار بازيگري تا امروز انجام داده و تا مقطع پيش از ...
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني-هموطن-اين مفصلترين و كاملترين گفتوگويي است كه هديه تهراني از ابتداي شروع كار بازيگري تا امروز انجام داده و تا مقطع پيش از ...
محبوب ترین نام در انگلیس چیست ؟
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني. ... و شايعههايي كه هميشه دوروبر مهمترين ستارهي مشهور و محبوب سينماي پس از انقلاب وجود داشته ...
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني. ... و شايعههايي كه هميشه دوروبر مهمترين ستارهي مشهور و محبوب سينماي پس از انقلاب وجود داشته ...
زیباییهای جنگ پایانناپذیر زمین و خورشید / گزارش ویدیویی
زیباییهای جنگ پایانناپذیر زمین و خورشید / گزارش ویدیویی · سمينار بررسي تاريخ پارينه سنگي دشت شوش برگزار شد · مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني .
زیباییهای جنگ پایانناپذیر زمین و خورشید / گزارش ویدیویی · سمينار بررسي تاريخ پارينه سنگي دشت شوش برگزار شد · مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني .
مشتاق: پيگير اكران «اينجا آخر دنياست» هستم
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني با توجه به شيوه خاص ورود شما به سينما، گفتوگو را ميتوانيم از اينجا شروع ... *هيچوقت به صورت جدي و عاشقانه پيگير اين ماجرا ...
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني با توجه به شيوه خاص ورود شما به سينما، گفتوگو را ميتوانيم از اينجا شروع ... *هيچوقت به صورت جدي و عاشقانه پيگير اين ماجرا ...
تنوع آثار در جشنواره فيلم فجر نشان از پويايي سينماي ايران دارد
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني پس ميشود نتيجه گرفت كه گرايش به بازيگري در شما هم ريشه در گذشته دارد. ... گفتم نه، چون آن زمان سينماي ايران را خيلي دوست ...
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني پس ميشود نتيجه گرفت كه گرايش به بازيگري در شما هم ريشه در گذشته دارد. ... گفتم نه، چون آن زمان سينماي ايران را خيلي دوست ...
حقایقی درباره هدیه تهرانی که نمیدانستیم!؟
ماجرابه گفته هدیه تهرانی ازاین قرار بوده که آناهیتا همتی که با هدیه تهرانی در شهرک ... ابتدا خیلی داستان فیلم را درک نمیکردم و صحبتهای مفصل باآقای صلاحمند هم چیزی را ... ،کاغذ بی خط و چهار شنبه سوری از تحسین شده ترین فیلمهای هدیه تهرانی هستند . .... شاید نصف این سؤالهایی كه شما در این گفتوگو مطرح كردید، در جلسههای مذاكره و در ...
ماجرابه گفته هدیه تهرانی ازاین قرار بوده که آناهیتا همتی که با هدیه تهرانی در شهرک ... ابتدا خیلی داستان فیلم را درک نمیکردم و صحبتهای مفصل باآقای صلاحمند هم چیزی را ... ،کاغذ بی خط و چهار شنبه سوری از تحسین شده ترین فیلمهای هدیه تهرانی هستند . .... شاید نصف این سؤالهایی كه شما در این گفتوگو مطرح كردید، در جلسههای مذاكره و در ...
تصویر مادربزرگ تلویزیون در قاب خاطره
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني اين فيلمها را از طريق تلويزيون ميديديد يا سينما ميرفتيد؟ ... جالب است بگويم كه مادربزرگ من در سيسالگي در يك فيلم بازي كرد.
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني اين فيلمها را از طريق تلويزيون ميديديد يا سينما ميرفتيد؟ ... جالب است بگويم كه مادربزرگ من در سيسالگي در يك فيلم بازي كرد.
جوایز اسکار خیلیها را راضی نکرد
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني موقع نمايش فيلم هم خوشحال و راضي نبودم، نه از خودم و نه از هيچ چيز ديگر. ... لحظهها و ديالوگهاي خوبي درش پيدا ميشد، اما كليتش ...
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني موقع نمايش فيلم هم خوشحال و راضي نبودم، نه از خودم و نه از هيچ چيز ديگر. ... لحظهها و ديالوگهاي خوبي درش پيدا ميشد، اما كليتش ...
نگاهی گذرا به داستان آدم وحوا
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني ... كار به آموزشگاههاي بازيگري و سينمايي بروم ولي اين جور فكرها خيلي كم و گذرا بود. .... همان حس هميشگي آدم موقع اولين مواجهه با ...
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني ... كار به آموزشگاههاي بازيگري و سينمايي بروم ولي اين جور فكرها خيلي كم و گذرا بود. .... همان حس هميشگي آدم موقع اولين مواجهه با ...
توافقات عجیب افراد معروف برای طلاق
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني بههرحال آقاي كيميايي به دلايلي با تهيهكننده به توافق نرسيدند و وقتي دوباره مرا خبر كردند، .... درست است كه يك سري قوانين ...
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني بههرحال آقاي كيميايي به دلايلي با تهيهكننده به توافق نرسيدند و وقتي دوباره مرا خبر كردند، .... درست است كه يك سري قوانين ...
-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها