واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: جام جم:کودک و سرباز ميرکريمي را بايد در بستر سينماي کودک و نوجوان نگاه کرد ؛ هر چند در پس اين مناسبات کودک محور ، مفاهيم بلند و عميق انساني و متعالي نهفته است. حقيقي که بيش از همه بايد آن را در سينماي کودک و پشت معصوميت چهره هاي آنان کشف کرد و پرورش داد. منصور ، نماينده کودکاني است که در درون ساختار فقيرانه و ناآگاه خانوادگي که خود به اختيار آن را برنگزيده سر از دارالتاديب در مي آورد. او در سن 14 سالگي ، دستش به سرقت آلوده مي شود و پايش به کلانتري مي رسد. البته بدون اين که در طول فيلم ، خانه و خانواده منصور نشان داده شود و تنها از طريق سخنان خود منصور اين تصاوير درذهن مخاطب شکل مي گيرد. گويي ميرکريمي پيش زمينه تاريخي اجتماعي قهرمان داستان را نه در فيدبگ هاي سينمايي که در خيال مخاطب بازسازي مي کند و البته چهره ، بيان و نحوه بازي منصور نيز به تعميق اين تصوير کمک مي کند و باورپذيري تماشاگر را افزايش مي دهد. کاراکتر منصور ، شباهت زيادي به «کودک سارق» در فيلم «زير نور ماه» دارد. ارتباط نمادين کودک و سرباز و کودک و روحاني در دو فيلم ميرکريمي قابل تامل است. روحاني و سرباز به نوعي در مقام ابژه هاي کنترل بيروني به عنوان مانع و هشداري در برابر مجرم قرار گرفته اند سرباز به نماد کنترل بيروني و قانوني براي کودک به عنوان نمادي از وجدان پاک آدمي مي ماند که موظف است نظارتي اجتماعي برآن داشته باشد. تا از مسير اصلي منحرف نشود ؛ اما روحاني ، سمبلي از کنترل دروني و معنوي است که با ارجاع آدمي به وجدان و فطرت خويش در پي هدايت کودک برمي آيد اين دو به معناي روشهاي متفاوت تربيت و تعالي آدمي است که هر دو درصد حفظ و نجات کودک (نماد پاکي و سلامت انسان) هستند ؛ اما تفاوت هايي نيز در اين قياس وجود دارد ، به اين معني که سرباز تنها به تحويل دادن کودک به دست قانون و رفع تکليف خود مي انديشد ؛ اما روحاني به نجات و رهايي واقعي او از قيد و بندهاي نفساني فکر مي کند. اين قياس به طور تلويحي به تاثيرات و تفاوت ماهوي تربيت درونزا و بيرونزا مي پردازد و تمايز روش قانون مدار از شيوه هاي ارشادي و روان شناختي را نشان مي دهد. ميرکريمي در «کودک و سرباز» شرايط خانوادگي و بسترهاي اجتماعي و ساختارهاي فرهنگي ، بزهکاري کودکانه را به تصوير مي کشد و هر کدام از اين عوامل را در طول سفر کودک و سرباز از مشهد تا تهران بتدريج بازنمايي مي کند. او با ارتباط انساني که ميان قهرمان و ضدقهرمان ايجاد مي کند ، مخاطب را در برابر قضاوتي عادلانه و عقلاني قرار مي دهد. به اين معني که مجرم يک انسان است و از تمام ظرافت ها و پيچيدگي هاي يک انسان عادي در مناسبات عاطفي و عرفي او سهيم مي شود نقطه اوج اين همسويي ، نشستن کودک (مجرم) و سرباز (قانون) بر سر يک سفره (هفت سين) است در اين موقعيت او همچون ديگر اعضاي خانواده پذيرفته مي شود. بويژه رفتار پدر بهمن با منصور نمونه اساسي ترين واکنش يک فرد نسبت به يک مجرم است. معرفي منصور به عنوان فرزند فرمانده بهمن و يا عيدي دادن به او و دست کشيدن به سر و صورت کودک مجرم به همراه قرائت دعاي سال تحويل همراه با نشان دادن صورت متاثر منصور و بوسيدن قرآن با توجه به مفاهيم نهفته در اين دعا که درخواست از تحولي مثبت مي کند ، وجه بصري زيباشناختي اي خلق مي کند که گويي نشان از تحولي دروني در منصور دارد ، تحولي که برساخته واکنش انساني پدر بهمن نسبت به کودک است. در حالي که در طول مسير نوع نگاه و رفتاري که برخي افراد با منصور دارند در شکستن کرامت انساني و در نتيجه ميل به جرم او تاثير منفي مي گذارد. در قهوه خانه وسط راه قهوه چي مي گويد اين هماني نيست که مغازه اصغر مکانيک را خالي کرده است؟ برچسب هاي ناعادلانه اي که در فرهنگ عامه ما نسبت به مجرمان وجود دارد ، خود يکي از عوامل آسيب زا در افزايش بزهکاري است. ميرکريمي مخاطب را با تصوير کودک مجرم به انتهاي فيلم مي آورد و در آنجا نشان مي دهد که شرايط محيطي يعني صاحبخانه معتاد که آنان را مجبور به کار خلاف کرده است و فقر مادي و فرهنگ نيز به اين مساله دامن زده است. ضمن اين که در طول داستان منصور دغدغه پدر و مادرش را ندارد و حتي گردنبند را براي خوشحال کردن آنها مي دزدد او آنقدر سخاوتمند است که پس از پيدا شدن گردنبند در خانه بهمن ، شرايط پيش آمده را درک مي کند و از حق خود مي گذرد.در بستر اين تعامل البته گاهي سرباز نيز برخلاف قوانين ، عمل مي کند. او بعکس قولي که به فرمانده اش مي دهد، پيش از رساندن منصور به تهران نزد خانواده خود مي رود. در حالي که خود نمي گذارد منصور کمي بيشتر در خانه دايي اش بماند. از سوي ديگر ، کودک نيز فراتر از همه مسائل مشتاق ديدن خانواده اش است او يک سال و نيم از آنها دور بوده است. نگراني و دغدغه او براي خانواده اش در مقايسه با ميل سرباز براي ديدن خانواده اش در يک کنتراست معنايي به درک موقعيت روان شناختي کودک کمک مي کند کودک و سرباز جداي از زيبايي بصري که بويژه در موقعيت جاده و طبيعت پيراموني آن به تصوير مي کشد ، از موسيقي در متن استفاده مي کند نه از موسيقي متن. بهره گيري از موسيقي محلي خراساني در متن داستان در پرداخت زيباشناختي فيلم بسيار تاثيرگذار است. «کودک و سرباز» ميرکريمي باز نمايي ساختارهاي اجتماعي فرهنگي فقر است که کودک اين موجود پاک را در خود مي بلعد و از او موجودي ديگرگونه مي آفريند. معصوميت کودک در اين وضعيت از دست مي رود و زلال فطرتش به تيرگي مي گرايد. چه مي توان گفت که کمال آدمي در فقر به دست نمي آيد. به قول کامو ، شرف ، واپسين ثروت فقر است. ثروتي که به تداوم آن نمي توان دل بست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 477]