تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، هرگز بدگويى كسى را نمى‏كردند، سرزنش نمى‏نمودند و در ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829376914




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چه استقلال و چه پیروزی اینو حتما بخونین خیلی باحاله


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک:
138-parvin-1.jpg
خانواده سبز :با پدر بزرگ‌ و نوه‌هايش‌; پروين‌: والا رضا و نازگل‌ همه‌ زندگي‌ام‌ هستند كتاب‌ تاريخ‌ ايران‌ نام‌ مردان‌ زيادي‌ را درصفحات‌ خود بايگاني‌ كرده‌ است‌. تاريخ‌ ورزشي‌ايران‌ نيز چنين‌ حالتي‌ دارد، در اين‌ ميان‌ نام‌ چندنفر بيش‌ از ديگران‌ با گوش‌ ما آشناست‌. اولين‌ نفربه‌طور حتم‌ كسي‌ نيست‌ جز «جهان‌ پهلوان‌تختي‌»... و پس‌ از او بدون‌ اغراق‌ مي‌توان‌ گفت‌،ورزشكاري‌ با شهرت‌ «علي‌ پروين‌» پا به‌ اين‌ عرصه‌نگذاشته‌ است‌. استمرار حضور او در فوتبال‌ ايران‌، چه‌ درنقش‌ بازيكن‌ و چه‌ در لباس‌ مربيگري‌، باعث‌ شده‌ تاخرد و كلان‌، پير و جوان‌ با او آشنا باشند... پروين‌ هر چند اين‌ اواخر احترام‌ بايسته‌ راتجربه‌ نكرد، اما اعتبار او به‌ قدري‌ است‌ كه‌ تمام‌وقايع‌ منفي‌، خللي‌ بر محبوبيت‌ و معروفيت‌ اووارد نكرده‌ است‌. افتخارات‌ بي‌نظير و بي‌شمار وي‌، از اوچهره‌اي‌ منحصر به‌ فرد ساخته‌ است‌. اما نكته‌جالب‌ در مورد پروين‌ اسطوره‌ شدن‌ وي‌ است‌ اوبه‌ افسانه‌اي‌ در فوتبال‌ ايران‌ تبديل‌ شده‌ است‌، اويكي‌ از فوتباليست‌هاي‌ بزرگ‌ اين‌ مرزو بوم‌ است‌كه‌ به‌ افتخارات‌ زيادي‌ رسيده‌، او در صحنه‌ اول‌ورزش‌ باقي‌ مانده‌ و همچنان‌ طرفدارانش‌، حتي‌از ستاره‌هاي‌ تيم‌شان‌ او را بيشتر دوست‌ دارند.پروين‌ در حال‌ حاضر زندگي‌ در منطقه‌ خوش‌ آب‌و هواي‌ منطقه‌ «لواسانات‌» در اطراف‌ تهران‌ را به‌زندگي‌ در هواي‌ آلوده‌ ترجيح‌ مي‌دهد، اواوقات‌ فراغتش‌ را با دو نوه‌اش‌ مي‌گذراند و به‌آنان‌ عشق‌ مي‌ورزد. در عصر يكي‌ از روزهاي‌ گرم‌تابستان‌ مهمان‌ منزلش‌ در لواسان‌ بوديم‌ و با اين‌ مرد بزرگ ‌ فوتبال‌ به‌ گفتگو نشستيم‌. پروين‌ ازگذشته‌ها برايمان‌ گفت‌، از گذشته‌هايي‌ كه‌ شايد تابه‌ امروز آن‌ را عنوان‌ نكرده‌ بود... اين‌ گفتگو را بادقت‌ بخوانيد. خانواده‌ سبز: علي‌ پروين‌ از وقتي‌ چشمش‌ راباز و زندگي‌ را آغاز كرد، تا نوجواني‌اش‌‌ چطور گذشت‌ و چگونه‌ به‌ اين‌محبوبيت‌ و بزرگي‌ رسيد؟ پروين‌: البته‌ شما لطف‌ داريد، من‌ يك‌ ورزشكاركوچك‌ هستم‌، فكر نمي‌كنم‌ كه‌ از ابتدا، مثلا سه‌سالگي‌ام‌ را يادم‌ باشد، تا سن‌ ده‌، دوازده‌سالگي‌ام‌ اصلا چيزي‌ به‌ ياد ندارم‌، جز تصويري‌ ازشيطنت‌هاي‌ دوران‌ كودكي‌، 13 سالگي‌ام‌ را به‌ذهن‌ دارم‌ كه‌ پارچه‌هايي‌ بود كه‌ ريش‌ ريش‌مي‌كردند و گره‌ مي‌زدند و به‌ عنوان‌ توپ‌ از آن‌استفاده‌ مي‌كردند، چون‌ آن‌ زمان‌ كه‌ توپ‌ نبود،ما با آن‌ وسيله‌ كم‌كم‌ فوتبال‌ را شروع‌ كرديم‌، بعددر 14 سالگي‌ توپ‌هاي‌ پلاستيكي‌ آمد كه‌ با آنهاشب‌ها در محل‌ فوتبال‌ بازي‌ مي‌كرديم‌، تا كم‌كم‌توپ‌هاي‌ چرمي‌ آمد و ما در زمين‌هاي‌ خاكي‌آلوده‌، فوتبال‌ شديم‌. خانواده‌ سبز: شنيديم‌ دوچرخه‌سواري‌ هم‌مي‌كرديد؟ پروين‌: يادش‌ بخير، آن‌ زمان‌ها، هر 2 ساعت‌يك‌ ماشين‌ هم‌ در خيابان‌ ديده‌ نمي‌شد و مردم‌معمولا دوچرخه‌سواري‌ مي‌كردند و ما هم‌ از اين‌حيث‌ مستثني‌ نبوديم‌ و بچه‌ محل‌ها سعي‌مي‌كردند، آن‌ زمان‌ مسابقه‌ بدهند و من‌ هم‌ دردوچرخه‌سواري‌ يكي‌ از كساني‌ بودم‌ كه‌ هيچ‌ كس‌حريفم‌ نمي‌شد بعد كم‌كم‌ همه‌ زندگي‌مان‌ فوتبال‌شد و آلوده‌ به‌ فوتبال‌ شديم‌. خانواده‌ سبز: در آن‌ زمان‌ لقبي‌ هم‌ به‌ شماداده‌ بودند؟ پروين‌: در آن‌ زمان‌، معروف‌ به‌ «علي‌ زاغي‌»بودم‌، زماني‌ كه‌ در محل‌ تيمي‌ به‌ نام‌ «عارف‌»ايجاد كرديم‌، همه‌ مي‌گفتند (علي‌ زاغي‌) آمد، ماخيلي‌ خوب‌ بازي‌ مي‌كرديم‌. آن‌ زمان‌ كه‌ مافوتبال‌ بازي‌ مي‌كرديم‌، تماشاچيان‌ زيادي‌داشتيم‌، 15 يا 16 ساله‌ بودم‌ كه‌ يك‌ زمين‌ درمحله‌ پايين‌، سر خيابان‌ غياثي‌ «علي‌ الهي‌»، يك‌فروشگاه‌ ورزشي‌ داشتند و به‌ من‌ گفت‌ فردا بياييد،زمين‌ 8 باشگاه‌ كيان‌ تمرين‌ كنيد و من‌ نرفتم‌ وهفته‌ ديگر مجددا علي‌ الهي‌ آمد و سئوال‌ كرد به‌چه‌ دليل‌ نيامديد و من‌ گفتم‌، چرا بايد بيايم‌;خلاصه‌ ما رفتيم‌ و حدود دو جلسه‌اي‌ كه‌ تمرين‌كرديم‌، من‌ را به‌ تيم‌ «البرز» تيم‌ دوم‌ كيان‌ بردند ودر آنجا حدود 6 ماه‌ بازي‌ كرديم‌، بعد از آن‌ به‌تيم‌ كيان‌ آمديم‌ و حدود يك‌ سال‌ هم‌ در آنجابازي‌ كرديم‌ و پس‌ از بازي‌ با كيان‌ به‌ پيكان‌ آمدم‌ وبا آمدن‌ من‌ به‌ اين‌ تيم‌، تمام‌ پرسپوليسي‌ها به‌ تيم‌پيكان‌ آمدند. در سال‌ 47 تمام‌ پرسپوليسي‌ها ازجمله‌ همايون‌ بهزادي‌، كلاني‌، آشتياني‌ و... تمام‌كساني‌ كه‌ صاحب‌ نام‌ در فوتبال‌ ايران‌ بودند، به‌آنجا آمدند. ما در آن‌ سال‌ با تيم‌ پيكان‌ قهرمان‌باشگاه‌هاي‌ ايران‌ شديم‌، همان‌ زمان‌ يك‌ شب‌پاي‌ تلويزيون‌ بوديم‌ كه‌ اعلام‌ كرد، تيم‌ پيكان‌قهرمان‌ شد، منحل‌ شد، كه‌ در همان‌ موقع‌ يك‌ كم‌درگيري‌ پيش‌ آمد، هنوز هم‌ نمي‌دانيم‌ چرا منحل‌شد و به‌ اين‌ ترتيب‌ دوباره‌ همه‌ به‌ پرسپوليس‌برگشتيم‌ و در پرسپوليس‌ مانديم‌. خانواده‌ سبز: اما چند پرسش‌ خانوادگي‌، درچه‌ سالي‌ ازدواج‌ كرديد؟ پروين‌: در سال‌ 55 كه‌ سنم‌ 29 يا 30 سال‌بود، ازدواج‌ كردم‌. خانواده‌ سبز: چه‌ طور با همسرتان‌ آشنا شديد؟ پروين‌: مثل‌ همه‌ كساني‌ كه‌ به‌ خواستگاري‌مي‌روند و در اوج‌ بازي‌هاي‌ ملي‌ و زندگي‌اردويي‌ ازدواج‌ كردم‌. يادم‌ است‌ كه‌ قبل‌ ازالمپيك‌ 76 زماني‌ كه‌ «لادن‌» دخترم‌ 6 ماهش‌بود، من‌ بيست‌ روز در خانه‌ نبودم‌ و در آن‌ زمان‌«حشمت‌ مهاجراني‌» و «محمد رنجبر» ما را به‌اردوهاي‌ 2 يا 3 ماهه‌ بردند، مثل‌ الان‌ نبود كه‌ 10روزه‌ به‌ اردو مي‌روند، بلكه‌ تمام‌ مدت‌ در اردو وسفر بوديم‌ و ليلا دختر ديگرم‌ كه‌ در سال‌ 58 به‌دنيا آمد من‌ در سنگاپور بودم‌. خانواده‌ سبز: آيا در مدت‌ زندگي‌ مشترك‌تان‌تا به‌ حال‌ شده‌، به‌ خاطر ورزش‌ با همسرتان‌ بحث‌كنيد؟ پروين‌: وقتي‌ همسري‌ درك‌ بالايي‌ داشته‌ باشدو بفهمد كه‌ شوهرش‌ چه‌ كار مي‌كند و شغل‌ اوچيست‌، فكر نمي‌كنم‌ كه‌ اصلا مشكلي‌ پيش‌ بيايد،خدا را شكر خانواده‌اي‌ هستيم‌ كه‌ تا به‌ حال‌مشكلي‌ برايمان‌ در اين‌ مورد پيش‌ نيامده‌، قديم‌مثل‌ الان‌ نبود كه‌ تلويزيون‌ همه‌ فوتبال‌ها را نشان‌بدهد و فوتبال‌ تو خون‌ مردم‌ باشد و همه‌ به‌تماشايش‌ بنشينند، در ضمن‌ هيچ‌گاه‌ فوتبال‌ وحواشي‌ آن‌ را به‌ خانه‌ نمي‌برم‌ و به‌ اين‌ دليل‌ خدارا شاكرم‌. در اين‌ سي‌ سال‌ مشكلي‌ در اين‌ موردنداشتيم‌، چون‌ با همسرم‌ رفيق‌ هستم‌ و به‌ بچه‌هايم‌افتخار مي‌كنم‌ كه‌ اين‌ قدر زندگي‌ خوبي‌ داشتيم‌ وداريم‌. خانواده‌ سبز: در مورد اين‌كه‌ در خانواده‌خودتان‌ چند تا بچه‌ بوديد و پدرتان‌ شغلشان‌ چه‌بود، كمي‌ توضيح‌ بدهيد؟ خوانندگان‌ ما دوست‌دارند بدانند. پروين‌: ما هشت‌ تا بچه‌ بوديم‌. 4 تا دختر و 4 تاپسر و من‌ هم‌ فرزند پنجم‌ خانواده‌ هستم‌. پدر من‌«حاج‌ احمد» در بازار بزرگ‌ طباخي‌ داشت‌، سال‌ 51، روزي‌ كه‌ تيم‌ ما مي‌خواست‌ به‌ يونان‌برود و در بازي‌ برگشت‌ با كويت‌ شركت‌ كند، چون‌در كويت‌ جنگ‌ بود، بازي‌ را در يونان‌ برگزاركردند، ما شبي‌ كه‌ مي‌خواستيم‌ برويم‌ پدرم‌ را به‌بيمارستان‌ بردند و من‌ به‌ همراه‌ اخوي‌ بزرگم‌ كه‌هميشه‌ يار و ياور من‌ و خانواده‌ام‌ بود گفتم‌ كه‌ بااين‌ وضعيت‌ نمي‌روم‌، اما ايشان‌ به‌ زور مرا سوارهواپيما كرد. پنج‌ روز طول‌ كشيد و ما 6 عصرپنجمين‌ روز به‌ تهران‌ رسيديم‌، كه‌ بلافاصله‌ به‌بيمارستان‌ رفتم‌. پدرم‌ چشمش‌ راكه‌ باز كرد، يك‌خوش‌ آمد به‌ من‌ گفت‌ و از دنيا رفت‌، گويا واقعاچشم‌ انتظار من‌ بود، وصيت‌ ايشان‌ اين‌ بود كه‌ درقم‌ خاكسپاري‌ شوند، كه‌ اين‌ كار را هم‌ انجام‌داديم‌. خانواده‌ سبز: مادرتان‌ هم‌، در همان‌جا به‌خاك‌ سپرده‌ شده‌ است‌؟ پروين‌: خير، ايشان‌ در بهشت‌ زهرا مدفون‌هستند و ما هر پنجشنبه‌ به‌ آنجا مي‌رويم‌. ماهي‌يكبار هم‌ به‌ جمكران‌ براي‌ زيارت‌ مي‌رويم‌ و ازآنجا هم‌ به‌ سرخاك‌ پدر مرحوم‌مان‌ تا فاتحه‌اي‌بخوانيم‌. خانواده‌ سبز: از شغل‌ برادرهاي‌تان‌ براي‌ مابگوييد؟ پروين‌: داداش‌ عباسم‌ بازنشسته‌ اداره‌ بهداشت‌و درمان‌ است‌ و داداش‌ محمودم‌ كه‌ تو كار جواهرمي‌باشد، كه‌ ماشاا... وضع‌ مالي‌شان‌ هم‌ خوب‌است‌. برادر كوچك‌ترم‌ مجيد، هم‌ مدير تربيت‌بدني‌ منطقه‌ هفت‌ آموزش‌ و پرورش‌ است‌، اوتحصيل‌ را انتخاب‌ كرد، در حالي‌كه‌ فوتبال‌ خوب‌بازي‌ مي‌كرد. خانواده‌ سبز: شنيديم‌ كه‌ برادرتان‌ محمود، نقش‌به‌ سزايي‌ در رشد شما داشت‌، كمي‌ در مورد اوصحبت‌ كنيد؟ پروين‌: من‌ در زندگي‌ام‌ انسان‌ محبوب‌تري‌ ازمحمود نديده‌ام‌، زماني‌ كه‌ خانه‌مان‌ در چهارراه‌كوكاكولا بود، طبقه‌ پايين‌ مادرم‌، طبقه‌ وسطمحمود و طبقه‌ بالا من‌ و مجيد زندگي‌ مي‌كرديم‌.مي‌خواهم‌ خاطره‌اي‌ برايتان‌ تعريف‌ كنم‌. يك‌روز ساعت‌ چهار بازي‌ داشتيم‌، قرار شد محمود بامن‌ بيايد، اما او ساعت‌ 12 ظهر به‌ ورزشگاه‌ رفت‌،زماني‌ كه‌ از او پرسيدم‌ محمود چرا با من‌ نيامدي‌گفت‌: درست‌ نبود با شما وارد ورزشگاه‌ شوم‌، دلم‌نمي‌خواهد كه‌ مردم‌ بگويند، پروين‌ با برادرش‌وارد ورزشگاه‌ شد. خانواده‌ سبز: كمي‌ در مورد جوان‌هاي‌ آن‌زمان‌ براي‌مان‌ بگوييد؟ پروين‌: در آن‌ زمان‌ حداقل‌ 500 تا زمين‌فوتبال‌ تنها در محله‌ زندگي‌ ما بود، زماني‌ كه‌ شماجمعه‌ها مي‌آمديد آنجا، حداقل‌ هزار بازيكن‌آنجا بودند و به‌ دليل‌ توجه‌ به‌ ورزش‌ از اعتياد ومشروبات‌ الكلي‌ دوري‌ مي‌كردند، اما در حال‌حاضر آن‌ قدر ساخت‌ و ساز شده‌، كه‌ زمين‌ فوتبال‌به‌ ندرت‌ ديده‌ مي‌شود. يك‌ سري‌ جوان‌ هم‌ به‌آلودگي‌ كشيده‌ مي‌شوند، من‌ شنيدم‌ كه‌ چندميليون‌ جوان‌ معتاد داريم‌، ما هم‌ از مسئولين‌مي‌خواهيم‌ كه‌ ورزش‌ و امكانات‌ ورزشي‌ راگسترش‌ و توسعه‌ دهند، البته‌ اجازه‌ بدهيد كه‌خاطره‌اي‌ از آن‌ دوران‌ بگويم‌، زماني‌ كه‌ براي‌خودم‌ كسي‌ شده‌ بودم‌. مادرم‌ به‌ من‌ گفت‌: علي‌يك‌ نصيحتي‌ به‌ تو مي‌كنم‌، هميشه‌ ياد خواهرانت‌كه‌ ناموس‌ تو هستند، باش‌... توي‌ اين‌ خانه‌، آدم‌مجرد و خلاف‌ نياوري‌، مادرم‌ خيلي‌ خوب‌ بود،هنوز هم‌ كه‌ هنوز فكر مي‌كنم‌ كه‌ هست‌، هر چيزي‌كه‌ دلمان‌ مي‌خواهد سر خاكش‌ مي‌گوييم‌. مادرم‌هميشه‌ مي‌گفت‌ هر چي‌ خدا بخواهد، همان‌مي‌شود، اگر خدا بخواهد هر كاري‌ انجام‌ شودهمه‌ چيز دست‌ به‌ دست‌ هم‌ مي‌دهد و برعكس‌، ماهر چيزي‌ كه‌ تو زندگي‌مان‌ داريم‌، از مادرمان‌داريم‌ و هميشه‌ به‌ يادش‌ هستيم‌. خانواده‌ سبز: حالا كمي‌ از نوه‌هاي‌تان‌ بگوييد؟ پروين‌: همان‌ طور كه‌ خودتان‌ مي‌بينيد، اين‌دو نوه‌ام‌، مرا به‌ خود سرگرم‌ مي‌كنند. والا رضا ونازگل‌ تمام‌ زندگي‌ام‌ هستند، بعد از ظهر زماني‌ كه‌فارغ‌ از كار به‌ منزل‌ مي‌آيم‌، سعي‌ مي‌كنم‌ با اين‌ دوخودم‌ را سرگرم‌ كنم‌. خانواده‌ سبز: و از دامادهاي‌تان‌ راضي‌ هستيد؟ پروين‌: به‌ لطف‌ خدا، آرش‌ و حسام‌ بچه‌هاي‌خوبي‌ هستند و من‌ از آنان‌ كاملا راضي‌ هستم‌. هم‌آنان‌ مرا دوست‌ دارند و هم‌ من‌ آنان‌ را... برادر پروين‌: علي‌ دوست‌ داشت‌، من‌فوتباليست‌ شوم‌ مجيد پروين‌، برادر كوچك‌تر علي‌ پروين‌، ده‌سال‌ تفاوت‌ سني‌ با علي‌ دارد، او خاطرات‌ خوبي‌از برادر خود دارد، او براي‌ ما خاطرات‌ زيادي‌بازگو كرد كه‌ در ذيل‌ خواهيد خواند: _ آن‌ زمان‌ فوتبال‌ به‌ شكل‌ امروز نبود، هركس‌ كه‌ فوتبال‌ بازي‌ مي‌كرد، بايد شغل‌ ديگري‌ هم‌مي‌داشت‌ تا بتواند امرار معاش‌ كند، به‌ همين‌خاطر خانواده‌ با فوتبال‌ علي‌ مخالفت‌ مي‌نمودند وفكر مي كردند كه‌ او از زندگي‌ عقب‌ بماند. _ آن‌ زمان‌ كه‌ علي‌ در كيان‌ بازي‌ مي‌كرد، يك‌سفر به‌ اهواز داشتند، علي‌ از پدرم‌ تقاضاي‌ پول‌كرد، اما پدرم‌ مخالفت‌ كرد، تا شايد علي‌ با تيم‌ به‌اهواز نرود، اما علي‌ با كيان‌ به‌ اهواز رفت‌. پس‌ ازرفتن‌ علي‌، ما سه‌ روز از پدر خدا بيامرزمان‌ خبري‌نداشتيم‌، به‌ هر جايي‌ كه‌ فكرمان‌ مي‌رسيدسرزديم‌، حتي‌ عكسش‌ را هم‌ در روزنامه‌ها چاپ‌كرديم‌، شب‌ چهارم‌ بود كه‌ با كيسه‌ ميوه‌ آمد وگفت‌: چون‌ به‌ علي‌ پول‌ ندادم‌ و طاقت‌ نياوردم‌،از اين‌ رو با قطار به‌ اهواز رفتم‌ و تمام‌ شهر را زير پاگذاشتم‌، اما او را پيدا نكردم‌، مي‌خواستم‌ به‌ اوپول‌ بدهم‌. _ علي‌، ابتدا مانند برادرم‌ محمود در كار طلابود، اما او عاشق‌ فوتبال‌ بود. _ زماني‌ كه‌ پدرم‌ فوت‌ كردند، در بازي‌پرسپوليس‌- پاس‌، يك‌ دقيقه‌ سكوت‌ اعلام‌ شد. _ برادران‌ بزرگ‌ من‌ عباس‌ و محمود جاي‌پدرمان‌ هستند. _ خانواده‌ ما همه‌ پرسپوليسي‌ هستند. _ راستش‌ نمي‌دانم‌ اصليتمان‌ كجايي‌ است‌، امااقوام‌ مي‌گويند كه‌ خانواده‌ پروين‌ تهراني‌ الاصل‌هستند. _ در 13، 14 سالگي‌ عضو تيم‌ عارف‌ شدم‌،علي‌ هيچ‌وقت‌، اهل‌ پارتي‌ بازي‌ و... نبود، من‌حتي‌ به‌ تيم‌ ملي‌ جوانان‌ هم‌ دعوت‌ شدم‌، اماسرانجام‌ تحصيل‌ را انتخاب‌ كردم‌. _ آموزش‌ و پرورش‌ 19 منطقه‌ است‌ كه‌ هركدام‌ يك‌ مسئول‌ تربيت‌ بدني‌ دارد و من‌ مسئول‌منطقه‌ هفت‌ هستم‌. _ بچه‌هاي‌ علي‌ بيشتر با من‌ بزرگ‌ شدند، چراكه‌ ما با هم‌ زندگي‌ مي‌كرديم‌ و علي‌ بيشتر در سفربود، از اين‌ رو مراقبت‌ از بچه‌ها را من‌ برعهده‌داشتم‌، به‌ همين‌ خاطر احساسات‌ عاطفي‌ زيادي‌بين‌ ما رد و بدل‌ شد. كوتاه‌ از علي‌ پروين‌ _ علي‌ پروين‌ سوم‌ تير ماه‌ سال‌ 1325 دركوچه‌ غريبون‌ به‌ دنيا آمد. _ به‌خاطر چشمان‌ سبزش‌ در محل‌ به‌ او «علي‌زاغي‌» مي‌گفتند، او آن‌ زمان‌ با دوچرخه‌اش‌ لب‌جوي‌ آب‌، كه‌ عميق‌ به‌ نظر مي‌رسيد، مثل‌ يك‌بندباز به‌ جلو مي‌راند و آن‌قدر روي‌ كارش‌ تمركزداشت‌، كه‌ متوجه‌ اطراف‌ نبود و جالب‌ اين‌ كه‌،هيچ‌ وقت‌ او نمي‌افتاد. _ استعداد او در طلاسازي‌ هم‌ زبانزد محل‌بود، اما اين‌ بچه‌ باهوش‌ به‌ سمت‌ فوتبال‌ كشيده‌شد. _ حاج‌ احمد پدر پروين‌ از آنجا كه‌ در بازارتهران‌ طباخي‌ داشت‌، مرد ثروتمندي‌ بود وپروين‌ احتياج‌ نداشت‌ كه‌ جايي‌ كار كند، اما آن‌زمان‌ رسم‌ بر اين‌ بود كه‌ پسران‌ از سن‌ پايين‌ به‌دنبال‌ يادگرفتن‌ حرفه‌اي‌ باشند. _ زماني‌ كه‌ 4 ساله‌ بود، پيش‌ از اين‌ كه‌ با توپ‌بازي‌ كند، به‌ آن‌ خيره‌ مي‌شد و مدت‌ زيادي‌ آن‌را نگاه‌ مي‌كرد. _ بزرگ‌تر كه‌ شد، با توپ‌ از كله‌ سحر تا اذان‌ظهر بازي‌ مي‌كرد، كمي‌ كه‌ بزرگ‌تر شد، هميشه‌كاپيتان‌ تيم‌ محلش‌ بود. _ مي‌گويند پروين‌، به‌جز حرفه‌اي‌ بودن‌ دردوچرخه‌سواري‌، عاشق‌ موتورسواري‌ هم‌ بود وتك‌ چرخ‌هايش‌ در خيابان‌ عارف‌ زبانزد خاص‌ وعام‌ بود. _ لباس‌هايش‌ هميشه‌ خاكي‌ بود، اما مادرخدابيامرزش‌ هيچ‌ گاه‌ او را دعوا نمي‌كرد. _ بچه‌ محل‌هاي‌ پروين‌ مي‌گويند: او عاشق‌شيريني‌ بود و هرگاه‌ پول‌ تو جيبي‌ مي‌گرفت‌، به‌قنادي‌ آقا مرتضي‌ كه‌ سر چهارراه‌ عارف‌ بود،مي‌رفت‌ و چند عدد نان‌ خامه‌اي‌ مي‌خورد آقامرتضي‌ هم‌ كه‌ پروين‌ را خيلي‌ دوست‌ داشت‌، با اونصف‌ قيمت‌ حساب‌ مي‌كرد. _ غروب‌ها بچه‌هاي‌ عارف‌ به‌ قهوه‌خانه‌مي‌رفتند، در آنجا چاي‌ مي‌خوردند و گل‌ يا پوچ‌بازي‌ مي‌كردند; جالب‌ اين‌ كه‌ در «گل‌ يا پوچ‌» هم‌هيچ‌ كس‌ حريف‌ او نمي‌شد، او در همان‌ نگاه‌ اول‌در ميان‌ دو دسته‌ 20 نفره‌، تشخيص‌ مي‌داد كه‌ گل‌دست‌ چه‌ كسي‌ است‌، او به‌ دوستانش‌ مي‌گفت‌: ازچشم‌ها مي‌خواند كه‌ گل‌ در دست‌ كيست‌؟ _ پروين‌ به‌جز فوتبال‌ به‌ واليبال‌ عشق‌مي‌ورزد و هنوز هم‌ اين‌ ورزش‌ را انجام‌ مي‌دهد،آخر هفته‌ها پروين‌ در زمين‌ واليبال‌ است‌. _ در اردوهاي‌ ملي‌، هم‌اتاقي‌ هميشگي‌ او«ناصر حجازي‌» بود. _ مامان‌ نصرت‌ خدابيامرز، مي‌گفت‌: تمام‌بچه‌هايم‌ يك‌ طرف‌، علي‌ يك‌ طرف‌، از بس‌ كه‌شيطان‌ است‌. برادر و خواهرهايش‌ در 18 ماهگي‌شروع‌ به‌ راه‌ رفتن‌ كردند ولي‌ علي‌ در 14ماهگي‌،... _ در محله‌ عارف‌، بچه‌هاي‌ محل‌ به‌ فوتبال‌،گاري‌سواري‌ و هسته‌ بازي‌ خيلي‌ علاقه‌ داشتند.يك‌ روز علي‌ 500 هسته‌ برد، اما زماني‌ كه‌ به‌ خانه‌باز گشت‌، ديد كه‌ مادرش‌ همه‌ آنها را دور ريخته‌است‌. _ ده‌ ساله‌ كه‌ بود، برادرش‌ حاج‌ محمودبرايش‌ يك‌ دوچرخه‌ مشكي‌ رنگ‌ هركولس‌ خريدو او يك‌ ساعت‌ با آن‌ لب‌ جدول‌ هنرنمايي‌ كرد ودوستانش‌ هم‌ به‌ او نگاه‌ مي‌كردند. _ كتاني‌ چيني‌ پروين‌، شهره‌ خاص‌ و عام‌ بود،او به‌ آنها علاقه‌ زيادي‌ داشت‌، تنها كافي‌ بود توپ‌در گوشه‌اي‌ بيفتد و او با چرخشي‌ سريع‌ به‌ آن‌برسد. _ در زمان‌ كودكي‌ توپ‌ دوست‌ خوبش‌ بود،حتي‌ در زمان‌ خواب‌ هم‌ آن‌ را از خودش‌ جدانمي‌كرد، او حركت‌هايي‌ با توپ‌ انجام‌ مي‌داد، كه‌بسيار عجيب‌ و غريب‌ بود. _ كريستال‌ پالاس‌ در آن‌ سال‌ها براي‌ شماره‌7 ايران‌، 500 هزار دلار مي‌پرداخت‌. پدرش‌موافقت‌ خود را اعلام‌ كرد، اما مادر مي‌گفت‌: توهنوز بچه‌اي‌، آنجا ديوانه‌ مي‌شوي‌، نمي‌تواني‌دوام‌ بياوري‌... در غربت‌ روحيه‌ات‌ به‌ هم‌ مي‌ريزدو... اين‌ شد كه‌ او از رفتن‌ به‌ انگليس‌ منصرف‌ شد.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 556]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن