واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - محسن عبدالوهاب در «لطفاً مزاحم نشوید» یک فرم روائی مدرن را برای قصه انتخاب کرده که بخصوص در سینمای خودمان بارها تجربه شده است. سحر عصرآزاد: شاید بهترین نمونه فرم روائی دایرهای را بتوان در فیلم «دایره» جعفر پناهی مثال زد که فرم به درستی در خدمت مضمون و متناسب با نوع کارگردانی بود و کلیت کار را تبدیل به مجموعهای واحد و خوش ساخت کرد. میتوان نمونههای دیگری را در سطوح مختلف مثال آورد که این فرم را در سینما و حتی تلویزیون تجربه کردهاند و البته ذکر این نمونهها دلیل بر ضعف فیلم عبدالوهاب نیست. بلکه دورنمائی است از کاربرد این ساختار در اشل سینمای خودمان.بر همین اساس «لطفاً مزاحم نشوید» در سه اپیزود مختلف زندگی افرادی را در مقاطعی از یک روز پی میگیرد که دچار مشکلات خاص خودشان هستند و جنس این کشمکشها با هم متفاوت است. شخصیتهای اپیزود اول زوجی جوان هستند که مرد مجری تلویزیون و دچار محدودیتهائی است که زن نمیتواند تحمل کند. نامتجانس بودن زوج، جنس طنزی که در موقعیت و روابط تلخ آن جاری است، شخصیتپردازی نه چندان محکم و ... باعث میشوند این اپیزود به نوعی تصنعی تعبیر شود. اوج و فرودهای دعوای این زن و شوهر در حالی که زن برای کتک خوردن از شوهرش شکایت میکند، با عبور گذری یک روحانی پیوند میخورد به شخصیت اصلی اپیزود دوم. این اپیزود با حضور روحانی که دفتر ازدواج و طلاق دارد هم بار طنز جذابتری دارد هم اینکه وجوه مختلف شخصیت مرد را در همان دقایق کوتاه برجسته میکند. مکالمه با دزد موبایل که با وجود دیده نشدن شخصیتی بسیار جذاب است، بخش عمدهای از کاراکتر روحانی را در روندی که قصه در حال پیشرفت است مورد توجه قرار میدهد. بعلاوه اینکه در همان موقعیت تفکر حرفهای او در کارش با نوع برخوردی که با دو مورد ازدواج و طلاق دارد مشخص میشود و او را تبدیل به شخصیتی شفاف و روشن میکند.نوع طنزی هم که در موقعیت جاری است کاملاً حساب شده و در خدمت جنس روابط و لحن حاکم بر این اپیزود است. با تمهیدی مشابه حضور گذری یک پیرزن قصه را به اپیزود سوم پیوند میدهد که در واقع جذابترین بخش فیلم هست. زن و شوهر پیری که به علت ترس، تعمیرکار تلویزیون را به خانه راه نمیدهند و حالا رد و بدل شدن نوزاد تعمیرکار و لزوم تعمیر تلویزیون آنها را وارد چالشهائی خاص میکند. جنس بازیها در این اپیزود به شدت فضا را به سمت رئالیسمی باورپذیر و ملموس میبرد که نوع کارگردانی عبدالوهاب و حضوری متناسب با روابطی که در حال جریان است کمک میکند این قصه با وجود طولانیتر بودن، گرم و روان باشد. بخصوص که شخصیتهای این اپیزود هم کاملاً پردازششده هستند. پایان اپیزود سوم بدون تمهیدی خاص پیوند میخورد به نمای پایانی از اپیزودهای اول و دوم که نوعی مشخص شدن سرانجام هر یک در پایان روز است و البته مفهوم عام ادامه داشتن جریان زندگی با همه مسائل و مشکلات. هر چند فیلم فضائی گرم و ملموس از روابط انسانی را بدون ادعای حرفهای بزرگ در معرض دید ما قرار میدهد که به مدد کارگردانی این حس به صحنهها وارد شده، اما نکتهای را که در مورد فرم روائی مطرح شد میتوان به گونهای دیگر مطرح کرد. هر چند فرم دایرهای ساختاری باز و مدرن برای کنار هم قرار دادن و قرینهپردازی زندگیهای مختلف است، اما این نامحدود بودن در دل خود نوعی نظم و حسابشدگی را دنبال میکند که نیاز به نخ تسبیحی محکمتر در درون اپیزودها دارد.اما این وجه در فیلم به گونهای پرداخت شده که تنها این سه قصه را در کنار هم قرار دهد نه اینکه در بطن هر یک حضور داشته باشد. شاید اگر این اتفاق میافتاد درباره اپیزودها به گونهای مجزا قضاوت نمیشد و کلیت کار در یک مجموعه قرار میگرفت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 346]