واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: حافظ و انتظار
حافظ و انتظار(قسمت اول)
نويسنده:مهدى كياكجورى
مژده اى دل كه مسيحا نفسى مىآيد
كه ز انفاس خوشش بوى كسى مىآيد
از غم هجر مكن ناله و فرياد كه دوش
زدهام فالى و فريادرسى مىآيد
همانطور كه مىدانيم، از مهمترين مواردى كه در همه اديان و مكتبهاى عالم، به طور جدّى و مفصل بدان اشاره شده، مساله انتظار است؛ يعنى ظهور كسى كه در آينده و نه چندان دور، عرصه گيتى را غرق نور حقيقت و عدالت مىكند كه در فرهنگ دينى ما به انتظار فرج حضرت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)تعبير شده است. انتظار فطرى است، يعنى در همه اديان و مكاتب، همچون اگزيستانسياليسم، كُمونيسم، ماركسيسم و حتى اُومانيست (كه قوانين مردمى را زير پا گذاشته و جز قدرت ديكتاتورى معتقد به هيچ تعاون و معاضدت نبودند؛ ولكن مىخواستند از وضع موجود خَلاصى و به تكيهگاه بهتر و مطمئنترى دست يابند) و همچنين زبور، زند، پازند، شاكمونى، پاكتيل، جاماسب نامه، تورات، انجيل و قرآن، جريان و ريشه در دل انسانها دارد؛ به طور مثال در عهد عتيق باب دوم به صراحت آمده است: «اگر چه تأخير نمايد، منتظر باش كه او خواهد آمد، درنگ نخواهد نمود، تمام قومها را براى خويشتن فراهم مىآورد و جميع امّت را نزد خود جمع مىكند.» در جاى ديگر از كتاب مزامير داود، مزمور 37، مىخوانيم كه: «به سبب شريران، خويشتن را مشوش مساز ... زيرا كه شريران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند وارث زمين خواهند شد... آنانكه لعن شدهاند، روى زمين پراكنده خواهند شد .... صالحان وارث زمين خواهند بود... (در آن) تا هميشه ساكن خواهند بود... از فراوانى سلامت بهره خواهند برد...»
اسلام هم به عنوان كاملترين و آخرين دين الهى مسأله را در وسيعترين ابعاد مورد تجزيه و تحليل قرار داده است؛ انسان از زمانى كه در اين كوير حيرت زده پا نهاد و در نهاد خود احساس تشنگى را به نهال زندگى پيوند داد، جانش دوخته و سوخته درد انتظار بود. البته نوع تفكر و نگرش در مسأله انتظار، متفاوت است؛ انتظار از ديدگاه يك انسان سوخته و تشنه حقيقت انسانى كه سينهاى شرحه شرحه از فراق مىخواهد تا شرح درد اشتياق خود را واگويد و در اثر جدايى از اصل خويش، معتقد و اميدوار رجعت اصل، به روزگار وصل است با انسانى كه در پس كوچههاى خيابان زار هوس، به انتظار لبخندى تنفس مىكند يا با شخصى كه در گرداب بيچارگىهاى مادّى نداى حقّ بسر مىدهد فرق دارد.
بشنو از نى چون حكايت مىكند
از جدايىها شكايت مىكند
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگويم شرح درد اشتياق
هر كسى كُو دور ماند از اصل خويش
باز جويد روزگار وصل خويش
به طور كلّ هر زمانى كه بشر از تصادم و تزاحم به تنگ آيد و يا در درونش احساس بستگى و خلاء و كمبود روحى، تبلور يابد؛ انتظار در دلش وجدان و زنده مىشود، همانطور كه گفته آمد...
همه انسانها از نظر عقلى يا فطرى به اين عنصر جوهرى معترفاند و اهل دل و بزرگان، در تبيين و تزريق فهم اين پديده عظيم بسيار كوشيدهاند؛ حافظ هم به عنوان يك فرد ـ معتقد و متفكر جان سوخته ـ از اين قاعده مستثنى نيست.
اين نكته مهم را نبايد فراموش كنيم كه حافظ پيش از آنكه شاعر و عارف باشد، شيعه است و با تمسّك و توجه به اين اصل يقينى و مُتقن، مىتوان اذعان داشت كه شخصيتى چون حافظ كه داراى اعتقادات لطيف ناب مذهبى و عرفانى است نمىتواند نسبت به پديده خطير انتظار فرج حضرت ولى عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)غافل و العياذ باللّه بىاعتنا باشد.
هر چند حافظ به طور مستقيم به اسم مبارك حجة بن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف)اشارهاى نكرده است، ولى با توجه به شواهد و قراين به مقوله غيبت امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف)اشاره صريح دارد و اين امر نشانگر توجّه و تدبّر او به وجود شريف اوست.
مطلب ديگر اينكه، دلباختگان معشوق مادى و آشفتگان جزر و مدّهاى احساسى، كلامشان فاقد آن وسعت معنا است، يعنى در اقوال و سكناتشان آن رقّت و سوز كه زير بناى تفكر عميق الهى است محسوس نيست. و اين قاعده كلى است، كه هر چه معشوق بزرگتر و فوق ادراكهاى صورى باشد، فكر و معنا وسيعتر خواهد بود، حافظ وقتى مطلع غزل را با پادشاه خوبان شروع مىكند، در ابيات بعدى به تزريق و القاى پيام عرفانى مىپردازد. به عنوان مثال:
فكر خود و رأى خود در عالم رمزى نيست
كفر است در اين مذهب خودبينى و خود رأيى
اشعار حافظ ظاهرا از نوع پارادوكس و تشكيك است، كه در اثر فضاسازى ماهرانه و ساختن و پرداختن اصطلاحات و بافت كلمات، جلوه خاصى مىيابد، اما با تدقيق و تدبّر در باطن در مىيابيم كه سخن، چيز ديگر است و نبايد به ظاهر اكتفا كرد:
هر كسى از ظنّ خود شد يار من
وز درون من نَجست اسرار من
تفسير موضوعى حافظ و انتظار
انتظار، در لغت به معنى چشم به راه بودن، چشمداشت، و در اصطلاح، مقامى است كه، شخص يا عارف منتظر، پيوسته به پيوند دوست و محبوب خويش اميدوار و چشم به راه رايحه دلپذير اوست. در اين مقام، عاشق نه تنها دچار يأس و سرخوردگى نمىشود؛ بلكه، چه بسا، در اثر مراقبت و تربيت، به فيضهاى معنوى توصيفناپذيرى هم دست مىيابد.
انتظار، عصاره و نماد بىشايبه هفتخوانِ عشق و سختترين منازل است. بديهىترين اقسام انتظار عبارت است از:
1 ـ انتظار مجازى (عَرَضى)
2 ـ انتظار حقيقى (جوهرى ـ اثيرى)، كه به شرح و تحليل هر دو قسم آن، همت مىگماريم.
انتظار مجازى (عَرَضى):
مجاز در لغت، به معنى كلمهاى است كه در غير معنى حقيقى خود بكار رفته باشد، به گونهاى كه آن معنى از جهتى به معنى اصلى شباهت داشته باشد.
عَرَض در لغت به معنى آنچه قايم به غير است؛ پس انتظار مجازى (عَرَضى)، يعنى اميد و تمناى رسيدن به مبداء مادى و التزام در تملك موجودى كه حدودپذير است.
توضيح اين كه گاهى وجود، طالب موجودى است كه او را از تألمات و تأثرات دنيوى، انقطاع و گريزى نيست؛ و به فرموده حافظ عليه الرحمة، «آمن عيش» كه پايانبخش عقبههاى دشوار سلوك محبت است؛ و لذا در معشوق مادى محسوس نيست؛ به عنوان مثال، از بازتابهاى تكامل انتظار راستين، صبر بر جُور خلق است. به فرموده حضرت حافظ:
وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم
كه در طريقت ما كافريست رنجيدن
اگر از ما بپرسند چه چيز موجب كافريست، مىگوييم؛ شرك به خدا و ... ولى حافظ در طريق معرفت حتى رنجيدن را علاوه بر شرك به خدا، علّت و عين كافرى مىداند.
بنابراين مىبينيم كه هر چه هدف اسباب لقاى محبوب وسيعتر باشد، مُحّب به طرز اعجازآميزى، بيشتر به فعليت جذبههاى قدسى دست مىيابد. كسى يا شاعرى نمىتواند مدعى شود كه، رنجش خاطر از كسى، در طريقت عشق، عين كافريست؛ مگر اينكه مغروق تجليات معشوقى باشد كه، وراى توهمهات و تناسبهاى شهوانى است. پس، اصولاً در انتظار مجازى، تحليل ابعاد عملى عرفان ميسّر نيست، مگر اينكه با راهنمايى و توالى انفاس قدسى استادى جان سوخته، حركت ژرفِ معنوى و پيوند خاصِ الهى حاصل آيد.
انتظار حقيقى (جوهرى ـ اثيرى):
كلمه حقيقت، در لغت به معنى اصل هر چيز، حقّ، راستى و درستى است. «جوهر» در لغت، مُعرب گوهر، يعنى اصل و خلاصه چيزى، آنچه قايم به ذات باشد، (مقابل عرض). «اثير» در لغت به معنى عالى، بلند، برگزيده و خاص است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 198]