واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - غزاله سلطانی زندگی و بازیگری آقای انتظامی در هم تنیده شده به گونهای که جداییناپذیر هستند؛ همانطور که خود ایشان در سخنانشان اشاره میکنند نقشهایشان را بازی نمیکنند، بلکه با آنها زندگی میکنند. تلاش ما در جریان ساخت مستند «... و آسمان آبی» این بود که حضور دوربین در خانه کمتر حس شود؛ سوژه را به گونهای دنبال میکردیم که در دست و پا نباشیم تا به این ترتیب اگر شده برای لحظاتی استاد حضور دوربین را فراموش کنند و ما صحنههایی شکار کنیم که بتواند در واقعی جلوه دادن کار بیشتر کمکمان کند. خوشبختانه این خواسته ما محقق شد و لحظاتی داشتیم که به نظر میرسد ایشان توجهی به دوربین ندارند و زندگی طبیعی خود را دنبال میکنند. حفظ حس و حال طبیعی فضای موجود یکی از اهداف جدی ما بود؛ غیر از برخی صحنههایی که استاد انتظامی مقابل دوربین نشسته بودند و با ما صحبت میکردند در سایر صحنهها ایدهآل این بود که حسی از وجود دوربین منتقل نشود و راهکار، خودداری از کاتهای جابهجا و حرکتهای مختلف دوربین بود. رسیدن به زاویهای تازه از زندگی استاد انتظامی برنامهای بود که از ابتدای پیشنهاد ساخت این مستند به دنبال آن بودم. طرح را بدون اینکه واقعاً از پاسخ ایشان در مورد آن اطلاعی داشته باشم در اختیارشان گذاشتم. میخواستم به واقعیتی از زندگی شخصی استاد برسم و همه چیز را برای رسیدن به آن کنار هم قرار دادم. ذهن من به سمت ثبت بخشهایی رفت که در آن از نقاط عطف زندگی آقای انتظامی بگوییم. اینکه زندگی ایشان تا چه حد متاثر از فعالیتهای هنریشان است و به این دلیل غیر از تئاترهای ایشان در مورد فیلمهای سینماییشان فقط به پخش صداها بسنده کردم، زیرا معتقدم صدا از تصویر ماندگارتر است. تعدادی از تصاویر فیلمهای ایشان را نیز در پایان فیلم قرار دادم تا مشخص شود بازیگری که از ابتدای مستند تا انتها در مورد او صحبت کردیم تا چه حد در زندگی هنری خود موفق است و نقشهای بسیار متفاوتی را بازی کرده است. ما به بازیگری ایشان هم از منظری نگاه کردیم که شخصیت او را در نوع انتخابهای متفاوتش نشان دهد. زمانی که پیشنهاد ساخت مستند را با ایشان در میان گذاشتم، ذهنیتی درباره نگاه او به مستندی که قرار است دربارهشان ساخته شود نداشتم و فقط میدانستم میخواهم کار را حسی پیش ببرم. ما دو سال و نیم با همه حس و حالی که در زندگی استاد وجود داشت همراه شدیم و به این دلیل است که مستند «...و آسمان آبی» را بیش از آنکه کاری فرمالیستی و یا ساختارگرا بنامم، از آن به عنوان فیلمی محتوایی و حسی یاد میکنم. شاید سخنی که مدتها قبل استاد مطرح کرده بودند در وجود من تاثیر گذاشته بود که به صورت ناخودآگاه به سمت ساخت فیلمی صرفاً درباره خود ایشان بروم. ویژگی دلی و حسی بودن فیلم موجب شد از گرایش به هر نوع فرمگرایی خوددادری کنم و تکیهام به از آب درآوردن حسها باشد. پایه و اساس کار من کشف لحظاتی بود که یکدفعه اتفاق میافتاد. به این دلیل اگر در آن لحظات نور خوبی وجود نداشت و یا حتی دوربین میلرزید نگرانی نداشتم، زیرا هدف فقط انتقال حس بود. استاد انتظامی یک مرد هزارساله، شیرین و دوستداشتنیاست. او هنرمندی است که از بودن با او سیر نمیشوی، خاطرات و تجربیات ایشان ما را محو خود میکرد. گاهی اوقات زمان تصویربرداری آنقدر محو ایشان و سخنانشان میشدم که فراموش میکردم به دوربین دستور حرکت دهم. نکته خاص موجود در ایشان تنهایی و خلوتشان بود. این نقطه قابل اتکایی بود که فقط به واسطه اجازه ایشان برای ورود ما به زندگیشان دستیافتی شد. در جریان تدوین فیلم همه تلاش من خانم مهاجر و آقای قلیپور این بود که قضاوتی نداشته باشم و فیلم را به صورت کامل و بدون هرگونه قضاوت و یا تاکید روی نکته خاصی به مخاطب عرضه کنیم. هر فیلمساز و هنرمندی بعد از پایان کارش انتقادهایی به کار خود دارد و تصور میکند میتوانست بهتر از آنچه به دست آمده عمل کند، از آنجا که هیچ چیز مطلق نیست و همه چیز سلیقهای است رسیدن به این نگاه دور از انتظار نخواهد بود، اما خوشحالی من در مورد مستند «...و آسمان آبی» این است که استاد فیلم را دوست دارند و این بهترین جایزه دنیا برایم است.* کارگردان فیلم مستند «... و آسمان آبی»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 364]