محبوبترینها
از کجا بفهمیم قاشق چنگال اصل است | قاشق چنگال تقلبی نخرید!
با چاپ روی وسایل یک کسب و کار پرسود بسازید
قیمت دیگ بخار و تولیدکننده اصلی دیگ بخار
معروفترین هدیه و سوغاتی یزد مشخص شد!
آشنایی با انواع دوربین مداربسته ضد آب
پرداخت اینترنتی قبوض ساختمان (پرداخت قبض گاز، برق و آب)
بهترین دوره آموزش سئو محتوا در سال 1403 با نام طوفان ۱۴۰۳ در فروردین ماه شروع می شود
یک صرافی ارز دیجیتال چه امکاناتی باید داشته باشد؟
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
تعمیرگاه مجاز تعمیر ماشین لباسشویی در شرق تهران
جراحی و درمان ریشه دندان عفونی با خانم دکتر صفوراامامی
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1799086653
با هنرمندان قرآني؛ محمد احصايي / 40جايگاه «محمد احصايي» در سير تحولات هنر مدرن ايران
واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: با هنرمندان قرآني؛ محمد احصايي / 40جايگاه «محمد احصايي» در سير تحولات هنر مدرن ايران
گروه هنر: از فعالان در عرصه نقاشيخط بايد از «محمد احصاييم نام برد كه از ويژگيهاي صوري خط ثلث در آثارش استفاده ميكند.
ايرج اسكندري از نقاشان پيشكسوت ايراني و دكتراي پژوهش هنر و عضو انجمن علمي نقاشان در بررسي سير تحولات هنر مدرن ايران و فعاليت برخي هنرمندان نوپرداز كه در آن جايگاه محمد احصايي نيز در بين ديگر هنرمندان تبيين شده، آورده است: «نقطة آغاز جنبش هنر مدرن ايران را بايد سال 1320دانست كه همزمان بود با سقوط حكومت رضاشاه و اشغال ايران توسط نيروهاي بيگانه. اتفاقاتي كه در ابتداي قرن بيستم ميلادي در جهان رخ داد، از جمله جنگ جهاني اول و جنبشهاي استقلالطلبانه و ضداستعماري، ضرورت ايجاد تغيير و تحول در ساختارهاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در جوامع سنتي را نيز آشكار ساخت.
جوامع سنتي، از جمله ايران، مظاهر جديد كشورهاي صنعتي غربي را الگوي خود قرار دادند. در ايران اين الگوبرداري بدون توجه به شرايط و نيازهاي واقعي جامعه صورت گرفت. بسياري از كارگزاران فرهنگي و روشنفكران ايراني، براي جبران عقبماندگي كشور، به تقليد از دستاوردهاي غربي پرداختند. بدين ترتيب مدرنيسم، به صورت سطحي و ظاهري در جامعة ايران نفوذ كرد.
قبل از ورود مظاهر فرهنگي و هنري مدرنيسم به ايران، مكتب كمالالملك نمايندة هنر رسمي كشور به حساب ميآمد. كمالالملك با تربيت شاگرداني بسيار، مكتبي را پايهريزي كرد كه تا مدتها بر عرصة نقاشي ايران سايه افكند. اما تأسيس دانشكدة هنرهاي زيباي دانشگاه تهران، تا اندازهاي سلطة مطلق مكتب كمالالملك را خدشهدار كرد. آندرهگدار، ايرانشناس فرانسوي و چند معلم خارجي ديگر، به همراه برخي از پيروان كمالالملك از جمله عليمحمد حيدريان، فعاليت در دانشكدة هنرهاي زيبا را آغاز كردند. با حضور افرادي كه اعتقاد به طبيعتگرايي در هنر داشتند، جو حاكم بر اين دانشكده مخالف با حركتهاي نوگرايانه بود. با اين حال گرايش به نوگرايي در ميان برخي از دانشجويان آغاز شد. نخستين نمايشگاه نقاشي با رويكرد به هنر امپرسيونيستي در انجمن فرهنگي ايران و شوروي در سال 1324 برپا شد. گرايشات امپرسيونيستي در دانشكدة هنرهاي زيبا، با فعاليت نقاشاني چون احمد اسفندياري، عبدالله عامري، مهدي ويشكايي، منوچهر يكتايي و حسين كاظمي، شكل پستامپرسيونيستي به خود گرفت.
در اين سالها نقاشاني چون جواد حميدي، حسين كاظمي، جليل ضياپور و محمود جواديپور، براي ادامة تحصيل به اروپا رفتند. جليل ضياپور در پاريس، در كارگاه آندره لوت، با هنر نوين غرب به ويژه شيوة كوبيسم آشنا شد. او پس از بازگشت به ايران انجمن و نشريهاي را تحت عنوان «خروس جنگي» راهاندازي كرد كه در آن با شور و حرارت به ترويج نقاشي مدرن و نكوهش گرايشهاي ارتجاعي ميپرداخت. بدين ترتيب جدال ميان نوگرايي و كهنهگرايي در عرصة هنر و ادبيات آغاز شد. از جمله شخصيتهاي ادبي كه با نشرية ضياپور همكاري داشتند، نيما يوشيج، پدر شعر نوي ايران بود.
مصادف با اين جريان، نخستين گالري تهران با نام آپادانا در سال 1328 افتتاح شد. در اين مكان نوپردازاني چون جواديپور، كاظمي، حميدي و هوشنگ پزشكنيا آثارشان را به نمايش گذاشتند. تحركات هنري بوجود آمده در دهة بيست، در دوران جنبش ملي شدن نفت و سالهاي پس از كودتاي 1332 ادامه پيدا كرد. در اين زمان در باشگاه مهرگان، نمايشگاه گروهي نقاشي برپا شد كه تقابل ميان هنر جديد و قديم را آشكارتر كرد. در سال 1337، با برگزاري نخستين دوسالانة تهران، كه مهمترين اقدام رسمي دولت در تأييد جنبش نوگرايي بود، جدالي ميان پيروان كمالالملك و پيروان هنر مدرن درگرفت.
جليل ضياءپور به عنوان سردمدار و مدافع سرسخت مدرنيسم و نمايندة آن شناخته شده بود. اما او پس از مدتي با كنار گذاشتن تقليد متعصبانة شيوة كوبيسم، به شيوهاي شخصي دست پيدا كرد. او اين شيوه را با سادهسازي اشكال و كاربست موضوعات و نقشمايههاي ملهم از هنر قاجار و هنر قومي و روستايي به دست آورد. بنابراين ضياپور از نخستين نوپردازاني بود كه با استفاده از عناصر هنر سنتي قديم، در پي يافتن هويتي ايراني براي آثارش بود. چنين گرايشي در آثار هنرمندان ديگري نيز همچون ناصر اويسي و ژازه طباطبايي ظهور پيدا كرد.
از ديگر نقاشان مؤثر در تحولات نقاشي معاصر ايران، ماركو گرگوريان است. او كه در مدرسة هنري رُم تحصيل كرده بود، در بازگشت به ايران سعي داشت تا دستاوردهاي هنر اكسپرسيونيستي ايتاليا را به نوعي در ايران ترويج دهد. ماركو در سال 1332 گالري استتيك را داير كرد و در برپايي نخستين دوسالانة تهران نقش داشت. او در ابتداي فعاليت هنرياش، به تجسم حالات رواني انسانها و موضوعات فاجعهآميز ميپرداخت. آخرين كار او در اين دوره از فعاليت هنري، اثري بود با عنوان «آشوتيس». پس از اين تجربيات، او به كار با مصالح بومي ايراني و تلفيق آن با مصالح جديدي همچون پلياستر روي آورد.
در همين زمان هانيبال الخاص در آثارش به دنبال ارائة نوعي اكسپرسيونيسم روايي با موضوعات اسطورهاي و مذهبي بود و سپس نوعي بدويگرايي آگاهانه را در هنرش پديد آورد. او تحصيلاتش را در آمريكا گذرانده بود و پس از بازگشت به ايران در سال 1339، در دانشگاه تهران مشغول به تربيت هنرجويان شد. هانيبال الخاص با تأسيس گالري گيلگمش تعدادي از نقاشان جوان را به دنبال خود كشيد.
از ديگر كساني كه براي هنرآموزي به اروپا رفته بودند، محسن وزيريمقدم بود. او كه در ايتاليا مشغول به فعاليت شده بود، اثري را به دوسالانة دوم تهران در سال 1339، فرستاد كه مورد توجه داوران قرار گرفت. وزيري در سال 1343 به ايران بازگشت و مروج هنر انتزاعي در عرصة هنر ايران شد. در مجسمهها و سازههاي چوبي و فلزي او، مفاهيمي چون حركت فرم در فضا را ميتوان مشاهده كرد.
در اين دوره، حسين كاظمي، پس از پشت سر گذاشتن تجربههاي هنري متنوع، به يك شيوة موجز و شخصي دست پيدا كرد. در آثار متأخر او با مضمون رويارويي و همسازي ضدين مواجه هستيم. كاظمي به معلمي بزرگ براي نسلهاي بعدي تبديل شد. در واقع جنبش نوگرايي ايران با هدايت معلماني چون كاظمي، شكوه رياضي و ديگران رشد پيدا كرد و گرايشهاي گوناگوني را پديد آورد.
در سال 1340، جنبش هنر مدرن شكلي رسميتر به خود گرفت. ادارة كل هنرهاي زيبا كه بعداً به وزارت فرهنگ و هنر تغيير نام يافت، بسياري از هنرمندان نوگرا را به كار گرفت. در اين زمان بنيادي هنري وابسته به دربار ايجاد شد و ادارات دولتي را موظف كرد تا از هنرمندان نوگرا حمايت كنند. برگزاري دوسالانهها و دادن جوايز و بورسهاي هنري و فراهم كردن امكان ارتباط با مجامع هنري بينالمللي در دستور كار دولت قرار گرفت.
يكي از اتفاقات تأثيرگذار در سير تحولات هنر مدرن ايران، تأسيس دانشكدة هنرهاي تزئيني در سال 1339 است. در اين دانشكده كه وابسته به ادارة فرهنگ و هنر بود، معلمان خارجي استخدام شدند. در حقيقت اين دانشكده مكمل فعاليتهاي دانشكدة هنرهاي زيبا بود. در دانشكدة هنرهاي زيبا، روشي آكادميك با تأسي از شيوههاي تدريس دانشگاه «بوزار» پاريس اجرا ميشد، حال آنكه در دانشكدة هنرهاي تزئيني، هنرجويان بر اساس شيوههاي «آر دكو»ي پاريس آموزش ميديدند. از جمله مدرسان خارجي اين دانشكده موسيو ژيرار و آلن باياش بودند.
امكاناتي كه دولت در جهت اشاعة هنر مدرن براي هنرمندان ايراني فراهم كرد، جنبش هنر مدرن را تا حد زيادي در اختيار سياستهاي حكومت قرار داد. لكن هنرمندان و روشنفكراني كه خواستار تحول عميق و اساسي در هنر معاصر ايران بودند، به اشكال مختلف در مقابل جريان هنر رسمي و ديكته شده از جانب دولت واكنش نشان دادند. از جمله شاخصترين اين تحركات، فعاليت تالار ايران بود كه پس از درگذشت منصور قندريز، براي بزرگداشت نام او به تالار قندريز تغيير نام يافت. در اين تالار هنرمنداني چون محمدرضا جودت، رويين پاكباز، ميرحسين موسوي و فرشيد ملكي فعاليت داشتند و در كنار كارهاي هنري به مباحث نظري نيز ميپرداختند. اين افراد غالباً بعدها به طور جداگانه فعاليتهاي فكري و نظري خود را ادامه دادند.
در اين دوران، نقاشان نوگرا، هر يك شيوههاي شخصي خود را جستوجو ميكردند. منصور قندريز پس از يك دوره تجربه در زمينة نگارگري، به نقاشي نيمهانتزاعي روي آورد و در اين سير سعي كرد تا راهي به اعماق خاطرههاي قومي محيط خود پيدا كند. سهراب سپهري، با داشتن زمينهاي از «زيباييشناسي ذن» به نوعي ايجاز در بازنمايي طبيعت دست يافت و در حين ارائة كارهاي تجسمياش، به مكاشفهاي شاعرانه با جهان و اشيا پرداخت. اين تجربيات سپهري در تابلوهاي كاملاً تجريدياش بازتاب يافت. ابوالقاسم سعيدي نيز در اين دوره با تأكيد بر عناصر سنتي سعي در به تصوير كشيدن روح يك فرهنگ كهن داشت. اين تلاش او در قالب نمايش درختان پرشاخ و برگ همراه با عناصر تزئيني متجلي گشت.
در قطب مخالف آثار سپهري و سعيدي، فعاليتهاي هنري بهمن محصص جاي ميگيرد. محصص با رويكرد به نوعي اكسپرسيونيسم خشن، سعي ميكند وضعيت انسان معاصر را به تصوير بكشد. او با زباني تلخ و گزنده، تجسم زمختي از انسانهاي وامانده و مسخشده ارائه ميدهد.آثار او فاقد لطافتها و ظرافتهاي هنر تزئيني بود.
فعاليت هنر رسمي نوگراي ايران در اين دوره را ميتوان به دو شاخة عمده دستهبندي كرد كه عبارتند از شاخة تجريدگرايي و شاخة سنتگرايي نو. در ادامة هنر پيشگامان مدرن، نقاشاني فعاليت ميكردندـ از جمله بهجت صدر، صادق بريراني، غلامحسين نامي، مهدي حسيني، سيراك ملكونيان و سونيا بالاسانيان ـ كه به جنبههاي هنر مدرن غربي گرايش بيشتري داشتند و دنبالهروي هنرمنداني چون ماركو گرگوريان، حسين كاظمي و محسن وزيريمقدم بودند. در شاخة هنرمنداني كه گرايش به تلفيق عناصر سنتي با شيوههاي هنر مدرن داشتند ميتوان به مسعود عربشاهي، جعفر روحبخش، پرويز تناولي، ناصر اويسي و ژازه طباطبايي اشاره كرد كه برخي از اين افراد بعدها در زمرة نقاشان مكتب سقاخانه قرار گرفتند.
خاستگاه نقاشان فعال اين مكتب دانشكدة هنرهاي تزئيني بود. فعاليت اين عده نقاشان مورد توجه دولت قرار گرفت. آنان سعي داشتند به نوعي ميراث گذشتگان را در قالبهاي امروزي بازسازي كنند. اين شيوه، به دليل كسب امتياز در مجامع هنري بينالمللي به لحاظ داشتن هويتي ايراني، مورد توجه كارگزاران فرهنگي وقت از جمله فيروز شيروانلو قرار گرفت. در دوسالانة چهارم كه در سال 1343 برگزار شد اين دسته نقاشان جوايزي را كسب كردند. هرچند در طي سالهاي قبل، برخي هنرمندان نوگرا به موضوعات و مصالح هنر سنتي روي آورده بودند، اما اين جريان در دوسالانة چهارم، با حمايت كارگزاران، جنبهاي رسمي و دولتي به خود گرفت.
از جمله نقاشاني كه موضوعات سنتي را به شيوههاي مدرن بيان ميكرد، ژازه طباطبايي بود. او در مجسمههايش در عين رويكرد به هنر عاميانه و پيكرههاي هنر قاجاري، به شيوههاي هنر مدرن اروپايي، همچون شيوة جفتوجوركاري كه سردمدار آن در هنر غرب پيكاسو بود توجه داشت. ژازه طباطبايي با افتتاح گالري هنر جديد، در ترويج نوگرايي در هنر ايران تأثير بهسزايي گذاشت. در مجسمههاي پرويز تناولي نيز ميتوان رجوع به نمادها و افسانههاي قديم، همچون شيرين و فرهاد را مشاهده كرد. و همچنين ميتوان در اين ارتباط به آثار منصوره حسيني اشاره كرد كه در نقاشيهاي خود با گرايش به خوشنويسي، تركيببنديهايي با رويكرد به هنر سنتي ارائه ميكند.
نقاشان مكتب سقاخانه در سالهاي بعد، از فعاليتهاي قبلي خود فاصله گرفتند و به شيوههاي ديگري روي آوردند. حسين زندهرودي، پس از عزيمت به پاريس، نقشمايههاي عاميانه و طلسمگونه را كنار ميگذارد و به دنبال ارائة كيفيتهاي بصري به شيوههاي كاملاً متفاوتي آثارش را خلق ميكند. اين امر نشاندهندة آن است كه رويكرد برخي از هنرمنداني كه ابتدا به مقولههايي مانند سنت و هويت توجه داشتند، با جنبههاي نظري و اعتقادي همراه نبود.
از ديگر كساني كه دورة نخستين فعاليت هنري او با رويكرد به سنت همراه بود، مسعود عربشاهي است. در طرحها و نقاشيهاي عربشاهي برخي موتيفهاي باستاني همچون عناصري از بناهاي تختجمشيد، به چشم ميخورند. او با گرايش به آثار ديواري، خصلتي ساختماني و كانستراكتيويستي به هنرش ميدهد و با مصالحي مانند سفال و مس و بتون دست به خلق اثر ميزند. فرامرز پيلارام نيز از هنرمنداني است كه آغاز فعاليتش همزمان با شكلگيري مكتب سقاخانه بود. او نقاشيهايش را با خط و خوشنويسي تلفيق كرد. از ديگر فعالان در عرصة نقاشي خط بايد از محمد احصايي نام برد كه از ويژگيهاي صوري خط ثلث در آثارش استفاده ميكند. استفاده از موضوعات و مصالح بومي و سنتي در آثار بسياري از نقاشان جلوهگر شد كه نمونة بارز آن آثار پرويز كلانتري است كه با استفاده از بافت معماري روستايي آثارش را شكل ميدهد. در هر حال كوشش تمامي اين هنرمندان بر اين استوار بوده است كه در قالبهايي جديد، سبكي از هنرهاي تجسمي ايراني را ارائه دهند.
در نيمة نخست دهة پنجاه، با نوع آشفتگي در هنر ايران مواجه هستيم؛ از يك طرف، تقليد و انعكاس هنر غرب بسيار جلوه ميكند، و از طرف ديگر گرايش به هنر نگارگري در شيوههاي بازاري و عامهپسند رواج مييابد. در هر دو وجه، ما با يك تقليد كوركورانه و بالطبع هنري مبتذل روبهرو هستيم. اما اين جريانات زمينهاي را فراهم ميكند براي بروز گرايشهاي روشنفكرانه و مخالف با جريانهاي هنر رسمي. در همين زمان محمدحسن شيردل، در زمينة موضوعات اجتماعي، دست به خلق اثر ميزند و در دانشكدة هنرهاي تزئيني به آموزش هنر ديوارنگاري مشغول ميشود. منوچهر صفرزاده نيز با گرايش به مضامين اجتماعي سعي ميكند سرگشتگي و تنهايي انسان در جهان برزخي را به تصوير بكشد. رحيم ناژفر در اين دوره تصويرگر شهيدان راه حق ميشود. همچنين آيدين آغداشلو در فرايند بازسازي دقيق آثار قدما، چه ايراني و چه خارجي، سعي در نشان دادن ارزشهاي هنري در گذر زمان دارد.
در آثار آغداشلو ضمن اينكه توجه به سنت را ميبينيم، نگرشي سياسي و منتقدانه نيز در لايههاي زيرين آنها ميتوان تشخيص داد. بدين ترتيب نگاهي واقعگرايانه در آثار بسياري از نقاشان در شيوهها و گرايشهاي مختلف ظهور كرد. ليلي متيندفتري و همچنين پروانه اعتمادي در تركيبهايي ساده و بيپيرايه به نوعي هستي و آدمها را به نقش در ميآورند. نقاشان جوانتري چون نيكزاد نحويي، عليرضا اسپهبد و ناهيد حقيقت هر يك با شيوههايي شخصي، تشويشهاي زمانه را به تصوير ميكشيدند. بسياري از هنرجويان در اين دوره به واقعگرايي اجتماعي و اعتراض عليه تفننگرايي رايج گرايش پيدا ميكنند. اين افراد غالباً سعي داشتند نوعي هنر انقلابي را در ابعاد بزرگ و ديواري به نمايش بگذارند. از جملة اين نقاشان بهرام دبيري، منوچهر صفرزاده و شهاب موسويزادهاند كه با دنبالگيري فعاليتهاي هانيبال الخاص براي مدتي دست به خلق اثر با موضوعات سياسي زدند. در ارتباط با اين جريان ميتوان به نصرتالله مسلميان نيز اشاره كرد كه ابتدا در قالبهاي اجتماعي آثاري را پديد آورد اما در سالهاي بعد نقاشيهايش جنبة تغزلي به خود گرفت. با اين حال در پسزمينة اين آثار نيز نوعي نگرشهاي اعتراضآميز را همچنان ميتوان جستوجو كرد.
با وقوع انقلاب اسلامي فعاليت هنر رسمي آنگونه كه در دوران قبلي رواج داشت و ملهم از هنر غرب بود، زير سؤال رفت. هنرمندان فعال در اين عرصه، خود را در مقابل واقعة عظيمي ميديدند. برخي از هنرمندان كه از حمايتهاي دولتي حكومت قبلي برخوردار بودند، به خارج از كشور مهاجرت كردند، برخي بهكلي از كار دست كشيدند، اما عدهاي نيز تحت تأثير شرايط جديد، روش كار خود را تغيير داده و با محوريت موضوعات روز، آثاري را پديد آوردند.
پس از انقلاب همراه با تحولات اجتماعي و ضرورتهاي به وجود آمده، هنرمندان در دستهبنديهاي مختلفي فعاليت خود را شكل دادند كه بارزترين آن، هنرمندان حوزة هنري بودند كه با مضامين مرتبط با انقلاب و جنگ تحميلي و جامعة اسلامي آثار بسياري را به وجود آوردند كه در نوع خود قابل تأمل و بررسي جداگانهاي است. با اين حال تا چند سال پس از انقلاب پيشرفت قابل ملاحظهاي در جنبش هنر نوگرا صورت نگرفت. هرچند در سالهاي اخير شاهد شكلگيري گروههاي هنري متعددي از جمله گروه + 30 ، گروه دنا، گروه ديوار سفيد، گروه آبي بيكران، گروه آفتاب و گروههاي ديگر هستيم، اما به نظر ميرسد كه شكلگيري آنها، بهلحاظ فكري و تئوريك فاقد پشتوانهاي قوي است. زيرا كنار هم قرار گرفتن افراد در اين گروهها، بيشتر بر اساس نزديكي سلايق و روابط دوستانه بوده است، نه يك تفكر هنري.
شايد تحليل ويژگيهاي هنر شكلگرفته در دوران پس از انقلاب اندكي زود باشد، و با توجه به اهميت اين موضوع، نياز به بررسي جداگانه داشته باشد. اما بيشك نقاشان نسل جديد به اين امر واقف هستند كه تحول و نوزايي واقعي در عرصة هنر، مستلزم بازنگري و تأمل در تجربههاي هنري نسلهاي گذشته است.»
برگرفته از سوره مهر
يکشنبه 21 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 137]
-
گوناگون
پربازدیدترینها