واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: بخش دوم/بررسي معاني قلب در قرآن كريم
گروه خبرنگاران افتخاري / سيد جعفر فاطمي نوش آبادي: آدمي ممكن است با چشم ظاهر زوال دنيا را در آثار بجاي مانده از اهل زر و زيور و تزوير در تاريخ گذشته بنگرد، اما دلي براي عبرتگيري و پندآموزي نداشته يا قلبش كور شده باشد.
حجاب و پرده قلب، محصول و نتيجه طبيعي انكارها و اعراضهاي غفلتآميز و غرورهاي تكبرآميزي است كه طبق قانون علت و معلولي موجب عدم رؤيت حقيقت و دور ماندن از نور و حرارت هدايت آن ميشود و از آنجايي كه همه فعل و انفعالات عالم تحت نظاماتي انجام ميگيرد كه خداوند مقرر داشته است و او به اصطلاح، «مسببالاسباب» و تنها مؤثر و مركز همه نيروها و عوامل تأثيرگذار در جهان هستي است، قرار دادن چنين پرده و حجابي را هم كه مانع فهم قرآن و درك توحيد است به خودش نسبت داده است، هر چند به اختيار مشركين انجام شده است.
خداوند ميفرمايند: «هرگاه قرآن ميخواني؛ ميان تو و كساني كه به آخرت باور ندارند، پردهاي ناپيدا ميافكنيم و بر دلهايشان پرده و بر گوشهايشان سنگيني نهاديم تا آن (پيام) را درنيابند و چون يكتايي پروردگارت را (در برابر عقايد شرك آميز آنان) در قرآن ياد كني، پشت كرده و با بيزاري دور ميشوند.»
از شگفتيهاي ديگر اين است كه قرآن نه تنها انديشه؛ يعني عمل تعقل را به قلب نسبت داده، بلكه كور شدن را به جاي چشم، حالتي از قلب شمرده است و ميفرمايد: «چرا در زمين سير و سياحت نميكنند تا دلهايي داشته باشند كه به آن درك كنند و گوشهايي كه به آن بشنوند، پس اين چشمها نيست كه كور ميشوند، بلكه دلهايي كه در سينههاست كور ميشوند.»
معناي سخن فوق اين است كه آدمي ممكن است با چشم ظاهر زوال دنيا را در آثار بجاي مانده از اهل زر و زيور و تزوير در تاريخ گذشته بنگرد، اما دلي براي عبرتگيري و پندآموزي نداشته يا قلبش كور شده باشد.
درمان دلمردگي و كوردلي دو چيز است؛ يكي تصفيه و پالايش آن از ناخالصيها، ديگر رعايت بهداشت محيط زيست قلبي. در مورد نخست قرآن از واژه «تمحيص» (پالايش و خالصشدن) استفاده كرده و خطرات و سختيهاي جهاد در راه حق و جامعه ايماني را عامل بسيار مؤثري براي خالص كردن آنان (از ترس و تنبلي و خودبيني و دنياپرستي و ...) شمرده است.
فلسفه جهاد اين است تا خدا بيازمايد، آنچه در سينه داريد و پالوده و خالص گرداند آنچه در دل داريد، چرا كه خدا داناي به ذات سينههاست. پالايش قلب كاري دروني است، شرايط بيروني هم همواره عامل مؤثري براي سلامت قلب است. وسوسههاي محيط و تحريكاتي كه به خصوص در مسائل جنسي عارض ميشود، قلب را تحتتأثير و نفوذ و در معرض لغزش قرار ميدهد. قرآن به مردان توصيه كرده است كه اگر براي صرف غذا به خانهاي دعوت شدند، از وارد شدن به حريم خصوصي خانه (آشپزخانه و ...) براي برداشتن غذا يا وسائل آن اجتناب كنند و غير مستقيم (نه رو در رو) از اهل خانه درخواست كند، چرا كه رعايت اين شيوه براي دو طرف (مهمان و همسر و يا دختران ميزبان) پاكتر است: «ذلك اطهَرُ لِقُلُوبِكُم و قُلُوبِهِنَّ»
ممكن است چنين توصيهاي در روزگاري كه ديگر آشپزخانهها را هم بصورت باز طراحي ميكنند، غيرضروري بيايد، ولي اگر روح مطلب و پيام اصلي آن را كه رعايت حريم خصوصي اشخاص و كاستن از موجبات تحريك در روابط زن و مرد نامحرم مي باشد، در نظر بگيريم، به حكيمانه بودن چنين توصيه اي پي مي بريم، هر چند با معيارهاي دنياي مادي امروز كه اساس را بر كامجويي هرچه بيشتر و لذت و رفاه گسترده تر گذاشته مغايرت داشته باشد.
اينك اجازه دهيد انواع امراض قلبي را كه قرآن برشمرده است يك به يك مورد نظر قرار دهيم: 1 ـ طبع قلبي ( از دست دادن آزادي فكر) بيش از همه امراض قلبي، قرآن از طبع نام برده است. معناي كلمه طبع اين است كه چيز قابل انعطافي را به صورت ثابت و به شكل معيني دربياوريم. همچون سكه و فلزاتي كه قالبريزي ميشوند.
به چاپخانه نير در سالهاي گذشته مطبعه (محل طبع) ميگفتند، زيرا ماشينهاي چاپ، مقالات و نوشتهها را از طريق حروف سربي به شكل ثابت و هميشگي در ميآوردند. روزنامهها و نشريات را هم به دليل ثابت بودن حروف، مطبوعات مينامند. به همين ترتيب وقتي صفت يا رفتار ثابت و مستمري را، بد يا خوب، از كسي مشاهده كنيم، ميگوييم اين صفت طبيعت او شده است. همچون صفاتي كه خداوند در اجزاي هستي همچون آب و خاك و آتش و درخت گذاشته و ما آنها را طبيعت ميناميم.
خداوند در قلب آدمي قابليت تغيير و تحول شگرفي قرار داده است كه بتواند در ارتباط با اطلاعاتي كه دائما توسط ابزار شناخت خود (چشم و گوش و عقل) كسب ميكند، دگرگون شود و رشد و كمال يابد و به تعبيري امروزش از ديروزش بهتر شود. اصولا معناي لغوي قلب، ظرف همين انقلاب و زير و رو شدن و تحولپذيريهاي دائمي است، همچنان كه قلب صنوبري ما نيز كه در وسط سينه قرار گرفته است، يكسره در خواب و بيداري ميتپد و با ماهيچههاي نيرومند خود خون را به اجزاي بدن ميرساند.
كساني كه قلبشان دچار طبع ميشود، به تدريج اين قابليت را از دست ميدهند و دچار نوعي دگمانديشي، تصلب عقيدتي، تعصب ديني و توقف فكر و انديشه ميشوند. اينها به زودي نگاه مستقل و آزاد خود را به موضوعات جديد از دست ميدهند و اسير يك سلسله افكار و عقايد شكل گرفته و ثابت و ديكته شده ميشوند و به هيچ قيمتي نميتوان در دل آنها نفوذ كرد. عنوان دگماتيسم كه بيشتر در سياست به كار مي رود، كاربرد گستردهتري در دين و مذهب دارد و شواهد و مصاديق آشكارتري از آنرا ميتوان مشاهده كرد.
متأسفانه بيشتر مردم، از گذشته تا به امروز، اسير يك سلسله آداب و تشريفات و سنتهاي آبا و اجدادي و رسوم شكل گرفته از فرهنگهاي شركآميز بودهاند و از استعداد و قابليت تحولپذيري قلب خود كمتر بهره گرفتهاند.
در قرآن ۱۱ بار واژه طبع تكرار شده و مصاديق و نمونههاي عيني آنرا عمدتا در گروهها و اشخاص زير سراغ داده است:جبارين (ديكتاتورها و مستبدين) و متكبرهاي زورگو: كذلك يطبعالله علي قلب كل متكبر جبار؛ متجاوزين به حقوق مردم (معتدين)؛ كساني كه انگيزهاي براي درك حقيقت ندارند و نميخواهند بفهمند (الذين لايعلمون)؛ اشخاص و گروههاي رياكار مذهبي كه دين را دكان دنيا ميكنند؛ ملتهايي كه با زير پا نهادن قوانين الهي به دنيا رو ميكنند و شيفته و دلداده آن ميشوند؛ منافقين دوچهره كه پشت ماسك مذهب، منافع مادي خود را تعقيب ميكنند.*
ادامه دارد ... .
*منبع: پايگاه اطلاعرساني پارسينه
سه شنبه 2 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 191]