محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1825916921
بازیگر محبوب: دوباره زنده شدم
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: ايران - ماني تهراني /محبوبه افتخاري: «روي تخت بيمارستان بودم، هنوز سرگيجه داشتم و سرحال نشده بودم كه تلفن اتاقم زنگ زد. صداي آنور خط را خوب نميشنيدم؛ فقط فهميدم صداي دخترم است. يك كلمه از مقدمهچينيهايش متوجه نشدم. صدايش توي همه اتاق پيچيد كه مامان من باردارم! اتاق دور سرم چرخيد. من سه تا عمل را پشت سر گذاشته بودم و دكترها گفته بودند بايد حالا حالاها بستري باشم تا بتوانم به زندگي عاديام برگردم ولي من وقتي براي توي بيمارستان ماندن نداشتم. حالا دخترم بيشتر از هميشه به من احتياج داشت. چند روز بعد بدون رضايت دكترم زير برگه تعهد ترخيصم را امضا كردم. دكتر گفته بود «اگه از بيمارستان بري بيرون زندگي و مرگت دست خودته». ولي من بايد ميرفتم، بچهها به حضورم احتياج داشتند...» و حالا 3 سال است كه ناديا دلدار گلچين از روي تخت بيمارستان بلند شده، بيماري سخت و خطرناكش را ناديده گرفته و حالا صميميترين دوست نوه 2 سالهاش فرهاد است. از 13 سال كار سينمايي و تلويزيونياش اصلا خسته نشده و ناراحتيهاي جسمياش دليلي نميشود كه به بازنشستگي فكر كند. خستگي همه سالهايي كه به خاطر بهتر شدن اوضاع خانواده با عشق كار كرده و تنهايي - بعد از فوت همسر - و نگراني هميشگياش براي بچهها را ميشود توي صورتش ديد اما او نميخواهد به روي خودش بياورد. وقتي از خاطراتش حرف ميزند، كمي بغض ميكند ولي نميگذارد صدايش بلرزد و غمگين به نظر بيايد. وقتي از موسيقي و بازيگري و بچههايش حرف ميزند ميشود عشق و هيجان را توي چشمهايش ديد. فرصت گفتوگو با ناديا دلدار گلچين مهيا شد؛ گفتوگو با او و دخترش نسيم. و بهانه گفتوگو هم واضح بود؛ وقتي به حافظهمان رجوع ميكنيم نقش ناديا دلدار گلچين در اكثر فيلمها و و سريالهايش يك مادر مهربان و دلسوز و زحمتكش است. خودش هم نميداند چرا ولي آنقدر به بازيگري عشق دارد كه هميشه نقش مادر را پذيرفته و از تكراريشدن نترسيده. خانه گلچين هميشه خلوت است چون او بعد از فوت همسرش و ازدواج بچهها، با مادرش زندگي ميكند. اما امشب دخترش و دامادش هم به خاطر مصاحبه آمدهاند و البته نوه بازيگوشش فرهاد كه در تمام طول مصاحبه و در همه عكسها سعي ميكرد نقش اول را بازي كند. گفتوگو با ناديا گلچين مثل يك شبنشيني دوستانه بود؛ شبنشينياي كه حرمت زنهاي ايراني كه در مقابل هيچ مشكلي سر خم نميكنند و كوتاه نميآيند را در ذهنم چند برابر كرد. بزرگترين تاثير موسيقي، شناخت ريتم است. شما در يك خانواده موسيقيدان بزرگ شديد، فكر ميكنيد اين آشنايي با ريتم در زندگي خانوادگي هم كاربردي دارد؟ گلچين: بله، من فكر ميكنم همه چيز حتي در زندگي هم ريتم دارد و اگر آدمي اين ريتم را بشناسد و بتواند بهتر از آن استفاده كند، مسلما ميتواند در زندگي موفقتر باشد و از لحظه لحظه زندگي لذت ببرد. اين ريتم حتي به كارها نيز نظم ميدهد. وقتي ازدواج كرديد، بازي هم ميكرديد؟ نه، من سال66 وارد حرفه بازيگري شدم و 9 سال قبلش در 1357 ازدواج كرده بودم. شوهرتان هم هنرمند بودند؟ نه متاسفانه (با خنده). معمولا خانمهاي هنرمند از ازدواج ميترسند، شما نميترسيديد محدود شويد؟ من دختر يك هنرمند بودم و پدرم از خوانندههاي مطرح زمان خودش بود. طبيعتا وقتي مردي ميآيد دنبال چنين دختري، بايد با خودش كنار آمده باشد كه اين دختر شايد علايق هنري بسياري داشته باشد و چه بسا بخواهد يكي از شاخهها را ادامه دهد. زمان ازدواج ما پيش از انقلاب بود و شوهرم ميدانست كه رشته من موسيقي است و ممكن است حتي راه پدرم را ادامه دهم. چطور ايشان را قانع كرديد كه علايقتان به موسيقي و بازيگري را بپذيرد؟ اصلا بحث قانعكردن نبود. چون خودش با اين پيشزمينه آمده بود جلو و اتفاقا آدم هنردوستي بود و از اولين كساني بود كه مرا در كار هنري تشويق ميكرد. خودتان چه تلاشي كرديد تا تعادل را در زندگي هنري و زندگي شخصيتان برقرار كنيد؟ من 3-2 سال بعد از ازدواج احساس كردم خاليام. دوست داشتم كار كنم، آن هم كار هنري چون كار ديگري از من بر نميآيد. در هر شاخه هنري، سعي كردم چيزهايي ياد بگيرم، مثل: گريم، صنايع دستي، آرايشگري و... من تا حدود زيادي به دنبال هر شاخه هنري كه فكرش را بكنيد، رفتهام و چيزهايي ياد گرفتهام. از 57 كه ازدواج كردم تا سال66 – كه ديگر آن موقع 2 فرزند داشتم (متولدين 59 و 62) – سعي كردم بيشتر به زندگيام برسم و بچهها را از آب و گل در بياورم و در عين حال، همه فكر و ذكرم اين بود كه بايد به طريقي كار هنري را هم شروع كنم و نيز در رشتهاي فعاليت داشته باشم كه بتوانم در آن رشته موفق شوم. وقتي اين خواستهام را با همسرم در ميان گذاشتم، استقبال نكرد. چون بازيگري حرفهاي است كه ذهنيت خوبي براي مردم نداشت؛ بهخصوص آن موقعها، و مخالفت كرد. گفتم: اجازه بده من بروم، قول ميدهم اگر مشكلي پيش بيايد ادامه ندهم. گفت: نه، خوب نيست. گفتم: خودت كه ميداني من اگر كاري را بخواهم در هر صورت انجام ميدهم و كسي نميتواند جلويم را بگيرد. چون اين دارد من را اذيت ميكند، من ميخواهم يك هنرمند باشم، حالا در هر رشتهاي، مقداري درگيري لفظي ايجاد شد اما من با تمام توان جلويش ايستادم. اين ازدواج اصلا به چه شكلي شروع شد؟ عشق، خواستگاري سنتي يا...؟ نه عشق بود، نه ازدواج سنتي. ايشان توسط يكي از دوستانشان به من معرفي شدند و آن شخص به من گفت كه دوستم قصد ازدواج دارد و من چون خيلي نسبت به شما ارادت و شناخت دارم، فكر ميكنم بتوانيد زوج خوبي باشيد و درخواست كرد كه ما همديگر را ببينيم. من قبول كردم اما وقتي همديگر را ديديم، من گفتم هيچ سنخيتي بين ما وجود ندارد. 13سال اختلاف سن داشتيم ولي اتفاقا ايشان از اين ركگويي و صراحت كلام من بيشتر خوشش آمد و... خلاصه بعد از 20 روز ازدواج كرديم. نظر پدرتان چه بود؟ پدرم فقط وقتي ايشان را ديد، گفت: پسر خوبي است و اگر دوست داري با او ازدواج كن، اگر نه كه هيچي. وقتي بازيگري را شروع كرديد، بچهها چند ساله بودند؟ دختر كوچكم (ندا) 4 سالش بود. پرستار گرفتيد؟ نه، مادرم با ما زندگي ميكند. او از بچهها مراقبت ميكرد. هيچوقت شده كاري به شما پيشنهاد شود و به خاطر خانواده آن را رد كنيد؟ نه، هميشه كارم را انجام دادهام. چون به خاطر حضور مادرم خيالم از بابت بچهها راحت بود. فكر نميكنيد اگر تشكيل خانواده نميداديد، امروز جايگاه خيلي بهتري در دنياي بازيگري داشتيد؟ نه. اصلا اين تصور را قبول ندارم كه آدم مجرد بهتر پيشرفت ميكند. به نظر من، اتفاقا تاهل و تعهد، باعث افزايش وجدان كاري ميشود. من وقتي همزمان به 2 مقوله ميرسم، احساس ميكنم قدرتمندتر هستم. حتي به ياد دارم فيلمنامههايي را كه به دستم ميرسيد، ميدادم به همسرم كه برايم بخواند و تحليل و تفسير كند. اولين جلسهاي كه سر فيلمبرداري رفتم، همسرم هم آمد. گفتم: به خاطر اينكه خيالت راحت شود با من بيا فضا را ببين. آمد و از 6عصر كه من آفيش شدم تا 6 صبح كه كار تمام شد، اين آدم پلك روي هم نگذاشت. موقعي كه مادرتان بازيگر شد شما چند ساله بوديد؟ و آيا هيچوقت حس نكرديد با وجود حضور مادربزرگ، باز هم كمبودي داريد و زندگيتان مثل زندگيهاي معمولي نيست؟ نسيم: من 7سالم بود. بله خب، كمبود كه احساس ميشد ولي بعد از مدتي كه بزرگتر شدم، به اين وضعيت عادت كردم. اين كمبود را با چه چيزي پر ميكرديد؟ يا وقتهايي كه مادرتان خانه بود، چه كار ميكرديد تا اين تعادل برقرار شود؟ بالاخره كمبود وجود داشت. نميتوانم بگويم وضعيت خوبي بود اما وقتي با هم حرف ميزديم ميگفت كارم اين است و مادر بازيگر، مادري است كه توي خانه نيست. هيچوقت آرزو داشتيد كه يك مادر معمولي داشته باشيد كه هميشه پيشتان باشد؟ نه، اصلا. هنرمند بودن مادرتان گرايش خاصي در شما ايجاد كرد؟ مثلا گريمور شدنتان به اين دليل بود؟ بله خب، وقتي مادر آدم كار هنري انجام ميدهد، به هر حال گرايش آدم به اين فضا بيشتر ميشود. ولي صددرصد هم اين نيست كه بگويم چون دختر ناديا گلچين بودم، گريمور شدم. موسيقي، اولين چيزي بود كه از مادرم به ارث بردم، مثلا در آلبوم «قرمز، زرد و آبي» آقاي بهنام ابطحي كر خواندهام. شما كه تجربه خانواده هنرمند و سختيها و كمبودهاي دوران كودكي را داشتيد، چي شد كه با ازدواج با يك بازيگر، دوباره يك خانواده هنرمند تشكيل داديد؟ به هر حال، هر كسي سرنوشتي دارد. من به سرنوشت معتقدم و اينكه آدمها، ناخودآگاه سر راه هم قرار ميگيرند و دلبستگيها و وابستگيهايي پيش ميآيد. يعني گذشته شما و هنرمند بودن مادرتان هيچ ذهنيتي برايتان ايجاد نكرده بود كه در مقابله با همسرتان بگوييد اي واي باز هم بازيگر، باز هم آن نوع مشكلات... نه، من و شوهرم، يكجورهايي همديگر را دوست داشتيم و فكر كرديم كه اين دوست داشتن، الان مهمتر از سختيهاي زندگي است. به هر حال، بايد سختيهاي زندگي را تحمل كرد و بازيگري به نظرم شغل بدي نبود كه بخواهم دور آن خط قرمز بكشم. خب، پيش آمده خيلي وقتها اين وضعيت را تحمل نكردم و از كوره در رفتم و... البته چند سال اول ازدواجمان كه خود من هم گريم را به صورت حرفهاي كار ميكردم، همين مشكلات براي شوهرم بود. وقتيهايي كه از آن وضعيت خسته ميشديد، چه كار ميكرديد؟ غر زدم، داد زدم (با خنده). وقتي به سنين نوجواني رسيديد، موقعي بود كه ديگر مادرتان به عنوان بازيگر شهرت داشت، خاطرهاي از اين دوران داريد؟ بله. كلاس دوم راهنمايي بودم. تا آن موقع بيشتر پدرم به مدرسه سر ميزد و براي اولين بار بود كه مادرم وارد مدرسه ميشد و دقيقا همان موقعي بود كه فيلم «دو روي سكه» اكران شده بود و توي فيلم مردي كه نقش شوهر مادرم را بازي ميكرد، در ديالوگي به مادرم گفت: «تو مثل ماشين جوجهكشي هستي». خلاصه تا مادرم وارد حياط مدرسه شد، همه بچهها سرهايشان را از پنجره كلاسها بيرون آوردند و داد زدند: ماشين جوجهكشي آمد. من هم كه عصباني شده بودم، سرشان داد ميكشيدم. مادرتان توي فيلمها هميشه نقش زن دلسوز و فداكار را بازي ميكند، توي زندگي هم همينطور است؟ بله، خيلي مادر دلسوز و فداكاري است. كار كردنش، هم براي دل خودش است و هم براي رفاه حال خانواده. ما هر وقت هر چيز ميخواستيم، ميرفتيم سراغ مادرمان. البته گاهي جدي و خشن هم ميشود. ما از مادرمان بيشتر حساب ميبرديم تا پدرمان. الان كه بزرگ شديد، فكر ميكنيد اين جديت و خشونت نتيجه مثبت داشته يا منفي؟ الان كه خودم مادر شدهام، ميبينم گاهي خشونت لازم است و اگر مرا رها كنند شايد حتي نسبت به مادرم مادر خشنتري باشم. مثلا ما هيچوقت از مادرمان كتك نخورديم هميشه همان يك چشم غره كافي بود كه من و خواهرم بترسيم. خانم گلچين! اين چيزهايي كه تعريف ميكنيد با روحيه هنرمند و هنردوست زياد جور در نميآيد. هنرمندان روحيات حساس و لطيفي دارند و... من يك مقدار روحيات ارتشي دارم؛ به اين معنا كه خيلي تابع نظم در زندگي هستم. اتفاقا هنرمندان نظم هم ندارند؛ ساعات خواب و بيداريشان و... حز ساعات خواب و بيداري كه خود من هم در اين مورد تابع هيچ نظمي نيستم، در بقيه موارد، نظم و انضباط را خيلي دوست دارم و به آن پايبندم. هميشه نقش مادر را بازي كردهايد، چرا؟ بله حرف شما را قبول دارم. اما خودخواسته نبوده. مثلا متاسفانه همين ديروز يك حرفي را از دخترم شنيدم كه گفت مامان تو خيلي زود مادر شدي؛ يعني در همان دوران نوجواني چهرهاي مادرانه پيدا كردي. چون ميتوانستيد در همان سني كه وارد سينما شديد، نقش همسري را داشته باشيد كه مادر هم نباشد و... هميشه نقش مادر را بازي كردهام. هميشه از خودم بزرگتر بودهام، هميشه بچههايي كه به من دادهاند سنشان به من نميخورده و... حالا نميدانم تهچهرهام مادرانه است، حزن و غمي توي صورتم است يا چي كه اين اتفاق ميافتد. هيچوقت نگفتيد مثلا من 3سال بازي نميكنم تا براي نقش ديگري غير از مادر سراغم بيايند. نه. اعتقاد داشتم فقط بايد فعاليت داشته باشم و آن انرژي كه در درونم تلنبار شده را تخليه كنم؛ چرا كه برايم حضور و فعاليت مهم است. ممكن است بعضيها بعد از 4 تا نقش بگويند اه اين چقدر تكراري است. من هم خيلي دوست داشتم نقشهايم متفاوت باشد، اما نميتوانستم تغييرش دهم. چون اگر كار نميكردم، زايل ميشدم. ولي مادرها هم با هم تفاوت دارند؟ خب، مادر در جامعه ميتواند از قشرهاي مختلف، مناطق مختلف، طبقات اجتماعي مختلف و... باشد. وقتي به من نقش مادري را ميدهند كه 6 تا بچه دارد اين سطح فرهنگ و شعورش با مادري كه يك بچه دارد خيلي متفاوت است. مثلا در اين مورد ميرفتم دنبال شخصيت آن مادر جنوب شهري كه با 6 تا بچه توي خانه قمر خانمي زندگي ميكند. ميرفتم جستوجو ميكردم و آن شخصيت را بازي ميكردم. حتي غير از تعداد بچه و ... سعي ميكردم اختلافات فرهنگي شخصيتها را پيدا كنم؛ هر چند همه ما ايراني هستيم اما واقعيت اين است كه فرهنگ محله سعادتآباد با فرهنگ خيابان انقلاب فرق ميكند و همين دقت در ريزهكاريها باعث ميشود كه نقشها دلپذير از آب درآيد و تكراري و زننده نباشد. در اين سالها حضور زنان در سينما بيشتر شده، چرا؟ درك و شناخت صحيح از شخصيت زن بالا رفته و ابعاد اجتماعياش بيشتر شناخته شده. الان مثلا پانتهآبهرام حتي رل زن معتاد را بازي ميكند كه در آن زمان هرگز ممكن نبود. وقتي نقش مادر را بازي ميكنيد، بيشتر شما از مادران آن شخصيتي وام ميگيريد يا بيشتر بر مادرهاي آن طبقه تأثير ميگذاريد؟ اين ارتباط كاملا دو طرفه است و اصلا قابل تفكيك نيست. وقتي مثلا نقش يك مادر جنوب شهري را بازي ميكنيد، ذهنيت عام اين است كه مادر جنوب شهري جيغ ميزند و با بچههايش درست صحبت نميكند و... هيچوقت در اين موارد، به اين فكر كردهايد تا جايي كه نقش ايجاب ميكند در شخصيت همان مادر جنوب شهري، نقاط مثبتي را بگنجانيد كه از اين طريق به آن دسته از مادرها بياموزيد كه ميتوانند جنوب شهري باشند، 6 تا بچه داشته باشند اما مثلا فلان صفت ناپسند را نداشته باشند ـ يا مثلا روزنامه هم بخوانند...(بالا كشيدن سطح سليقه مردم). بله مثلا نقش زن يك خانواده سنتي را بازي ميكردم كه توي ديالوگها بايد شوهرش را آقا صدا ميكرد. چند بار با كارگردان درگير شدم كه اين كلمه «آقا» را برداريد و اين قدر به اين فرهنگ غلط مرد سالار دامن نزنيد. مثلا آخرين نقشي كه بازي كردم يك عمه مذهبي بود كه من خيلي جاهايش را عوض كردم. چند سال پيش شوهرتان فوت شد و بعد هم بيماري خودتان، در اين مدت مخارج زندگي كه بردوشتان بود... من سال1369 در انجمن هنرهاي نمايشي استخدام شده بودم و يك حقوق ثابت ماهانه داشتم كه الان 2 سال است قطع شده اما هنگام بيماريام اگر اين حقوق و بيمه نبود، من الان در اين دنيا نبودم. زني كه كمي قدرت جسمي فكرياش ضعيف باشد، در چنين شرايطي كه بار زندگي روي دوشش بيفتد خرد ميشود. در بهترين شرايط، حداقل مدتي طول ميكشد تا خودش را پيدا كند؛ خودش را با مشكلات سازگار كرده و به كار و فعاليت ادامه دهد. در غير اين صورت، له شده و خداي نكرده به راه بد كشيده ميشود. من خودم از همان سال66 كه شروع به كار كردم، يكي از دلايل حاشيهاياش هم استقلال مالي بود؛ چون شوهرم يك كارمند معمولي بود و از نظر مالي براي زندگي نميتوانستم رويش حساب كنم. پدر خوبي براي بچهها بود اما از نظر حمايت مالي نميشد به او تكيه كرد. بنابراين نيازهاي مالي بچهها را من تامين ميكردم. هيچوقت اتفاق افتاد كه زير بار مشكلات مالي مثل بعضي زنها به شوهرتان بگوييد «من ميتوانستم به راحتي زن يك تاجر شوم و اگر شده بودم الان وضعم اين نبود»؟ هرگز به اين مسائل حتي فكر هم نميكردم وقتي ميديدم ضعف از طرف مقابل است، ميكوشيدم با كار كردن اين خلأ را پر كنم. اعتقاد داشتم كه قسمتم اين است و هميشه سازگار بودم و ميگفتم بايد با دست خودم بسازم و از اسم طلاق هم بدم ميآمد؛ چون خودم بچه طلاق بودم و خيلي سختي كشيدم. البته اين باعث شد تجربههاي بسياري كسب كنم اما كاملا احساس ميكنم بچه طلاق يعني چه. شما بعد از فوت شوهرتان، بيماريهاي سختي را پشتسر گذاشتيد، در صورتي كه هيچ پشتوانهاي نداشتيد. بله، من بعد از فوت شوهرم، كليههايم از كار افتاد. عمل پيوند كليه انجام دادم و بعد از آن،يك مشكل خطرناك براي مغزم پيش آمدكه سه بار عمل باز انجام دادم (كاسه سرم آبسه ميكرد) و حتي دكترها نيز اميدي به زنده ماندنم نداشتند اما نيرويي كه باعث شد بتوانم بر اين همه مصائب غلبه كنم، عشق به بچهها بود. حتي الان كه ازدواج كردهاند فكرميكنم جز من پناهگاهي ندارند؛ هم از نظر مادي و هم از نظر معنوي. و اينكه دوست دارم هيچ وقت محتاج كسي نباشم. خبر نوهدار شدنم را در حالي شنيدم كه عمل سوم روي سرم انجام شده بود و هر كس ميديد، ميگفت اميدي به زنده ماندنش نيست. حالم خيلي خيلي خراب بود كه يك روز دخترم زنگ زد و گفت: «مامان ميخوام يه چيزي بگم». گفتم: «بگو». گفت: «آخه نميشه... من حاملهام» . همانجا با آن حال خراب، دو دستي كوبيدم توي سرم كه چرا نيستم و نميتوانم كنارش باشم و به او كمك كنم و آنجا بود كه به خودم گفتم اين بچه مادربزرگ نياز دارد و من بايد از جايم بلند شوم، و اين، نيرويي به من داد كه با رضايتنامه خودم از بيمارستان مرخص شدم. دكتر گفت بروي بيرون ميميري. اما الان خوشبختانه در خدمت شما هستم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 900]
صفحات پیشنهادی
بازیگر محبوب: دوباره زنده شدم
بازیگر محبوب: دوباره زنده شدم. ايران - ماني تهراني /محبوبه افتخاري: «روي تخت بيمارستان بودم، هنوز سرگيجه داشتم و سرحال نشده بودم كه تلفن اتاقم زنگ زد. صداي آنور ...
بازیگر محبوب: دوباره زنده شدم. ايران - ماني تهراني /محبوبه افتخاري: «روي تخت بيمارستان بودم، هنوز سرگيجه داشتم و سرحال نشده بودم كه تلفن اتاقم زنگ زد. صداي آنور ...
وداع با شکوه کاربران عصرایران با بازیگر دل ها
وداع با شکوه کاربران عصرایران با بازیگر دل ها. ... خسرو همیشه در دلها زنده هستی ، بازی تو در هامون جاودانه است ▪ خدایش بیامرزاد ▪ افسوس .... ▪شکیبایی محبوب دلها بود و هست . ... واقعا ناراحت شدم خسرو جان همیشه سبز در دلها میمانی ▪ اون رفت و ما مونديم واقعا متاسفم .... به امید دیداری دوباره به خدا می سپارمت ای دوست ▪ خسرو شکیبایی هم رفت . ...
وداع با شکوه کاربران عصرایران با بازیگر دل ها. ... خسرو همیشه در دلها زنده هستی ، بازی تو در هامون جاودانه است ▪ خدایش بیامرزاد ▪ افسوس .... ▪شکیبایی محبوب دلها بود و هست . ... واقعا ناراحت شدم خسرو جان همیشه سبز در دلها میمانی ▪ اون رفت و ما مونديم واقعا متاسفم .... به امید دیداری دوباره به خدا می سپارمت ای دوست ▪ خسرو شکیبایی هم رفت . ...
به خاطر دخترم
پدرم اگر زنده بود با زوزه میخندید از این اتفاق طعنه آمیز.دریافت ... او نویسندهی فوق العادهای است و یكجورهایی ناراحت شدم كه نمایش جوایز دیگری دریافت نكرد. یا كارگردان ... چه طور شد كه بارها وبارها پذیرفتید كه دوباره با این كمپانیها كار كنید؟ ... طرح فوق العادهای بود، بسیاری از بازیگران محبوب من در آن سالها، بازیگرانی مثل باب پك. ...
پدرم اگر زنده بود با زوزه میخندید از این اتفاق طعنه آمیز.دریافت ... او نویسندهی فوق العادهای است و یكجورهایی ناراحت شدم كه نمایش جوایز دیگری دریافت نكرد. یا كارگردان ... چه طور شد كه بارها وبارها پذیرفتید كه دوباره با این كمپانیها كار كنید؟ ... طرح فوق العادهای بود، بسیاری از بازیگران محبوب من در آن سالها، بازیگرانی مثل باب پك. ...
گفتگو با نسرين مقانلو
ولي شايد باور نكنيد اولين كسيكه با مخالفت او مواجه شدم مادرم بود! ... مخصوصاً فيلم «ماهوش» كه قصه زنده ياد مهوش است و قصه آن را از دوستان مادرم كه الآن بالاي هفتاد سال سن ... ولي وقتي محبوب بشوي در شلوغي هم با مردم قاطي ميشوي. ... در سريال «ساعت شني» كه دوباره باهم كار ميكرديم و او ميگفت:«كاري كنيد كه من و خانم مقانلو مقابل هم باشيم. ...
ولي شايد باور نكنيد اولين كسيكه با مخالفت او مواجه شدم مادرم بود! ... مخصوصاً فيلم «ماهوش» كه قصه زنده ياد مهوش است و قصه آن را از دوستان مادرم كه الآن بالاي هفتاد سال سن ... ولي وقتي محبوب بشوي در شلوغي هم با مردم قاطي ميشوي. ... در سريال «ساعت شني» كه دوباره باهم كار ميكرديم و او ميگفت:«كاري كنيد كه من و خانم مقانلو مقابل هم باشيم. ...
مفصل ترین گفتوگو ی هديه تهراني
به عنوان يكي از پنج برگزيدهي بهترين بازيگر زن تاريخ سينماي ايران در كتاب سال بازيگري ... در يكي از همين تماسها بود كه دعوت شدم به دفتر هدايتفيلم براي فيلم روز واقعه. ... كرده بودم، اما در هر صورت دوباره مشغول كارهاي قبلي خودم شدم، تا اينكه خانم آناهيتا همتي كه در شهرك ... گويا اين وسط فيلمنامه ميخواهم زنده بمانم هم پيشنهاد شده بود؟ ...
به عنوان يكي از پنج برگزيدهي بهترين بازيگر زن تاريخ سينماي ايران در كتاب سال بازيگري ... در يكي از همين تماسها بود كه دعوت شدم به دفتر هدايتفيلم براي فيلم روز واقعه. ... كرده بودم، اما در هر صورت دوباره مشغول كارهاي قبلي خودم شدم، تا اينكه خانم آناهيتا همتي كه در شهرك ... گويا اين وسط فيلمنامه ميخواهم زنده بمانم هم پيشنهاد شده بود؟ ...
پنجاه سالگی 30 فیلم بزرگ (1)
بعد برگردان فیلم های قدیمی تر جان وین به روش تازه ای دوباره تکرار شد. ... ای شد تا در دروس انگلیسی بهترین نمرات را داشته باشم و موفق شدم به مدرسه عالی ترجمه راه یابم). ... یکی دیگر از بازیگران بسیار محبوب جوانان قدیم در کشور ما، برت لنکستر بود که غالباً ..... نمایش زنده باد زاپاتا ( الیا کازان) باز هم با براندویی فراموش نشدنی. ...
بعد برگردان فیلم های قدیمی تر جان وین به روش تازه ای دوباره تکرار شد. ... ای شد تا در دروس انگلیسی بهترین نمرات را داشته باشم و موفق شدم به مدرسه عالی ترجمه راه یابم). ... یکی دیگر از بازیگران بسیار محبوب جوانان قدیم در کشور ما، برت لنکستر بود که غالباً ..... نمایش زنده باد زاپاتا ( الیا کازان) باز هم با براندویی فراموش نشدنی. ...
عکس : بازتاب گسترده اولین مراسم فرش قرمز سینمای ایران
*كريمي: خوشحالم كه پس از سالها دوباره با كيميايي كار كردم نيكي كريمي نيز در جملاتي ... امشب كه از روي اين فرش قرمز رد شدم ديدم كه براي من و مسعود كيميايي كه اهل باندبازي ... احمدي تاكيد كرد: جمعيت امروز ثابت كرد كه مسعود همچنان محبوب است و به لوموند و ... این مراسم با اجرای زنده ترانه تیتراژ فیلم سینمایی "حکم" به کارگردانی مسعود ...
*كريمي: خوشحالم كه پس از سالها دوباره با كيميايي كار كردم نيكي كريمي نيز در جملاتي ... امشب كه از روي اين فرش قرمز رد شدم ديدم كه براي من و مسعود كيميايي كه اهل باندبازي ... احمدي تاكيد كرد: جمعيت امروز ثابت كرد كه مسعود همچنان محبوب است و به لوموند و ... این مراسم با اجرای زنده ترانه تیتراژ فیلم سینمایی "حکم" به کارگردانی مسعود ...
كانورتور edius5
... شدم و چنین چیزی در ادیوس 5 مشاهده نکردم نقطه سر خط علي طهماسبي09-07-2009, .... دمت گرم با راهنمایی تو مشکل پروکدر من حل شد سایت ما را در گوگل محبوب کنید با ... با مهرداد رئيسي درباره دوبله فيلم هورتون مرتضي احمدي، پردهخواني را دوباره زنده كرد ...
... شدم و چنین چیزی در ادیوس 5 مشاهده نکردم نقطه سر خط علي طهماسبي09-07-2009, .... دمت گرم با راهنمایی تو مشکل پروکدر من حل شد سایت ما را در گوگل محبوب کنید با ... با مهرداد رئيسي درباره دوبله فيلم هورتون مرتضي احمدي، پردهخواني را دوباره زنده كرد ...
اصغر فرهادی چطور فیلم میسازد
بعد دوباره مجبور شدم مصاحبه کنم و توضیح کوتاهی بدهم که اگر قرار به عذرخواهی بود فیلم من حتی .... در یک دوره کارهای آقای تقوایی برایم خیلی محبوب بودند و هنوز هست. ... تئاتر ویژگیهای ارزشمندی دارد که فقط وقتی زنده است و هیچ واسطهای بین تماشاگر و ... اگر اعتقاد داشته باشید که درون بازیگر را درست کنید بیرون او هم درست میشود. ...
بعد دوباره مجبور شدم مصاحبه کنم و توضیح کوتاهی بدهم که اگر قرار به عذرخواهی بود فیلم من حتی .... در یک دوره کارهای آقای تقوایی برایم خیلی محبوب بودند و هنوز هست. ... تئاتر ویژگیهای ارزشمندی دارد که فقط وقتی زنده است و هیچ واسطهای بین تماشاگر و ... اگر اعتقاد داشته باشید که درون بازیگر را درست کنید بیرون او هم درست میشود. ...
گفتگوي "سينماي ما" با رضا يزداني موسيقيدان و آهنگساز
... موسیقیِ خاص و رادیکالِ او را خوب می فهمند و ردپای هنرمندِ محبوب شان را در همه جا پی می گیرند. ... زنده اجرا کردیم.من برای موسیقی تیتراژ پایانی حکم برنده تندیس «حافظ» شدم. ... پس به همین دلیل است که فروش پرنده بی پرنده دوباره از سر گرفته شده. .... بازی «بهرام رادان» را خیلی می پسندم و اعتقاد دارم او جدا از ظاهرش بازیگر خوبی هم هست.
... موسیقیِ خاص و رادیکالِ او را خوب می فهمند و ردپای هنرمندِ محبوب شان را در همه جا پی می گیرند. ... زنده اجرا کردیم.من برای موسیقی تیتراژ پایانی حکم برنده تندیس «حافظ» شدم. ... پس به همین دلیل است که فروش پرنده بی پرنده دوباره از سر گرفته شده. .... بازی «بهرام رادان» را خیلی می پسندم و اعتقاد دارم او جدا از ظاهرش بازیگر خوبی هم هست.
-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها