واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: :پخش همزمان دو سريال جديد از يک کارگردان ، منتقد را به يک فکر مي اندازد تا با مقايسه آنها به اين نتيجه برسد که کارگردان مورد نظر در ساخت کداميک به توفيق بيشتري دست يافته و اين که موضوع ، فضا و محتواي کداميک به ذهنيت او نزديک تر بوده است. هر چند مدار صفردرجه مجموعه سنگين و مفصلي است که براي ساخت آن هزينه ، وقت و زحمت زيادي صرف شده ، اما به نظر مي آيد ميوه ممنوعه دلچسب تر و دوست داشتني تر از کار درآمده است. بيشتر به اين دليل که ماجراي آن در زمان حال اتفاق مي افتد و شخصيت هايش آدمهاي واقعي و قابل لمسي هستند که شبيه آنها را با اندکي تفاوت ، در اطراف خودمان مي بينيم و در کنارشان روزگار مي گذرانيم. در حالي که حسن فتحي براي خلق فضاي مدار صفردرجه از متون و اسناد مربوط به سالهايي که درآنها حضور نداشته ، بهره گرفته و کاراکترهايش حاصل تخيل او هستند. حاجي يونس فتوحي ، مردي متدين ، باتقوا و درستکار که سن و سالي هم از او گذشته است و علاقه شديدي به دخترش دارد، احساسات او را درک نمي کند و با ازدواج او با مرد دلخواهش مخالفت مي ورزد. در حالي که مدتي بعد در جريان کمک مالي به دختر کارخانه داري ورشکسته ، به دختري همسن و سال دختر خودش دل مي بندد و... اصل موضوع چيز تازه اي نيست که پيش از اين هم بارها در عرصه سينما، ادبيات ، تئاتر و تلويزيون به اشکال مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. بخصوص فيلمسازان غربي براساس آن فيلمهاي زيادي ساخته اند: لولتيا، نيمه شب ، اينترلود و... با اين همه ، به احتمال زياد اولين باري است که در ايران سريالي با چنين مضموني ساخته شده است. موضوعي قديمي و تکراري در قالبي نو. گرچه سريال ماجرايي پر پيچ و خم با چند قصه فرعي دارد، اما نگاه کارگردان عمدتا روي شخصيت اول ماجرا، حاجي فتوحي متمرکز شده است. فتحي سعي کرده است تحول دروني حاجي فتوحي را به آرامي آشکار کند و زواياي پنهان و جزييات اين دگرگوني را به تصوير بکشد و به نتيجه خوب و قابل قبولي هم رسيده است. حساس ترين ، پيچيده ترين مرحله روايت ماجرا مربوط مي شود به واکاوي درون متلاطم حاجي فتوحي ، زماني که احساس مي کند در دام عشق هستي افتاده است که با اطمينان مي توان گفت کارگردان در انتقال تغيير احساس حاجي فتوحي نسبت به هستي کاملا موفق عمل کرده است. درابتداي آشنايي اين دو احساس علاقه فتوحي نسبت به هستي کاملا پدرانه است. در حالي که او را دخترم خطاب مي کند، در واقع دختر خودش را در وجود هستي مي بيند. به طوري که يک بار هم وقتي هستي دفتر کار فتوحي را ترک مي کند، فتوحي پس از آن که با نگاهش هستي را بدرقه مي کند، مشتاقانه به عکس دخترش خيره مي شود. نخستين نشانه هاي تغيير احساس فتوحي درخصوص هستي زماني آشکار مي شود که هستي پس از درگيري با جلال فتوحي مي خواهد دفتر کارخانه را ترک کند، اما حاجي که کاملا احساساتي شده از او دلجويي مي کند و با خواهش زياد مانع از رفتنش مي شود. سرانجام زماني صداي خرد شدن درون حاجي را مي شنويم که درباره رفتنش به کوه چنان دروغي را سرهم مي کند و تحويل همسر و پسرش مي دهد که در اينجا بي آن که از حاجي بدمان بيايد، به حالش دل مي سوزانيم. در واقع همان احساسي به سراغمان مي آيد که هنگام ازدست دادن چيز با ارزشي به ما دست مي دهد. حاجي فتوحي که زماني قادر به درک عشق عميق دخترش نسبت به مرد دلخواه اش نبوده يا نمي خواسته چنان عشقي را باور کند ، اينک خودش اسيرعشقي تمام عيار شده است. آيا براي درک احساسات ديگران در برخي موقعيت ها ، لزوما بايد درموقعيت هاي مشابهي قرار گرفت؟ ناگفته نماند که کارگردان در نشان دادن تحول عاطفي حاجي ، از تسبيحي که هستي به او هديه کرده ، استفاده نمادين ظريف و شاعرانه اي کرده است. تسبيحي که يک بار با ترس و نگراني به درون ظرفي انداخته مي شود و بار ديگر در نوميدي و دل شکستگي برداشته مي شود.گرچه کارگردان براي ايجاد کشش و هيجان از عناصر رايج و شناخته سود برده و به فرض ماجراي پليسي معماگونه اي را چاشني کارش کرده است ، با اين همه برخلاف کارگردانان ديگر از اين عناصر استفاده غيرعادي نکرده که کوشيده است بااستفاده منطقي و قابل قبول از آنها تصويري نزديک به واقعيت ارائه کند. در نتيجه ، در موقعيت هاي حساس سريال نه با حرکات غير عادي و ناآرام دوربين مواجه مي شويم و نه نماهاي کج و معوجي مي بينيم. از موسيقي شلوغ و پر التهاب خاص صحنه هاي پليسي هم خبري نيست ! در ضمن بر خلاف کارآگاهاني که در سريال هاي ديگر ديده ايم ، کارآگاه سريال موه ممنوعه تيپ و ظاهري ساده و معمولي دارد. در ضمن ضريب هوشي اش آنچنان بالا نيست که مخاطب را شگفت زده کند. تنها خصوصيت فردي قابل توجه اش هم اين است که در هواي گرم ، عرقي را که روي صورتش مي نشيند، با دستمال خشک مي کند.سريال دو وجه امتياز قابل توجه دارد: شيوه روايت ساده و بدون ابهام آن و نيز انتخاب هوشمندانه بازيگرانش که با اطمينان مي توان گفت تمامي آنها به شکلي باور نکردني با شخصيت هايي که بازي کرده اند همخواني دارند. علي نصيريان که گويي خود حاجي يونس فتوحي است ! امير جعفري که ثابت مي کند اگر نقش مناسبي به او سپرده شود ، در اجراي آن سنگ تمام مي گذارد. حتي به نظر مي آيد حالات و حرکاتش بيشتر مطابق سليقه و خواسته خود اوست و هدايت و پيشنهاد کارگردان. از سوي ديگر ، ديالوگ هاي جذابش را استادانه و به شيوه اي خاص خودش بيان کرده است. هانيه توسلي هم بخوبي از عهده ايفاي نقش دختر کارخانه داري ورشکسته برآمده است. دختري زبر و زرنگ و درعين حال نگران و عصبي که در ضمن اشکش توي آستنيش است ! گرچه تغيير شخصيت حسابدار شايگان در صحنه اتوبان غافلگيرکننده و تعجب آور است اما نمي توان بازي خوب عمار تفتي را در اين صحنه ناديده گرفت. با اين حال ، اي کاش مجبورش نمي کردند آن همه شعار کليشه اي را فرياد کند. در ضمن حيف است به بازي عالي صديقه کيانفر ، بازيگر نقش مادر شايگان اشاره اي نشود. محمودرضا جغتايي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 633]