واضح آرشیو وب فارسی:قدس: طالع بيني هفتگي؛ اگه دوست داري با من با جناق بشوي با اين شماره تماس بگير
فروردين:
خاك بر سرت با اين بخت و اقبالت! اين هفته يكي از بدترين هفته هاي عمرت خواهد بود .مادرت از اول تا آخر دفترچه خاطراتت را سه سوته مي خواند و آبرويت پخش زمين مي شود. حقته! چون بايد مي دانستي كه آدمي مثل تو كه هرچي تو ذهنش مي ياد، خالي مي كنه رو دفترچه خاطراتش بايد دفترچه خاطرات قفلي بخره ؛ احمق جان!
خلاصه مادرت نگران آخر و عاقبت پسر يكي يك دانه اش مي شود ؛ بنابراين براي جلوگيري از بالا رفتن تو از تپه عشق كه به قول معروف هر خري مي تواند از آن بالا برود، همه چيز را با پدرت در ميان مي گذارد! پدرت هم بعد از كلي فكر كردن براي جلوگيري از خطر هاي احتمالي آينده، به تو مي گويد، چون عقد پسر عموها و دختر عموها را در آسمان بسته اند بايد با برادر زاده اش ازدواج كني. بله، كاملا درست فهميدي. همان دختر عموي سي و پنج ساله دماغ گنده جوش جوشيه لاغر مردنيه، فارغ التحصيل از رشته آمار كتول آباد را مي گويم. خب ... چاره اي نيست، عزيزم! تو كه نمي تواني با قضا و قدر بجنگي، مي تواني؟!
اين است كه تا اول تابستان دپرس هستي.
تير:
خوش به حالت! چه قدر مي خوابي! خوش به حالت! چه قدر خواب مي بيني، اين هفته! خواب حوري، خواب قوري - قوري چراغ جادو البته! - خواب پري دريايي، خواب زري زميني، خواب گوشي n73، خواب سمند اليكس نقره اي، خواب .....
اما پسر جان اينها همه خواب و خياله. اگر از من مي شنوي به جاي خواب ديدن برو دنبال يه لقمه نون كه فردا، پس فردا سر چهار راهها كاسه گدايي نگيري جلوي مردم. ببينم، اصلاً مگر تو نشنيدي كه از قديم گفته اند: خواب زن كه چپه، مرد مجرد هم چه معني مي ده كه هي دم به دقيقه خواب ببينه، هان؟!
مرداد:
بابا جونت سوئيچ ماشينت رو ازت مي گيره، تازه يك سيلي ناقابل هم ضميمه تنبيهت مي كنه. چرا؟ مگه تو چه غلطي كردي؟! هيچي ... يادت رفت پاكت يه بسته سيگار برگي رو كه تو يك روز كشيدي، بندازي سطل آشغال!
شهريور:
آه ....الا يا ايها الساقي ادر كاسا و ناولها/ كه عشق آسان نمود اول، ولي افتاد مشكلها ... تبريك مي گويم. در اين هفته وارد دنياي جديدي مي شوي: دنياي عشقي نوراني، دنياي متبلور مجنوني، دنياي ليلي بدتركيب اما دماغ عملي!، آه ... - دوست دارم، دوست دارم .... ورد زبانت مي شود. اما متأسفانه يك بار كه داري همين ورد را زير لب تكرار مي كني، مامانت كه برايت آب پرتقال آورده به اتاقت مي آيد و تو كه اصلاً حواست نيست بايد لال - يا همان ساكت ! - بشوي، همين طوري با خودت مي گويي: دوست دارم، دوست دارم. مامانت اول فكر مي كند با او هستي و مي گويد: من هم دوست دارم، آفتاب از كدوم طرف در اومده، مهربون شدي؟!اما بعد كه جواب اين سؤالش را نمي دهي، مي فهمد كه با او نيستي، براي همين مي زند زير گريه و از اتاقت مي رود بيرون - البته قبلش آب پرتقال را مي پاشد توي صورتت!- خلاصه مامانت فكر مي كند پسر عزيز دردانه اش را چيز خور كرده اند، براي همين مجبورت مي كند كه با او بروي پيش اقدس جادوگر!
مهر:
بد اخلاق! آخه تو ناسلامتي متولد ماه مهري و بايد مملو از مهر و محبت و مهرباني باشي. لااقل اجازه مي دادي دو روز از زندگي مشتركتان بگذرد، بعد 5چي؟ !مي خواستي گربه دم حجله را بكشي، براي همين با همسرت دعوا كردي؟!پس اين را هم بدان كه جواب موشك، موشك است و اين هفته بايد منتظر احضاريه دادگاه باشي. بله، درست فهميدي. تو لياقت زندگي با من - نه، ببخشيد، با همسرت - را نداري. طلاق ق ق ... .
آبان:
اين هفته صاحب يك عالمه چاه نفت مي شوي، مثل آبادان! شايد به خاطر شباهت اسم ماه تولدت با آبادان باشد، شايد هم... به هرحال خوب همسري تور زدي خداييش. راستي،اگه دوست داري با من با جناق بشوي با اين شماره تماس بگير :09191109926
آذر:
سرانجام بعد از سه سال دوست اينترنتي ات كه گفته بود اسمش جنيفر است و آمريكايي است و تو بهش قول ازدواج داده بودي، به ايران مي آيد. تو با دسته گل به فرودگاه مهرآباد مي روي، اما مي فهمي كه اين جنيفر با اون جنيفري كه خودش رو توي اينترنت معرفي كرده بود، خيلي فرق دارد. چون اين جنيفر اهل نيجريه است و سياه پوست و چاق و چله و ...
جنيفر برات تعريف مي كند كه اسمش، چينگوليدا ست! و به خاطر علاقه وافرش به يكي از خواننده هاي مشهور آمريكايي، اسمش را جنيفر گذاشته و تازه براي اينكه تو از ديدنش در اولين ديدارتان سورپرايز بشوي، گفته كه آمريكاييه! چاره چيه؟!تو كه دلت نمي ياد دختر مردم رو تو كشور غريب ول كني به امون خدا، مي ياد؟!
دي:
دلم برايت مي سوزد، بدبخت جان! چون اين هفته هم موفق نمي شوي عروسي ات را برگزار كني و بايد دوباره به تمام فاميلهايتان زنگ بزني و روز عروسي را عقب بيندازي. چون پدربزرگ همسايه پدر پدر زنت فوت كرده است و تو بايد عزادار باشي! مرا هم شريك اين غم بزرگت بدان، بدبخت جان!
بهمن:
دم به دقيقه از دماغ گنده ات خون مي آيد. وقتي مسواك مي زني، دهانت پر از خون مي شود. روي صورتت پر از جوش مي شود و دائم آه و ناله مي كني كه درد داري و مي سوزي. به مامانت اينا هم مي گويي: چند تا دكتر خوب رفتي و همه دكترها جوابت كرده اند، چون ايدز داري و به زودي مي ميري. خدابيامرزدت اگر مردي ! اما مامانت اينا به اين راحتي نمي خواهند پسرشان را ازدست بدهند، براي همين دارو ندارشان را مي فروشند و تو را مي برند به آمريكا تا دوا و درمانت كنند. خلاصه همه چيزلو مي رود و دكتر به
بابا و مامانت مي گويد: كه ايدز نداري، و هر روز خودت سس گوجه فرنگي مي ريزي توي دماغ و دهنت - خاك بر سرت! آخه اين چه كاريه توي اين وضع گروني گوجه فرنگي؟!- و صورتت را هم مي دهي به اون دوست گريمورت كه جوش جوشيش كنه. دكتره مي فهمد كه اين كارها را براي جلب توجه خانواده به خودت كرده اي و دركت مي كند اما مامانت اينا كه آمريكايي نيستند و اين سوسول بازي ها سرشون نمي شه ؛ تو را يك راست از آمريكا به امين آباد منتقل مي كنند. خوش بگذره، كمبود محبتي!
اسفند:
بسه ديگه!چه قدر براي خودت اسفند دود مي كني؟ فكر مي كني چون متولد ماه اسفندي بايد دم به دقيقه براي اون دماغ سربالات اسفند آتيش بزني؟!متأسفانه بايد بهت بگم كه اين هفته وقتي كه داري مثل روزهاي پيش براي دماغ عمليت اسفند دود مي كني؛ اسفند دود كن از دستت مي افتد روي دماغت و پيف پيف پيف ... دماغ عمليت مي سوزد. راستي ما، دماغ سوخته هم خريداريم ها؟!
فاضل تر كمن
شنبه 29 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 101]