تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):فريب نماز و روزه مردم را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه اگر آن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821001273




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقدی بر فیلم «همخانه»متاثر از «آتش بس»


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: سینمای ما - امیررضا نوری‌پرتو: مهرداد فريد را بسياري از اهل مطبوعات مي شناسند. او كه سال ها سردبير و عضو فعال نشريات معتبر سينمايي بود، سال گذشته اولين فيلم خود، آرامش در ميان مردگان، را به روي پرده فرستاد كه به دليل داشتن فضايي خاص و نه چندان قابل هضم براي تماشاگر عادت كرده به مولفه هاي آشناي سينماي تجاري، با فروش بسيار اندكي از پرده سينماها خداحافظي كرد. فريد بلافاصله پس از اكران ناموفق آرامش در ميان مردگان، دست به ساخت دومين اثر بلند سينمايي خود با نام همخانه زد كه اكنون در حال اكران است. به نظر مي رسد او اين بار داستاني را انتخاب كرده كه بتواند با طيف گسترده اي از مخاطبان ارتباط برقرار كند. در اين يادداشت قصد داريم بررسي كنيم اين منتقد باسابقه و كارگردان تازه وارد سينما براي كسب رضايت بينندگان فيلمش از چه تمهيداتي استفاده كرده است و آيا در خلق يك فيلم آبرومند و در عين حال پرمخاطب، آن طور كه خود در مصاحبه ها ادعا مي كند، موفق بوده است يا خير؟ گره افكني ابتداي فيلمنامه همخانه بسيار خوب و حساب شده است و بر خلاف بيشتر فيلم هاي ايراني كه جان تماشاگر را به لب مي آورند تا به اصل مطلب بپردازند، مهرداد فريد خيلي زود تماشاگر را درگير موقعيت شخصيت اصلي داستانش مي كند. مهسا (بيتا سحرخيز) كه يك دانشجوي شهرستاني است، به خاطر مردود شدن در يكي از واحدهاي دانشگاهي اش در ترم آخر دوران تحصيل خود مجبور مي شود تابستان را در تهران بماند و اين در حالي است كه او ديگر نمي تواند در خوابگاه اقامت داشته باشد. اينجاست كه مخاطب در همان چند دقيقه ابتدايي با در نظر گرفتن خطرهاي احتمالي و معمول موجود بر سر راه دختري بي پناه و غريب در دل اين كلان شهر بزرگ و بي رحم، بلافاصله درگير دنبال كردن درام شكل گرفته اثر مي شود. اما فريد از اين مصالح خوب دراماتيك در حد به تصوير كشيدن چند سكانس كوتاه و گذرا از پرس و جوي مهسا از تعدادي بنگاه معاملات ملكي و مزاحمت آن پسر جوان براي مهسا (به كليشه اي ترين شكل ممكن) استفاده مي نمايد و خيلي زود اين مشكل را از طريق كاراكتر هانيه، دوست مهسا، برطرف مي كند. هانيه براي مهسا خانه فخري (مريم بوباني)، يكي از بستگان دورش، را كه قصد سفر سه ماهه به خارج از كشور دارد، جور مي كند. اما يك مشكل ديگر بر سر راه مهسا وجود دارد و آن اينست كه بايد متاهل باشد. در واقع فريد گره افكني اصلي فيلمنامه را به سمت مشكل دوم سوق داده و از گره افكني ابتدايي كه ايده اش بهتر و جذاب تر است و البته بدون شك محدوديت هايي را نيز در به تصوير كشيدن برخي ناهنجاري هاي اجتماعي با خود به دنبال دارد، تنها براي رسيدن به اين مشكل خاص استفاده كرده است. تا به اينجا و با اندكي اغماض روابط علي و معلولي منطق درستي دارند. اما مهرداد فريد ارزش گره افكني هاي خلق كرده در فيلمنامه اش را ندانسته و همه چيز را در سطح باقي نگاه داشته است. اوج اين جدي نگرفتن موقعيت را در واكنش هاي سطحي مردها در قبال خواسته مهسا براي پيدا كردن كسي كه نقش شوهر را برايش ايفا كند، مي توان مشاهده نمود كه ديالوگ هاي دم دستي و حتي شعاري اين مردان هوسران و كج انديش (مثل عاقبت جنبش دانشجويي اين بود؟) نخ نما و كمي آزاردهنده به نظر مي رسد. زماني كه تماشاگر شاهد آشنايي نصف و نيمه جمشيد (عليرضا اشكان) با مهسا مي شود، ديگر مي تواند تا آخر داستان را به راحتي حدس بزند و همين موضوع كار فيلمنامه نويس را مشكل كرده است. باز هم نبايد اين موضوع را از ياد برد كه استفاده از مولفه هاي كليشه اي در سينما به خودي خود بد نمي باشد، بلكه مهم شيوه درست بهره گيري از اين فرمول هاي امتحان پس داده شده است. جمشيد كه يك دانشجوي پزشكي است و در مغازه دايي اش (بابك بادكوبه) كار مي كند و مي خوابد، خيلي زود اعتماد مهسا را به خود جلب مي كند. اما فيلمنامه نويس هيچ گاه توضيح نمي دهد مهسا كه در مورد انتخاب همسري صوري و يك روزه خيلي سخت گير و حساس است، چرا ميان آن همه آدم جمشيد را انتخاب مي كند؟ اگر از او خوشش آمده (كه به شكلي ضمني فهميده ايم از رفتار و سكنات جمشيد بدش نمي آيد) چرا آن قدر در طول فيلم با او بد رفتاري مي كند؟ در ميان سكانس هاي مربوط به آشنايي اين دو جوان با هم، روياي جمشيد در مورد ازدواج با مهسا و به هم خوردن مراسم ازدواجش به وسيله نامزد خيالي مهسا بسيار نچسب از كار در آمده و با روح اثر كه سعي مي كند يك درام واقع گرايانه باشد، در تناقض است. با ديدن همخانه اين طور به نظر مي رسد مهرداد فريد در زمان نگارش طرح اصلي داستان به قاعده هاي دراماتيك و كلاسيك شده بها داده است (كاري كه متاسفانه فيلمنامه نويسان در بسياري از فيلم هاي ايراني از عهده اش بر نمي آيند)، ولي يادمان نرود كه سينما يعني جزييات! فيلمي موفق است كه در ريزه كاري هاي محتوايي و بصري حرف هايي براي گفتن داشته باشد كه همخانه درست از همين ناحيه در فيلمنامه ضربه خورده است. بازگشت فخري به دليل مشكل تاريخ درج شده در ويزا و پاسپورتش و در تنگنا قرار گرفتن مهسا براي طلب كمك از جمشيد منحني داستان را وارد مرحله اي جديد و جذاب مي كند، اما فيلمنامه نويس باز هم از اين موقعيتي كه خود با هوشمندي خلق كرده به راحتي مي گذرد و از اين به بعد بايد شاهد يك سري دعواهاي سطحي و از جنس مجموعه هاي تلويزيوني ميان جمشيد و مهسا باشيم كه البته گهگاهي در ميان آن ها موقعيت هاي كميك و با مزه اي هم مي توان پيدا كرد (مثل همان قضيه تلاش فخري براي آشتي دادن جمشيد و مهسا با يكديگر و اصرار او براي روبوسي كردن آن دو با هم). تلاش بچه گانه جمشيد و مهسا براي جدا از يكديگر غذا درست كردن و يا كلنجارشان بر سر روشن كردن و خاموش كردن تلويزيون و گرامافون يا لج بازي آن ها در خريد مايحتاج مورد نياز فخري در فروشگاه نمونه هايي از مرافعه هاي در نظر گرفته شده ميان اين دو كاراكتر است كه گاه به نيش و كنايه هاي لوس آن دو به يكديگر هم مزين مي شود و اين باور را به وجود مي آورد فيلمنامه نويس با مانور بيش از حد بر اين موقعيت ها سعي دارد دل تماشاگر مشتاق ديدن اين صحنه هاي سطحي را به دست بياورد و اين مساله در ذهن بيننده وقتي شكل قوي تري به خود مي گيرد كه نمونه مشهور آن، فيلم آتش بس (تهمينه ميلاني)، از اين تمهيدات آن هم به شكلي اغراق آميز استفاده كرد و جواب خوبي هم در گيشه گرفت به طوري كه بعضي ها را در سينماي ايران به فكر استفاده از اين مولفه هاي امتحان پس داده شده انداخت (نمونه اش هم فيلم كلاغ پر بود كه سال گذشته اكران شد). بدون احتساب يك سوم ابتدايي فيلم كه مزيت هاي محتوايي آن گفته شد، نزديك به نيمي از زمان فيلم را دو شخصيت اصلي در خانه فخري مشغول سر به سر گذاشتن هم هستند و در اين ميان كمتر نشانه اي از شكل گيري و استحكام رابطه اي عميق و عاطفي ميان آن ها را شاهديم و به جايش تمام حواس فيلمنامه نويس معطوف به جزيياتي زائد شده كه به هيچ وجه بر بار محتوايي اثر نمي افزايد. در شب اول حضور جمشيد در خانه فخري، تماشاگر به جاي آنكه شاهد كشمش هاي دراماتيك دورني و بيروني كاراكتر جمشيد باشد، بايد سكانس طولاني گشت و گذار او در خيابان و رفتن اش به پارك را تحمل كند. حرف هاي او با آن جوان معتاد مواد فروش (ارژنگ اميرفضلي) و يا مشاعره و صحبت هاي بي موردش با آن دختر خياباني (عسل بديعي) در پارك نه تنها كمكي به پر رنگ شدن شخصيت جمشيد نمي كند، بلكه با ريتم جا افتاده فيلم نيز همخواني ندارد. يكي ديگر از فصل هاي به ظاهر اضافه در اين بخش گسترده از فيلم، روبرويي مهسا و جمشيد با مينا (دوست مهسا) و شنيدن دروغ هاي او در مورد عروسي اش است كه در يك اتفاق كاملا فيلمفارسي گونه (كه خدا را شكر در اين فيلم كمتر شاهد اين پيشامدهاي تصادفي و سطحي هستيم و از اين نظر بايد به فيلمنامه نويس تبريك گفت!) پي مي بريم كه فخري از طريق هانيه با برگزاري مراسم ازدواج مينا در حياط بزرگ خانه موافقت كرده و در يك سكانس طولاني و بي مورد جمشيد در ميان مهماني و در حالي كه همه در حال شادماني هستند با ساز نوازنده مجلس شروع به نواختن ترانه اي سنگين و باوقار مي كند (معلوم نمي شود جمشيد با آن وضعيت قمر در عقرب اين چيرده دستي در نوازندگي را از كجا آموخته) تا از اين راه بتواند احساسات مهسا را برانگيزد و موفق هم مي شود و البته بلافاصله مهسا در سكانس بعد از عروسي در حركتي سوال برانگيز بار ديگر به بدخلقي اش با جمشيد ادامه مي دهد. فيلمنامه نويس كه خود مي داند براي ادامه داستان ديگر نمي تواند به كشمكش هاي كميك دو شخصيت اصلي دل ببند، پدر آباداني مهسا (اكبر عبدي) را وارد قصه مي كند. قضيه پنهان شدن جمشيد در كمد و بو بردن پدر مهسا از ماجرا از طريق به صدا در آمدن زنگ تلفن همراه جمشيد نيز ايده اي خيلي سطحي و دم دستي است و اين طور جلوه مي كند كه فيلمنامه نويس آن طور كه بايد در مورد گره گشايي فيلمنامه توجه و وسواسي معادل آن چه كه در ابتداي داستان صرف كرده، از خود نشان نداده. با اين وجود مهرداد فريد در پايان فيلم، جايي كه دو جوان فهميده اند ديگر به هم علاقه مند شده اند و آن عكس دو نفره شان را از وسط به دو نيم مي كنند و هر يكي نيمه مربوط به آن يكي را براي خود برمي دارد، سواي اينكه اندكي به سانتي مانتاليسم نزديك شده، وصال قابل پيش بيني دو عاشق را با تمهيدي نسبتا سينمايي و نه به شكل معمول و كليشه اي آن نشان مي دهد و به نوعي از فرمول هاي تثبيت شده سينماي تجاري با تاكيد بر اتاق خالي از پشت ميله هاي زندان آشنا زدايي مي كند. اما مهرداد فريد در زمينه به تصوير كشيدن اين فيلمنامه تمام تلاش خود را به كار برده تا به دام ابتذال نيفتد و به مخاطب بفهماند كه اصول زيبايي شناسي سينما برايش مهم بوده و نمي خواسته پيرو شلختگي هاي آشكار فيلم هاي تجاري و گيشه پسند اين سال ها باشد. با اين وجود تاكيد بيش از اندازه كارگردان بر حركت هاي غير متعارف دوربين (كه بيشتر در كرين ها و تراولينگ هاي نامتعارف در صحنه هايي معمولي، آن هم به سبك اورسن ولز در سكانس هاي درخشان همشهري كين، خودنمايي مي كند) در جاهايي از فيلم با بافت اين كمدي رمانتيك همخواني چنداني ندارد و براي آن ثقيل است. البته اين استفاده جالب توجه و كمي گل درشت از حركت هاي دوربين كه اجراي آن بسيار خوب و حساب شده از كار در آمده، نشان داد كه بايرام فضلي (مدير فيلمبرداري فيلم و از حرفه اي هاي چند سال اخير سينماي مستقل ايران) در دل جريان اصلي سينما نيز مي تواند رقيبي جدي و با ذوق براي فيلمبرداران باتجربه سينماي ايران به حساب بيايد. ضمن اينكه جا دارد به استفاده هوشمندانه فريد از موسيقي متفاوت و شبه غربي محسن نامجو هم اشاره اي كنيم كه سبب شده بار فانتزي و كميك اثر در صحنه هاي مورد نظر فيلمساز افزايش يابد. بازي دو بازيگر اصلي فيلم هم اگر نگوييم درست انگ نقش ها در آمده، حداقل آزار دهنده و تصنعي هم به نظر نمي رسد. با تمام اين تفسيرها اگر بخواهيم همخانه را در يك نگاه كلي ارزيابي كنيم، بايد آن را اثري حاصل از برآيند دلمشغولي هاي اجتماعي و هنري فيلمساز و نگراني او براي بازگشت سرمايه بناميم. همخانه فيلمي است كه مي توانست اثري متفاوت از كمدي رمانتيك هاي ضعيف اين سال ها باشد، اما متاسفانه به دليل همان موضوع دلواپسي سازنده اش از تجربه شكستي ديگر در گيشه، در بيشتر لحظه ها به دام مولفه هاي آشنا افتاده است و تلاش كارگردان براي متفاوت نمايي در فرم و محتوا به سرگردان شدن اين فيلم در مرزي باريك ميان سينماي جدي و اجتماعي و كمدي هاي بازاري انجاميده است. شايد اگر حمايتي جدي از فيلمسازان مستقل به وجود آيد، آن ها مجبور نشوند مطابق با سليقه نوساني و تاريخ مصرف دار آشفته بازار بدنه اصلي سينماي ايران رفتار كنند. مهرداد فريد با همين دو فيلم نشان داده كه سينما را دوست دارد و جنس آن را خوب مي شناسد، اما بد نيست كه بداند ظرفيت اش براي فيلمسازي خيلي بالاتر از اين فيلمي است كه اكنون بر پرده سينماها دارد.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 496]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن