تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 26 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):غيرت از ايمان است و بى بند و بارى از نفاق.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806610504




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دیوارها را من خط خطی کردم!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دیوارها را من خط خطی کردم!

پدرجان! دیوارها را من خط خطی کردم، چون اضافه بودند و اجازه نمی دادند خورشید، دستش را به دست دلم برساند.پنجره ها را من شکستم چون نور را منعکس می کردند.پدر جان! در را من بازگذاشتم چون زیادی بود، نمی خواستم مانعی وجود داشته باشد.اما چه کنم؟ همه دیوارها را که نمی توانم خراب کنم، گاه گاهی دلتنگی صورتش را به پنجره دلم می چسباند و به بیرون خیره می شود.آری پدرجان! مرا زندانی کرده اند. مرا و دلم را، نمی دانم چرا؟ گویی همه راهها و روزنه ها را بر روی من بسته اند. ولی نه، من بالاخره یک راهی پیدا می کنم، راهی تا خود را از دست این زندانبانهای آخرالزمان برهانم. نمی دانم ولی شنیده ام راهی هست تا بتوان خود را نجات داد. می گویند پدر نسبت به دخترش خیلی مهربان است و من هم در این دار دنیا، تنها همین یک پدر را دارم، پدری که می دانم مهربان ترین پدر دنیاست، پدری که راه نجات مرا از زندان می داند؛ پدری که برایم دلسوزی می کند، پدری که همانند انسانهای دیگر از پشت میله های زندان تنها دستش را برایم تکان نمی دهد، بلکه دستش را به دستم می رساند تا مرا از دام میله های زندان برهاند.پدرخوبم! پدرمهربانم! امشب دلم از همیشه بیشتر گرفته است. قطرات باران چشمم، از پشت پنجره دلم سایه اش را بر روی صورت دلتنگم می اندازد و سیاهی های قلبم را از لبه پنجره آن به سمت حیاط خانه اش جاری می سازد. کاش می شد این دلتنگی را نداشتم! ولی نه، کاش، این دلتنگی مونس همیشگی ام می گشت، میترسم آخر این دلتنگی نیز برود. همان نوازش های پدر را نیز از دست بدهم، باید هر طور شده کاری کنم که او بیشتر به من سر بزند، بیشتر حال مرا بپرسد و این تنها یک راه دارد، آری، من باید همیشه منتظر آمدن پدرم باشم. حتی تا آخرین لحظه. ان شاء الله.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 311]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن