تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نـادانى، مايـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805439250




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روزگار عکاس حلبچه


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: روزگار عکاس حلبچه «طواف چشم» یک زندگینامه مصور است با نقل قول ‌هایی از این و آن که باید سامان ‌دهنده روایت زندگی سعید جان‌ بزرگی عکاس شهید باشند. خب، این نقل قول ‌ها، جالب توجه ‌اند و توانسته ‌اند در کنار عکس ‌ها و تصاویر دیگر، تا حدی به آن جهان شخصی که متعلق به « جان ‌بزرگی » است جان ببخشند.
حلبچه
نقل قول ‌ها البته با ذکر نام همراه نیستند و غیر از مواردی که مادر و همسر شهید، سخن می ‌گویند، در باقی موارد باید به اتکای عکس «راوی» پی ببریم که «گوینده» کیست [گاهی هم عکسی در کار نیست!] و چون همه چهره ‌ها آشنا نیستند برای عموم و احتمال «شباهت» هم کم نیست که ممکن است مخاطب را دچار اشتباه کند، لاجرم این شیوه، چندان کارآمد نیست و فهرست کلی صفحه «91» هم مشکلی را حل نمی‌کند اما از این نکته که بگذریم، کل کار، هم شکیل درآمده هم جذاب. کتاب البته نام مؤلف را بر خود ندارد و روی جلد عبارت «به کوشش گروه تحقیقاتی فتح‌الفتوح» به چشم می‌خورد. نثر «مقدمه» گرچه «نرم» و «توصیفی» نیست اما از نوع نثری که اغلب در این دست کتاب‌ ها به چشم می‌ خورد و عصا قورت داده و شعاری است، ـ کمابیش ـ به دور است. این مقدمه به ما می‌گوید که جان‌ بزرگی در 1344 در ری به دنیا آمد و در 1361 به جنگ هشت ساله وارد شد و آنقدر در جبهه ماند تا پس از صدور قطعنامه به خانه بازگشت. پس از جنگ، او به تحصیلات آکادمیک رو آورد و پایان ‌نامه‌اش با موضوع «عکاسی در جنگ»، بعدها به صورت کتاب منتشر شد. در 1361 به جنگ هشت ساله وارد شد و آنقدر در جبهه ماند تا پس از صدور قطعنامه به خانه بازگشت. پس از جنگ، او به تحصیلات آکادمیک رو آورد و پایان ‌نامه‌اش با موضوع «عکاسی در جنگ»، بعدها به صورت کتاب منتشر شد. او در آبان ماه 1380 دچار دردهایی در ناحیه سر شد و ریه ‌هایش هم که در حلبچه دچار مشکل شده بودند مشکلات جسمانی‌اش را بیشتر کردند. چند بار تحت عمل جراحی قرار گرفت اما افاقه نکرد و بالاخره در 22 تیرماه 1381 به شهادت رسید؛ اما او واقعاً چه کسی بود؟ در کتابی از او چنین یاد می‌شود: «ترم جدید شروع شده بود. وارد کلاس شدم، اسامی بچه‌ ها را خواندم و از آن ها خواستم که یکی یکی از خود و کارهایشان بگویند. تعدادی از دانشجو ها آخر کلاس نشسته بودند.
شهید سعید جان بزرگی
 همان‌ طور که معمول است کسانی آخر کلاس می ‌نشینند که تنبل‌ ترند! سعید هم همان جا ته کلاس با لبخندی بر لب نشسته بود. نوبتش رسید تا از خود و سوابق و کارهایش بگوید، او ابتدا از سابقه حضورش در جبهه گفت و بعد از عکس‌ هایی تعریف کرد که همیشه در فکر آشنایی با عکاس ‌اش بودم. عکس ‌های حلبچه را می‌ گویم. ناگهان بین حرفش گفتم: «سعید جان‌ بزرگی تویی؟! آفریننده عکس ‌های حلبچه...» ناخودآگاه از جایم بلند شدم و در حضور بقیه دانشجویان به سعید گفتم: «اینجا تو استاد هستی، بیا اینجا در جای من بنشین، تو بیشتر از من در این زمینه تجربه داری». جان‌ بزرگی در نامه‌ای که از مدینه منوره برای خانواده‌اش می‌نویسد در اسفند 77، یک بخش را به فرزندش محمد صادق اختصاص می‌ دهد. این نامه می‌ تواند بخشی از رویکرد ها و جهان ‌نگری او را برای مخاطب، روشن سازد. به هر حال، این، نوع نگرش آدمی است که آن عکس‌ ها را از فاجعه حلبچه گرفته و از حمله شیمیایی صدام، هم روحش هم جسمش آسیب دیده است. « مخصوص محمدصادق : ـ محمد صادق سلام! ـ محمد صادق شیطانی نکن. ـ توی کوچه نرو. ـ جلوی تلویزیون واینستا. ـ اسباب‌ بازی‌هایت را جمع کن. ـ نماز خوندی ـ ! نمازت را بخوان. ـ محمد صادق چه دینی داری؟ ـ محمد صادق بیا اسب سواری ! اما او واقعاً چه کسی بود؟ ـ محمد صادق من خیلی خیلی خیلی دوستت دارم! ـ محمد صادق دیوار ها را خط خطی نکن. ـ محمدصادق عکس من را نقاشی کن. ـ بابا را بوس مخصوص بکن. ـ حرف مامان را گوش کن. ـ مامان را اذیت نکن. ـ محمد صادق سلام کن. ـ محمد صادق اسم پیامبر اسلام چیست؟ » و محمد صادق در این زمان به مهد کودک می‌ رفت.
شهید سعید جان بزرگی
«جان ‌بزرگی»، سه‌شنبه 2/1/79، در یادداشت‌ های مکه‌اش می‌ نویسد: «به چاه زمزم رفتم. چفیه ‌ها را با آب زمزم شست ‌و شو دادم. مقداری از آب زمزم به پهلو هایم و پشتم ریختم. وضو ساخته و نماز عصر را به جا آوردم. آخرین دعاها را کردم. از جمله این که: این سفر، سفر آخر حج من نباشد؛‌و سفر بعدی با همسرم ان‌شاءالله. چشم‌ هایم را به خانه دوختم. گویی دوخته شده بود. دل کندن از محبوب سخت است. خدایا! یعنی یکبار دیگر چشمانم به کعبه می‌افتد؟ راه می‌افتم. پشت سرم را نگاه می‌کنم. خانه را می‌بینم. لابه‌لای ستون‌ ها، کعبه مخفی می ‌شود. نه! دیگر نمی‌شود آن را دید. از میان حجاجی که مشغول سعی صفا و مروه‌اند می‌گذرم. یکبار دیگر از لابه‌لای پنجره نگاه می‌کنم تا کعبه ی شریفه را ببینم. نه! دیگر باید خداحافظی کرد.‌ای خدای من! یکبار دیگر می‌شود چشمم به خانه‌ات بیفتد؟ دل کندن چقدر سخت است! دلم تنگ شد! چه لذتی دارد به کعبه نگریستن!... ساعت 6 باید به سوی مدینه حرکت کنیم.» طبیعتاً چنین دورنمایی از زندگی یک هنرمند، هم جذاب است هم آموزنده برای کسانی که می‌خواهند بفهمند آن هایی که پیش از نسل حاضر، با به خطر انداختن جان ‌شان، «لحظاتی نادر» را با دوربین ثبت کرده‌اند، چگونه می‌اندیشیدند و به دنیا نگاه می ‌کردند. البته کتاب، خیلی بهتر از این می‌ توانست شکل بگیرد و به جمع ‌بندی روایی برسد اما در نهایت بدل به مجموعه‌ ای نه چندان همگرا شده که فقدان ضرباهنگ، در آن مشهود است. به هر حال، همین اندازه تلاش دست‌ اندرکاران نشر این زندگینامه، موجب تشکر است چرا که مشخص است دلی کار کرده‌اند .منبع :روزنامه ایران  تنظیم برای تبیان :بخش هنر مردان خدا - سیفی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 463]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن