تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1804591107
![archive](https://vazeh.com/images/2archive.jpg)
![نمایش مجدد: حضرت محمد بن عبدالله(ص)؛ از نياكان تا بعثت refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
حضرت محمد بن عبدالله(ص)؛ از نياكان تا بعثت
واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: به گزارش ايرنا، شبه جزيره عربستان در قرن ششم ميلادي سراسر جهل و جاهليت بود. كردارهاي زشت و ناروا، كارزارهاي خونين، يغماگري و فرزندكشي همه فضايل اخلاقي را از بين برده و از دين حضرت ابراهيم(ع) چيزي برجاي نمانده بود. خداوند بر اين سرزمين بار ديگر منت گذاشت و ستارهاي درخشان را در اين سرزمين فروزان كرد تا بلكه چراغ راه هدايت و سعادت اين ملت عقب افتاده شود. حضرت محمد(ص) در سال 570 ميلادي در اين سرزمين متولد شد. طولي نكشيد كه اين ستاره سعادت با نور خود نه تنها عربستان، بلكه سراسر جهان را روشن ساخت و اساس تمدني انساني را در سراسر جهان پيريزي كرد. مورخان نوشتهاند كه نسب حضرت محمد(ص) به حضرت اسماعيل و حضرت ابراهيم(ع) ميرسد، البته خود حضرت وقتي از نياكانش نام ميبرد فقط تا عدنان ميشمرد و از نقل نياكان قبل از عدنان خودداري ميفرمود. نياكان پيامبر به ترتيب عبارتند از: عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبد مناف، قصّي، كلاب، مرّه، كعب، لُوي، غالب، فهر، مالك، نصر، كنانه، خزيمه، مدركّه، الياس، مُضر، نزار، معد و عدنان. همه نياكان حضرت محمد(ص) بر دين حضرت ابراهيم(ع) بودند و خداي يگانه را ميپرستيدند و هيچ اعتنايي به خدايان دستساز مردم مكه نداشتند. (حكيم، ص64؛ آيتي، ص2). ** شمهاي از زندگي برخي نياكان پيامبر 1. قصّي بن كلاب، جدّ چهارم پيامبر است. پدر وي كلاب و مادرش فاطمه است. قصّي در گهواره بود كه پدرش را از دست داد. مدتي نزد مادر و شوهرمادرش در شام به سر برد، ولي در دوران جواني به مكه برگشت. در مكه به سبب شايستگياش، حكومت مكه و كليدداري كعبه برعهده او نهاده شد. وي كارهاي بسياري براي رونق شهر مكه انجام داد؛ از جمله ساختن خانهها در كنار كعبه و تشكيل شوراي حل اختلافي به نام دارالندوه. قصّي اولين كسي بود كه پذيرايي از حاميان و ميهمانان خانه خدا را بر قريش واجب گرداند. از وي دو فرزند به نامهاي عبدالدار و عبدا مناف باقي ماند (سبحاني، ص112؛ آيتي، ص36). 2. عبد مناف بن قصّي، نياي سوم پيامبر است. او بسيار پرهيزكار و خوشرفتار بود. صله ارحام بهجا ميآورد و به مردم كمك ميكرد. حكومت و رياست مكه طبق وصيت پدر با برادر بزرگترش عبدالدار بود. پس از فوت دو برادر در شوراي دارالندوه قرار بر اين شد كه رياست و توليت كعبه با فرزندان عبدالدار و سقايت (تهيه آب براي زائران) و ميهمانداري حجاج با فرزندان عبد مناف باشد (سبحاني، ص113؛ آيتي، ص41). 3. هاشم بن عبد مناف، نياي دوم پيامبر است. نامش عمرو، ملقب به اعلاء و معروف به هاشم است. او و عبد شمس دوقلو بودند. مورخان نوشتهاند كه در هنگام تولد، انگشت هاشم به پيشاني برادرش، عبد شمس چسبيده بود. موقع جدا كردن آن دو خون فراواني جاري شد و مردم اين پيشامد را به فال بد گرفتند. بعدها اين فال بد تعبير شد و هميشه بين فرزندان هاشم (بنيعباس) و فرزندان عبدشمس (بنياميه) جنگ و خونريزي بود. هاشم زمامداري لايق بود و براي بهبود وضع زندگي مردم تلاش بسياري ميكرد از جمله با بلاد يمن و ايران پيمانهايي بست تا وضعيت مردم مكه را سامان بخشد و بازارها را گسترش دهد. مسافرتهاي تجاري به شام و يمن از زمان هاشم در بين مكيان رواج پيدا كرد. هاشم با زني به نام سلمي، دختر عمرو خزرجي، ازدواج كرد و نتيجه اين ازدواج پسري بود به نام شبيه. وقتي هاشم در حال مرگ بود نگهداري از فرزندش را به برادر خود، مطلب سپرد و فرزند خود را غلام مطلب خواند؛ از اين رو شيبه به عبدالمطلب مشهور شد (سبحاني، ص114-115؛ آيتي، همانجا). 4. عبدالمطلب بن هاشم، نخستين جد پيامبر اسلام است. وي زمامدار قريش و كليددار كعبه بود و حدود 80 سال زندگي كرد. در سراسر عمر خود لب به شراب نزد و مردم را از آدمكشي و ميگساري و بدكاري بازميداشت. او در شمار مردان موحد و معتقد به معاد بود. يكي از كارهاي مهم عبدالمطلب حفر چاه زمزم و بهرهبرداري رايگان عموم از آن بود. در آن هنگام عبدالمطلب فرزندي به نام حارث داشت كه با كمك او چاه را حفر كرد. عبدالمطلب چون يك فرزند داشت احساس ميكرد كه در ميان قريش ضعيف و ناتوان است؛ پس در پيشگاه خداوند نذر كرد كه اگر صاحب 10 پسر شود يكي را در پيشگاه كعبه قرباني كند. وقتي شمار پسران عبدالمطلب به 10 رسيد عبدالمطلب خود را براي اداي نذرش آماده كرد. در مراسم قرعهكشي براي انتخاب قرباني قرعه به نام كوچكترين فرزند عبدالمطلب، عبدالله پدر گرامي حضرت محمد(ص) افتاد (سبحاني، ص118-119؛ آيتي، ص45-50). 5. عبدالله بن عبدالمطلب، پدر بزرگوار حضرت محمد است كه ظاهرا در 546 ميلادي به دنيا آمد. عبدالله وقتي به 24 سالگي رسيد، پدرش عبدالمطلب در صدد اجراي نذرش برآمد و همانطور كه گفته شد قرعه به اسم عبدالله درآمد. عبدالمطلب، عبدالله را به سوي قربانگاه برد، اما با تدبير مرد دانايي از اهالي يثرب قرباني كردن عبدالله به قرباني كردن صد شتر بدل شد و عبدالله از مرگ نجات پيدا كرد. بعد از مراجعت از قربانگاه، عبدالمطلب به خانه وهب بن عبد مناف بن زهره رفت و دختر پاكدامن او، آمنه را به عقد عبدالله درآورد و دخترعموي آمنه، دلاله را نيز به عقد خود درآورد و حمزه بن عبدالمطلب، عموي پيامبر در همان سال تولد پيامبر، از دلاله متولد شد (سبحاني، ص139؛ آيتي، ص51-52). در سال 570 ميلادي كه پيامبر و عمويش به دنيا آمدند، واقعه اصحاب فيل به وقوع پيوست. ابرهه حبشي از طرف پادشاه حبشه مامور شد تا يمن و بعد عربستان را به تصرف درآورد و كعبه را ويران سازد تا مردم بهجاي زيارت كعبه، به زيارت كليسايي كه پادشاه حبشه در صنعا ساخته بود، بروند. وي براي تحقق اين هدف شوم با سپاهي عظيم همراه فيلهاي جنگي به سوي مكه رهسپار شد. در نزديكي مكه، ابرهه ماموري فرستاد و به وي گفت كه پيش بزرگ قريش برو و بگو كه هدف من نابودي كعبه است و اگر قريش مقاومت نكند هيچ خوني ريخته نخواهد شد. عبدالمطلب در پاسخ گفت: «كعبه خانه خداست، خدا هرچه صلاح بداند همان را انجام خواهد داد.» (سبحاني، ص128). عبدالمطلب به مردم مكه گفت كه به كوههاي اطراف پناه ببرد تا در امان باشند. سپس خود را به كعبه رساند و با دلي سوزان به پروردگار چنين گفت: «بارالهي براي مصون بودن از شر و گزند آنان، اميدي به غير از تو نيست. آنان را از حريم خود بازدار. از خانه خود دفاع كن. روزي را نرسان كه صليب آنان پيروز گردد و خدعه آنان غالب و فاتح شود». سپس خود نيز همراه مردم به كوههاي مكه پناه برد و در انتظار ماند. بامدادان كه لشكر ابرهه آماده حركت به سوي كعبه شد ناگهان دستههايي از پرندگان در آسمان ظاهر شدند كه در منقار و پاهاي خود سنگهايي حمل ميكردند. اين مرغان لشكر ابرهه را سنگباران كردند. بهگونهاي كه بيشتر لشكريان هلاك شدند. ابرهه دستور عقبنشيني داد و خود بر اثر زخمهايي كه از پرتاب سنگ بر بدن داشت در صنعا جان سپرد. خداوند در سوره «فيل» به اين واقعه اشاره فرموده است. آن سال به سبب اين واقعه به عامالفيل مشهور شد و مبدأ تاريخي پيدا كرد (همان، ص130). عبدالله و آمنه در اين سال منتظر به دنيا آمدن فرزندشان بودند، مورخان گفتهاند كه احتمالا آمنه در ايام تشريق باردار شده است (سبحاني، ص153؛ آيتي، ص54). (ايام تشريق به روزهاي 11 و 12 و 13 از ماه حج گفته ميشود. اعراب قبل از اسلام در دو زمان حج ميكردند، يكي ذيالحجه و ديگري ماه رجب كه احتمالا آمنه در ماه رجب حامل نور رسول خدا(ص) شده است). بعد از مدتي عبدالله براي تجارت همراه كاروان قريش به سوي شام رهسپار شد؛ در حالي كه همسرش آمنه باردار بود. بعد از مدتي كاروان به مكه بازگشت، اما عبدالله همراه آنان نبود. از كاروانيان شنيدند كه عبدالله در يثرب بيمار شده و براي استراحت در نزد خويشان خود توقف كرده است. عبدالمطلب حارث را براي جويا شدن از حال برادر به يثرب فرستاد. حارث وقتي وارد يثرب شد دريافت كه عبدالله با همان بيماري چشم از جهان فرو بسته است. وي اين خبر را به پدرش و آمنه رساند. سوگ عبدالله براي آمنه و عبدالمطلب بسيار سنگين و گران بود. از عبدالله پنج شتر و يك گله گوسفند و يك كنيز باقي ماند. برخي منابع ذكر كردهاند كه حضرت محمد(ص) چند ماهه بود كه پدرش فوت كرد و قول مشهور آن است كه حضرت محمد(ص) هنوز به دنيا نيامده بود كه پدرش رخت از اين جهان بربست (سبحاني، ص146؛ آيتي، ص52). تولد حضرت محمد(ص) حضرت محمد(ص) در سال 570 ميلادي، عامالفيل، در شعب ابيطالب تولد يافت. در هنگام تولد وي اتفاقات شگرفي روي داد، از جمله ايوان كسري لرزيد و سيزده كنگره آن فرو ريخت، درياچه ساوه فرونشست، آتشكده پارس خاموش شد و بتها همگي به رو افتادند (حكيم، ص67). روز تولد پيامبر گرامي به قول اهل تشيع، روز جمعه 17 ربيعالاول و به قول اهل تسنن روز دوشنبه 12 همين ماه است (حكيم، ص67؛ سبحاني، ص151). عبدالمطلب براي سپاسگزاري به درگاه خداوند براي تولد اين نوزاد گوسفندي كشت و مردم را دعوت كرد و در آن جشن كه بزرگان قريش هم دعوت داشتند، نام محمد را بر نوزاد گذاشت و علت اين نامگذاري را چنين بيان كرد «خواستم كه در آسمان و زمين ستوده باشد». مادرش، آمنه، نيز او را احمد ناميد (حكيم، ص68؛ سبحاني، ص156). خداوند در قرآن مجيد رسولش را هم به نام احمد و هم به نام محمد خطاب كرده است. در سوره «آلعمران» آيه 144، در سوره «محمد» آيه 2، در سوره «فتح» آيه 29، در سوره «احزاب» آيه 40 به نام محمد؛ و در سوره «صف» آيه 6 به نام احمد خوانده شده است (همانجا). محمد تازه متولد شده فقط سه روز از مادر خود شير خورد. پس از آمنه، دو زن به حضرت محمد(ص) شير دادند؛ يكي ثوبيه، كنيز ابوالهب بود كه چهار ماه به حضرت محمد(ص) شير داد و قبل از او به حمزه، عموي آن حضرت هم شير داده بود و ديگري حليمه، زني از قبيله سعدبن بكر بن هوازن بود (سبحاني، ص159؛ آيتي، ص56). ظاهرا رسم اشراف عرب چنان بود كه فرزندان خود را به دايههايي در باديه ميسپردند تا كودكان در محيط طبيعت و هواي صحرا رشد كنند و از بيماريهاي شهر در امان بمانند. دايگان قبيله بنيسعد مشهور بودند. مورخان آوردهاند كه نوزاد عبدالله از هيچيك از زنان شيرده شير نگرفت تا اينكه زني به نام حليمه وارد شد. حليمه اين نوزاد را ديد و قبول كرد كه به او شير بدهد و نوزاد هم از وي شير خورد. عبدالمطلب رو به حليمه كرد و گفت: از كدام قبيلهاي و اسمت چيست؟ جواب داد: از قبيله بنيسعد و نامم حليمه است. عبدالمطلب گفت: آفرين، دو نام پسنديده داري؛ سعادت (خوشبختي) و حلم (بردباري) (حكيم، ص69؛ سبحاني، ص160). روايت شده است كه سينه حليمه تهي از شير بود، ولي با شير دادن به حضرت محمد(ص) سينهاش پر از شير شد، بهطوري كه شير هم به آن حضرت ميرسيد و هم به فرزند خود حليمه. حضرت محمد(ص) يك خواهر و يك برادر رضاعي داشت كه بعدها هميشه از آنان حمايت ميكرد. حليمه دو سال كامل به حضرت محمد(ص) شير داد. بعد از آن، سه سال ديگر هم حضرت محمد(ص) در دامان حليمه و شوهرش و قبيله بنيسعد زندگي كرد. اين كودك براي حليمه مايه خير و بركت شد. حليمه گفته است: از روزي كه محمد(ص) را به خانه خود بردم روز به روز خير و بركت در خانهام بيشتر و دارايي و گلهام فزونتر شد (همو، ص165؛ آيتي، ص58). در طي پنج سالي كه حضرت با حليمه بود حليمه سه بار او را نزد مادرش برد و بار آخر وي را به مادرش تحويل داد. حليمه به حضرت محمد(ص) زبان عربي فصيح را آموخت و در تربيت و پرورش او بسيار كوشيد (حكيم، ص73) و بعد از آن حضرت محمد(ص) با مادر گرامياش زندگي كرد. بعد از يك سال آمنه تصميم گرفت براي زيارت قبر همسرش به مدينه برود. او همراه فرزندش و امايمن، كنيزشان به يثرب رفت و يك ماه نيز در آنجا ماند. هنگام بازگشت، آمنه بيمار شد و در محلي به نام «ابواء» درگذشت (حكيم، همانجا؛ سبحاني، ص169). بعد از اين واقعه محمد(ص) براي عبدالمطلب عزيزتر شد؛ زيرا اين فرزند نه مادر داشت و نه پدر. گويي مقرر شده بود كه اين فرزند نوپا از همان كودكي با سختي و مرارت بزرگ شود تا در راه هدفي كه در آينده خواهد داشت بردبار و شكيبا باشد و مانند كوهي در برابر مشكلات عظيم بايستد. خداوند خواست او از نخستين روزهاي زندگي آزاد بار آيد و چنان خودساخته شود كه موجبات پيشرفت و ترقي و تعالي خود را دست خويش فراهم سازد. در قرآن مجيد دوره يتيمي پيامبر در سوره «الضحي» آيه 6 ذكر شده است: «مگر تو را يتيم نيافت و پناه نداد» (حكيم، ص74؛ سبحاني، ص170). حضرت محمد(ص) دو سال تحت سرپرستي عبدالمطلب قرار گرفت. نقل شده است كه روزي سران قريش گرد عبدالمطلب در صحن خانه كعبه نشسته بودند كه ناگهان چشم عبدالمطلب به نوهاش محمد(ص) افتاد و گفت كه راه را باز كنيد؛ سپس محمد(ص) را در كنار خود و روي فرش مخصوص خود نشاند (همو، ص169). اما اين اوضاع خوب دوامي نداشت. حضرت محمد(ص) در هشت سالگي پدربزرگ مهربان خويش را نيز از دست داد. عبدالمطلب قبل از مرگش سرپرستي حشرت محمد(ص) را به فرزندش، ابوطالب سپرد. ابوطالب مال و ثروت فراواني نداشت، اما از همه شايستهتر بود و در ميان قريش جايگاه والايي داشت و گذشته از آن ابوطالب با عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) از يك مادر بودند و همين امر علاقه ابوطالب و همسرش، فاطمه بنت اسد را به حضرت محمد(ص) دوچندان كرده بود. اين دو بزرگوار در تامين زندگي حضرت محمد(ص) بسيار كوشا بودند و وي را بر فرزندان خود مقدم ميداشتند، به طوري كه پيامبر اكرم(ص) فاطمه بنت اسد را مادر خود ميدانست و در هنگام وفات وي فرمود امروز مادرم را از دست دادم (حكيم، ص 77 ، سبحاني، ص 171 ،آيتي، ص 61 ) حضرت محمد (ص) با سرپرستي ابوطالب دوره نوجواني و جواني خود را طي كرد: تاريخ نويسان گفته اند كه وقتي حضرت محمد(ص) دوازده ساله شد همراه ابوطالب به اولين سفر خود رفت(حكيم ص 78 ) مقصد اين سفر كه جنبه تجاري داشت مركز بازرگاني آن زمان يعني شام بود. ابتدا ابوطالب نمي خواست برادرزاده عزيزش را همراه ببرد ولي اصرار حضرت محمد (ص) براي همراهي با عمو سبب شد كه ابوطالب تصميم خود را عوض كند و حضرت را به اين سفرببرد اين سفر براي حضرت محمد (ص) سفر بسيار شيريني بود كه از سرزمين هاي گوناگون ا زجمله مداين و وادي القري وديار ثمود عبوركرد. دراين سفر بود كه راهبي مسيحي به نام بحيرا حضرت را ديد و از آينده درخشان اين نوجوان خبرداد و گفت: اين همان پيامبر موعود است ( همان جا، سبحاني ص 173) يكي از وقايعي كه درزمان نوجواني حضرت محمد (ص) روي داد جنگ هاي فجار بود. فجار مجموعه جنگ هايي بود كه در ماه هاي حرام رخ داد . درطول تاريخ عربستان چهاربار اين جنگ ها به وقوع پيوست كه در چهارمين آن، حضرت محمد (ص) همراه ابوطالب و ديگر عموهايش در جنگ شركت داشت . اين جنگ چهارده سال طول كشيد و بين قريش و قبيله هوازن روي داد. سن حضرت را هنگام جنگ از پانزده تا بيست سال گفته اند ( همان جا، سبحاني ص 181 آيتي، ص 63 ) ازديگر وقايع دوران جواني حضرت محمد (ص) شركت ايشان در پيمان جوانمردان (حلف الفضول)است .اساس اين پيمان دفاع از حقوق افتادگان و مظلومان بود. حضرت بعدها درمورد اين پيمان گفت كه حاضر نيست اين پيمان را با شتران سرخ مو عوض كند ( حكيم، ص 82 ، سبحاني ص 184، آيتي، ص 66 ) درمنابع موجود ذكر شده است كه حضرت محمد (ص) مدتي را هم به شباني گذراند (سبحاني ص 188 ) وقتي حضرت به سن 25 سالگي رسيد، ابوطالب پيشنهاد كاري خديجه (س) بنت خويلد را به حضرت محمد (ص) اطلاع داد و گفت كه خديجه (س) به دنبال مرد اميني مي گردد تا تجارت اموال خود را به او بسپارد با قرار دادي كه ميان حضرت محمد (ص) و خديجه (س) بسته شد حضرت محمد (ص) با اموال خديجه (س) همراه كاروان قريش به سوي شام رهسپار شد و با سود بسيار به مكه برگشت. اين سفر نيز براي خديجه (س) پرسود بود و هم براي حضرت محمد (ص) زيرا بعد از اين سفر وضع مالي و اقتصادي حضرت محمد(ص) تا حدي تثبيت شد. ابوطالب از اين موقعيت برادر زاده خويش بسيار خوشحال شد و به فكر همسري براي حضرت محمد (ص) افتاد ( حكيم ص 84 ، سبحاني ص 190 - 191 ، آيتي ص 68 - 69 ) ازدواج تا بعثت حضرت خديجه (س) بنت خويلد زني پاكدامن و عفيف و سرآمد زنان قريش بود. وي درخانواده اي اصيل و خوش نام، كه پيرو دين ابراهيم (ع) بودند، پرورش يافته بود ( سبحاني ص 194) پدر وي در جنگ فجار كشته شده بود حضرت خديجه(س) قبلا دوبار ازدواج كرده بود كه هر دو همسرش وفات كرده بودند. حضرت خديجه (س) با توجه به توصيفات غلامش از حضرت محمد (ص) مايل بود كه با حضرت محمد (ص) ازدواج كند( حكيم ص 86، سبحاني ص 197) درحالي كه خديجه (س) تمكن مالي فراواني داشت و پيامبر از ثروت محروم بود و همچنين خديجه (س) بين 5 تا 15 سال از حضرت محمد (ص) بزرگتر بود(حكيم ، همان جا) غلام خديجه(س) اين خواسته را به حضرت محمد(ص) رساند. او نيز با عموي خود، ابوطالب، اين پيشنهاد را درميان گذاشت و با رضايت عمو مجلسي ترتيب دادند كه درآن حضرت خديجه (س) به عقد حضرت محمد (ص) درآمد. مهريه حضرت خديجه (س) به روايتي 400 دينار وبه روايتي 20 شتر بود ( سبحاني ص 198) اين زوج خوشبخت همان طور كه قبل از ازدواج روحيه نيكوكاري داشتند پس از ازدواج هم خانه آنها اميد نااميدان و بينوايان شد. درطول سال هاي زندگي مشترك، حضرت خديجه(س) براي پيامبر(ص) شش فرزند آورد، دو پسر كه اولي قاسم بود و كنيه پيامبر،ابوالقاسم ،از آن اين پسراست و دومي عبدالله كه هر دو پيش از بعثت فوت كردند. دهخدا از سه پسر به نام هاي قاسم، طاهر و طيب نام برده است و چهار دختر به نام هاي رقيه، زينب، ام كلثوم، فاطمه (س) (لغت نامه ،ذيل مدخل). سه دختر بزرگ تر در زمان حيات پيامبر (ص) فوت كردند و فقط فاطمه باقي ماند (سبحاني ،ص 201) و سلاله پاك حضرت محمد (ص) از دختر گرامي اش، فاطمه (س)، ادامه پيدا كرد. بعدها پيامبر از يكي از همسران خود به نام ماريه نيز صاحب پسري به نام ابراهيم شد كه اين پسرهم در18 ماهگي يا 2 سالگي ،چند ماه قبل از رحلت پيامبر(ص) ،فوت كرد(آيتي،ص77) دريكي از سال هاي قبل از بعثت، خانه كعبه را تعمير كردند. نوبت به نصب حجر الاسود رسيد و درباره اينكه چه كسي آن را نصب كند اختلاف افتاد. قريش به اين نتيجه رسيدند كه منتظر بمانند تا نخستين كسي كه وارد مجلس آنان شد داور آنان باشد كه ناگهان حضرت محمد(ص) واردشد. وي پيشنهاد كرد حجرالاسود را در پارچه اي بگذارند و سران هر قبيله گوشه اي از پارچه را بگيرند.همه پارچه را بالا آوردند و خود حضرت محمد(ص) حجرالاسود را برداشت و در جاي مناسب خود قرارداد. به اين ترتيب بناي كعبه به پايان رسيد (حكيم،همان جا،سبحاني ،ص206 ،آيتي ،ص79) دو رويداد شايان ذكر قبل از بعثت براي حضرت محمد(ص) به وقوع پيوست. يكي، وارد شدن زيد بن حارثه به جمع خانواده حضرت محمد(ص) و ديگري، پذيرش سرپرستي حضرت علي (ع). زيد را راهزنان از قبيله او در نزديكي مرز شام دزديده بودند. در مكه يكي از خويشان خديجه او را خريد و هنگام ازدواج خديجه با حضرت محمد(ص) او را به خديجه بخشيد. خديجه (س) هم او را به حضرت محمد (ص) داد و حضرت محمد (ص) هم او را آزاد كرد و دركنار خانه خدا زيد بن حارثه را پسر خود خواند (سبحاني،ص202،آيتي،77). حضرت محمد(ص) 30 ساله بود كه حضرت علي (ع) در خانه كعبه و درسال 30 عام الفيل به دنيا آمد.حضرت محمد(ص) كه مرتبا به خانه عمويش، رفت و آمد مي كرد،علي (ع) را بسيار دوست مي داشت. او را ازآغوش مادر مي گرفت و با او بازي مي كرد و از وي مراقبت مي فرمود. در همان سال ها بحران اقتصادي و كم آبي مكه را فرا گرفت و ابوطالب در تنگناي شديد مالي افتاد. حضرت محمد(ص) كه وضعيت عمو را ديد با عموهاي ديگر مشورت كرد و قرار بر اين شد كه هر كدام سرپرستي يكي از فرزندان ابوطالب را بر عهده بگيرند. حضرت محمد(ص) سرپرستي علي،عباس سرپرستي طالب،و حمزه (ع)سرپرستي جعفر را به عهده گرفتند.رسول خدا(ص) دراين باره فرمود:((من همان را برگزيدم كه خدا او را براي من برگزيده است ))(حكيم،ص91،سبحاني،241،آيتي،ص81). درظاهر هدف اين انتخاب كمك به ابوطالب بود،اما درباطن هدف آن بود كه حضرت علي (ع)در دامان حضرت محمد(ص) تربيت و پرورش يابد و از اخلاق كريمه او پيروي كند. حضرت محمد (ص)گاه گاهي از مردم كناره مي گرفت و به غاري در كوه معروف حرا،واقع در جبل النور امروزي ،مي رفت و به عبادت و تفكر در نشانه هاي خداوند و اسرار آفرينش مي پرداخت و در همين خلوت ها بود كه شبي وحي الهي بر او نازل شد و به پيغمبري مبعوث شد. فراهنگ/7020
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 341]
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها