تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 11 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):مؤمن، خاموشى اختيار مى‏كند تا سالم بماند و سخن مى‏گويد تا سودى ببرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836329666




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اصلا‌حات پروژه‌اي در راه - خسرو طالب‌زاده


واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: اصلا‌حات پروژه‌اي در راه - خسرو طالب‌زاده


در روا‌ن‌شناسي، نسبت ميان زمان با فرد، در سه دوره سني از هم متمايز مي‌شود؛ در دوره كودكي (پس از تولد)، كودك چون گذشته ندارد و خاطره و ياد، و نيز چون آينده براي او مفهوم نيست و بي‌معناست، در سير مي‌كند. افق فكر و خيال و خواهش و نيازش به محدود است و مقيد. گذشته براي او، در مادر به تدريج شكل مي‌گيرد و معنادار مي‌شود. هر قدر به بلوغ نزديك‌تر مي‌شود، گذشته را ابتداء در خاطره و يادها و عكس‌هاي خانوادگي مي‌فهمد و برايش پديدار مي‌شود و سپس در تجربه فردي خود.

در دوران جواني تا ميان‌سالي، براي فرد پديدار و با آن آشنا مي‌شود و به آن آگاهي مي‌يابد. اين آگاهي توام با اضطراب و هراس و بيم است. نگراني از اينكه در اين جهان گسترده و پيچيده، او در آينده در كجا قرار خواهد يا نخواهد يافت؟ و اينكه آيا مي‌تواند به آرامش و امنيت نايل آيد؟ آيا مي‌تواند آرزوها و علا‌ئق و خواسته هايش را در آينده نامعلوم، تيره و مبهم تحقق بخشد يا خير؟ فكر و هول اين نسل از فردا و افقي است كه در دور دست كورسويي دارد و روشنايي آن، هر قدر ضعيف، تنها سرمايه‌اي است كه او را به اين فردا اميدوار و دل‌خوش مي‌كند. جواني كوشش و جهدي است براي رفتن به سوي فردا و آينده تونل زماني است كه ندايي از درون آن او را به آمدن فرامي‌خواند. ‌

، و ايام سپري شده زمان و عمر، چون آينده‌اي در پيش رو ندارد و زندگي فاني انساني را باقي تصور نمي‌كند و چون تمامي آنچه اندوخته و سرمايه اوست، در گذشته است، زندگي و حيات براي او در گذشته تجسم و تصور و معنا مي‌شود. زمان پيري، گذشته است؛ توام با تمامي تلخي‌ها و دردها و خوشي‌ها و سرمستي‌هاي آن. زمان در پيري خلا‌ف عقربه‌هاي ساعت مي‌چرخد يا پيران مي‌خواهند كه چنين باشد. ‌ از اين منظر، زماني مشخص و معين، براي هر فرد يكسان نيست و يك معنا ندارد. اين زمان سير خطي و افقي ندارد . حاصل جمع جبري اعداد مانند ثانيه و دقيقه و روز و سال و قرن نيست. زمان عالمي است كه انسان در درون آن و در افق آن، خود را معنا مي كند و مي‌شناسد، با آن تشخص مي‌يابد، از فاصله مي‌گيرد و شانيت و منزلت خود را تعريف مي‌كند يا آن را در اين عالم تفسير مي‌كند. زمان، زمان نيست، وقت و عهد است. ‌

وقت در دوره جديد و نوگرا به زمان تفسير و تعبير شد. زيرا در دوره جديد گسستن و گريختن از دوره قديم و قرون وسطي و آنچه گذشت، اصل بشر شدن انسان و مبنا و مبادي خودمداري و اصالت بشر و سوبژكتيويته بود، لذا تمام آنچه به گذشته تعلق داشت يا ياد و خاطره آن را زنده نگاه مي‌داشت، بايد با عنوان نفي و طرد و نسخ مي‌شد. هر قدر اين فاصله‌گذاري بيشتر و سريعتر و ژرفتر با‌شد، با ارزش‌تر و زيباتر و خيرتر و هنجارتر است. لذا زمان خطي شد تا از شر افسون گذشته رهايي يافته و پيشي گرفته شود. پيش رفتن (‌) progress در زمان به اصل و قاعده نوگرايي تحويل گرديد (كه به فارسي به غلط به ترجمه شد.) دوره قديم دوره شر و بدي و پليدي و روش فاصله‌گذاري از آن در پيشرفت مفهوم‌سازي و صورت‌بندي شد. ‌

اما زمان در انقلا‌ب رنسانس (‌) renaissance دوسويه بود. يك سويه آن؛ نفي و انكار و طرد گذشته و دوره قديم و سويه ديگر آن؛ بازگشت به دوره يونان و عهد روم. رنسانس يعني دوباره و تجديد (‌) re زايش و تولد (‌.) naissance زمان زايش و تولد نخستين در دوره قرون وسطي نبود، زيرا اين دوره جز انحطاط و مرگ و تباهي تفسير نمي‌شد، بلكه زايش و تولد نخستين در عهد يونان و روم بود كه بشر از آن غافل شد و كليسا حاكم. لذا رنسانس به همان ميزان كه نوگرا بود و ضدسنت و گذشته، مرتجع و سنتي و گذشته‌گرا نيز، زيرا مرجع پيمان و عهد او در گذشته است، نه در آينده. اما از آن حيث كه دوره قديم را نفي و انكار مي‌كند، در است. بنابراين سير زمان در دوره جديد هم خطي - از گذشته به حال - است و هم دوراني - از حال به گذشته. ‌ اصلا‌حات در ايران و پس از دو دهه از رخداد انقلا‌ب اسلا‌مي نيز نسبتي با زمان (يا وقت و عهد و پيمان) دارد. از ديدگاه برخي گذشته> است. رخدادي است كه در زماني مشخص پديدار شد، دولتي را بر سر كار آورد، شوري يا شري را برپا كرد، حماسه يا فتنه‌اي را پديد آورد و در زماني به درازاي هشت سال در عمر نظام جمهوري اسلا‌مي پاييد و سپس پايان يافت. ‌

از دو منظر اين تفسير درست و مطابق با واقع است؛ يكي از منظر پيروان تجدد و مدرنيسم كه قائل به اصالت هستند و كه تلقي و درك آنان از زمان مفهومي خطي است و هر زماني كه عدد تقويمي‌اش به لحاظ كمي بيشتر باشد، عين خير و زيبايي و عقلا‌نيت و تحقق بشرمداري است و هر چه از آن به گذشته باز‌مي‌گرديم؛ به شر و زشتي و فسون‌گري و خرافه نزديك‌تر. در اين تلقي و فهم از زمان،‌ امروزين و بالفعل (‌به معناي خاص كه در جناح حاكم مصداق دارد و خود را به اين نام مي‌نامند و شان را به سنت ارجاع مي‌دهند) با متجددان و مدرنيست‌‌ها هم‌داستان و هم‌سو هستند. زيرا از اين منظر آنان نيز معتقدند دوره شر و فتنه‌‌اي بوده است كه هر چه از زمان آن دورتر و گسسته‌تر مي‌شويم،‌ عين خير و ثواب است. ‌ اما سويه و منظر ديگر،‌ تلقي و ديدگاهي است كه در عالم سير مي‌كند، از اين منظر؛ اصلا‌حات تمام شده و مرده است، چون آينده‌اي وجود ندارد، نه براي خود، نه براي نظام،‌نه براي اصلا‌حات، نه براي انقلا‌ب اسلا‌مي،‌ نه براي هيچ چيز ديگر. ‌ مفهوم اصلا‌حات براي اين دسته‌ها يا مفهومي است كه فقط بايد از آن مراقبت كرد و با بهداشتي‌ترين روش‌ها و زيباترين سبك‌ها، خاطرات و يادها و آمارها و ارقام به آن دوره را ثبت و ضبط و نگهداري كرد تا از تحريف و سوء برداشت در تاريخ مصون ماند. يا مفهومي است كه اصلا‌حات چيزي جز جسد بي‌روح و جان و متعلق به گذشته نيست كه در گور دفن شده است و فاقد آينده. نگرش موزه‌اي و گورستاني هر دو تلقي و نتيجه‌اي يكسان را اخذ مي كنند و از رويكردي يگانه با اصلا‌حات منشاء مي‌گيرند. از اين منظر تاريخ جز انباشت زمان مرده و بي‌تحرك و ساكن نيست. در اين نگرش، اصلا‌ح‌طلب با سنت‌گرايان و مدرنيست‌هاي مقهور و مدوهش در ، در عالم ذهني و ديدگاهي مشتركي سير مي‌كنند. پيري صرفاً سن و سال نيست،‌ نگاه است،‌تفكر است، عالم است، نوعي از نسبتي است كه انسان با خود، با عالم هستي و ديگران دارد. اصلا‌ح‌طلب چون آينده‌اي را، از حيث شخصي يا سن يا نگرش و انديشه، متصور نيستند، برايشان پاسداشت گذشته و ثبت جزييات خاطره‌ها، ‌هسته بنيادين تاريخ و معناي اساسي حيات تلقي مي‌ش‌ود. مانند مدير بركنارشده‌اي كه هنوز خود را مدير حقيقي و بالقوه امروز و بالفعل ديروز مي‌داند و تاريخ را متوقف در مديريت خود. براي او زمان در مديريتش پايان يافت و آنچه استمرار دارد،‌صورت تقلبي گذشته است و آنچه بايد صورت گيرد، بازگويي و بازنمايي همان دوره زرين است. ‌ كه اصلا‌حات را دوره ‌سپري و دفن شده زماني مشخص مي‌دانند و تصور گورستاني از تاريخ دارند، در چنبره ميل ، ايدئولوژي و هويت سنتي خود را به پاي اين نگرش و قدرت في الحال قرباني مي‌كنند. زيرا اگر مفهوم تاريخ، گورستاني و زمان، خطي باشد، در اين صورت، رشته خود را با منشاء خود مي‌برند و بنياد خود را از بن بر‌مي‌فكنند. زيرا سنت‌گرايان نمي‌توانند ديگر از پديده‌‌هاي تاريخي مانند انقلا‌ب اسلا‌مي، دين،‌ سنت،‌اخلا‌ق و اصولي كه به اسلا‌م و خدا راجع است، دفاع كنند. اگر اصلا‌حات دوره سپري‌ شده در زمان گذشته است، انقلا‌ب اسلا‌مي زمان سپري شده‌تري نسبت به زمان اصلا‌حات است و اسلا‌م نيز و... هويت سنت‌گرايان حاكم در زمان گذشته ريشه دارد و چون گذشته گورستان پنداشته مي‌شود، ‌به دست خود،‌خود را زنده به گور مي‌كنند. زيرا تشخص و پايگاه فكري‌شان در اين نوع از سنت قرار دارد اما براي توجيه دفن حريف خود، جامه‌هويت را‌خود از تن به درمي‌كنند و برهنه در ساحت قدرت حاضر مي‌شوند. شايد دليل اين كه سنت‌گرايي به معناي دقيق و اصيل آن با اقتدارگرايي قابل جمع نيست، همين است كه براي كسب قدرت و اصالت دادن به قدرت بايد ابتداء‌از هويت و اصل خود فاصله گرفت تا سپس بتوان ميل و شعف را توجيه كرد. و به اين ترتيب، ابتداء عدالت،‌ارزش‌ها و اخلا‌ق و راست‌گويي و صداقت و... از صورت حقيقي خود برهنه مي‌شود و سپس به افزار و وسيله اقتدار در‌مي‌آيد و به اقتضاي قدرت به واقع هويت تازه براي آنها جعل مي‌شود. هويتي كه همچون مفهوم و معنا در نزد نوگرايان فقط در منشاء دارد و وقت و عهد و پيمان‌شان در است. از اين حيث، شگفت‌انگيز نيست كه سنت‌گرايان اقتدارگرا با مدرنيست‌هاي قدرتمند بر سر ميز مذاكره بنشينند تا دشمن مشتركشان يعني به وقوع نپيوندد و هر دو در تقدير و سرنوشت و راهي مشترك متحد شوند. ‌

سويه ديگر تلقي و ديدگاه درباره اصلا‌حات، زيستن در است. همچون كودكي كه آينده ندارد، برخي از اصلا‌ح‌طلبان،‌گسسته از گذشته و بي‌تصور و بي‌اهميت نسبت به آينده،‌ زمان حال را اصالت مي‌‌دهند و ذكر وفكرشان در اين زمان سپري مي‌شود. اينان در گذشته در حال بودند،‌‌در حال هم در حا‌ل‌اند و در آينده هم در حال باقي خواهند ماند. مانند مديري كه زمان براي او در حال متوقف است و برنامه و راهبرد خود را از صفحه اول روزنامه‌ها و خبر داغ رسانه‌ها اقتباس مي‌كند و رونوشت برمي‌دارد تا مراقب باشد كه توازن مباني مديريتي‌اش در حال بر هم نخورد. مدير ‌اي مانند روزنامه، هر روز عنوان و موضوع مهمي را برجسته مي‌كند،‌ مهم نيست ديروز چي مهم بود و فردا چه خواهد شد، چون فردا شود فكري از سر حال بكند. مدير روزنامه‌اي روز دارد نه وقت و عهد و اصول. اصول متعلق به كسي است كه به فردا فكر مي‌كند و راه فردا را با اصول مي‌شناسد و مي‌گشايد و حال تنها يك منزل است در راهي به فردا. كسي مي‌تواند اصولي باشد كه به فردا و معاد باور داشته باشد، آنكه در حال است و بي‌آينده،‌ اصول برايش يك امر تزييني و بازي زباني است. بنابراين هر روز يك قرائت خاص دارد و يك نظام توجيهي و تبييني. از اين منظر،‌كنش سياسي يعني عملي كه امروز پاسخ دهد و به كار آيد. برخي اين تداوم وتكرار حال را به تعبير مي‌كنند. اما چون در حال تفسير و معنا مي‌شود،‌ نه در نسبت به آينده و بدون هيچ فكري،‌ اين جلو رفتن با درجا زدن و پس رفتن يكي است و تمايزي ميان آنها نيست. زيرا معيار و ميزان جلو رفتن اصول و عهد و وقت نيست،‌ زمان است. زمان هم يعني ثانيه و دقيقه و روز، بنابراين در هر حال،‌چه با كنش،‌چه بي‌كنش،‌ چه با اراده و بي‌خواست ما و چه بر خلا‌ف، زمان به جلو مي‌رود، از اين منظر، ما هميشه به جلو ‌مي‌رويم؛ چه باشيم، چه نباشيم،‌ چون زمان، بيرون از فكر و عمل و قول ما،‌به جلو مي‌رود. بنابراين معيار جلو رفتن و يگ گام به پيش هم در غايت آن همين زمان است و بس،‌نه گام و پيش رفتن بر مبناي فكري و ايده‌اي و طرحي يا پروژ‌ه‌اي. پروژه (‌) project يعني به پيش (‌‌) pro افكندن (‌.) ject اما لا‌زمه به پيش افكندن خود، التفات به آينده و قصديت داشتن است. نوعي توجه است به زمان پيش رو و افق و به آنچه مي‌تواند در تقدير باشد؛ نه جبر محض ،‌ نه اختيار محض ، بلكه تقدير انسان مسوول امروز. اشعري‌گري عمل‌گرايي و اعتذال‌گري نظريه‌پردازي آفت اصلا‌حات و فروبسته شدن و ناگشايشي در افق آن است؛ اشعري‌گري ‌ماب و اعتزال‌گري ‌ماب. ‌

طرح (‌) project داشتن، تفكر و نظر (‌) theory داشتن براي آينده و براي خود را به پيش راندن است تا همه اصول و اخلا‌ق و قاعده‌و عهد به پاي عمل (پراگما) قرباني و مضمحل نشود. عمل بدون نظر و طرح در اصلا‌حات يا در جا زدن است كه عين انفعال و واپس‌گرايي است، چو‌ن‌كه نسبت به حركت زمان، در هر لحظه حال، گذشته مي‌شود، يا آينده‌‌سوزي و اتلا‌ف منابع و وقت و سياست و هدر دادن سرمايه‌هاي اجتماعي و تقويت نا اميدي و شكاف ميان مردم و اصلا‌حات. ‌

فرض در و تداوم در ثمره نگاهي است كه اصلا‌حات را وقت مي‌داند نه زمان. در اين منظر، اصلا‌حات اصول است و نظري كه بايد مبنا باشد و بدان عمل مي‌شود تا طرحي ‌و ايده‌اي تحقق يابد و ديداري و عملي در جايي در آينده رخ دهد. ‌ در اين ديدگاه، عمل از نظر گسستني نيست و غير قابل تفكيك و نظر از عمل. پراكسيسي (عمل توام با نظر) است كه اين در وقت معلوم خود بر هم تاثير مي‌گذارند و يكديگر را تكميل و تصحيح مي‌كنند. نه انكار طرح‌داشتن است،‌نه انكار عمل، نه نظربازي محض است،‌نه اراده‌گرايي ناب. عمل‌گرايي معطوف به حال در اصلا‌حات نه پروژه است نه پروسه، بلكه ايستايي در زمان حال است؛ پروژه نيست چون ايده و افق و نظري براي آينده در آن متصور نيست، پروسه هم نيست،‌ چون پروسه براي تداوم اصلا‌حات در زمان آينده و اتصال حال به آينده،‌ راهي معيين را ترسيم مي‌كند. عمل‌گرايي جبري‌مسلكي است كه گويي اصلا‌حات بي‌اراده غير پيش‌ مي‌رود. اين ديدگاه فقط زمان‌سوزي و آينده‌گريزي است و درجا زدن در حال. ‌

گرايش اصلا‌ح‌طلبي ‌اي و روزمره‌زدگي، تصور و توان هفته‌نامه‌، ماه‌نامه و سال‌نامه‌اي را ندارد و نمي‌تواند به گذشته و حال و آينده تواماً بيانديشد. اين نگرش تفكر عبرت‌آموز نيست تا گذشته را با عبرت به حال پيوند زند و از آن دو،‌آينده را به تفكر خويش به تصوير كشد. برخي از همه اين زمان‌ها عبور مي‌‌كنند بي‌آنكه تغييري در فكر و عمل و قول‌شان پديد آيد. از نگاه آنان اصلا‌حات روش و كلياتي ثابت و قطعي است كه در همه زمان‌ها بايد تكرار شود و گذشته را بايد تقليد كرد. بدون آن‌كه ‌بخواهند و بفهمند كه سياست‌ها،‌ اقدامات،‌ برنامه‌هاي گذشته اصلا‌حات حتي اگر در اوج قله طلا‌يي كمال و آرمان هم بوده باشد،‌تكرارپذير و تقليدپذير نيست. هيچ برنامه‌اي و رخدادي در گذشته تكرارپذير نيست. همچنان كه نمي‌توان در هنر و ادبيات و فلسفه و سياست و... گذشته هرچند طلا‌يي را تقليد كرد. با گذشته مي‌توان هم‌سخن و هم‌زبان شد و با آن محاكات كرد اما تقليد تاريخ يا كمدي است يا تراژدي. ‌ آينده اصلا‌حات و به ويژه تداوم آن برمبناي اصول آن و به منزله‌بنياد عمل سياسي آينده نيازمند طرح است. اين طرح داشتن به نادرستي به دستور و امر تفسير و پروژه داشتن اصلا‌حات به اقتدارگرايي و فرمان عمودي و فرودست‌نگري ترجمه شده‌است. اين نگرش سبب شده است تا پروسه به عمل‌گرايي و دل‌بستن به حال و فروغلتيدن در روز‌مرگي و غفلت از آينده منجر و فروكاسته شود. گويي هر نوع نگاهي به آينده به توتاليتاريسم منجر مي‌شود و اقتدارگرايي محصول طرح‌داشتن است. در اين وضعيت،‌ عمل‌گرايي كور و سرخوش ‌در حال منزلت و شانيت يافته است. اينان در و دولت تمام توان و هم خود را مصرف مي‌كنند. در اين نقد حال و نقد وضع وجود،‌نقد را تا بي‌كرانگي امتداد و تكرار مي‌بخشند و خود نيز در نقد حال مي‌شوند و سايه‌ و نمادي ديگر از وضع موجود. ‌ آينده اصلا‌حات در گرو داشتن طرح متناسب با زمان و وضعيت حال است. طرحي نو كه نقد حال مقدمه آن است،‌نه مقصد و غايت آن،‌با عبرت از گذشته،‌تامل در حال و تدبير آينده. اصلا‌حات نمي‌تواند به آينده راه يابد اگر به آينده نيانديشد و درد و بيم و اضطراب آن را در خود به طرحي مبدل نسازد. فقدان آينده،‌ به مانند عمل‌گرايي ناب، جز مرگ اصول اصلا‌حات دستاورد ديگري در پي‌ندارد و در حال دم غنيمت سپردن با مرگ اصلا‌حات يكسان است. عمل‌گرايي حال‌زده نمي‌تواند ذاتاً‌اصلا‌ح‌طلب باشد. بلكه فقط مي‌تواند به قدرت طلبي منجر شود. اصلا‌ح طلبي ذاتاً‌ با قدرت‌طلبي در تناقض تام است و صدق يكي،‌ كذب ديگري است. اصلا‌حات با قدرت مخالف نيست اما آن را ابزاري براي تحقق مقصود و غايت خود مي‌داند، اما اصلا‌ح طلبي روزنامه‌اي و روزمرگي مستعد مقهوري و شيفتگي قدرت‌طلبي است. اين نگرش اگر هم به قدرت برسد،‌اصلا‌ح‌طلب نيست. راه قدرت‌طلبي در اصلا‌حات با داشتن طرحي كه مانع از اين آفت شود، بسته مي‌شود و عمل‌گرايي در اين راه،‌چون طرح ندارد،‌كور است و مقلد. مقلد زمان يا طرح ديگري. كما اين‌كه مقلد هم عمل‌گرايي كسب قدرت است. اين نوع از اصول‌گرايي طرح نيست،‌ شبه طرحي براي كسب هدف به هر وسيله‌اي است. ‌ طرح آينده اصلا‌حات، از طرح سر‌آغاز آن است. در سرآغاز،‌اصلا‌حات براي تداوم طرح انقلا‌ب اسلا‌مي) بود. طرحي كه آينده را به گذ‌شته پيوند مي‌زند. در زمانه آغازين اصلا‌حات بيم منسوخ‌شدن آزادي و جمهوري اسلا‌مي و خانه ‌نشين شدن مردم در صحنه سياست و قدرت و حكومتي شدن جمهوري،‌ منشايي شد تا ضرورت پديداري اصلا‌حات در تقدير جمهوري اسلا‌مي نمايان شود. اصلا‌حات تفسير و رنسانس و بازتولد انقلا‌ب اسلا‌مي بود،‌تجديد عهدي با زمانه 57 و پيوند زدن گسست در زمان و مكاني ديگر. اصلا‌حات از اين جا آغاز شد. آنچه در هشت سال دولت اصلا‌حات خاتمي رخ داد، صورت و ماهيت زمان‌داري از آن آرمان و طرح بود، اين صورت در مراتب و منازل خود و در راه تحقق مقصد و غايت خود، چهره‌اي وصورتي را فرو مي‌گذارد و چهره و صورتي ديگر در برمي‌گيرد. امكان و توان تداوم اصلا‌حات در طرحي‌نو افكندن است. اگر اين طرح شبه طرح باشد و طرح تقليدي جز با زور و اتخاذ شيو‌ه‌هاي پليسي و نظامي قابل اجراء نيست و آغاز آن پايان آن است،‌كما اينكه ماركسيسم با استالين و انقلا‌ب فرانسه با روبسپير تمام شد. فاصله ميان استالين تا گورباچف زمان مراسم و تشريفات كفن و دفن ماركسيسم استالينيسم است. ‌ افق اصلا‌حات در گرو طرح‌مند بودن آن است. اين اصلا‌حات منازلي را در پشت سر دارد و منزلي در حال سكني،‌ و منازلي در پيش. در راه بودن اصلا‌حات، طرح اصلا‌حات است. اين راه را و چشم‌انداز آن را قصديت و التفات به آينده معنا و پرتوافشاني مي‌كند. اصلا‌حات در راه است،‌همچنان كه انقلا‌ب اسلا‌مي در راه و امام همچنان در پيش. هنوز ، طرح زنده و نو و دردمندانه و شور‌آفرينانه است و مشعل آن هنوز روشنايي‌بخش و راه گشا. لذا خميني هنوز در پيش است نسبت به وضع موجود و كلا‌مش كه در خاتمي طنين يافت، ندايي است كه از تونل آينده هنوز فرامي‌خواند.

انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------

------------
 شنبه 4 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 329]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن