واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اوستا، شاعر شوريده نويسنده:اكبر رضي زاده منبع:راسخون «محمد رضا رحماني» مشهور به مهرداد اوستا از شعرا ونويسندگان معاصر دربيستم بهمن ماه سال 1308 درشهر بروجرد به دنيا آمد، ودر هفدهم ارديبهشت 1370 درتهران درگذشت. اوستا تحصيلات دبستاني ومتوسطه را در زادگاهش گذراند ودرهمان سالها در مجامع ادبي شرکت نموده و فعاليت هاي هنري خود را آغاز کرد واستعداد فوق العاده اي را از خود نشان داد. قبل از آنکه به تهران برود، مدتي دراهواز معلم بود .در دهه ي بيست به انجمن هاي ادبي تهران راه يافت ودر سُرايش شعر آزاد به شيوه ي نيمايي شروع به طبع آزمايي کرد ومنظومه «آرش کمانگير» را که از موفق ترين آثار ادبي درشيوه نيمايي است، سرود ونام خود را در مجامع ادبي به ثبت رساند. وي سالها دردانشکده هنرهاي زيبا به تدريس شعر و ادبيات مشغول بود. در شعر با آن که نظري به شيوه نيما داشت،ولي شعر کهن و مخصوصاً قالب قصيده را ترجيح مي داد. در قصيده گويي شيوه اي مستقل وبسيار استوار داشت که مي توان به تعبيري آن را سبک «خراساني نو» ناميد. درساير قالب ها همچون غزل، مثنوي وقطعه نيز اشعاري سروده است. درسال 1362 رياست شوراي شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را بر عهده گرفت. اوستا فارغ التحصيل رشته ي الهيات ومعارف اسلامي و فوق ليسانس فلسفه ي تحليلي بود. از او چند مجموعه شعر وداستان منتشر شده است. و برخي متون کلاسيک - در زمينه ي شعر وحکمت - را تصحيح کرده ، ونيز چند کتاب روش تحقيق درزمينه ي هنر و فلسفه نگاشته است. آثار مکتوب وي عبارتند از : «پاليزين ، 1342» اين کتاب مجموعه ي هشت داستان کوتاه است. « از امروز تا هرگز، 1372» ونيزگزيده اي از آثار ادبي جهان را با نام «اشک وسرنوشت» ترجمه کرده است. ساير کتابهاي مشهور اوستا به شرح زير مي باشد:« ازکاروان رفته» و، «راما» مجموعه شعر، «از درد سخن گفتن» ، « شراب خانگي» ، «تصيحيح ديوان سلمان ساوجي» سرانجام مهرداد اوستا درارديبهشت سال 1370 درمحل کار خود به علت سکته ي قلبي جان به جان آفرين تسليم کرد. درباره ي مقام شعري او ،منتقدان را عقيده بر آن است که وي از پيش آهنگان سبک خراساني نو مي باشد غزل «وفانکردي» او شهرت فراوان دارد: «وفا نکردي وکردم ، خطا نديدي وديدم شکستي و نشکستم، بريدي و نبريدم اگر زخلق ملامت وگر زکرده ندامت کشيدم از توکشيدم ، شنيدم از تو شنيدم مرا نصيب غم آمد به شادي همه عالم چرا که از همه عالم محبت تو گزيدم چو شمع خنده نکردي مگر به روز سياهم چو بخت جلوه نکردي مگر به موي سپيدم به جز وفا وعنايت نماند از ستم تو ندامتي که نبردم ، ملامتي که نديدم نبود ازتو گريزي چنين که بار غم دل زدست شکوه گرفتم به دوش ناله کشيدم چه عهدها که نبستي چه فتنه ها که نراندي چه رنجها نکشيدم چه طعنه ها نشنيدم وفا نکردي وکردم ، به سر نبردي وبردم ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم» /ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 552]