واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مشيري، شاعر پس کوچه ها نويسنده:اكبر رضي زاده منبع:راسخون «بي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذاشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جان وجودم شدم آن عاشق ديوانه که بودم...» «فريدون مشيري» از غزل سرايان معاصراست که غزليات وقصايد وي، در نوع خودکم نظير است. او آخر شهريور 1305 درتهران متولد شد. دوره ي ابتدايي و متوسطه را در مشهد وتهران گذراند و رشته ي ادبيات دانشگاه تهران را به پايان رساند سپس در وزارت پست وتلگراف وتلفن به کار مشغول شد ازهجده سالگي ،اشعار او به طور پراکنده درمطبوعات مختلف انتشار يافت. از آثار وي کتابهاي «تشنه طوفان» درسال 34، «گناه دريا» درسال 35«نايافته » درسال 36، «ابر» درسال 40، «کوچه» درسال 46، «بهار را باور کن » درسال 47ومجموعه اي از کتابهاي نامبرده تحت عنوان «پرواز باخورشيد» درسال 48 منتشر شده است. وازديگر آثارش: «ازخاموشي 56»، «ازديار آتشي 71»، «آه باران 75» را مي توان نام برد. مشيري برگزيده اي نيز از گفتارهاي شيخ ابوسعيد ابي الخير به نام «يکسو نگريستن ويکسان نگريستن» گردآوري ومنتشر کرده است. او در سال 1333 هجري خورشيدي ازدواج کرد که حاصل آن دختري به نام «بهار» وپسري به نام «بابک» است . دو بيت ازشعر زيباي «کوچه» اين شاعر توانمند، حسن مطلع اين مقاله قرار گرفت، و در ادامه ي اين شعر عاشقانه مي خوانيم: «...درنهانخانه جانم گل يادتو درخشيد. باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد يادم آمد که شبي با هم ازآن کوچه گذشتيم. پرگشوديم ودر آن خلوت دل خواسته گشتيم ساعتي بر لب آن جوي نشستيم توهمه راز جهان ريخته درچشم سياهت من همه محو تماشاي نگاهت...» فريدون شاعري بود که با زباني ساده مي سرود وتفکر او ريشه درعاطفه ي مردم داشت. هميشه از عشق مي سرود اما عشقي که او از آن سخن مي گفت، با عشقي که مد نظر عده اي خاص است(که عمدتاً هم از دنياي ادبيات دور هستند) کاملاً متفاوت است. آنهايي که هنوز در «کوچه» گير کرده اند، بهتر است براي محدوديت نگاه ونگرش خود توجيهات ديگري داشته باشند ودر واژه هايي مثل عشق، تعمق بيشتري نمايند. مشيري هيچ وقت شعرسپيد نگفت. اکنون اگر در تمام آثار چاپ شده و دست نوشته هايش، جستجو کنيم، هر چند که زبان شعراي توانمند معاصر است، اما هرگز شعر سپيدي درميان سروده هايش نمي بينيم. آنچه که برايش اهميت داشت، احساس مسؤوليت او در قبال مردم وجامعه وداشتن حرفي نو بود. او به «وزن» درشعر پايبند بود واعتقاد داشت که شعر موزون، بيشتر مي تواند اثر گذارتر باشد. اصولاً رعايت وزن را يکي از شرايط اصلي شعر مي دانست. واژه هايي که او در سروده هايش به کار مي گرفت، پخته وسنجيده است وبه زباني ساده وصميمي سخن مي گفت. ازالفاظ واوزان متروک وتعبيرهاي دور از ذهن پرهيز مي کرد. از اين روي شعرهايش براي همه کس قابل هضم بود. مشيري چند سال پيش دعوت يگانه خالق زيبايي ها را «لبيک » گفت . چند بيت آخرشعرکوچه را به ادب دوستان همراه تقديم مي داريم: «...اشک درچشم تولرزيد ماه برعشق تو خنديد يادم آمد که دگر از تو جوابي نشنيدم پاي در دامن اندوه کشيدم نه گسستم نه رميدم رفت درظلمت غم آن شب و شبهاي دگرهم نگرفتي دگرازعاشق آزرده خبر هم نکني ديگر از آن کوچه گذر هم بي تواما به چه حالي من از آن کوچه گذشتم!!! «فريدون مشيري» که در آخرين روز شهريور سال 1305 متولد شده بود، درششم آبان ماه سال 1379 درسن 74 سالگي به دليل ابتلا به سرطان خون در بيمارستان تهران کلينيک، دارفاني را وداع گفت ودرقطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد. آنجا که اين شاعر نام آور احساس شخصي خود رابيان مي کند. واقعاً عالي ولطيف وصميمي سروده است. شعر دلنشين زير را براي دخترش «بهار» سروده است، که حسن ختام زيبايي است براين يادنامه . روانش شاد باد: «بهارم دختر، ازخواب برخيز! شکرخندي بزن، شوري برانگيز گل اقبال من اي غنچه ي ناز بهار آمد تو هم با او بياميز...» /ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 618]