تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):روزه ماه شعبان، وسواس دل و پريشانى‏هاى جان را از بين مى‏برد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836947346




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سينماي تخيل و جلوه هاي ويژه


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سينماي تخيل و جلوه هاي ويژه
سينماي تخيل و جلوه هاي ويژه   نويسنده:سوزان سانتاگ مترجم:فرزان سجودي   الگوهاي روايتي و کهن الگوها در سينماي علمي - تخيلي فيلمهاي علمي -تخيلي رايج همان قدر قابل پيش بيني اند که فيلمهاي وسترن؛ و از عناصري ساخته شده اند که براي چشم آموخته همان قدر کلاسيک اند که دعواهاي داخل بار، معلم موبوري که از شرق آمده است و دوئل دو هفت تير کش در خيابان اصلي شهر که در آن پرنده پر نمي زند. 1.رسيدن چيزي (پيدا شدن هيولايي، فرود فضاپيماهايي از سياره اي بيگانه و غيره).معمولاً فقط يک نفر ناظر اين رويداد است، دانشمندي جوان که سرگرم تحقيق ميداني است.براي مدتي هيچ کس حرفهاي او را باور نمي کند، نه همسايه ها و نه همکاران.قهرمان مجرد است، اما دوستي دارد که بسيار عاطفي است، براي او بسيار دل مي سوزاند، گر چه او نيز حرفهايش را باور نمي کند. 2.گزارشي که قهرمان داده است تاييد مي شود، زيرا گروه بسياري خبر از مشاهده عمل خرابکارانه بزرگي مي دهند.(اگر مهاجمان از سياره اي ديگر آمده باشند، معمولاً تلاش بي نتيجه اي مي شود، بلکه بتوان آنها را از طريق گفت و گو و به گونه اي آشتي جويانه وادار به ترک زمين کرد.)پليس محلي فراخوانده مي شود تا درگير ماجرا شود و در جريان درگيري قتل عام صورت مي گيرد. 3.در پايتخت کشور، نشست هايي بين دانشمندان و فرماندهان نظامي برگزار مي شود.قهرمان در مقابل يک نمودار، نقشه و يک تخته سياه، سخنراني مي کند.وضعيت اضطراري اعلام مي شود.خبرهايي از خرابکارها و ويرانيهاي گسترده تري به گوش مي رسد.مقاماتي از کشورهاي ديگر سوار بر ليموزينهاي سياه از راه مي رسند.کليه تنشهاي بين المللي به طور موقت متوقف مي شوند و بحران سياره در کانون توجه قرارمي گيرد.اين مرحله معمولاً با مونتاژ سريع اخبار به زبانهاي مختلف، نشستي در سازمان ملل و نشستهايي بين فرماندهان نظامي و دانشمندان همراه است.براي از بين بردن دشمن نقشه هايي کشيده مي شود. 4.باز هم اخبار تازه اي از وحشيگري و ويراني مي رسد.برخي اوقات دوست قهرمان در معرض خطري بزرگ قرار مي گيرد.نيروهاي بين المللي در پاتکهاي گسترده شرکت مي کنند.سلاحهاي بسيار پيشرفته موشکي و ليزري به نمايش گذاشته مي شوند، گر چه هيچ موفقيتي در از بين بردن دشمن به دست نمي آيد.تعداد زخميهاي عمليات نظامي بسيار زياد است و تقريباً همه دچار سوختگيهاي شديد شده اند.شهرها يکي پس از ديگري ويران مي شوند و اهالي به سرعت شهرهاي باقي مانده را تخليه مي کنند.اينجا وجود يک صحنه الزامي است.آن هم صحنه جمعيت هراسان ووحشت زده اي که در بزرگراهها، يا در مسير پلي بزرگ مي گريزند و تعداد زيادي پليس آن ها را هدايت مي کنند و اگر فيلم ژاپني باشد، همه پليسها دستکش سفيد به دست دارند و به طور غير طبيعي آرام اند و فرياد مي زنند:«حرکت کنيد.هيچ جاي نگراني نيست.» 5.نشستهاي بيشتري برگزار مي شوند با اين موضوع که «سرانجام مهاجمان بايد از جايي آسيب پذير باشند.» در اين مدت قهرمان نيز پيوسته در آزمايشگاه خود، روي اين موضوع کار کرده است.راهبرد نهايي، که تنها اميد باقي مانده است، تدوين مي شود.تنها سلاح باقي مانده، که اغلب اسلحه اي است بسيار قدرتمند ولي هنوزآزمايش نشده، آماده مي شود.شمارش معکوس. سرانجام عقب نشيني هيولا يا مهاجمان.همه به هم تبريک مي گويند، قهرمان و دوست دخترش يکديگر را در بر مي گيرند و مصمم به آسمان مي نگرند.«اما آيا اين آخرين بار است که با گروهي از مهاجمان بيگانه، يا با هيولايي روبه رو مي شويم؟»فيلمي که برايتان شرح دادم، بايد رنگي باشد و روي صفحه بزرگ به نمايش در آيد.اما فيلمنامه رايج ديگري از اين دست هست که ساده تر است و براي فيلمهاي سياه و سفيد مناسب است و هزينه کمتري دارد. اين فيلمنامه چهار مرحله دارد.1.قهرمان (که معمولاً ونه هميشه، دانشمند است)و دوستش، يا با همسر و دو فرزندش، در محيطي بسيار شاد و آرام در محله اي متوسط و کاملاً عادي، درخانه اي که در شهري کوچک واقع است و يا در تعطيلات (مشغول قايق سواري و يا تفريح در طبيعت )روزگارمي گذراند.ناگهان، رفتاري عجيب و غريب توجه آنها را جلب مي کند و يا آن که گياهي معمولي به ناگاه رشدي هيولاوار مي کند و راه مي افتد.اگر شخصيتها در داخل اتومبيل به تصوير کشيده شده باشند، چيزي هولناک از وسط جاده سر بر مي آورد.اگر شب باشد، شاهد نورهاي عجيب و غريبي در آسمان خواهيم بود. 2.پس از ردگيري آن چيز عجيب و يا تعيين آن -که مثلاً راديو اکتيو است - و يا بعد از چرخ زدن دور و بر محل حادثه -در يک کلام پس از نوعي تحقيقات اوليه -قهرمان کوشش مي کند مقامات محلي را در جريان بگذارد، اما کسي توجه چنداني به حرفهايش نمي کند.اما قهرمان بهتر مي داند.اگر آن چيزي که ظاهر شده است موجودي ملموس باشد، قهرمان به درها و پنجره هاي خانه حفاظ مي زند و سعي مي کند با ايجاد مانع و سنگر، تهاجم به خانه را ناممکن کند.اگر بيگانه مهاجم از نوع انگلي ناديدني باشد، قهرمان با يک دکتر يا يک دوست تماس مي گيرد، اما خيلي زود عامل مهاجم او را مي کشد و يا به او حمله مي کند. 3.مشورت با اين و آن بي نتيجه است.درهمين مدت کماکان کسان ديگري در شهر، که به گونه اي باورنکردني دورافتاده و جداي از بقيه جهان است، قرباني مي شوند.هيچ اميدي به کمک نيست. 4.يکي از دو امکان؛ يا قهرمان آماده مي شود تا خود به تنهايي بجنگد و به طور تصادفي به پاشنه آشيل وموضع آسيب پذيري آن چيز غريب پي مي برد و آن را نابود مي کند، يا آن که به طريقي موفق مي شود از شهر خارج شود و موضوع را به گوش مقامات برساند.مقامات کشور (از اينجا به بعد مانند طر حواره قبلي اما کمي مختصر تر)با استفاده از فناوري بسيار پيش رفته (پس از مواردي از عقب نشيني و شايد نوميدي اوليه)سرانجام موفق مي شوند مهاجمان را شکست دهند و بر آنها غلبه کنند. نسخه ديگري از اين فيلمنامه دوم در حالي آغاز مي شود که قهرمان دانشمند در آزمايشگاه خود است که در زير زمين يا محوطه خانه زيبا و با شکوهش قرار دارد.اين قهرمان دانشمند در جريان آزمايشهاي ناخواسته باعث خلق حيوان يا گياه دهشتناکي مي شود که گوشتخوار است و عنان گسيخته و بناي ويراني و وحشت آفريني مي گذارد.يا آن که دانشمند در جريان آزمايشهايش زخمي ( و برخي اوقات بهبود نيافتني)مي شود.شايد روي مواد راديو اکتيو کار کند و يا دستگاهي بسازد که با آن بتوان با موجوداتي از ساير سيارات تماس گرفت، يا دستگاهي که او را به زمانهاي ديگر يا مکانهاي ديگر ببرد. نسخه ديگري از فيلمنامه اول با کشف نوعي تغيير بنيادي در شرايط وجودي سياره مان سروکار دارد.تحولي که ناشي از آزمايشهاي هسته اي است وبه نابودي کل زندگي بشري ظرف چند ماه منجر خواهد شد.براي مثال، دماي زمين بسيار افزايش يا کاهش خواهد يافت، طوري که ادامه زندگي انسان ديگر ممکن نخواهد بود.يا آن که زمين دارد به دو قسمت تقسيم مي شود و يا آن که به تدريج نوعي مواد کشنده دارد سطح زمين را به طور کامل مي پوشاند. فيلمنامه سوم از جهاتي (و نه به طور کلي)با دو فيلمنامه اي که شرحشان رفت، متفاوت است و موضوع آن سفر در فضا، ماه و يا شايد سياره اي ديگر است.مسافران فضا کشف مي کنند که سرزمين بيگانه اي که به آن پا گذاشته اند، در وضعيت بسيار اضطراري قرار دارد و خطري هولناک آن را تهديد مي کند.يا در معرض خطر هجوم موجوداتي از سياره اي ديگر است و يا به خاطر استفاده از بمبهاي هسته اي، در آينده بسيار نزديک در آستانه نابودي است. صحنه هاي پاياني فيلمنامه هاي اول و دوم در اين نوع فيلمنامه هم اجرا مي شوند، با اين تفاوت که اينجا مسئله فرار از آن سياره اي که محتوم به نابودي است و بازگشت به زمين نيز وجود ندارد. البته مي دانم که هزاران رمان علمي -تخيلي نوشته شده است (و روزهاي اوج اين نوع ادبي اواخر دهه 1940 بوده است)، اما مقصود من بررسي فيلمهاي علمي -تخيلي است (که ساخت آنها از 1950 آغاز شده است و تا امروز کماکان ادامه دارد)، به مثابه يک ژانر فرعي مستقل، بدون ارجاع به رسانه هاي ديگر و به خصوص بدون ارجاع به رمانهايي که در بسياري از موارد فيلمها به اقتباس از آنها ساخته شده اند.زيرا، اگر چه رمان و فيلم شايد پيرنگ مشابهي داشته باشند، اما تفاوت بنيادي بين منابع رمان و فيلم آنها را کاملاً از هم متمايز مي کند. البته در قياس با رمانهاي علمي -تخيلي، فيلمها با نقاط قوت منحصر به فردي ساخته شده اند، يکي از آنها نمايش بي واسطه موارد خارق العاده است، از جمله تغيير شکل فيزيکي و جهش ژني، جنگهاي موشکي و فرو ريختن آسمان خراش ها. نقطه ضعف فيلمها، طبيعتاً، آنجايي است که نقطه قوت رمانها (البته برخي از آنها)محسوب مي شود و آن، علم است.اما در جايگاه توليدات فکري، فيلمها کاري مي توانند بکنند که رمانها نمي توانند و آن، نمايش تصويري جزئيات است.در فيلم به وسيله تصاوير و صداهاست که فرد مي تواند مرگ خود، مرگ شهرها ونابودي کل بشريت را تجربه کند، نه کلمات که بايد به واسطه قوه تخيل تعبير شوند. فيلمهاي علمي -تخيلي درباره علم نيستند، بلکه درباره فاجعه و وقايع ناگوارند که از ديرباز از موضوعات آثار هنري بوده اند.در فيلمهاي علمي-تخيلي فاجعه را به ندرت متمرکز و موضعي و تقريباً هميشه گسترده و دامنه دار مي بينيم.مسئله کميت و خلاقيت است، يا شايد بگوييم، مقياس است.اما مقياس، به خصوص در فيلمهاي رنگي پرده عريض (که از ميان آنها کارهاي کارگردان ژاپني اينوشير و هوندا و کارگردان آمريکايي جرج پال، به لحاظ فني قابل قبول ترين و به لحاظ بصري هيجان انگيزترين اند)موضوع را به سطح ديگري ارتقا مي دهد. بنابراين فيلم علمي-تخيلي (مانند ژانر کاملاً متفاوت در معاصر، يعني رويداد)با زيبايي شناسي تخريب سر و کار دارد، با زيباييهاي بخصوصي که در نمايش ويراني ودرهم ريختگي ديده مي شوند.کانون اصلي فيلم علمي - تخيلي انگاره هاي تخريب است.نقطه ضعف اصلي فيلمهاي پيش پا افتاده را نيز بايد درهمين حوزه يافت.هيولا در شهري کوچک و عروسکي پديدار مي شود و يا موشک در چنين فضايي فرود مي آيد.(بودجه هاليوود الزامي مي کند که شهر در صحراي کاليفرنيا يا آريزونا باشد.در فيلم چيزي از دنياي ديگر(1951)محل وقوع حادثه اردوگاهي است در نزديکي قطب شمال). با وجود اين، فيلمهاي علمي -تخيلي سياه و سفيد خوب و در خور توجه نيز ساخته شده اند.اما بودجه بيشتر، امکان ساخت فيلم رنگي و تجربه درمحيطهاي مختلف را به وجود مي آورد.شهري پرجمعيت فضاي داخلي فضاپيما-چه فضاپيماي مهاجمان و چه فضاپيماي خودي -که پر است از دستگاه هاي عجيب و غريب که براي نشان دادن پيچيدگيشان از تعدادي لامپهاي رنگي که دايم خاموش و روشن مي شوند و صداهاي عجيبي که در فضا مي پيچيد، استفاده شده است.آزمايشگاهي که پر است از جعبه هاي عجيب و ترسناک و دستگاه ها و لوازم علمي.اتاق جلسه که کم و بيش قديمي به نظر مي رسد و دانشمندان در آنجا نمودارها را باز مي کنند و شرايط نوميد کننده را براي نظاميان شرح مي دهند.هر يک از اين محلها يا پس زمينه ها ممکن است دو حالت داشته باشند؛ در يک حالت سالم و در حالت دوم ويران شده.اگر بيننده هاي خوش شانسي باشيم، شايد تانکهايي را که در حال سوختن و ذوب شدن اند و بدنهايي را که تکه تکه شده و به آسمان پرتاب مي شوند، ديوارهايي را که فرو مي ريزند، دهانه هاي عظيم آتش فشانهايي را که در زمين باز مي شوند، فضا پيماهايي را که سقوط مي کنند واشعه هاي مرگ آور رنگارنگ را نيز ببينيم و سمفوني جيغ صداهاي الکترونيکي و سر و صداي جنگ افزارها، چند کلمه اي از زبان ساکنان کرات ديگر و زمينهاي فاتح را بشنويم. برخي از جلوه هاي رضايت بخش فيلمهاي علمي-تخيلي-که براي مثال به تصوير کشيدن وقايع ناگوار و مصيبت بار در شهرها در مقياسي عظيم و بزرگ نماي شده-در فيلمهاي ديگر نيز ديده مي شوند.به لحاظ ديداري بين خرابيهاي گسترده اي که در فيلمهاي وحشتناک و هيولايي قديمي نشان داده مي شدند و آن چه در فيلمهاي علمي- تخيلي مي بينيم، تفاوت زيادي نيست، مگر(بازهم) در مقياس. در فيلمهاي هيولايي قديمي، هيولا هميشه به سوي شهرهاي بزرگ مي رود، جايي که بايد خرابي زيادي به بار بياورد، اتوبوسها را از روي پلها پايين بيندازند، قطارها رادر دستهايش بفشارد و خرد کند، ساختمانها را فرو بريزد و غيره.پيش نمونه اين نوع هيولاها کينگ کنگ است در فيلم عظيم شودساک و کوپر (محصول1933)که در آن کينگ کنگ افسار گسيخته، نخست روستا را ويران مي کند(بچه ها را زير پا له مي سازد)و سپس در نيويورک ساختمانها را ويران مي کند.ماهيت اين صحنه ها با صحنه هايي که در فيلم ردان (1957)اينوشيرو هوندا مي بينيم، تفاوت چنداني نمي کند.در اين فيلم نيز دو جانور غول پيکر با طول بال صد و پنجاه تا دويست و سرعتهاي فراصوت با بر هم زدن بالهايشان گرد بادي بر فراز توکيو به وجود مي آورند که بيشتر شهر را ويران مي کند؛ يا ويراني نيمي از ژاپن به دست آدم آهني غول پيکري که از چشمانش اشعه هايي سوزان مي بارد، در آغاز فيلم مرموزها (هوندا، 1959)، يا ويراني نيويورک، پاريس و توکيو توسط پرتوهايي که از بشقاب پرنده ها ساطع مي شوند در فيلم جنگ فضايي (1960)، يا به زير آب رفتن نيويورک در فيلم ماشين زمان (جرج پال، 1960)نشان داده شده است. اين سکانسها به لحاظ زيبايي شناختي با صحنه هاي تخريب در فيلمهاي تماشايي تاريخي که مردان شمشير به دست صندل پوش را نشان مي دهند، تفاوتي نمي کند.پايان کار شهر سدرم (شهري باستاني در فلسطين که احتمالاً در کنار بحرميت قرار داشته است)، در فيلم سدوم و عموره ساخته آلدريچ، پايان کار شهر غزه در فيلم سامسون و دليله ساخته دميل و پايان کار شهر ردس ( جزيره اي درجنوب شرقي يونان)در فيلم غول ردس و همچنين ويراني و پايان کار شهر رم در دهها فيلمي که با اين مضمون ساخته شده است، نمونه هايي از به کارگيري اين شگرد زيبايي شناختي هستند.گريفيث تعصب را با سکانس بابل شروع مي کند و هيجان ناشي از تماشاي صحنه هايي که با هزينه سنگين چيده شده اند و فرو مي ريزند، تا امروز همانندي نداشته است. از جهات ديگر نيز فيلمهاي علمي –تخيلي دهه 1950 درون مايه هايي آشنا دارند.مجموعه هاي دهه 1930 و کمديهاي ماجرايي فلاش گوردن و بوک راجرز وهمچنين فيلمهاي مربوط به ابر قهرمانهايي که از کرات ديگر آمده اند (از همه مشهورتر سوپرمن، موجودي از سياره کريپتن)، با فيلمهاي علمي- تخيلي اخير مضمون هاي مشترکي دارند.اما يک تفاوت مهم هست که نبايد ناديده گرفته شود: فيلمهاي علمي –تخيلي قديمي و بيشتر کمديها، هنوز رابطه اي در اساس بي غرضانه با فاجعه و مصيبت آفريني دارند.در اصل، اين فيلمها نسخه هاي جديد رمانسهاي قديمي هستند که در آنها قهرمان قوي و آسيب ناپذير که اصل ونسبش نيز نامعلوم ومرموز است، به نفع خير وعليه شر وارد جنگ مي شود.در فيلمهاي علمي-تخيلي جديد، خوف و وحشت، از پيش انديشيده شده است و باورپذيري بصري صحنه ها اين حس را تقويت مي کند، در حالي که در فيلمهاي قديميتر چنين نيست.واقعيت تاريخي مدرن نيزبه ميزان گسترده اي امکان تصور فاجعه را تقويت کرده است و قهرمانان –شايد به دليل ماهيت آن چه در برابر شان قرار مي گيرد –ديگر چندان معصوم و بي عرضه به نظر نمي رسند. جاذبه فانتزي چنين فاجعه گسترده اي در آن است که انسان را از تعهدات عادي و روزمره اش رها مي کند.برجسته ترين صحنه فيلمهايي که آخر دنيا را نشان مي دهند –مثل روزي که زمين آتش گرفت(1962)–آن صحنه عظيمي است که در آن نيويورک ، لندن، يا توکيو خالي از سکنه نشان داده مي شود وهمه اهالي نابود شده اند.يا آن که همه فيلم به فانتزي تصرف دوباره شهرهاي بزرگ خالي از سکنه و شروع دوباره زندگي اختصاص داده مي شود، رابينسون کروزو در سطح جهاني (فيلم دنيا، جسم، شيطان1957). نوع ديگري از احساس رضايت که اين فيلمها به وجود مي آورند، ناشي از غايت سادگي اخلاقي است، يعني فانتزي اي که به لحاظ اخلاقي قابل قبول است و در عين حال امکان تجربه احساسات غير اخلاقي و بي رحمانه را نيز به وجودمي آورد.از اين جهت، فيلمهاي علمي-تخيلي با فيلمهاي وحشت همپوشي دارند.لذتي که از تماشاي موجودات عجيب و غريبي مي بريم که خارج ازمقوله انسان اند، انکار نکردني است.حس برتري نسبت به اين موجودات به همراه تحريکات ناشي از ترس وتنفر باعث مي شود بتوانيم نگرانيهاي اخلاقي را کنار بگذاريم و از بي رحمي و سنگدلي لذت ببريم. در فيلمهاي علمي- تخيلي هم همين اتفاق مي افتد.در هيئت هيولايي که از کره اي ديگر آمده است، صفات زشتي و کراهت وددمنشي همه يکجا جمع اند و آن را به آماج فانتزي تخليه حس ستيزه جويي بدل مي کنند و لذت زيبايي شناختي رنج و فاجعه را نيز در پي دارد.فيلمهاي علمي-تخيلي از نابترين شکلهاي نمايشي هستند؛ يعني ما به ندرت در درون احساسات کسي قرار مي گيريم.(فيلم The Incredible Shrinkong Man ساخته جک آرنولد (1957) استثناست.)ما فقط تماشاگريم، فقط تماشا مي کنيم. اما در فيلمهاي علمي – تخيلي برخلاف فيلمهاي وحشت، هراس چندان زيادي وجود ندارد.حالت تعليق، هول و حيرت در بيشتر موارد به نفع يک پيرنگ محکم و بي چون و چرا کنار گذاشته مي شوند.فيلمهاي علمي-تخيلي ما را به نوعي نگاه زيبايي شناختي بي طرفانه به ويراني و خشونت دعوت مي کنند؛ نگاهي تکنولوژيکي.چيزها، اشيا و ماشين آلات نقش مهمي در اين گونه فيلمها بازي مي کنند.طيف گسترده تري از ارزشهاي اخلاقي در دکور اين فيلمها تجلي مي کند تا در آدمها.چيزها کانون ارزشمند هستند و نه آدمهاي بيچاره، زيرا ما اشيا را به مثابه منشأ قدرت تجربه مي کنيم و نه آدمها را.در فيلمهاي علمي- تخيلي انسان بدون مصنوعاتي که ساخته است، هيچ نيست، عريان است. چيزها در جاي ارزشهاي مختلف قرار داده مي شوند، آنها منشأ قدرت اند و نابود مي شوند و در عين حال ابزارهايي ضروري اند براي عقب راندن مهاجمان بيگانه و يا ترميم و بازسازي محيط زيستي که آسيب ديده است و ويران شده است.فيلمهاي علمي-تخيلي بسيار اخلاق گرايانه اند. پيام استانده اين نوع فيلمها پيامي است درباره استفاده درست يا انساني از علم، در برابر بهره برداري جنون آميز و غير انساني از علم. اين پيام، پيام مشترک فيلمهاي علمي- تخيلي و فيلمهاي وحشت دهه 1930(از قبيل فرانکنشتين، مامي، جزيره ارواح گمشده و دکتر جکيل و مستر هايد)است.خوابگاه ترسناک دکتر فاستوس (1959)را نيز مي توان به مثابه نمونه اي متأخر ذکر کرد. در فيلمهاي وحشت، ما با دانشمندي ديوانه يا گمراه سرو کار داريم که در جريان آزمايشهايش، هيولا يا هيولاهايي مي آفريند و خود نابود مي شود.اغلب او به حماقتش پي مي برد و درجريان تلاش موفقيت آميز براي نابود کردن مخلوق خود جان مي بازد. معادل اين داستان در ژانر علمي-تخيلي، دانشمندي است که (معمولاً عضو يک گروه است)به نيروهاي خودي پشت مي کند و به مهاجماني که از کره اي ديگر آمده اند، پناه مي برد با اين استدلال که علم آنها پيشرفته تر از علم ماست. فيلم مرموزها داراي پيرنگي از اين دست است و دانشمند خائن، طبق روال معمول اين ژانر به اشتباه خود پي مي برد و در پايان از درون سفينه مهاجمان دست به کار مي شود، سفينه و در نتيجه خود را نابود مي کند.در اين جزيره زمين (1955)، ساکنان سياره محاصره شده متالونا تصميم مي گيرند زمين را فتح کنند، اما نقشه آنها را يکي از دانشمندانشان به نام اگزتر افشا مي کند که مدتي در زمين زندگي کرده بود و ياد گرفته بود چطور از موتزارت لذت ببرد و به او عشق مي ورزيد ودر نتيجه نتوانسته بود چنين شرارت و بي رحمي را بپذيرد.اگزتر پس از به زمين بازگرداندن يک زوج (زن و مرد)جذاب آمريکايي که فيزيکدان اند، فضاپيماي خود را به اقيانوس مي اندازد.متالونا از بين مي رود.در فيلم مگس (1958)، قهرمان که در آزمايشگاهش غرق در کار روي دستگاه انتقال ماده است، از خود به عنوان موضوع انتقال استفاده مي کند و سرو يک دستش با مگسي که به طور اتفاقي وارد دستگاه شده است،عوض مي شود و در نتيجه به هيولايي بدل مي شود و با آخرين ذره هاي اراده انساني آزمايشگاهيش را نابود مي کند و به همسرش دستور مي دهد تا او را بکشد. کشف او، به خاطر خير و صلاح نوع بشر از ميان برده مي شود. دانشمندان در فيلمهاي علمي-تخيلي، هميشه در معرض خطر از دست دادن تعادل رواني نيز هستند.در فتح فضا (1955)، دانشمندي که در عين حال فرماندهي فضا پيمايي را به عهده دارد که بناست در کره مريخ فرود آيد، ناگهان دچار اين دغدغه ذهني مي شود که سفرشان کفرآميز است و از اواسط سفر، به جاي توجه به وظايفي که بر عهده دارد، دايماً انجيل مي خواند و دعا مي کند. پسر فرمانده که افسر ارشد فضاپيماست و هميشه پدرش را «ژنرال»خطاب مي کند، ناچار مي شود پيرمرد را بکشد، زيرا درست در هنگام فرود بر سطح مريخ، فرمانده مانع از اين کار مي شود.در اين فيلم، دو روي سکه نمايش داده مي شود.به طور کلي، براي اين که در اين نوع فيلمها يک اقدام جسورانه علمي با نگاهي کاملاً همدلانه نشان داده شود، بايد به گونه اي براي عموم مفيد باشد. نگاه بدون ترديد و دودلي به علم، يعني به استقبال خطر رفتن.کنجکاوي فکري غير معمول و غير سودمند، معمولاً به صورت زوال شيداگونه عقل به تصوير کشيده مي شود، روندي که نهايتاً به جدايي از روابط معمول انساني مي انجامد.اما اين ترديد معمولاً متوجه دانشمند مي شود و نه کاري که او انجام مي دهد.دانشمند خلاق ممکن است در جريان کشفياتش، به دنبال يک حادثه، يا در اثر آن که بيش از حد پيش رفته است، جان ببازد و«شهيد»شود.اما اين مفهوم به طور ضمني مطرح مي شود که ديگراني که قدرت تخيلشان کمتر از دانشمند است، مثلاً تکنسينها، مي توانستند به همان کشف دست يابند؛ بهتر وبي خطرتر.در اين فيلمها، اوج عدم اعتماد جامعه معاصر به نيروي عقلاني و دانشمند به مثابه انديشمند و خردورز، به تصوير کشيده مي شود. اين پيام که دانشمند کسي است که نيروهايي را آزاد مي کند که اگر در جهت خير مهار نشوند، ممکن است جامعه انساني را به کلي نابود کنند، کلاً خالي از غرض و بي ضرر به نظر مي رسد.يکي از قديميترين تصويرهايي که از دانشمند ارائه شده است، پروسپروي شکسپير است؛ انديشمندي منزوي که به اجبار از جامعه به جزيره اي دور افتاده رانده شده است و فقط تا حدي درکنترل نيروهاي سحرآميزي است که او را به خود سرگرم کرده اند.در دکتر فاستوس و در داستانهاي پو و همچنين هاوثورن، دانشمند به مثابه موجودي شيطاني به تصوير کشيده مي شود.علم سحر و جادوست و انسان هميشه مي دانسته است که در برابر جادوي سايه (شر)جادوي سفيد (خير)نيز وجود دارد.اما صرفاً با اتکا به اين واقعيت نمي توان ادعا کرد که در ديدگاه هاي معاصر – آن گونه که در فيلمهاي علمي-تخيلي نيز ديده مي شود –دانشمند کماکان چهره اي دوگانه دارد، هم شيطاني است و هم نجات دهنده، هم خير است و هم شر. نسبت خير و شر تغيير کرده است، زيرا آن ستايش دانشمند و در عين حال ترس از او، حال وارد بافت تازه اي شده است، دامنه نفوذ دانشمند تغيير کرده است و ديگر محلي نيست، به خود و جامعه اطرافش محدود نمي شود، جهاني است و همه سياره را در بر مي گيرد. به خصوص فيلمهاي ژاپني اين احساس را در انسان به وجود مي آورند که استفاده از سلاحهاي هسته اي و احتمال جنگهاي هسته اي در آينده ضايعه اصلي است که جامعه بشري را تهديد مي کند.بيشتر فيلمهاي علمي-تخيلي به نوعي به اين ضايعه مي پردازند و مي کوشند آن را به تصور بکشند.بيدار شدن اتفاقي هيولايي که قدرت تخريبي باور نکردني دارد و از دوران ماقبل تاريخ در خواب بوده است، اغلب حکم استعاره اي آشکار را براي بمب دارد. اما در بسياري از موارد به صراحت به بمب اشاره شده است.در مرموزها، يک فضاپيماي اکتشافي از سياره ميسترويد (مرموز)در نزديکي توکيو، بر زمين فرود مي آيد.قرنهاست که در ميسترويد از جنگ افزارهاي هسته اي استفاده مي کنند.(آنها داراي تمدني «بسيار پيشرفته تر»از تمدن ما زمينيها هستند.)به همين دليل نود درصد کساني که در آن سياره به دنيا مي آيند، در همان هنگام تولد بايد از بين بروند، زيرا داراي نواقصي هستند که ناشي از مصرف مقدار زيادي استرونسيم 90 در غذايشان است.ميسترويدي ها به زمين آمده اند تا با زنان زميني ازدواج کنند و اگر بتوانند سياره کمتر آلوده ما را تصرف کنند... در فيلم Shrinking Man The Incredible قهرمان فيلم، جان دو، قرباني تشعشعي است که وقتي او و همسرش در ساحل شنا مي کنند، چونان توفاني سطح آب را در مي نوردد. اين تشعشع باعث مي شود او پيوسته کوچکتر و کوچکتر شود، تا آنجا که در پايان فيلم او از روزنه ريز توري پنجره مي گذرد تا به «غايت کوچکي» برسد...در رُدن دسته اي از حشرات هيولاوش و گوشتخوار ما قبل تاريخ و سرانجام دو خزنده غول پيکر پرنده از تخمهايي که قرنها منفعل بوده اند، بيرون مي آيند و مي روند تا بخش اعظم دنيا را ويران کنند، تا آن که سر انجام گرفتار گذازه هاي آتشفشان مي شوند و از پا در مي آيند...در فيلم انگليسي روزي که دنيا آتش گرفت، دو آزمايش همزمان بمبهاي هيدروژني توسط ايالات متحده و شوروي محور زمين را به اندازه 11 درجه تغيير مي دهند، در نتيجه زمين از مدار خود خارج و به تدريج به خورشيد نزديک مي شود.برجسته ترين مضمون فيلمهاي علمي –تخيلي مجروحان تشعشع اند؛ و سرانجام، اين مفهوم که همه جهان مصدوم آزمايشهاي هسته اي و جنگ افزارهاي اتمي است. جهان قرباني مي شود.همه کاينات آلوده مي شوند، مي سوزند، از بين مي روند و سرانجام جهان خالي از سکنه و برهوت مي شود.در فيلم Rocketship X-M (1950)، کاوشگراني از زمين در مريخ فرود مي آيند و به دنبال تحقيقاتي که مي کنند به اين نتيجه مي رسند که تمدن مريخي را جنگ افزارهاي اتمي از ميان برده است.در جنگ دنياها ( جرج پال، 1953)، مخلوقاتي سرخ رو، لاغر و دراز با پوستي شبيه پوست تمساح از مريخ به زمين هجوم مي آورند، زيرا سياره شان آن قدر سرد شده است که ادامه زندگي در آن ناممکن است.در اين جزيره زمين، که باز فيلمي آمريکايي است، سياره متالونا، که مردمانش سالها پيش از هراس جنگ افزارها به زندگي در زير سطح سياره شان پناه برده اند، زير موشک باران يک سياره دشمن، به کلي در حال نابودي است.ذخيره هاي اورانيوم براي دفاع از سياره متالونا در آستانه اتمام است، پس گروهي را به زمين فرستاده اند تا ازدانشمندان زمين بخواهند منابع جديدي را براي استفاده در جنگ افزارهاي هسته اي به آنها معرفي کنند.در فيلم نفرين شده (جوزف لوزي، 1961)يک دانشمند متحجر 9 بچه را در غاري سرد و تاريک در ساحل انگليس نگهداري کرده است تا اينان تنها بازمانده هاي جنگ هسته اي اجتناب ناپذير آخر زمان باشند. در فيلمهاي علمي-تخيلي، ماجراهاي خيالي بسياري به تصوير کشيده شده اند که برخي رقت انگيز و برخي نوميد کننده اند. تقريباً در همه موارد، ميل مفرط به شرکت در «نبردي خير»ديده مي شود؛ جنگي که حضور در آن موجب نگراني اخلاقي نمي شود وپذيرش هيچ ملاک و معياراخلاقي اي را الزامي نمي کند.انگاره هاي خيالي فيلمهاي علمي –تخيلي، معتادان به فيلمهاي جنگي را نيز راضي مي کند، زيرا بخش عمده اي از ترفندها و شگردهاي فيلمهاي جنگي عيناً و بي هيچ تغييري به فيلمهاي علمي –تخيلي منتقل شده اند. براي مثال، نبرد هوايي بين موشک هاي زميني و سفينه فضايي در فيلم جنگ در فضا (1960)، باران شديد آتش در حملات پياپي به مهاجمان در فيلم مرموزها که به قول دن تالبوت يک قتل عام بي وقفه است ومباران ديدني برج و باروي زير زميني سياره متالونا در اين جزيره زمين.با وجود اين،جنگ و ستيزه جويي در فيلمهاي علمي –تخيلي هميشه با نوعي ميل به صلح، حسرت صلح، يا دست کم همزيستي مسالمت آميز همراه است.معمولاً دانشمندي اين واقعيت را يادآور مي شود که تهاجم موجودات کرات ديگر بايد ملت هاي زميني را به فکر وادارد تا منازعات بين خود را کنار بگذارند.يکي از مضمون هاي اصلي بسياري از فيلمهاي علمي –تخيلي معمولاً آنهايي که رنگي ساخته شده اند، زيرا تهيه کنندگانش سرمايه و منابع کافي براي ساختن صحنه هاي نظامي را دارند-به تصوير کشاندن اين خيال سازمان ملل متحد است:فانتزي جنگ افزار متحد.(همين آرزويي که سازمان ملل متحد در سر مي پروراند، در فيلم پنجاه و پنج روز در پکن (1963)که علمي –تخيلي هم نيست، به تصوير کشيده شده است.در اين فيلم چينيها و بوکسورها نقش همان مهاجمان مريخي را بازي مي کنند که موجب اتحاد همه زمينيان مي شوند، در اين مورد ايالات متحده، انگلستان، روسيه، فرانسه، آلمان، ايتاليا و ژاپن در يک صف متحد قرار مي گيرند.)يک فاجعه بزرگ موجب کنار گذاشتن همه دشمنيهاي پيشين و اتحاد براي حفظ زمين و منابع آن مي شود. علم –فناوري –به مثابه عامل اصلي وحدت بخش نشان داده مي شود.بنابراين فيلمهاي علمي –تخيلي نيز نوعي فانتزي آرماني و آرمان شهري را به تصوير مي کشند.درالگوهاي کلاسيک تفکر آرمان شهري –جمهوري افلاطون ،خورشيد شهر کامپانلا، آرمان شهر(تامس)مور، سرزمين هويهنهمز( جاناتان)سويفت، الدورادوي ولتر-جامعه به نوعي وجدان کمال يافته دست يافته است.در اين جوامع خرد و خردمندي بر احساسات، برتري قطعي يافته است.از آنجا که به لحاظ عقلاني هيچ ناهماهنگي وکشمکش اجتماعي پذيرفتني نيست، پس به وقوع نيز نمي پيوندند.همان طور که در تيپي اثر ملويل آمده است:«همه يک جور مي انديشند.»قانون جهاني خرد يعني توافق و هماهنگي جهاني.جالب است که در جوامعي که تحت حاکميت مطلق خرد به تصوير کشيده شده اند، به طور سنتي انسانها نيز پارسا و مقتصدند و از نظر اقتصادي سبک زندگيشان بسيار ساده –نشان داده شده است.اما در جامعه جهاني آرماني که در فيلمهاي علمي –تخيلي شاهد آنيم، جوامع به کلي منفعل و تحت حاکميت اجماع علمي، ميل به سادگي زندگي مادي کاملاً پوچ و بي معني خواهد بود. با وجود اين، فيلمهاي علمي –تخيلي هر چند آرزوي اميدبخش سادگي اخلاقي و وحدت جهاني را نشان مي دهند، به طور ضمني نشانگر نگرانيهاي عميق انسان در مورد زندگي معاصر نيز هستند.مقصودم فقط ضايعه بسيار واقعي و ملموس بمب نيست –که به هر حال قبلاً هم مورد استفاده قرار گرفته است و اکنون آن قدر بمب در دنيا هست که نه يک بار، بلکه چندين بار همه اهالي زمين را از پا در آورد و تازه بمبهاي جديدي نيز شايد به کار گرفته شوند –علاوه بر نگراني مربوط به فاجعه مادي، ترس از نابودي کل جهان، فيلمهاي علمي- تخيلي به گونه اي بسيار عالي نگرانيهاي مربوط به وضعيت رواني افراد جامعه را نيز به تصوير کشيده اند. فيلمهاي علمي –تخيلي را مي توان اسطوره همگاني تصور منفي کنوني درباره محو فرديت دانست.مخلوقاتي که از جهان ديگر براي غلبه بر ما مي آيند، آن هستند و نه آنها.مهاجماني که از کرات ديگر به زمين هجوم مي آورند، معمولاً شبه زمبي (Zombie:خداي مار گونه پيروان فرقه وودو در آفريقاي غربي، هاييتي و جنوب ايالات متحده. م)هستند.يعني حرکات آنها يا بي روح و مکانيکي است و يا با سر و صدا حرکت مي کنند ويک توده نرم و بي شکل اند. اما تفاوتي نمي کند، اگر به لحاظ شکل انسان نباشند، با حرکاتي کاملاً منظم و بي تغيير راه مي روند.اگر به لحاظ شکل انسان باشند –لباس فضايي به تن کرده اند و غيره -هميشه موجوداتي هستند که به شدت از نظم نظامي پيروي مي کنند و فاقد هر نوع شخصيت فردي هستند.اين نظام فقدان عاطفه و فقدان شخصيت فردي و اين سازمان خشک نظامي است که اينان در صورت غلبه بر سياره ما برپا خواهند کرد.در فيلم تهاجم دزدان جسد (1956)يک زميني که در خدمت بيگانگان درآمده است، با غرور مي گويد:« ديگر عشق بس است، زيبايي بس است، رنج بس است.»بچه هاي دورگه اي که نيمي زميني و نيم ديگرشان از بيگانگان است (در فيلم بچه هاي نفرين شده 1960)، به کلي بي احساس اند، گروهي حرکت مي کنند، فکر همديگر را مي خوانند و همه به گونه اي شگفت انگيز با هوش اند.اينها موج آينده اند و انسان در مرحله بعدي پيشرفتش. اين مهاجمان بيگانه جرمي مرتکب مي شوند که بسيار بدتر از جنايت است. اينها آدمها را فقط نمي کشند، بلکه آنها را محو مي کنند و به کلي از ميان بر مي دارند.در جنگ دنياها، اشعه اي که از موشک منتشر مي شود، آدمها و اشيايي را که در مسيرش قرار گيرند، به کلي متلاشي مي کند، طوري که جز خاکستري روشن هيچ اثري از آنها باقي نمي ماند. در فيلم H-Man هوندا (1959)، بمب خزنده گوشت و پوستي را که در تماس با آن قرار بگيرد به کلي ذوب مي کند.اگر آن توده بي شکل نرم، که بيشتر شبيه يک ژله قرمز رنگ بزرگ است و مي تواند کف زمين از اين سو به آن سو بخزد و از ديوارها بالا و پايين برود، با پاي برهنه شما برخورد کند، آن چه از شما باقي مي ماند لباسهايتان است؛ جسمتان به کلي از بين مي رود.(مشابه آن را درفيلم انگليسي ناشناخته خزنده (1956)مي توان ديد.)در نسخه ديگري از اين فانتزي، جسم انسان حفظ مي شود، اما به مستخدمي خودکار، يا يکي از عوامل نيروهاي بيگانه تبديل مي شود.البته اين همان فانتزي خون آشام است، در قالبي ديگر.آن فرد در حقيقت مرده است، اما خود نمي داند.او «نامرده»است،او به «ناشخص»بدل شده است.در فيلم تهاجم دزدان جسد اين واقعه براي همه اهالي شهري در کاليفرنيا روي مي دهد. در اين جزيره زمين بسياري از دانشمندان زميني دچار چنين سرنوشتي مي شوند؛ و در فيلمهاي از فضا آمد، حمله آدمهاي عروسکي،(1958)و مغز خورها(1958) آدمهاي بي گناه بسياري به همين سرنوشت دچار مي شوند.در فيلمهاي علمي –تخيلي قربانيان معمولاً مي کوشند تا گرفتار دامان دهشتناک خون آشام نشوند و براي حفظ انسانيت خود تلاش مي کنند؛ اما وقتي سرانجام شخص گرفتار شد، از وضعيت خود بسيار احساس رضايت مي کند.البته قرباني مانند قربانيان فانتزي هاي قديمي خون آشام، از وضعيت انساني به حالت هيولايي حيواني و خونخوار بدل نمي شود. بلکه فقط بسيار کارآمدتر مي شود؛ الگوي انسان فن سالار، که فاقد عواطف و احساسات است، بي اراده است، بي دغدغه است و فرمانبردار ديگران.(خوي تاريکي که در پس طبيعت انسان نهفته است و به حالت حيواني بروز مي کند، مانند کينگ کنگ، چيزي که انسان را تهديد مي کند، او را مستعد حيوان شدن مي کند، در خوي حيواني خودش نهفته است.اکنون اين خطر در قالب استعداد انسان به بدل شدن به ماشين نشان داده مي شود.) قاعده اين است که اين جنايت وحشتناک و برگشت ناپذير ممکن است در فيلم بر سر هر کسي بيايد به جز قهرمان.قهرمان و خانواده اش، گر چه به شدت تهديد مي شوند، هميشه از اين سرنوشت مي گريزند و در پايان فيلم مهاجمان سرانجام عقب رانده مي شوند يا از بين مي روند.من فقط يک استثنا بر اين قاعده سراغ دارم، روزي که مريخيها به زمين هجوم آوردند(1963).در اين فيلم بعد از همه تلاشها و درگيريهاي معمول، قهرمان فيلم، همسر و دو فرزندش « گرفتار»مهاجمان بيگانه مي شوند.همين.(در آخرين دقايق فيلم آنها را مي بينيم که زير اشعه هاي سلاحيهاي مرگبار مريخيها مي سوزند و خاکسترشان در استخر خالي خانه شان مي ريزد، در حالي که مشابه هاي غير واقعي شان سوار بر اتومبيل خانوادگي مي گريزند.)نمونه ديگري که خلاف قاعده است، اما نه غم انگيز، در فيلم خلق شبه انسانها (1964)ديده مي شود.درآخر فيلم ،قهرمان پي مي برد که او هم به آدمکي آهني اگر چه خود نمي دانسته و متوجه هيچ تغييري در خود نشده بوده است.سرانجام پي مي برد که به زودي به « شبه انساني»بدل خواهد شد، از همه جهت مشابه انسانهاي واقعي.در بين درون مايه هاي استانده فيلمهاي علمي-تخيلي، اين مضمون تبديل شدن به غيرانسان، از همه جذابتر است.زيرا همان طور که گفته شد، به ندرت مانند فيلمهاي «خون آشام»با وضعيتي دو قطبي يا به عبارتي سياه و سفيد روبه رو هستيم.نگرش فيلمهاي علمي-تخيلي به موضوع شخصيت زدايي نگرشي پيچيده است.از يک سو، اين عمل به مثابه اوج وحشت نکوهيده مي شود.از سوي ديگر برخي خصوصيات مهاجماني که از شکل انساني خود خارج شده اند و به شکل ديگري در آمده اند و ويژگي هاي متفاوتي يافته اند –مثل برتري عقل بر احساس، آرماني شدن کار گروهي و فعاليتهاي علمي جمعي که همگنانه به پيش مي رود و ساده کردن اخلاقيات –دقيقاً همان مشخصات دانشمند نجات بخش است.جالب است که وقتي در اين فيلمها مي خواهند تصويري منحي از دانشمند ارائه دهند، معمولاً او به صورت فردي که خود را در آزمايشگاهش حبس کرده است و توجهي به نامزدش يا همسر دوست داشتني و فرزندانش ندارد و تنها دغدغه ذهني اش آزمايشهاي خطرناکي است که انجام مي دهد، به تصوير کشيده مي شود.اما دانشمند به مثابه يک عضو وفادار گروه، که کمتر به فرديت خود مي پردازد، کاملاً به ديده احترام نگريسته مي شود. فيلم علمي-تخيلي به هيچ وجه هدف انتقاد اجتماعي را دنبال نمي کند، حتي به گونه اي غير مستقيم وتلويحي. براي مثال، وقتي در فيلمهاي علمي- تخيلي، آن بيگانه به صورت موجودي غيرانسان و فاقد فرديت نشان داده مي شود، هدف به هيچ عنوان انتقاد از جامعه اي نيست که فرديت را از بين مي برد وانسانها را از انسان بودنشان دور مي کند.همچنين در اين گونه فيلمها، علم، مفهوم فعاليتي اجتماعي را که با منابع اجتماعي و سياسي در هم عجين شده است، ندارد.علم فقط به مفهوم ماجراجويي (به دنبال خير يا شر)و ياواکنشي تکنيکي به خطر است.معمولاً وقتي خطر علم بر جسته است و وقتي علم به مفهوم شر آن درک مي شود و نه خير، بدي و خوي شيطاني چيزي نيست مگر گمراهي و خطاي يک دانشمند.در فيلمهاي علمي-تخيلي برابر نهاد خير و شر به صورت شکافي بين فناوري، که في نفسه خوب است و اراده فردي دانشمندي تنها وماجراجو، نشان داده مي شود. بنابراين فيلمهاي علمي-تخيلي را مي توان به لحاظ موضوعي، نوعي تمثيل دانست که با نگرشهاي استانده مدرن آميخته شده است.درون مايه شخصيت زدايي و محو فرديت (يعني به «تصرف»درآمدن)که درباره اش سخن گفتم، نوعي تمثيل جديد است که آگاهي ديرپاي انسان را باز مي تاباند، اين که خرد و عقل هميشه به گونه اي بسيار خطرناک با بي خردي، ديوانگي نزديک و همراه است.(اين ها دو رويه يک سکه اند)اما اينجا چيزي بيش از تصويري عمومي و متاخراز ترس ديرپا و ناخودآگاه انسان از احتمال ديوانگي اش ديده مي شود. اين انگاره بيشتر قدرتش را از ترسي تاريخي و افزوده مي گيرد که آن را نيز بيشتر مردم هوشيارانه تجربه نکرده اند؛ترسي که به شرايط زندگي مدرن شهري باز مي گردد، ترس از شخصيت زدايي و از ميان رفتن فرديت.به همين منوال، مي توان گفت تمثيلهاي علمي-تخيلي يکي از اسطوره هاي جديدند درباره ترس ديرپاي انسان از مرگ، يا به عبارتي يکي از راههاي سازگاري با اين بيم و نفي آن.(اسطوره هاي بهشت و دوزخ و ارواح همين نقش را بر عهده داشته اند)زيرا در اينجا نيز يک چرخش تاريخي مشخص وجود دارد که اين ترس را تشديد مي کند.منظورم، ضايعه اي است که در ميانه قرن بيستم دل همه را به درد آورد، وقتي معلوم شد که از حالا تا پايان تاريخ انسان، همه آحاد بشر زندگي شخصيشان را نه تنها با نگراني از مرگ فردي، که يقين است و گريزي از آن نيست، مي گذرانند، بلکه نگراني چيزي که به لحاظ رواني تقريباً غيرقابل تحمل است، يعني آدم سوزي جمعي ونابودي جمعي نيز افزوده شده است، واقعه اي که در هر لحظه ممکن است، بي هيچ اخطار قبلي، رخ بدهد. از ديدگاه روان شناختي، تصور فاجعه در دوره هاي مختلف تاريخ تفاوت چنداني نمي کند. اما از ديدي سياسي و اخلاقي، وضع متفاوت است.انتظار مکاشفه (apocalypse)شايد موجب گسستگي اجتماعي گسترده شود، درست مثل وقتي که هزاران يهودي اروپاي شرقي در قرن هفدهم، با شنيدن اين خبر که ساباتاي زوي(Sabbatai Zevi)همان مسيح messiah(منجي اي که قوم يهود انتظارش را مي کشد)، است و آخر دنيا نزديک است، کار و زندگيشان را رها کردند و رو به سوي فلسطين به راه افتادند.اما مردم اخبار مربوط به سرنوشت خود را به راههاي گوناگون در مي يابند.گزارش شده است که در سال 1945 مردم برلين بي هيچ اضطرابي اين خبر را دريافتند که هيتلر تصميم گرفته است همه آنها را قبل از رسيدن متفقين بکشد، زيرا آنها در جنگ از خود لياقت کافي نشان نداده بودند تا برنده جنگ باشند.افسوس، که ما نيز در موقعيت همان برلينيهاي سال 1945 قرار داريم ونه يهوديان اروپاي شرقي در قرن هفدهم؛ و واکنش ما نيز بيشتر به واکنش برلينيها شبيه است.مقصودم از همه اين بحثها آن است که به تصوير کشيدن فاجعه در فيلمهاي علمي-تخيلي بيشتر نشانه نوعي واکنش ناکافي ونوميدانه است.منظورم کوچک شمردن اين فيلمها نيست.آنها خود فقط نمونه اند، عاري از هر نوع پيچيدگي.و نوميدانه و ناکافي بودن، واکنش بيشتر مردم به ترسهايي است که وجدانشان را تحت تاثير قرار مي دهد.جذابيت اين فيلمها را، علاوه بر جاذبه هاي تصويري تماشاييشان، بايد در فصل مشترک بين نوعي فرآورده هنري بازاري ساده لوحانه و بي پايه واساسي ترين معماي زندگي معاصر يافت. عصر ما بي ترديد دوران مصيبت است.ما در شرايطي زندگي مي کنيم که پيوسته دو سرنوشت به يک اندازه ترسناک وبه ظاهر متضاد ما را تهديد مي کنند؛ ابتذال مستمر و وحشت باورنکردني.فانتزي است که به بيشتر مردم امکان مي ددهد، با اين اشباح دوگانه کنار بيايند، فانتزي اي که عمدتاً به صورت هنر عامه پسند به ارائه شده است.زيرا يکي از کارهايي که فانتزي مي تواند انجام دهد آن است که ما را از اين فضاي کسالت بار غيرقابل تحمل دور کند و همچنين توجه ما را از وحشتي که بر سرمان سايه انداخته است –چه وحشتي واقعي و چه وحشتي که انتظارش را داريم –نيز منحرف کند.فانتزي با گريز به وضعيتهاي غريب و خطرناک که در آخرين لحظه، درست در آخرين لحظه، سرانجامي خوش مي يابند به انجام اين مهم دست مي يابد.اما کار ديگري که فانتزي مي تواند بکند، عادي کردن و بهنجار کردن آن چيزي است که به لحاظ رواني غيرقابل تحمل است.و به اين ترتيب ما را به آن عادت مي دهد.از يک سو فانتزي جهان را زيبا مي کند و از سوي ديگر آن را خنثي مي سازد.فانتزي در فيلمهاي علمي-تخيلي هر دو کار را انجام مي دهد.اين فيلمها ترسهاي انسان را درابعاد جهاني به تصوير مي کشند و بدين ترتيب ما را نسبت به اين ترسها خنثي مي کنند و از شدت آنها مي کاهند.اين فيلمها نوعي بي تفاوتي عجيب را در مورد تشعشع، آلودگي و نابودي در ذهن ما به وجود مي آورند؛ يعني ما را نسبت به چيزهايي که ترسناک و نگران کننده اند بي تفاوت مي کنند.سطح ساده لوحانه فيلم خيلي پاکيزه، حس ديگري بودن را، حس بيگانه بودن را تعديل مي کنند و آشنا مي سازند.به خصوص، گفت و گوها در بيشتر فيلمهاي علمي- تخيلي، که غالباً پيش پا افتاده اند، اما پيش پيش پا افتادگي اي که رقت انگيز است، اين فيلمها را بسيار خنده دار و بامزه مي کند.جمله مثل «زود بيا، توي وان حمام ما يک هيولا هست»، «بايد کاري بکنيم»، «صبر کنيد پروفسور!کسي پشت خط تلفن است»، «اما اين باورنکردني است»،«اميدوارم اين ترفند کار کند!» در بافت ويراني و فاجعه و درميان سر و صداي کر کننده و تصويرهاي ديدني، بسيار خنده دار و دلچسب اند.با اين حال اين فيلمها حاوي صحنه هايي رنج آور و بسيار جدي اند.اين ظن در آدم به وجود مي آيد که اين فيلمها خود در اين شرايط مشمئز کننده و نفرت انگيز، شريک جرم اند.قبلاً گفته ام، اين فيلمها وضعيت را خنثي مي کنند.شايد بگوييم کل هنر به نوع مخاطبانش را در آن چه ارائه مي نمايند، همراه مي کند.اما در اين فيلمها ما با چيزهايي سروکار داريم که (به مفهوم کاملاً تحت الفظي کلمه)غير قابل تصورند. اينجا، تصور آن چه «غيرقابل تصور است خود از ديدگاهي اخلاقي، عملي غيرقابل قبول به نظر مي رسد، هر چند غير عمد و بدون نيت بخصوصي صورت پذيرد.اين فيلمها کليشه هايي را درباره هويت، اختيار، قدرت، دانش، شادي اجماع اجتماعي، گناه ومسئوليت جاودانه مي کنند.مفاهيمي که دست کم در وضعيت مصيبت بار کنوني ما دوامي ندارند.اما کابوسهاي جمعي را نمي توان با نشان دادن آن به اين کابوس ها به لحاظ عقلاني و اخلاقي واقعيت ندارند، از سر بيرون کرد و به فراموشي سپرد.اين کابوس –کابوسي که به شکلهاي مختلف در فيلمهاي علمي-تخيلي نمايش داده مي شود –به واقعيت دوران ما بسيار نزديک است. منبع:ماهنامه فيلم نگار18  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 692]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن