واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پرواز با بالهاي تخيل
روزنامه انگليسي اينديپندنت بهتازگي دست به انتخاب فيلم هاي برتر سينماي علمي-تخيلي زده است.به گزارش همشهري ، 10فيلمي كه بيشتر آنها از دهههاي 70و80 انتخاب شدهاند و با وجود پيشرفتهاي تكنولوژيك و رشد قابل توجه جلوههاي ويژه در اين سالها (كه بيشتر از هر ژانري بر سينماي علمي-تخيلي تاثيرگذاشته) هيچ فيلمي از 2 دهه اخير به فهرست برترينها راه نيافته است. آنچه در پي ميآيد مروري است گذرا به 10فيلم اول اين فهرست. 1- بليد رانر: تركيبي درخشان از مايههاي سينماي نوآر با ژانر علمي-تخيلي كه در زمان اكرانش خيلي مورد توجه قرار نگرفت ولي با گذر زمان ارزشهايش كشف شد، بيترديد بهترين ساخته ريدلي اسكات پركار و باسابقه است. فيلم براساس رمان «آيا اندروئيدها خواب گوسفند الكتريكي ميبينند؟» نوشته فيليپ ديك ساخته شد و درواقع برداشتي آزاد از آن بود. مفاهيم ضمني و تلويحي «بليد رانر» در زمان اكرانش مورد كشف قرار نگرفت؛ شايد به اين خاطر كه همزمان با «ئيتي» اكران شده بود و در هياهوي فيلم اسيپلبرگ، گم شد. چه منتقدان و چه تماشاگران و حتي اعضاي آكادمي اسكار، «ئيتي» شيرين و دوستداشتني را بر «بليد رانر» مشوشكننده ترجيح دادند؛ ترجيحي كه رابين وود آن را چنين توصيف كرد: «انتخاب «ئيتي» به جاي «بليد رانر» انتخابي است كه اهميتش از ترجيح فيلمي به فيلم ديگر بسي فراتر ميرود و بيانگر ترجيح اطمينان خاطر دادن برآشفتن خاطر، ترجيح ارتجاعي بر مترقي، ترجيح امنيت بر مبارزه طلبي، بچگي بر بلوغ و انفعال تماشاگر بر فعال بودن اوست.» با گذر زمان اما ارزشهاي «بليد رانر» بيشتر كشف شد. بهخصوص اينكه سالها بعد اسكات، نسخه تازه و طولانيتري را با تدوين تازه به بازار فرستاد و در واقع در دهه 90 بود كه از فيلم توسط منتقدان، اعاده حيثيت به عمل آمد. فيلم براساس رمان «آيا اندروئيدها خواب گوسفند الكتريكي ميبينند؟» نوشته فيليپ ديك ساخته شد و درواقع برداشتي آزاد از آن بود. مفاهيم ضمني و تلويحي «بليد رانر» در زمان اكرانش مورد كشف قرار نگرفت؛ شايد به اين خاطر كه همزمان با «ئيتي» اكران شده بود و در هياهوي فيلم اسيپلبرگ، گم شد. رابين وود در انتهاي مقاله معروف «عارضه لوكاس- اسپيلبرگ» درباره فيلم چنين نوشته است:«بليد رانر» به متنهاي ناهمساز دهه 70 تعلق دارد. گاهي 10سال از زمان خود عقبتر است و گاهي- اميدوارم-چند سالي از زمان خود جلوتر. اگر بشريت جان سالم به در ببرد، بيترديد ميتوانيم اميدوار باشيم كه به زودي وارد دوران تازهاي از مبارزه جدي، اعتراض، خشم، اختلال و چون وچراي راديكال خواهيم شد و «بليد رانر» بر متن اين شرايط تازه، كاملا طبيعي جلوه خواهد كرد.2- 2001: اوديسه فضايي: كوبريك در هر ژانري كه فعاليت كرده، شاهكار ساخته و اين هم تجربه استاد در زمينه سينماي علمي-تخيلي است كه برخي آن را حتي بهترين و غنيترين فيلم اين ژانر در تاريخ سينما ميدانند. ترديدي نيست كه كوبريك ژانر علمي-تخيلي را با فيلمش گامها به جلو برد. صناعت و نبوغي كه در اوديسه مشاهده ميشود و سطح تكنيكي همچنان خيرهكننده فيلم، از حضور يك استاد كمالگرا در پشت دوربين حكايت دارد؛ استادي كه پيداست براي هر نماي فيلمش متحمل عرقريزان روح شده. در مورد مفاهيم آشكار و پنهان فيلم، منتقدان بيش از هر اثر ديگري در اين ژانر نوشتهاند. رمان آرتور. جي. كلارك نيز با پيوندي در قالب داستاني علمي-تخيلي، مفاهيمي فلسفي را مطرح ميكرد كه در فيلم كوبريك بر دامنه آنها افزوده شده.
در مورد سطح فوقالعاده تكنيكي فيلم، كافي است آن را با ديگر محصولات اين ژانر در آن سالها مقايسه كنيم. بلندپروازي كوبريك و كمالگرايياش، نهتنها ستايش منتقدان كه گيشهاي پررونق را نيز براي فيلم به ارمغان آورد. شروع اوديسه با انسانهاي اوليه، استخواني كه به هوا پرت ميشود و ديزالو به فضاپيمايي در حال حركت و انتخاب موسيقي «چنين گفت زرتشت» استراوس روي اين صحنه درخشان و نبوغآميز است؛ هرچند به عنوان نظرشخصي، «اوديسه» ميان فيلمهاي كوبريك، كشدارترين آنهاست كه زمانش بيش از حد طولاني است و ريتمش كند. اندروساريس درباره فيلم نوشت: احساسي كه فيلم به تماشاگرش منتقل ميكند در حد تصاوير مجله لايف است! با اين همه فيلم طرفداران پرشماري دارد كه شيفته مفاهيم جهانشمول و فلسفي آن هستند. 3- جنگ ستارگان: با هر متر و معياري، يكي از مهمترين و تاثيرگذارترين فيلمهاي ژانر است و سهم و نقش آن در تعيين مسير سينماي علمي-تخيلي و كلا سينماي آمريكا پررنگتر از آن است كه بتوان انكارش كرد. جورج لوكاس با اين فيلم تاج سلطنت را در هاليوود بر سرگذاشت. موسيقي جان ويليامز يكي از بهترين موزيك متنهاي تاريخ سينماست. فيلم هم به لحاظ تكنيكي (صحنهآرايي، جلوههاي ويژه، تدوين، فيلمبرداري) اتفاق مهمي بود و هم در شيوه داستانگويي. انتخاب بازيگران «جنگ ستارگان» نيز مثالزدني است هريسون فورد و مارك همپل فوقالعاده متناسب با نقش هستند. الك گينسن درخشان است و كاري فيشر، پذيرفتني. كاراكترهاي فيلم چنان تاثيرگذار بودند كه هرگز از خاطره دوستداران سينما محو نشدند. ميان انبوهي دنباله بر فيلم كه در سالهاي بعد، زيرنظر يا توسط لوكاس ساخته شدند، تنها «بازگشت جداي» بود كه فيلمي بهتر از «جنگ ستارگان» از كار درآمد. 4- بيگانه: اولين قسمت از سري فيلمهايي كه در طول سهدهه همچنان دنبالههايي برايش ساخته شد و در مقام مقايسه، اگر از بحث پيشرفت جلوههاي ويژه در گذر ايام، بگذريم، تنها «بيگانهها» (جيمز كامرون1986)، اثر بهتري نسبت به فيلم «آغازگر» ريدلي اسكات به نظر ميرسد. لحن سياسي افشاگرايانه «بيگانه» باتوجه به زمان ساخت فيلم قابل توجيه به نظر ميرسد. زخمهاي جنگ ويتنام هنوز التيام نيافته بودند و فيلمسازان از هر فرصتي براي كنايهزدن استفاده ميكردند. جداي از اينها ريدلي اسكات در مقام كارگردان، موفق ميشود استعارههاي مورد نظرش را در دل داستاني كه روايت ميكند، جا بيندازد. سيگورني ويور در نقش ريپملي (يكي از مهمترين كاراكترهاي سينماي علمي-تخيلي) در دنبالههاي بعدي «بيگانه» نيز حضور يافت. لحن سياسي افشاگرايانه «بيگانه» باتوجه به زمان ساخت فيلم قابل توجيه به نظر ميرسد. زخمهاي جنگ ويتنام هنوز التيام نيافته بودند و فيلمسازان از هر فرصتي براي كنايهزدن استفاده ميكردند. جداي از اينها ريدلي اسكات در مقام كارگردان، موفق ميشود استعارههاي مورد نظرش را در دل داستاني كه روايت ميكند، جا بيندازد.5- مترو پوليس: شاهكار فرتيس لانگ در دوره اول فيلمسازياش با سبكپردازي درخشان و قريحه ناب و سرشار سينمايي كه با گذشت بيش از 80سال، هنوز هم قدرت تأثيرش را حفظ كرده است. سيرانحطاطي كه انسان معاصر با غرق شدن در گرداب تكنولوژي و رفتن به سمت ايجاد شهرهايي صنعتي به وجود ميآورد و در واقع تمدن و فضايل انساني عملا قرباني دستاوردهاي تكنيكال بشري ميشوند. شهري كه در فيلم ساخته ميشود و دنياي آيندهاي كه نويدش داده ميشود، حرف و حديثهاي فرامتني فراواني را هم برانگيخت به خصوص اينكه گويا هيتلر فيلم را به شدت دوست ميداشته!6- روزي كه زمين از حركت ايستاد: رابرت وايز از تكنيسينهاي خلاق هاليوود به شمار ميرفت كه تقريبا در اغلب گونهها، آثاري خوش ساخت و حرفهاي كارگرداني كرد. «روزي كه زمين از حركت ايستاد» تجربه حضور او در سينماي علمي-تخيلياي است كه در زمان اكرانش نيز مورد توجه واقع شد. سطح فناوري فيلم با معيارهاي امروزين شايد جالب توجه به نظر نرسد ولي جز جلوههاي ويژه بصري، كار وايز به خصوص در كنترل ريتم اثر و تمركز بر داستان و شخصيتها قابل تأمل است. به اعتقاد برخي، مضمون انساندوستانه «روزي كه زمين از حركت ايستاد» مهمترين ويژگي فيلم است. فيلم كمي پس از پايان جنگ جهاني دوم ساخته شده و تأكيد بر زيانهاي غيرقابل جبران آزمايشهاي هستهاي به عنوان موضوع تازه مطرح شده آن دوران (كه البته هنوز هم بشريت درگير آن است) با آنكه صراحت قابل توجهي دارد، بهخوبي در بطن اثر جا افتاده و حالتي شعارگونه به خود نگرفته است.
7- نابودگر: به عنوان فيلمي شاخص از سينماي علمي-تخيلي، گرچه نمونه قابل توجهي است ولي دنبالهاي كه خود كامرون بر اين فيلم ساخت، به مراتب غنيتر و كاملتر به نظر ميرسد. «نابودگر» بيشتر فيلمي است سرگرمكننده و تماشايي كه تسلط كارگردانش را در ساخت صحنههاي پرتحرك نشان ميدهد، ضمن اينكه در نوع خود نويدبخش آغاز مسير تازهاي در سينماي علمي-تخيلي است كه تحولي را در فيلمهاي اينگونه به وجودآورد. آرنولد شوارتزينگر كه اينجا در مقام روباتي منفي ظاهر شده، چنان متناسب با نقش است كه به تعبيري انگار به دنيا آمده تا نقش ترميناتور را خوب از كار درآورد!8-ئيتي؛ موجود ماوراي زميني: اگر قرار بود يك فيلم از اسپيلبرگ به عنوان يكي از شاخصترين آثار علمي- تخيلي انتخاب شود، «برخورد نزديك از نوع سوم» (1977) قطعا گزينه بهتري بود ولي در عوض «ئيتي» محبوبترين فيلم اين ژانر در تمام تاريخ سينماست؛ فيلمي كه سالهاي طولاني عنوان پرفروشترين فيلم تاريخ را در اختيار داشت. اسپيلبرگ بيگانهاي دوست داشتني خلق ميكند كه تماشاگر (مانند بچههاي فيلم) ارتباط خوبي با او برقرار ميكند. خوشبيني اسپيلبرگ در «ئيتي» بيش از حد كودكانه و شايد به تعبيري درستتر، سادهانگارانه به نظر ميرسد. همچنان كه تمهيداتش براي احساساتي كردن مخاطب، نخنما و كليشهاياند ولي «ئيتي» با تمام اينها با فاصله زياد، محبوبترين فيلم سينماي علمي – تخيلي است و راهيافتنش به اين فهرست هم از اين منظر منطقي است!9- سياره ميمونها: از فيلمهاي محبوب سينماي علمي-تخيلي كه همزمان با «2001: اوديسه فضايي» كوبريك ساخته شد. در مقام مقايسه فيلم فرانكلين ج. شفنر، با لحن پيشگويانهاش به قواعد ژانر بيشتر نزديك است. تخيل موجود در اثر نيز جالب توجه است و نكته مهمتر فضاسازي و توانايي شفنر به عنوان تكنيسيني توانا در باورپذير ساختن حال و هواي اثر باوجود غرابتش براي تماشاگر است. فيلم در زمان اكران آنقدر موفق بود كه چندين دنباله برايش ساخته شود و چند سال پيش تيمبرتون نيز بازسازياي براساساش انجام داد كه همه اينها در قياس با فيلم شفنر تلاشهايي كمرنگ و كم تأثير به نظر ميرسند. 10- سولاريس: مثل ديگر ساختههاي تاركوفسكي، اين يكي هم تجربهاي خاص و تااندازهاي منحصر به فرد به نظر ميرسد. جايي كه تاركوفسكي در اقتباساش از رمان استانيسلاف لم، بيشتر به مؤلفههاي شخصياش وفادار است تا قواعد ژانر؛ البته ميان ساختههاي تاركوفسكي بيشك جذابترين آنهاست (كافي است آن را با «استاكر»، «آيينه» يا «ايثار» مقايسه كنيد) و در آن ظرايفي فكر شده مشاهده ميشود. زمان اكران، برخي از منتقدان، «سولاريس» را پاسخي روسي به «2001: اوديسه فضايي» كوبريك خواندند كه حالا و در گذر زمان، بايد گفت خيلي تعبير منطقياي به نظرنميرسد. سودربرگ سال 2002 آن را بازسازي كرد كه فيلم موفقي از كار در نيامد. تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 405]